💗🍃
🍃
#خادمانه💓
|اعتکاف|
و چقدر قشنگ که ذکر روی لبت،
یا علی باشه و...
آروم آروم...
وسایل هاتو جمع کنی...
و به سوی منزلگاه عشق قدم برداری...
و امشب شروعی زیبا...
برای سفری سه روزه...
سفری با طعم عسل...
در آغوش خدا...
#حالِدلِمعتڪفین❤️
#توسالترادرآغوشخداتحویلمیکنی
#وچهزیبارقممیخوردسالت
🍃 @asheghaneh_halal
💗🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_وشش ♡﷽♡ زندگی خوبی داشتیم ...اما رفته رفته متوجه تفاوتها میشدم!پ
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_وهفت
♡﷽♡
آیه من دوستت داشتم ولی نشد که بگیرمت...به خدا خواستمت ولی نشد.چند ماه بعد حمید والا
استاد دانشگاهم ازم خواستگاری کرد.من اونموقع داغون تر از اونچیزی بودم که بخوام به ازدواج
فکر کنم...اونم مردی که زنش مرده بود و یه پسر پنج ساله داشت!
تا اینکه فشار شرایطی که توش بودم اونقدری زیادشد که یه شب نشستمو فکر کردم...
پدرم عملا جوری باهام رفتار میکرد که انگار وجود ندارم.طلاق یه خط قرمز پر رنگ بود ومن اونو
کمتر از دوسال زندگی مشترک رد کرده بودم و نگاه مردم جامعه به یه زن مطلقه....همه و همه
باعث شد تا بشینم و با حمید صحبت کنم.این دفعه با چشم باز و منطقی...بهش گفتم..گفتم که
من یه زن اجتماعی ام گفتم که چطور فکر میکنم وچی میخوام و.....
آیه ما خیلی به هم نزدیک بودیم..قبول کردم و باهاش ازدواج کردم!
و شدم مادر آیین پنج ساله.... هر بار که آیینو میدیدم وبغلش میکردم یاد تو می افتادم و حسرت
میخوردم...اشک میریختم برای شیری که خشک شد نصیب تو ازش یک ماه کامل بود...
اومدم دنبالت تابلکه بعداز چند ماه ببینمت...اما نبودید..از اون محله رفته بودید و کسی خبری
ازتون نداشت...
دیگه طاقت نیاوردم.با حمید تصمیم گرفتیم برای همیشه ازایران بریم و من با قلبی که نیمیشو
پیش تو جا گذاشته بودم راهی شدم....
آیه من هچ وقت تورو فراموش نکردم...تو دختر منی.تو بخشی از وجود منی ....ولی خواهش میکنم
ازت منو درک کن...من...من..
آیه دستهایش راروی لبهای حورا گذاشت...با چشمهای اشکی و صدایی لرزان زمزمه کرد:
منو آیینه به هم محتاجیم....منو آیینه به هم مدیونیم!
ازتماشای انار لب رود...سیر چشمیم ولی دلخونیم
حورا فقط به این حجم مهربانی نگاه میکرد و آیه می اندیشید همین که او اینجاست کافی نیست؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_وهفت ♡﷽♡ آیه من دوستت داشتم ولی نشد که بگیرمت...به خدا خواستمت ول
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_وهشت
♡﷽♡
[فصل دوازدهم]
نگاهم به صفحه ی تلویزیون 40 اینچی بود و فکرم جای دیگری... داشتم معادله حل میکردم...
داشت جور میشد همه چیز.
روی پاهای مامان پری خوابیده بودم و او به عادت کوکی موهایم را شانه میزد و میبافت . لبخندش
را حین این کار دوست داشتم.
حلقه ی خیار پوست نکرده ام را به دهان گذاشتم و گفتم: چرا اینقدرزود سامره رو میفرستی
بخوابه! نامردیه بابا دو روزه درست درمون ندیدمش...
موگیس کنان میگوید:واسه خاطر اینکه فردا از خواب بیدار کردنش کار حضرت فیله خانم!مدرسه
داره و مدام تو مدرسه چرت میزنه اگه خوب نخوابه!
تک خنده ای میکنم و میگویم:کمیل چه درس خون شده!!!
او هم میخندد و میگوید:معجزه است !
بابا محمد هم می آید و کنار ما مینشیند. لبخند زنان به ما خیره میشود و من تنم گرم میشود از این
نگاه گرمش.بابا محمد همیشه گرم بمان...سردی ات خون توی رگهایم را منجمد میکند!
مامان عمه و ابوذر دارند با هم مشورت میکنند کادو برای تولد زهرا چه بخرند و من فکر میکنم چه
این نامزد بازی ها مضحکند!
اتفاقات امروز را دو به شکم که بگویم یانه...خانه گرم است و مثل سابق..دوست ندارم جَوَش را
خراب کنم... اما بالاخره که چه؟
نگاه به موهای گیس شده ام میکنم و میگویم:خیلی خوشکل شده مامان پری... دستت طلا.
لبخند میزند و من سرش را پایین تر می آورم و چانه اش را میبوسم. بابا دوباره میخندد.
مامان پری دستی به سرم میکشد و میگوید: جدیدا زیاد مامان پری مامان پری میگی!
حق داشت عزیز دلم .صادقانه میگویم:از این به بعد هم میخوام مامان پری صدات بزنم!
ابرویی بالا می اندازد و میگوید:چرا اونوقت...
_چون دیگه نمیترسم!
_ترس؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_وهشت ♡﷽♡ [فصل دوازدهم] نگاهم به صفحه ی تلویزیون 40 اینچی بود و ف
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_ونه
♡﷽♡
خیره به چشمهایش میگویم:نمیدونم...یه فوبیای مسخره بوده شاید...من میترسیدم مامان صدات
کنم.میترسیدم تو هم بری! مثل مادر خودم.مثل خان جون... مامان عمه رو هم بدون عمه ی تنگش
مامان صدا نمیزنم!
محو لبخند میزند:چه مسخره دلیل میاری آیه...
_گفتم که مسخره است...
دوباره به تلویزیون خیره شد. دل دل کردن را کنار گذاشتم و گفتم:مامان پری...
همانطور خیره گفت:جانم؟
_جونمت سلامت.
روی پیشانی ام ضربه ای مینوازد و میگوید:حرفتو بزن ولد چموش!
بی مقدمه گفتم:مامانم فهمید....
هم بابا محمد وهم پریناز ناگهانی به سمتم برگشتند! لعنتی اینطوری نه!این را نمیخواستم!
بابا محمد چشمهایش را ریز کرد و پرسید:یه بار دیگه بگو
از روی پای پریناز بلند شدم و کنارش نشستم... سرم را به زیر انداختم و با گیس هایم ور رفتم و
گفتم:امروز اومد پیشم...بالاخره منو شناخته بود....
خواستم با شوخی سر و تهش را هم بیاورم:هیچی یه ذره هندی بازی در آوردیم و تموم شد.
مامان پری کمی عصبی گفت:درست حرف بزن ببینم چی میگی؟ به همین راحتی؟
موهایم را پشت گوشم دادم و گفتم:چیز خاصی نبود آخه...اومد و دلایل خودشو گفت برای
رفتن.همون حرفهای شما منتها با دلایل خودش...
بابا محمد اخم کرده بود.لبخند زنان گفتم:اون اخمایی که داره کم کم فرو میره تو دماغتون رو از
هم وا کن بابا جان!چیزی نشده که.
کمی ازحجم و وزن اخم هایش کم میشود و میگوید:دیگه چیزی نگفتن؟
_نه چی مثلا؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
🎊🎉🎊
#پابوس
~|🌺|~ مکه پر شور و شعف
~|😍|~ کعبه می گیرد شرف
~|🌹|~ قبـ🕋ـله را قبله نما
~|😉|~ آمده مـ👑ـیر نجف
#عیدتونمبارڪ
#پدرهاےحالوآیندهروزتونمبارڪ
🎉 @asheghaneh_halal
💓🍃
🍃
#ویتامینه | #مجردانه
سلامـــــ😃✋🏻
ساعات باقے ماندھ بھ تحویل سال
برشما خوشـ😁
امروز ویتامینھ فرق دارھ یکمے
فقط در حد چند جملھ بگم براتون کھ...
#آقایون_محترم💙
از همسرتون تشکر کنید کھ با انجام
خونھ تکونے،تازگیو شــ🌸ـــادابیو بھ
خونھ آوردند و حسو حال تازھ اے
خونتونو فرا گرفتھ و یکسال دیگر
کنارتون بودند و احساس آرامش و
خوب بودن رو بھ شما هدیھ کردند😍👌🏻
#خانماےمحترم💗
از همسرتونـ🍃تشکر کنید کھ گاها بھ
شما داخل کارهاے منزل ڪمڪ کردنـ💪🏻
و حس امنیت و محبت بھ شمادادند و
هرچند کم، امــ☝️🏻ـــا با ارزش،(حتما لازم
نیست کل وسایل زندگے و لباسها براے
سالِ نـ😋ــو جدید بشن و با قیمت هاے
بالایے خریداری بشن)، وسیلھ یا لباس
جدیدے براے شما و فرزندانتون تهیھ
کردند و یکسال دیگر کنارتون بودند😌
#مجرداےعزیز😁
شماهم از پدر و مادرتون براے
حمـ✨ـایتے کھ در این یکسال از شما
کردند تشکر کنید و همچنین ماهم از شما
شخصا و ویژھ😃 تشکر میکنیم کھ بھ
مادر و پدرتون و هرکسے کھ لازم بودھ
ڪمڪ (انجام وظیفھ)کردید و یکسال
دیگر فرزندے کردید در برابرشون😎
ان شاءالله کھ همگے آخرین خونھ تکونے مجردیشونو انجام دادھ باشن امسال😂
#ادمین_نوشتـ😄
#خونھ_تکونیتون_برپا😁
#ساعات_آخر_بھ_کام😍🙈
🍃 @Asheghaneh_halal
💓🍃
كربلايی حسين طاهری_ولادت حضرت علی علیه السلام97 - شور - امشب به دلم حال و هوای-1522907770.mp3
37.86M
🎂🎈
🎈
#ثمینه
امشبـ🌙 بہ دلم حالوهواے نجف افتاد
در دلـ💛 هوس صحنوسراے نجف افتاد
فارغ ز دو دنیـ🌎ــا شدم ، آن روز کہ راهم
سمتــِــ😌😍 تو و ایوانِ طلاے نجف افتاد
#عیدتونمبارڪ
#شدیداپیشنهاددانلود😎
#ڪربلایے_حسین_طاهرے😇
🎈 @asheghaneh_halal
🎂🎈