eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
••🌷•• #چفیه🕊 •دست‌وپا چُلفتےاست دل هَـرلحظـه یادت مےافتــــد مےشڪنــــــــــــد.• #اخلاص‌یعنے #روےِغیرِخداحساب‌نڪنے #شهدا‌را‌یاد‌کنیم‌باذکرصلوات [ @Asheghaneh_halal ] ••🌷••
#ریحانه (🌸🍃) بانــوے ایــرانے...🇮🇷 غــرب تو را نشـ🔍ـانہ رفتـــہ است!! چــون خـوب مـے داند✋️ تـو قـلـ💗ـب یك خـانـوادہ اے...👨‍👩‍👧‍👦 ↫ پس علــ💪ـــمدار « حیــــاے فاطمـ💚ــے» در جبهہ ے جنگ نـرم باش ↬ #یا_فاطمة‌الزهــرا🌹🌱 (🌼🍃) @ASHEGHANEH_HALAL
•°🌼🌾•° 💔جگرش می سوخت در آتش اشتیاق. به هر دری زده بود، به امید نشانی از آن محبوب. وکیل خاص امام را که پیدا کرد، ملازمش شد و دست به دامانش! از او اصرار و از وکیل امام انکار که نمی شود؛ آنقدر التماس کرد تا شنید: فردا صبح بیا! صبح فردا، پیشاپیش وکیل امام، جوانی دید؛ ماهتر از ماه. خورشیدتر از خورشید. شمیمش، شمیم بهشت. فهمید که به آرزویش رسیده. نزدیک رفت و شرفیاب محضرش شد. هر چه خواست پرسید و پاسخ شنید. لحظه آخر، صاحب زمین و آسمان به او فرمود: ✨«دور از رحمت خداست، هر که تاخیر اندازد،نماز مغربش را تا وقت ظاهر شدن ستاره ها، و هر که تاخیر اندازد نماز صبحش را، تا وقت ناپدید شدن ستارگان».✨ 📚غیبت طوسی، ص271. @asheghaneh_halal •°🌼🌾•°
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_چهل_و_هشت -باشه حالا تا ببینم، علی و بابا کجان؟ -رفتن فوتبال.
💐•• 💚 فاطمه چیزی نگفت و فقط چشمش به ریحانه بود که بین بچه ها شاد و خوشحال میدوید، گاه گاهی هم نیم نگاهی به علی مینداخت. -بستنی می خوری بخرم؟ -نه، گرمم نیست. بذار بچه ها اومدن با اونها بخوریم -چه معنی داره ما همه چی رو بذاریم با بچه ها؟ مگه ما خودمون دو تا آدم نیستیم -نه نیستیم. سهیل پوزخندی زد و گفت: اینو که خداوکیلی راست میگی، نه تو شباهتی به آدم ایزاد داری، نه من. سهیل با این که میدونست فاطمه سر قضیه تولد ریحانه هنوز هم خیلی ناراحته، ترجیح میداد در اون مورد چیزی نگه ،دلش نمیخواست اسم و یاد اون زن لحظات کنار هم بودنشون رو خراب کنه، دلش بهش میگفت فاطمه بعد از اون نماز صبح حرفهاشو باور کرده. برای همین کمی خیالش راحت بود فاطمه چیزی نگفت و بی تفاوت به ریحانه نگاه میکرد. سهیل گفت: -خوب ما اگه بخوایم سر حرف رو باز کنیم باید دقیقا چه جمله ای بگیم؟ -باز شدنی نیست. -گره کورم که باشه من بازش میکنم،یه کاری نکن که همین وسط پارک بپرم و بغلت کنم، آبروی جفتمون میره ها؟ فاطمه چپ چپ نگاهی به سهیل که داشت خیلی جدی به رو به رو نگاه میکرد انداخت و با ترس خودش رو کنارتر کشید که دست سهیل بهش نرسه . سهیل که از درون داشت از خنده میترکید اما میخواست جدی باشه گفت: -مثلا فکر کردی اون ور تر بری دستم بهت نمیرسه؟ به من میگن بابا دست دراز -سهیل اینجا وسط پارکه، مسخره بازی رو بذار کنار ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_چهل_و_نه فاطمه چیزی نگفت و فقط چشمش به ریحانه بود که بین بچه ها شاد
💐•• 💚 سهیل برگشت و توی چشمای فاطمه نگاه کرد و گفت: زن شرعیمی، اشکالی داره بغلت کنم؟ فاطمه با شنیدن کلمه زن شرعی دوباره یاد فدایی زاده افتاد، با خودش گفت احتمالا اونم زن شرعیت بوده... کلافه از جاش بلند شد و بدون توجه به سهیل به سمت ریحانه رفت و شروع کرد به تاب دادن ریحانه و با یادآوری اون خاطرات دائم با خودش کلنجار میرفت. انقدر حرسش گرفته بود که حواسش نبود داره ریحانه رو خیلی تند تاب میده که جیغ ریحانه اونو به خودش آورد ،نگاه که کرد دید ریحانه با صورت روی زمین افتاده و داره جیغ میزنه، دست و پاش رو گم کرده بود، فورا به سمتش رفت و بغلش کرد: -وای! مامان جون، چی شد؟ کجات درد میکنه؟ هان؟ حرف بزن اما فقط صدای جیغ ریحانه بلند بود، نمی دونست چیکار کنه، همین جور دائم به دست و پای ریحانه دست میکشید و تکرار میکرد: کجات درد میکنه؟ چیزی نشد که، یواش خوردی زمین. در همین حال دستی مردونه ریحانه رو از بغلش کشید بیرون، سهیل بود که با اخم گفت: ولش کن، باید ببریمش بیمارستان. بعدم بدون توجه به جیغهای ریحانه سریع بلندش کردو به سمت خونه حرکت کرد، فاطمه هم پشت سرش بود و برای اینکه بهش برسه، میدوید. -چیزیش نشده که، برای چی بیمارستان؟ فقط از تاب افتاده -اگه خودتم میدیدی این بچه بدبختو چه جوری تاب میدادی اون وقت نمیگفتی چیزیش نشده. فاطمه سکوت کرده بود و فقط دنبال سهیل میرفت، علی هم به دنبالشون بود که به در خونه رسیدند، سهیل فورا ریحانه رو توی ماشین گذاشت و از پارکینگ اومد بیرون، فاطمه هم بعد از سفارش کردن به علی سوار ماشین شد و به سمت بیمارستان حرکت کردند، ریحانه دائما توی ماشین جیغ میزد و فاطمه هر کاری میکرد نمی تونست ساکتش کنه، تمام تلاشش رو کرد، انقدر حرف زد و بوسش کرد تا یک کم گریش آروم شد و تونست نفس بکشه . به بیمارستان که رسیدند فورا از دست و پاش عکس گرفتند و معلوم شد، دست چپش مویه برداشته، سهیل دائما دنبال کارهاش بود و فاطمه بالای سر ریحانه در حال دلداری دادنش، بعد از اینکه دستش رو گچ گرفتند و بهش آرام بخش تزریق کردند، سهیل ریحانه رو که خواب بود توی ماشین گذاشت و با هم سوار شدند و به سمت خونه حرکت کردند. شب بود و فاطمه خسته از اتفاقات امروزش بالای سر ریحانه نشسته بود، بعد از کلی نوازش و دلداری تونسته بود دوباره آرومش کنه، دست ریحانه بدجوری درد میکرد و با زاری کردن اون، دل فاطمه هزار تیکه میشد. ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
[• #آقامونه😌☝️ •] ▪️)• شـب است 🌃(•و نــور مهتــاب 💚(•و ڪمــے تو 😌(•مــن 😉(•و یڪ قلـب بےتاب 😘)•و ڪمـے تــو ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #محمد_رستمی|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(591)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🍁•° @Asheghaneh_Halal
[• #صبحونه 🌤•] ••{💛 اول صُبح بگویید حُسیـن جـآن رخصٺ {••😍 تا ڪه رزق از کَرم سُفــره‌ے اربآب برسد #السلام‌علیڪ‌یاحسین‌بن‌علے‌ع #صبحتـــون‌حسینـے☀️🍃 [•♡•] @asheghaneh_halal
[♡•• هربار ڪه اسمِ سوریه را مےآورد... دلـم میلرزید💔 و راضے نمیشدمـ🙁 یڪ روز به من گُفت: مانده‌امـ با این همہ اعتقاداتے📿 ڪه داری چرا راضے نمیشوی به سـوریه بـروم؟🤔 جواب حضرتِ زینـب و رقیه را خودت بده!! در باورم نمےگنجید،😵 ڪه بخـواهم جلیل را به این زودی ازدست بدهـم😥 نگاهم درنگاهش قفل شد😊 باخود میگـفتم: مرا به ڪه واگذار کردی راهِ برگشتے برایِ مـن نگذاشتے...👣 شرمنده شدم😔 سـرم را پایین انداختم وهمان لحظه از تمامِ وجودم💗 جلیل را به حضـرت زینب(س) سـپردم...🙌🏻 🍀 🌷 💍|♡ @Asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🍃• #طلبگی °🌼°راهکاری برای رهایی از اعتیاد سی سال معتاد م بنده را از این وسوسه ها نجات دهید. دستورالعمل آیت الله بهجت به این فرد را در کلیپ بالا مشاهده کنید°🌼° ✨ @asheghaneh_halal ✨ •🍃•
🌷🍃 🍃 #چفیه ••شَهیدِگُمنامـ فَقط نامِ مُستعار توست آن زَن هَنوز هَم پِسَرَم صِدایَت میڪُنَد...💔 #اخلاص‌یعنے #روےِغیرِخداحساب‌نڪنے #شهدا‌را‌یاد‌کنیم‌باذکرصلوات •|🕊|• @Asheghaneh_halal 🍃 🌷🍃
#ریحانه (🌸🍃) 🍂مـــــادرم ایـن را به من آموخته که به سر چادر نگیرم سرسری!🍂 💔سرسری کردن به سر چادر چه سود گر عجین باشد به نــاز و دلبــــری💔 💐چــادر مشکــی به ســر کردن فقــط "عشــق" می خواهد نــه چیز دیگری!💐 (🍃🌼) @ASHEGHANEH_HALAL