هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
🌸✨🌸
🌸
#قسمت_آخر 🌿
💟 ســـــــربــــاز امــــام زمــــــــان
وقتی صحبتش با پدرش تمام شد، سمت من آمد و رو به همه گفت: میخوایین بهشت رو ببینین؟
همه با تعجب نگاهش می کردند!
نشست پایین پایم و کف پایم را بوسید. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و زدم زیر گریه.
اشک مجالم نمی داد. از پشت هاله ی اشک به حمیدی که همیشه احترامم را نگه می داشت، نگاه می کردم.
به پسری که اگر مشکلی پیش می آمد و از دست کسی می رنجید، به احترام حرف من پا روی دلش می گذاشت و رویم را زمین نمی انداخت و با لبخند می گفت : هرچی شما بگی مامان، فقط شما ازم راضی باش!
اشک هایم را پاک کردم. حمید فقط نگاهم کرد. نمی دانستم باید چه کنم. پسرم داشت می رفت و من باید بدرقه اش می کردم. باید آرام می شدم و راهی اش می کردم.
آرام که شدم، لبخند زد. بوسیدمش.
🌸
🌸✨🌸
📘 برگرفته از کتابِ شاهرگی برای حریم
#سرباز_امام_زمان_شهید_حمیدرضا_اسدالهی
👇👇👇
°~•| @shohadaaitaher |•~°