eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
١٨ اردیبهشت ۱۴۰۰ شب بیست و ششم رمضان المبارک ؟ رمان می‌ماند! هنوز ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻣﺎﻥﻫﺎﻱ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ، ﺭﻣﺎﻥﻫﺎﻱ ﻗﺮﻥ ﻧﻮﺯﺩﻫﻢ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻗﺮﻥ ﻧﻮﺯﺩﻫﻢ ﺭﻣﺎﻥﻫﺎﻳﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﻈﻴﺮ ﺁﻥﻫﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. در فرانسه، ﺩﺭ ﺭﻭﺳﻴﻪ، ﺣﺘﻲ دﺭ ﺍﻧﮕﻠﻴﺲ، ﺭﻣﺎﻥﻫﺎﻳﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻈﻴﺮ ﺁﻥﻫﺎ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. پس رمان، ﻫــﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻓﻮﻕﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻳﺰ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ. ﺷــﻤﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺪﺍﻡ ﻫﻨﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻴﺪ؟ این خصوصیات ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻤﺎ هست نه در تئاتر هست نه در شعر هست. اﺻﻼً ﻧﻤﻲﺷﻮﺩ ﺷﺒﻴﻪ ﺭﻣﺎﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩ؛ ﻫﻢ می‌شود، ﻫﻢ ﻣﻲﺭﻭﺩ، ﻫﻢ ، ﻫﻢ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ. دیدار با گروه ادبیات جنگ بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی ۱۳۷۲/۵/۲۵ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از شاگـردِشُہـدا
خیلی ممنونم جناب برگ🍃 ببخشید، دیروقت پیام میفرستم...🌱🍃 ی خاطره ای از علامه طباطبایی خوندم به نقل از پسرشون؛ می گفتند: پدرم ماه رمضونا تا سحر بیدار میموند و مینوشت، مادرم نیز بیدار میماند و در هر ساعت برایش چای میبرد... ما هم گفتیم از بزرگان، حداقل چای خوردنشونو تا سحر را تقلید کنیم☕️😊
خروجی گرافیکی باغِ انار دراین دو کانال گذاشته می شود برای کسانی که کانال یا پیج دارند. برای نشر حداکثری. صلواتی. زدن لوگو موسسات مختلف در کنار لوگو ما آزاد است. *ایتا🔻 https://eitaa.com/joinchat/3605921901Cdc7818a208 *بله🔻 https://ble.ir/nahaeiforpage
هدایت شده از سرچشمه نور
شما رمان‌نویس هستید و مشکلات را فهمیده‌اید. حالا تصمیم گرفتید برخلاف آن تاریک‌اندیشی‌ها و سیاهی‌ها عمل کنید. این مهم است. آن را دنبال کنید. حسرت خوردن درباره کار دیگران و کارهایی که نوشته‌اند و حرف زدن درباره آنها، کار را پیش نمی‌برد. بهتر است به کار خودتان بپردازید. اینکه می‌خواهید کار کنید یعنی اتفاقاتی در راه است. https://eitaa.com/joinchat/1473380440Cb2e7adf8ca
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باغنار #پارت30 _من بهونه‌ای ندارم استاد. فقط مشکل اینجاست که کسی به من زن نمیده. اصلاً به خاطر همی
استاد مجاهد در جواب بانو مهدیه گفت: _بابا اینا رو وِل کنید. به فکر این جَوون باشید که داره مثل یه مرد کار می‌کنه تا بهش زن بدن. احف سرش را پایین انداخت و عرق شرمش را پاک کرد که استاد ابراهیمی گفت: _موافقم. اتفاقاً یه مورد خوب توی فامیل براش سراغ دارم. سپس استاد ابراهیمی گوشی‌اش را در آورد و گفت: _بیا احف. بیا اول عکسش رو ببین که ببینیم اصلاً پسند می‌کنی یا نه. احف لبش را گاز گرفت و گفت: _استغفرالله! عکس دیگه چه صیغه‌ایه استاد؟! ملاک من فقط اخلاقه؛ ظواهر اصلاً برام مهم نیست. استاد ابراهیمی گوشی‌اش را داخل جیبش گذاشت و گفت: _باشه، هرجور راحتی. احف لبخندی از روی مهربانی زد که بانو شبنم پرسید: _حالا این دختره که می‌گید چِه‌جور دختریه استاد؟ _دختر خوبیه. البته فامیل دورمونه و من خیلی وقته ندیدمش؛ ولی خب آخرین بار که دیدمش، خیلی دختر خوب و ناز و تپل و سفیدی بود. اینقدر خوشگل بود که حتی من روی پام نشوندمش و صورتش رو خیلی محکم بوس کردم. بر خلاف احف که با این توصیفات لَب و لوچه‌اش آویزان شده بود، بقیه از حرف‌های استاد تعجب کرده بودند. به خاطر همین، بانو شبنم با تعجب پرسید: _استاد شما دختر مردم رو روی پاتون نشوندید و محکم بوسش کردید؟ استاد ابراهیمی "بله‌ای" گفت که همگی چپ چپ به او نگاه کردند. سپس استاد نگاهی به چهره‌ی اعضا انداخت و وقتی دید که اوضاع خیط است، آب دهانش را قورت داد و گفت: _سوء تفاهم نشه. من ایشون رو وقتی چهار ساله بود، روی پام نشوندم و بوسش کردم. حدود پونزده سال پیش. همگی نفس راحتی کشیدند و لبخندی روی لبشان نشست که احف گفت: _وای یه دختر نوزده ساله! درست همسِن خودم. سپس به افق خیره شد و لبخندی به سفیدی دندان زد که دخترمحی زیرِ لب گفت: _باید دختره مغز خر بخوره که زن این بشه. احف که در آسمان‌ها سِیر می‌کرد، حرف دخترمحی را شنید و با جدیت گفت: _اولاً این به درخت میگن. دوماً من احفِ بنِ کهفم که مولام عِمران بود. سوماً خوشتیپ نیستم که هستم. دودی هستم که نیستم. طنز نویس نیستم که هستم. دارای شغل انبیاء، چوپانی نیستم که هستم. دیگه کِیس از این بهتر می‌خوایید؟! دخترمحی جوابی نداد که احف خطاب به استاد ابراهیمی گفت: _استاد کِی می‌ریم خواستگاری؟ _عجله نکن احف جان. من امشب بهشون زنگ می‌زنم و اگه موافق بودن، فردا پس فردا می‌ریم. احف پس از این حرف استاد، چوب چوپانی‌اش را بالا انداخت و با صدایی بلند گفت: _آخ جون! بالاخره می‌خوام قاطی مرغا بشم. و هی بالا و پایین می‌پرید و خوشحالی می‌کرد. علی پارسائیان که خوشحالی احف را دید، به استاد ابراهیمی گفت: _استاد این دختره که فامیلتونه، احیاناً خواهر نداره که من بگیرمش و با احف باجناق بشم؟ استاد ابراهیمی لبخند تلخی زد و جواب داد: _متاسفم علی جان. خواهر نداره؛ ولی یه برادر داره. می‌خوای اون رو واست فاکتور کنم؟ علی پارسائیان دست به چانه کمی فکر کرد و سپس گفت: _جهنم و الضرر! همین رو فاکتور کنید. فقط ارزون بدید مشتری شیم. استاد ابراهیمی سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد و خطاب به احف گفت: _احف فقط دعا کن دختره رو تا الان شوهرش نداده باشن. احف پس از این حرف استاد، همان‌جایی که بود ایستاد و دستانش را بالا برد و گفت: _خدایا اگه این طرف شوهر نکرده باشه، من قول میدم یکی از گوسفندام رو قربونی کنم. ناگهان از آسمان ندا آمد: _کدوم گوسفندت رو؟ احف نگاهی به گوسفندان انداخت و پس از چند لحظه یکی از آن‌ها را نشان داد و گفت: _همین گوسفند رو. آقای بَبَع‌وند. ندایِ آسمان جواب داد "حله" که پاندای بانو طَهورا به سخن آمد و گفت: _مامان ببین! می‌خوان عشقم رو قربونی کنن. بانو طَهورا دستی به سر پاندایش کشید و گفت: _نترس عزیزم. هرکی بخواد دامادم رو قربونی کنه، اول باید از روی جنازه‌ی من رد بشه. سپس نگاه خشم‌آلودی به احف انداخت که بانو سیاه‌تیری گفت: _دوستان باید برگردیم. چون همین الان استاد موسوی پیامک داد که پای کوه با هِلی‌کوپتر منتظره. استاد مجاهد لبخندی از روی رضایت زد و گفت: _درسته، باید برگردیم. چون افطار هم نزدیکه و باید ندای ربنا رو توی باغ گوش بدیم. سپس استاد مجاهد لب دره رفت و با صدای بلندی گفت: _خداحافظ کوه جان. کوه جواب داد: _به سلامت، سلامت، سلامت... استاد مجاهد به سمت پایین کوه راه افتاد که بانو احد گفت: _شما باهامون نمیایید جناب احف؟ احف جواب داد: _نه دیگه، شما برید. من احتمالاً با استاد ابراهیمی بیام. در ضمن باید گوسفندا رو هم ببرم طویلشون. بانو احد جوابی نداد که بانو رایا به بَبَف گفت: _باشه بَبَف جونم. دفعه‌ی بعدی هم برات علف تازه میارم، هم آب گوارا و زلال. حالا میای پایین؟ احف که این صحنه را دید، خطاب به بَبَف گفت: _از بغل خاله بیا پایین بَبَف جان. بَبَف بالاخره از بغل بانو رایا پایین آمد و همگی به سمت پایِ کوه راه افتادند که ناگهان بانو رجایی گفت...
هدایت شده از محمدعلی غروی
🔻صفحه‌ی پایگاه نقد شعر رایگان🔺 البته بنده همه نقدهایشان تایید نمی‌کنم چون قبلاً دیده ام که گاهی اشکال های غیر آکادمیک هم می‌گیرند. اما خالی از لطفی هم نیست و شاید به درد کسی از نوشاعران بخورد. می‌توانید در این سایت ثبت نام بفرمایید و شعرتان را در نوبت نقد بگذارید. همچنین می‌توانید از نقد شعرهای دیگران هم استفاده کنید. 🔸نشانی سایت: http://www.naghdesher.ir/
✍ صنعت ایهام در نویسندگی ✅لغات ایهام‌دار زمانی می توانیم آرایه ی ایهام را دریابیم که از معانی مختلف آنها آگاه باشیم. مهمترین لغاتی که متضمن آرایه ی ایهام هستند👇👇 روی(فلز-صورت) خراب(مستی-نابودی) هوا(دوستی-عنصر هستی) پرده(پوشش-پرده موسیقی) گوشه(کنج-اصطلاح موسیقی) رنگ(شیوه-الوان) عین(چشم-مثل) مردم(مردمک چشم-انسان) عشاق(اصطلاح موسیقی-عاشقان) راه(اصطلاح موسیقی-طریق) پروانه(حشره-اجازه) گران(سنگین-باارزش) درگرفتن(اثرکردن-آتش گرفتن) از این دست(شیوه-عضو بدن) ترک(رهاکردن-کلاه خود) قانون(اساس و قاعده-نوعی ساز) عود(چوب خوشبو-نام ساز) آهو(غزال-عیب) آیت(آیه قرآن-نشانه) اسب(حیوان اسب-مهره شطرنج) افتاده(بر زمین افتاده-متواضع) بار(مرتبه-محموله) باز(پرنده شکاری-دوباره-گشاده) برآید(ممکن باشد-طلوع کند) بو(رایحه-آرزو) بوستان(نام کتاب سعدی-باغ) پرده(پوشش وحجاب-نغمه موسیقی) پیاده(متضاد سوار-مهره شطرنج ) پیل(نام حیوان-مهره شطرنج) تار(رشته مو-تاریک-نوعی ساز) تفسیر(شرح و بیان-تفسیر قرآن) چنگ(دست-نوعی ساز) چین(نام کشور-پیچ وتاب) داد(عدل-فریاد-بن فعل ماضی) دار(درخت-چوبه اعدام) دارا(داریوش-ثروتمند) دستان(زال-نیرنگ-نغمه-دست ها) دوش(دیشب-کتف) راست(درست-متضاد چپ) رخ(چهره-مهره شطرنج) روان(روح-جاری) رود(رودخانه-نوعی ساز-فرزند) روزی(رزق-یک روز) زال(پیرزن-پدر رستم) سرگرم(مشغول-گرم بودن از مستی) سو(سمت وجهت-نور چشم) شانه(کتف-ابزار آرایش) شاه(پادشاه-مهره شطرنج) شکر(ماده شیرین-همسرخسرو) شور(غوغا-نوعی مزه-دستگاهی درموسیقی) قلب(دل-سکه تقلبی-دگرگون کردن) قلم(ابزار نوشتن-شکسته) کنار(آغوش-ساحل-جنب) گلستان(کتاب سعدی-گلزار) گور(قبر-گورخر) لاله(نام گل-نوعی چراغ) لب(عضوی درصورت-کنار-لبه) ماه(ماه آسمان-سی روز) مجنون(دیوانه-قیس بنی عامر) مدام(شراب-پیوسته) مشتری(خریدار-سیاره مشتری) منصور(پیروز-نام حلاج) مهر(خورشید-محبت-ماه مهر) نای(نی-حلق) نقد(سکه و پول-بررسی) نهاد(ذات-فعل ماضی از مصدر نهادن) حافظ(نام شاعر-حافظ قرآن) حدیقه(کتاب سنایی-باغ) حلاج(پنبه زن-لقب حسین بن منصور) خلیل(دوست-لقب حضرت ابراهیم) خویش(ضمیر مشترک-بستگان) عود(چوبی معطر-نوعی ساز) عهد(دوره-پیمان) غریب(عجیب-بیگانه) هوا(جَو-میل وهوس-عشق) هزار(عدد ۱۰۰۰-بلبل) دور اندیش(آینده نگر-کسی که به دور می اندیشد) 🆔 @adabiyat_pashayi ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
با سلام هر انارِ زرنگ و باهوشی که ساخت نرم افزار و طراحی سایت بلد است به پیوی زیر مراجعه کند🔻 @Shahydeh_313 برای امورات مجله رب انار😎 ⭕ قول می‌دهیم اسمش هم در بخش همکاران مجله بزنیم... نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🔹🔸🔹بسم الله النور🔹🔸🔹 📱🌐کارگاه آشنایی با ابعاد حقوقی فضای مجازی 💠 موضوع جلسه چهارم: آثار حقوق
رمان نویسان مذهبی فراموش کرده‌اند که باید "کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم" را رعایت کنند. همه هنر رمان‌نویس باید این باشد که بی‌صدا و قطره قطره ارزش‌ها را بین اجزاء داستان، بگنجاند. به گزارش خبرنگار صدای حوزه، رمان و ادبیات ابزار مدرنی است که با گذشت روزگار، به مصرف بالینی بسیاری از مردم خصوصا جوانان و نوجوانان با انواع سلایق مذهبی و فرهنگی و سیاسی تبدیل شده است. دیگر نمی توان رمان نویسی را یک پدیده لاکچری و برای قشر خاص و یا امری نخبگانی تلقی نمود. پی دی اف ها و اپلیکیشن هایی که در فضای وب، رمان خوانی را به یک امر روزمره و عادی تبدیل کرده و رگ های جامعه را چه خوب یا چه بد، درگیر خود کرده است. این مساله وقتی جدی می شود که مساله ای به نام رمان دینی یا رمان نویسی با ژانر مذهبی به تدریج در حال نضج گرفتن و شکل گیری است و وارد گود پرتلاطم و سنگین رقابت برای ذائقه سازی و مصرف اجتماعی_فرهنگی شده است. در همین رابطه پایگاه خبری تحلیلی صدای حوزه مصاحبه ای ترتیب داده با یکی از خواهران طلبه جوانی که وارد عرصه رمان نویسی شده و با یک چارچوب ذهنی دینی و ماموریت تبلیغی، تالیفاتی را به انجام رسانده و در کنار شغل و زندگی شخصی، به تدریس و تربیت نیرو برای این عرصه همت گماشته است. خبرنگار : سلام علیکم پایگاه خبری تحلیلی صدای حوزه مفتخر است که جهت مصاحبه پیرامون جایگاه و ضرورت ادبیات و رمان نویسی خدمت شماست. در ابتدا لطفا خودتون رو معرفی بفرمایید. میزان تحصیلات و جایگاه حقوقی و یا مشغولیت های فرهنگی که دارید و آثاری که از شما به چاپ رسیده یا در دست چاپ است را عنوان کنید. زینب رحیمی تالارپشتی‌ هستم، با مدرک سطح سه فقه و اصول. در مرکز مدیریت حوزه‌های خواهران مشغول به کار بوده و سابقه تبلیغ در مدارس را هم دارم. کتاب “بررسی تطبیقی ارث زوجه” و دو رمان به اسم‌های “برگی از درخت”و “دختر مهتاب” را چاپ نموده و اقدام به انتشار رمانی با عنوان “حاشیه پررنگ” در فضای مجازی کرده‌ام. خبرنگار: از وضعیت رمان نویسی در کشور صحبت کنید که بازار مصرف و خواننده اش چگونه است و میزان استقبال خوانندگان در چه وضعیتی است؟ بشر از آغاز خلقت مشغول رویا پردازی بوده‌ و کتیبه و سنگ نوشته‌های هزاران سال پیش هم نشان‌ از قدمت داستان‌پردازی انسان‌ها دارد. رمان از حدود دویست سال پیش که پا به ایران گذاشت، مشتری‌های خاص خودش را داشته و دارد. نوجوانان و جوانان، بزرگترین مشتریان رمان بوده و هستند. علاقه این قشر از مخاطبان به دلیل اقتضائات سنی آن‌هاست‌‌. اقتضائاتی در ارتباط با رویاپردازی و بلندپروازی‌های طبیعی‌شان. نکته قابل ذکر این است که در گذر این دویست سال، بنا به شرایط زمانی و تفکرات غالب در جامعه، مثل کشف حجاب، جریانات غرب‌زده، انقلاب، دفاع مقدس و جریان‌های آزادی‌گرا و ذائقه مخاطبان رمان دستخوش تغییرات فراوانی شده. حتی گاهی میزان استقبال را هم تحت تاثیر قرار داده است. امروز و در این برهه، رمان با نوع جدید و متفاوتش مورد استقبال قشر غالب رمان‌خوانان قرار گرفته. رمان‌های آنلاین، فن فیک و وانشات‌ها، علاوه بر رمان‌هایی که به رمان‌های زرد معروفند، عمده بازار مصرف رمان را به خود اختصاص داده است. آنقدر که می‌توان گفت بازار مصرف را اشباع کرده‌‌اند. نوجوان پر شور و احساس، ابتدا طرفدار خواننده یا بازیگری مشهور می‌شود؛ سپس به خاطر حس هواداری عمیقی که اقتضاء سنش است، فن فیک‌های طراحی شده و هدفمند موجود را دنبال می‌کند.  خبرنگار: رمان نویسی با موضوعات دینی چه وضعیتی دارد و ضعف ها و قوت های رمان ها با رویکرد دینی را چگونه ارزیابی می کنید؟ می‌توان گفت امروزه رمان‌ با موضوعات و ژانر مذهبی و دینی به طور غالبی طرفدار ندارد؛ حتی اکثر مذهبی‌ها هم سراغ آن‌ها نمی‌روند. از جمله دلایلی که می‌توان برای آن ذکر کرد، عبارتند از: ۱.کلیشه‌ای و شعاری بودن رفتارها؛ ۲.پایین بودن اکت‌ها و هیجاناتی که جوانان دنبال آن هستند؛ ۳.معصوم بودن شخصیت‌های اصلی؛ ۴.تغییر ذائقه مخاطب با فن‌فیک‌ها، وانشات‌ها و رمان‌های زردی که جوان و نوجوانِ در سن بلوغ، آن را دوست دارد. ۵.نبود عاشقانه‌های موجود در فن فیک‌ها، وانشات‌ها و … در رمان‌های مذهبی. البته این فقره یکی از عوامل مورد قبل به حساب می‌آید. ۶.سنگین‌نوشتن مذهبی‌نویس‌ها به دلیل معیار نویسی؛ معیار نویسی با سنگین‌نویسی درهم و قلم روان گم شده است. ۷.تلنبار کردن کل مباحث اعتقادی و دینی در یک رمان. به اصطلاح کامیونی از این مباحث را وسط یک داستان خالی می‌کنند. به عبارتی فراموش کرده‌اند که باید “کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم” را رعایت کنند. همه هنر رمان‌نویس باید این باشد که بی‌صدا و قطره قطره ارزش‌ها را بین اجزاء داستان، بگنجاند. خبرنگار : با چه رویکردی خود شما وارد چنین فضایی شدید و چه دغدغه ای باعث شد که به عنوان یک خانم طلبه به رمان نویسی روی بیاورید؟ بنده از کودکی به