هدایت شده از جمعیت انقلابی ایتا
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جمعیت_انقلابی_ایتا
🇵🇸 سپهبد قاسم سلیمانی: امکان چنین چیزی هست [که] بتوان با دیپلماسی، فلسطین را به فلسطینیان برگرداند؟ اینجا راهی جز #مبارزه وجود ندارد.
🇵🇸 الفریق قاسم سلیمانی: هل يمكن استعادة الفلسطينيين لفلسطين عبر انتهاج الديبلوماسية؟ لا يوجد هنا سبيل سوى التضحية والنضال والإيثار.
#القدس_لنا
#القدس_درب_الشهداء
#FlyTheFlag
#Palestine
#QudsDay
🇵🇸 🇮🇷 🇮🇶 🇮🇷 🇸🇾 🇮🇷 🇱🇧 🇾🇪
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😱 خالههههههههه دِلالام لَلاااااام .
خوجا بودیییی؟
ديلَم بلات تَن شُودهههه بود.
🤪 باز این خاله اومَته اَ بَ عَف زده
مَزغم سوت می تِشههه
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_بیست_و_ششم🦋🌱 باتنی لرزان بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت، یکی دو
[• #عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_بیست_و_هفتم🦋🌱
واقعا زمان مناسبی برای عیادت نبود آن هم امروز!
_نه عزیزم، کار خوبی کردی
_وکیلتون چرا این موقع اومده؟
_می خواد با ارشیا صحبت کنه
_تو برو پیش مهمونت، من خودم چای می ریزم و میام
_نه بهتره که من حالا توی اتاق نرم، رادمنش می خواد موضوع رو به ارشیا بگه
_ای وای، پس بد موقع اومدم!
_تو که هستی دلگرم ترم. فقط دعا کن که قبول بکنه و خیلی داد و بیداد نکنه. دیشب بخاطر پیشنهاد طلاها کلی جنگ و دعوا راه انداخت.
ترانه قندان خالی را از توی کابینت برداشت و به دنبال قند تمام قوطی های ریز و درشت را باز و بسته کرد.
_بخدا این شوهر تو نوبره. نوید که کلا می ترسه بیاد برای دیدنش. بیچاره از باجناق واقعا شانس نیاورده! بازم تو خوب کنار میای با اخلاقش. ای بابا، قند نداری؟
گیج شده بود از شدت استرس، ترانه هم دل خوشیداشت!
_نمیدونم، باید باشه. توت خشک و شیرینی که هست
_عزیزم چای قند پهلو میگن نه شیرینی و توت پهلو. یکم به علایق خودت اهمیت بده نه فقطجناب نامجو!
می خواست جوابش را بدهد که با شنیدن اسمش از اتاق میخکوب شد.
_وا! چرا داد زد؟
_حتما رادمنش همه چیز رو گفته
_اوه، حالا می خواد پاچه تو رو بگیره؟!
_ترانه تو نیا، خب؟
اخم هایش را در هم کشید و گفت:
_چرا؟
_خواهش می کنم
_برو!
بعدا از دل خواهر کوچکترش در می آورد. با تردید به سمت اتاق راه افتاد. از بین در نیمه باز دیدش ... دقیقا مثل دیشب دستش مشت شده در موهایش بود.رادمنش هم کنارش ایستاده بود و می گفت:
_انقدر مغرور نباش، بهرحال از نظرمن فکر خیلی خوبیه
_بس کن! این موضوع به تو ربطی نداره. اصلا چرا همچین پیشنهادی دادی؟
_ریحانه خانوم پیشنهاد داد نه من!
ارشیا پر از بهت سرش را بلند کرد اما قبل از اینکه به وکیلش نگاهکند، به او که حالا بین چهارچوب در اتاق ایستاده بود و سعی می کرد محکم باشد خیره شد.
یکی باید حرف می زد. ریحانه با صدایی که می لرزید و تُنش به شدت پایین آمده بود گفت:
_من از آقای رادمنش خواستم تا نسبت به فروش خونه و ویلا اقدام کنن
ارشیا روبه انفجار بود انگار، بلند گفت:
_با چه اجازه ای ؟
_خب...هم خونه و هم ویلا به اسم منه و ...
_چون به اسم توعه خیال کردی که صاحب اختیاری!؟ ریحانه این مسخره بازی های جدیدت رو تموم کن زودتر. قبلا از این اخلاق ها نداشتی، دخالت نمی کردی! بفهم که فقط داری منو هرروز بیشتر تحقیر می کنی لعنتی.
رادمنش با تاسف سرش را تکان داد و در حمایت از ریحانه و بجای او پاسخ داد:
_ایشون همسرته و نمی تونه نسبت به شرایطت بی تفاوت باشه.
_بهتر بود که بی تفاوت باشه! یعنی چی که راه افتاده و چوب حراج به همه چیز زده؟ اونم بدون اجازه ی من. ریحانه بنشین سر زندگیت مثل همیشه، اصلا دوباره برو توی همون آشپزخونه ی لعنتی و فقط بشور و بپز، لطفا برای منم دیگه لقمه نگیر. هر وقت دیدم دارم توی بدبختی تا سروفرو میرم می فرستمت با عزت و احترام خونه پدرت!خوبه؟
_ارشیا! حواست هست که چی میگی؟
داشت از غصه می مرد، این چه طرز حرف زدن بود وقتی خلوتی نبود و دو نفر دیگر شاهد گفتگوی بین آنها بودند؟!یعنی جواب مهربانی را اینطور باید می داد؟
_آره، می فهمم. اصلا همین حالا برو، برو
و سینی صبحانه که نزدیک ترین چیز دم دستش بود را پرت کرد روی هوا، درست مثل دیشب. انگار شیوه ی جدید عصبانی شدنش بود! شکستن ظرف مربا و فنجان و... چنان سر و صدایی به پا کرد که ریحانه دست هایش را روی گوشش گذاشت.
_چه خبرشده؟
ارشیا به وضوح از دیدن ترانه جا خورد که طلبکارانهدر کنار خواهرش ایستاده بود و انگار می خواست عوض او صحبت کند.
_ببخش خواهرم خیلی سعی کردم دخالت نکنم اما نمیشد.خیلی جالبه آقا ارشیا! شما طوری برخورد می کنید که انگار مسئول تمام بدبختی ها و حتی ورشکستگیتون ریحانه ست!
ریحانه با دست های لرزانش بازوی ترانه را کشید تا سکوت کند، اما او برای اولین بار رو در روی شوهر خواهرش قد علم کرده بود!
_ولم کن ریحانه. از بس یه عمر ساکت بودی و هیچ اراده ای از خودت نداشتی حالا ایشون به خودش اجازه می ده تا هر برخوردی باهات بکنه.ولی تا کی؟
_ترانه جان فعلا و...
ترانه دستش را کشید و مقابل ارشیا برد.
•
• ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃 @asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼
°💓|💌°
#انسیھ
[🏙وسحربخوانایندعارا
[💚بسماللهالرحمنالرحیم
[🌸إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ لاَ يَفْعَلُ
مَا يَشَاءُ غَيْرُكَ
همانا تو هرچه را بخواهي انجام
مي دهي و جز تو هرچه را بخواهد
توان انجام آن را ندارد.
[🌿اَللَّهُمَّ خُصَّنِي مِنْكَ بِخَاصَّهِ ذِكْرِكَ
وَ لاَ تَجْعَلْ شَيْئاً مِمَّا أَتَقَرَّبُ بِهِ فِي
آنَاءِ اللَّيْلِ
خدايا از جانب خود مرا به ذكر
خاصت اختصاص ده، و چيزي از
آنچه كه به وسيله آن به تو تقرّب
مي جويم را در همه اوقات شب
[🌙وَ أَطْرَافِ النَّهَارِ رِيَاءً وَ لاَ سُمْعَهً
وَ لاَ أَشَراً وَ لاَ بَطَراً وَ اجْعَلْنِي لَكَ
مِنَ الْخَاشِعِينَ
و روز وسيله ريا و شهرت خواهي
و هوس راني و طغيانگري قرار
مده، و مرا از خاشعان درگاهت
بگردان،
[🕊 اَللَّهُمَّ أَعْطِنِي اَلسَّعَهَ فِي الرِّزْقِ
وَ الأَْمْنَ فِي الْوَطَنِ وَ قُرَّهَ الْعَيْنِ فِي
الأَْهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ
خدايا از تو مي خواهم كه به من
عطا كني: گشايش در روزي، امنيّت
در وطن، نور چشم در خانواده و
مال و اولاد،
[🌈وَ الْمُقَامَ فِي نِعَمِكَ عِنْدِي وَ
الصِّحَّهَ فِي الْجِسْمِ وَ الْقُوَّهَ فِي
الْبَدَنِ وَ السَّلاَمَهَ فِي الدِّينِ
و پايداري در نعمتهايي كه نزد من
است، و تندرستي در جسم، و
توانمندي در بدن، و سلامت
در دين،
[👑وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَهِ
رَسُولِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ
آلِهِ أَبَداً مَا اِسْتَعْمَرْتَنِي
و مرا به طاعتت و طاعت رسولت
محمّد كه درود خدا بر او و
خاندانش باد، به كار گمار، هميشه
و تا هنگامي كه عمرم داده اي،
[💓وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْفَرِ عِبَادِكَ عِنْدَكَ
نَصِيباً فِي كُلِّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ وَ تُنْزِلُهُ فِي
شَهْرِ رَمَضَانَ فِي لَيْلَهِ الْقَدْرِ
و مرا از پر نصيب ترين بندگانت
در نزد خود قرار ده، پر نصيب تر
در هر خيري كه فرو فرستادي، و
در ماه رمضان در شب قدر نازل
مي كني،
[♦️وَ مَا أَنْتَ مُنْزِلُهُ فِي كُلِّ سَنَهٍ
مِنْ رَحْمَهٍ تَنْشُرُهَا وَ عَافِيَهٍ تُلْبِسُهَا
و نازل كننده آني در هر سال، از
رحمتي كه مي گستري، و عافيتي
كه مي پوشاني،
[💐وَ بَلِيَّهٍ تَدْفَعُهَا وَ حَسَنَاتٍ تَتَقَبَّلُهَا
وَ سَيِّئَاتٍ تَتَجَاوَزُ عَنْهَا
و بلايي كه دفع مي كني، و خوبيهايي
كه مي پذيري، و بديهايي كه از آن
درمي گذري،
[✨وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي
عَامِنَا هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ وَ ارْزُقْنِي
رِزْقاً وَاسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ
و در اين سال و هر سال زيارت
خانه ات را نصيبم فرما، و از فضل گسترده ات روزي فراخ ارزاني
من كن،
#دعایابوحمزهثمالی
#روزبیستُهشتمماهمبارکرمضان
#التماسدعا
دلبرےڪنبراےدلـ💕•ــدار☺️👇
@asheghaneh_halal
°💓|💌°
○●○
🍃🌸
#پابوس
.
.
#یاصاحبالزمانعج🌷🍃
[🦋] گفتم شبۍ ڪنار تو افطار مےڪنم
[😓] آقا نیامـدۍ ، رمضـان هم تمام شد
#جمعهآخرِ #رمضان💔
.
.
∫💞∫ جانےدوبارھ بردار،
با ما بیا بھ پابوسـ👇
🍃🌸 @asheghaneh_halal
○●○
|•✨•|
#فانوس
آقا سلام!
ماه مبارک تمام شد|😢••
شبهاے آخر من و ماه صیام شد|😞••
درهایے از ضیافت حق
بستہ شد ولی..
پشت در نگاه شما ازدحام شد|🙃••
الهم عجل لولیک الفرج
•🍃دعاےروز
#بیستوهشتم ماه خــدا🍃•
#عکسبازشود😉
#التماس_دعا
#رمضان🌙
دلتـ|💓|ــو؛وصلکنبہخــدآ
|•✨•| http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
❤️/• ابتدای ازدواجمان مصادف بود با
روزهای پيروزی انقلاب و
شيرودي از همان مرحله درگير مسائل كشور شد.
✅/• زمانی كه كميته های انقلاب اسلامی تشكيل شد شيرودی واقعا فعاليت چشمگيری در اين كميته ها داشت.
🌤/• روزها فعاليت میكرد وشب ها تا صبح پاسداری می داد.
اگر پدر يا برادر او از شمال می آمدند،
آنها را هم تشويق می كرد و با خود می برد پاسداريو كشيك دادن.
🌿/• با بچه های سپاه خيلی هماهنگ و همفكر بود.
هميشه سعی می كرد بين بچه های سپاه و بچه های كميته و بچه های ارتش يك ارتباط صميمانه برقرار كند.
#همسر_شهید_علیاکبر_شیرودی🌹
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•
[• #مجردانه♡•]
(👌)باید در انتخاب همسر نهایت
دقت و توجه را داشت؛
(💎)زیرا همسر همچون گردنبندے
است که شخص به گردن خود
آویزان مےکند و نقش مهمے در
سعادت و خوشبختے انسان دارد.
#اهمیتدقتدرانتخابهمسر🌸
#رمضان
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
تحدیر جز 28.mp3
4.76M
••🍃🎙••
#دلارام
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• جزء بیست و هشتمـ •]
@asheghaneh_halal
••🍃🎙••