eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🍃 🍃 #خادمانه ✌️ آمـــاده ایم!؟؟؟ 💪 بــا اسرائیل وارد #جنگ خواهیم شد؛ هر ڪس با ماســت؛ بسم الله! هر ڪس با ما نیست خداحافظ! ✍| #حاج_احمد_متوسلیان ⬅️| نگــویید شهید؛ ما متظریم حاج احمد متوسلیان برگردد!👌 #مقام_معظم_رهبرےحفظه‌الله✌️🇮🇷 14 تیــرماه سالروز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان •|🇮🇷|• @Asheghaneh_halal
شهــید مطـــــهری: 💐•\• حـــجاب مانند 💠•\• اولــین خاڪـــریز جبهه است... ✋•\• ڪه دشمن ⚔•\• برای تصــرف سرزمینی ☝️•\• باید حتمــا اول آنــرا بگیــــرد... 👊 بانــوے ـخاصــ😇👇 [•🌸•] @Asheghaneh_Halal
حاج محمود کریمی_از سر جاده راه افتاده،پای پیاده...-پادکست زیبا از حاج محمود کریمی-1483354271.mp3
12.04M
--- 💚🕊 --- #ثمینه از سر جادھ ، راھ افتادھ🛣•• یھ دهاتۍ با همون لباس سادھ↻ دارھ میاد ، برسھ پنجرھ فولاد😢•• بشینھ روبرو گنبد ، گوشھٔ صحن گوهرشاد💔😭•• #حاج_محمود_ڪریمۍ🎤 --- 💚🕊 @Asheghaneh_halal ---
[• #تیڪ_تاب📚 •] [•نام ڪتاب: »🎀خانـم ڪارڪوب« [•نام نویسنـده: »✍رضیہ غبیشے« [•برشے از ڪتاب⇩😃 درخدمت ـباشیم😉👇 [•📖•] @asheghaneh_halal
[• 📚 •] بہ بیابان برهوت و بےانتها نـ👀ـگاه مےڪردم. بہ ظاهر بہ بیرون نگاه مےکردم؛ اما در افڪارم غرق بودم.🤔 قـ🚈ـطار دلـ صحرا را مےشکافت و پیش مےرفت،نگاهے بہ دخترها ڪردم. ماتم گرفتہ بودند و هیچ کدام حرف نمےزدند.😕 بالاخره بغض پروین شڪست و صداےگریہ‌اش بلنـد شد،نگاهم مےڪرد و اشـ😭ـڪ مےریخت، نگران و با لحن اعتراض آمیزے ڪہ مهربانے در آن موج مےزد گفتم:😰 "دختر بگو چے شده کہ یہ‌ریز گریہ مےڪنے،بگو چے شده." ••کتابِ خانـوم ڪارڪوب✨ بہ قلم: رضیہ غبیشے😍 درخدمت ـباشیم😉👇 [•📖•] @asheghaneh_halal
[• #شهید_زنده •] یوسف گمگشتہ باز آمد؟!😃 نیامد حافظا😓 تازه "کنعان" دِه به دِه دنبال یوسف مے رود...!💔 پ.ن: یوسف ‌گمگشتہ بالاخره ‌باز‌ مےآید ‌بہ ڪنعان ‌غم‌ مخور✌️🇮🇷 و دگر حاجت "ڪنعان" دِه بہ دِه گشتن نیست😎💪 #ڪپے⛔️ #مرگ‌بـــر‌اسرائیل✊ #جاویدالاثراحمدمتوسلیان ـشھید اند،امـا زندھ😌👇 [•🕊•] @asheghaneh_halal
•(🍃🌼🍃)• #قائمانه میدمد صبح ظفر🌤•• بد به دلت راه مده این همه نذر و نیاز•• آن همه تسبیح و دعا میکند زود اثر 🔜•• بد به دلت راه مده ما در این دایره🌸•• امر به وظیفه هستیم با خدا هست ثمر💚•• بد به دلت راه مده #السلام‌علے‌المهدےوعلےآبائہ #اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج‌ #جمعہ‌هاے‌بے‌قرارے @asheghaneh_halal •(🍃🌼🍃)•
[• ⏰ •] ••زائرینےڪہ‌بہ‌این‌ڪعبہ‌دل،دل‌بستند تا ابد از حَرمت دلـ♡نبرند و نبرند ••گربہ‌سوےحَرمت‌روےڪننداهل‌جحیم تا ابد از طمع روضہ رضوان گذرندツ هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
👒🍃••] #همسفرانه میـگـویـنـد دنـــیـا دارِ مڪافـات اســــت[••😧 دنـیـــا را بـیـخـیـال فــعـلا ڪـه دار و نــدار[••💚 مــــن تــــویــے[••😍 و نـدیـدنـت مـڪافـات[••☹️ #خوشحالم_که_دارمت😘❤️ 👒🍃••] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° چیلا میخنتے دایے(😕) مَنم بَلَتَم مثه سوما دهنمو ماهے(🐟 )تونم عه تلا اینجوولے میسه(🙁) بِجا ماهی سبیه دُغد میسم() تی؟؟؟؟ چون تِسام گِلده؟؟😧 دِلتم بخوات چیگده بامَسه سُدم( 😋) همون ُدغد بهتل ازماهیه(☹️) هلکی منو میبینه غس میکنه(😇) ازبس ته بامسم قلبون تِسمای تیله ای ودهن دُغدیم بسم(😍) یه عدد فسقل جغدچشم تیله ای خریداریم😅 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهفت شاهرخ با دستش تعارف را رد کرد : - کاش اونقدر که به حرف دکتره
🍃🍒 💚 - هنوز رابطتت با سعید شکر آبه؟ - دیروزاومده منت کشی! البته بیشتر فکر کنم اومده بود خبرهای باشگاه رو بیاره - مگه چه خبره؟ شروین سر تکان داد: - نمی دونم اما باید یه خبری باشه. خیلی سعی داشت منو تحریک کنه که بریم باشگاه - میری؟ - بدم نمیاد یه سر و گوشی آب بدم. البته اگر تو هم بیای - چرا من؟ ضربه به جدید یاد گرفتی می خوای رو من امتحان کنی؟ -آرش می خوادعذرخواهی کنه - از تو؟ - نه از تو، بابت اتفاق اون شب شاهرخ ابروهایش را بالا برد: - جالبه - منم برای همین می گم. می خوام ببینم چه خبره که آرش از این تریب ها برداشته. غلط نکنم ماجرا یه چیز دیگه است. میای؟ قبل از اینکه شاهرخ جوابی بدهد صدای موبایلش بلند شد. پیامکش را که خواند ابروهایش را بالا برد. شروین پرسید: - خب؟ میای؟ - آره، به شرطی که هر اتفاقی افتاد بتونی خودت رو کنترل کنی شروین سری تکان داد چایی اش را سر کشید و در حالیکه دراز می کشید و از لابه لای برگهای درخت بالای سرش به آسمان خیره می شد گفت: -چه شود! * وارد کلاس که شد سعید صدایش زد. همانطور که می نشست کیفش را پشت صندلی جلویش آویزان کرد و گفت: -فکر کردم خیلی دیراومدم - بازخواب موندی؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشت - هنوز رابطتت با سعید شکر آبه؟ - دیروزاومده منت کشی! البته بی
🍃🍒 💚 - مگه تو خونه شاهرخ آدم می تونه بخوابه؟ -خوب حال می کنی ها! خونه استاد تلپ شدن چه جوریاست؟ مدرک خاصی می خواد؟ فکر کنم آدمو جو درس می گیره شروین دفترش را درآورد و گفت: -راستی دیروز تو سایت نگاه کردم. حسینی هنوز نمره ها رو نزده! - دیدی گفتم آدم جوگیر میشه استاد وارد کلاس شد هر دو نیم خیز شدند و دوباره نشستند. شروین دفترش را درآورد و گفت: -فردا شب می رم باشگاه. تو هم میای؟ -مهدوی هم میاد؟ -آره - آره میام. می خوام قیافه آرش رو موقع معذرت خواهی ببینم •فصل بیستم• شاهرخ در را قفل کرد و سوار ماشین شد. شروین مثل همیشه آرام رانندگی می کرد. - می خوای من با پدر و مادرت حرف بزنم؟ - برای چی؟ -شاید اگر نفر سومی مشکلت رو بهشون بگه اوضاع بهتر بشه - امشب بر می گردم خونه - گاهی مثل بچه ها می شی. نگفتم بری، گفتم مشکلت رو حل کنیم، این دو تا خیلی فرق داره شروین کمی سکوت کرد و گفت: -به نظرت فایده داره؟ می ترسم اوضاع بدتر بشه - بدتر از این؟ شروین شانه ای بالا انداخت.بعد فرمان را چرخاند و پرسید: -این چند روز خیلی تو فکری - چیزی نیست - حتماً؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒