eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_پـنـجـاه_و_سـوم <<گردان سلمان >> علے میرڪیانی (فرمانده گردان) و یکی از
🍃🎀 💚 << دوکوهه >> راوی : رحیم اثنی عشری پاییز سال ۱۳۶۴ بود. به همراه دوستان به منطقه اعزام شدیم. وقتی وارد پادگان دوکوهه شدیم ما را تقسیم بندی کرده و به گردان سلمان فارسی فرستادند. گردان سلمان از گردان‌های دائمی نبود. بلکه هر زمان نیروی اعزامی زیاد بود تشکیل می‌شد و زمانی که نیرو کم بود این گردان منحل می شد. فرمانده گردان ما برادر میرکیانی و جانشین ایشان (شهید) مظفری بود. من به همراه ۳۰ نفر دیگر به دست دوم از گروهان سوم این گردان رفتیم. مسئول دسته امّا برادر (شهید) طباطبایی بود. چند جوان خیلی خوب از منطقه شمال تهران نظیر برادران میرزایی و طلایی با ما بودند . جمع خوبی داشتیم. ما همگی در دو اتاق از طبقه اول ساختمان گردان سلمان در دو کوهه مستقر شدیم. در همان روزهای اول متوجه شدم که یکی از جوانان دسته ما حالات خاصّی دارد! به او برادر نیری می‌گفتند. آن روزها همه رفقا اهل معنویت بودند اما حالات او فرق میکرد! وقتی فهمیدیم که از شاگردان آیت الله حق شناس بوده از او خواستیم که امام جماعت دسته ما بشود. هرچند زیر بار این مسئولیت نمی رفت، اما با فرمان مسئول دسته مجبور شد جلو بایستد. اطاعت از فرمانده واجب بود. خلاصه بچه های دسته ما حدود سه ماه از وجود او استفاده کردند. برادر نیری انسان ساکت و آرامی بود. لذا به راحتی نمی شد به شخصیت او پی برد. بیشتر اوقاتی که ما مشغول صحبت و خنده و استراحت و... بودیم او مشغول قرائت قرآن و یا مطالعه می شد . در میان بچه های دسته ما یک نفر بود که بیش از بقیه با برادر نیری خلوت می کرد. آنها با یکدیگر مشغول سیر و سلوک بودند. علی طلایی هیچگاه از احمد آقا جدا نمیشد آنها رازدار هم بودند. طلایی تنها پسر یک خانواده از شمال تهران بود. در یک خانواده مرفه بزرگ شده بود. خانواده‌ای که بعدها متوجه شدیم زیاد در قید و بند مسائل دینی نیستند! او این گونه آمده بود و خدا احمد آقا را برایش قرار داد تا با هم مسیر کمال را طی کنند. هرچند که او چند سال از احمد آقا بزرگتر بود، اما مثل مراد و مرید به دنبال برادر نیری بود. او بهتر از بقیه احمد آقا را شناخته بود برای همین هیچ گاه از او جدا نمی شد. به یک امامزاده رفتیم. از آنجا پیاده برگشتیم. توی راه بودیم که بچه‌ها با برادر نیری مشغول صحبت شدند. آن جا حرف از شهادت شد. مسئول دسته ما زمان و نحوه شهادت خودش را بیان کرد! من با تعجب گوش میکردم. احمد آقا هم گفت: من خواب برادرم را دیدم. آمد دنبالم و من رو برد به سمت آسمان. البته مدتی مانده تا زمانش برسد! علی طلایی هم گفت: من منتظر یک خمپاره شصت هستم که همراهش حورالعین ها بیان پایین و‌...! طلایی اطلاعات خوبی از حالات درونی احمدآقا داشت. چیزهایی می دانست که کسی از آنها خبر نداشت. برای همین هیچ گاه از احمد آقا جدا نمی‌شد. یکبار که داشتند با احمد آقا قرآن می خواندند رفتم بین آن ها نشستنم و عکاس از ما عکس انداخت. که شد تصویر ابتدای همین داستان. در منطقه فاو بودیم که احمد آقا شهید شد. در همان شب طلایی هم مجروح شد. بعد از عملیات دیدم رفقای قدیمی دور هم نشسته اند از احمد آقا حرف میزنند. آنها چیزهایی می‌گفتند که باور کردنی نبود! از ارتباط همیشگی احمد آقا با امام عصر(عج) و یا اطلاع از برخی موارد و.... به رفقا گفتم: باید این موارد را از علی طلایی سوال کنیم. او بیش از بقیه احمد آقا را شناخت. یکی از دوستان قدیمی گفت: می خواهی بری سراغ علی طلایی؟! با علامت سر حرفش را تایید کردم. دوستم گفت: خسته نباشی. علی طلایی چند روز پیش تو پدافندی منطقه فاو شهید شد و رفت پیش برادر نیری. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
°🐝| #نےنے_شو|🐝° دیسب و امسب ملاسم سام غلیبان بود و منم با مامانے و بابا ژووونم لَفتم امامزاده و توے ملاسم سِلڪت ڪلدم😔💔 حیلے دلم بلاے حضلت زینب میسوزه😭 من میحوام بُزُلگ بسم و مثل حضلت زینب صبول باسم😌💚 ماشاءالله سادات بانوے جان💚 عزادارےهات قبول استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
[• #آقامونه😌☝️ •] •| دل را❤️ |• به یـادگـار😉 •| به مـعشــوق داده‌ایم..!✋ ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #سنایی|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(501)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🔘•° @Asheghaneh_Halal
▫️▪️ ▪️ #صبحونه واژه ها مشکے بپوشید در عزایش تا ابد اےغزل... اےقافیہ... اےمثنوے ها تسلیت... #جوادقادرےمهر #واحزناه_علےالحسین💔 ▪️ @asheghaneh_halal ▫️▪️
💍 عشق زیباست ولےعشـ💞ـقِ حسین بن علے در دلم منزلت و لذتِ دیگر دارد... دست در دست سیه پوش،به هیئـ🍃ـت برویم تا بدانند حسین(ع) این همه لشکـ🙂ـر دارد @Asheghaneh_halal 💍
چند راه پرسش سوالات دینے ::: 1⃣ شماره تلفن ۰۹۶۴۰ 2⃣ (سامانه پاسخگویی آستان قدس رضوی - مشهد) ↙️ ۰۵۱ - ۳۲۰۲۰ 3⃣ دفتر رهبری در تهران ↙️ ۰۲۱ - ۶۴۴۱۲۰۰۰ دفتر رهبری ‌(مسائل اختصاصی بانوان) ↙️ ۰۲۱ - ۶۴۴۱۳۰۰۰ 4⃣ سامانه پاسخگویی آنلاین بصورت چت ( براے پاسخ به سوالات احڪام ، احڪام بانوان ، اخلاق ، اعتقادی ، تاریخ ، قرآن ، حدیث ، مشاوره ) ↙️ http://javab.ir/09640/ 5⃣ پرسش در رباتی در پیامرسان و ارسال پاسخ توسط کارشناس مربوطه ↙️ ( پاسخ های ارسالی خوب و نسبتاً جامع هستند ‌) @pasokhgoo_ir_bot دانلود اپلیکیشن 👇 التماس‌دعا 🍃 @asheghaneh_halal 🍃
پاسخ گو_1.0.2.apk
5.34M
.:::☘🌱 برنامہ اندرویدے #پاسخ_آنݪاین_به_صورتـــ_چتــ به سواݪات دینے ( احڪام ، احڪام بانوان ، قرآن و حدیث ، اعتقادی ، اخلاقی ، مشاوره ، مشاوره براے ازدواج ، تاریخ ) حقیـــر خودمـ این برنامہ رو دارمـ و با توجہ بہ تجربیاتے ڪه از این برنامہ دارمـ #مطمئن هست. سایتــــ : http://javab.ir/09640 مرڪز پاسخگویی به سوالات دینی دانلود شده از ڪافہ بازار
🌼|.. #چفیه 🕊|نمازشب‌آخر|🕊 مهدی از شناسایے که آمد نیمه‌شب بود و خوابید. بچه‌ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نکردند چون مے‌دانستند حسابے خسته است. اما او صبح که برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت مگر نگفته بودم مرا برای نماز شب بیدار کنید؟ دلیلش را گفتند، آه سردی کشید و گفت : افسوس شب آخر عمرم، نماز شبم قضا شد... فردا شب مهدی هم به خیل شهیدان پیوست. #شهید_مهدی_سامع #یادشهداباذکرصلوات @asheghaneh_halal 🌼|..
پیام حضرتــ رقیه (س) در عاشورا استــ. عصر عاشورا بود🌅 حجابــ از سر زنان و دختران حسینے ربوده شد(وای بر من)😭 🔅هنگامے كه حضرتــ رقیه(س) ※بعد از شهادت پدر ※ و سیلے خوردن از دست شمر ※و اصابت كعب نی به بازو ※ و پاره شدن گوش(یاالله😭) عمه اش زینبــ را مےبیند از هیچڪدام از این مصیبتــ ها شكایتــ نمی كند.😭 بلڪه شكایتــ حضرتــ رقیه(س) به عمہ اش این استــ كه می گوید:👇 ◥یا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسی عن أعین النظار◣ . ◥ای عمه جان آیا پارچه ای هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم؟◣😭 ┘◄ منبع :بحارالانوارجلد 45صفحه 61📚 😔 😭 •[🏴]• @Asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 #پشتک آه..💔 این سینه...✨ غم چند نفر را بکِشد...🔥 #لبیک‌یا‌زینب‌س💚 خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃🏴
[• ⏰ •] بہ آن نگاه رئوفانہ‌ات نگاهم کنـ بگیر دست مرا باز سر بہ راهم کنـ🙂 هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal