⧉ 💞
.
#زوجوانه ୧
.
╮❥ گفت: «ناراحتی؟»
╟🤍 گفتم: «تا وقتی دستاتو دارم نه!»
°آرامش، گاهی توی یه دست گرمه🤝💞
﹆🛍 #بفرستبراش
﹆🏡 #متاهلهابخونند
.
ꪆ تـو مـِـثـلخـــونتـوےِرَگهـامے
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 💞
⧉ 🦩
.
.
#دلیار୧
دلبرم دوستت دارم
چون تنهاترین ستاره زندگی منی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون💚
زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون
زیباترین رویای خواب منی🥺
دوستت دارم چون
زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم تا آخرین لحظهي بودنم.💘
.
.
ꪆدلهانَجـوامیڪننداینجا
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🦩
⧉ 👑
.
.
#قرار_عاشقی୧
.
.
اطلاع رسانی موقعیت
وضو خانه ها در حرم🌱
.
.
ꪆ ٖساعت۸؛دلهایمانپابوسْامامرضا
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 👑
عاشقانه های حلال C᭄
⧉ 🪄 . . #عشقینه ୧ . 🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤 🌹رمان بصیرتی ومعرفتی #سقیفه 🌹قسمت ۳۸ فاطمه سلام الله علیها که نه ت
⧉ 🪄
.
.
#عشقینه ୧
.
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌹رمان بصیرتی و معرفتی
#سقیفه
🌹قسمت ۳۹
روز به روز حال صدیقه طاهره سلام الله علیها ،بدتر و بدتر میشد و علی علیه السلام که شاهد این موضوع بود ، دل نازنینش غمگین تر از هرزمان بود
و مثل همیشه رو به سوی مسجد نهاد ،
و اینبار میخواست شفای همسفر زندگی اش، باوفاترین ولایتمدار دنیا را از خدا بخواهد
و اما حضرت زهرا سلام الله علیها ، شفایش را تنها در ترک این دنیای فریبکار و پیوند خوردن به رسول خدا و پروردگارش می دانست.
علی علیه السلام وارد خانه شد ،
ناگهان نور امیدی در دلش روشن شد ، آخر اوضاع خانه فرق به خصوصی کرده بود ، بوی نان تازه و غذایی که دستپخت فاطمه سلام الله علیها بود در فضای خانه پیچیده بود
و وقتی زینب کوچک ، با خوشحالی جلوی بابا آمد و دستی به موهای مرتب و بافته شده اش کشید و گفت :
_پدر حال مادر رو به بهبود است ، خودش موهایم را شانه زد و آنها را اینچنین بافته است....
علی علیه السلام دانست که خبری در راه است.
وارد اتاق شد و بستر فاطمه را جمع شده دید و فاطمه را در حالیکه دست به پهلو داشت ، مشغول جارو کردن دید ، بندی درون قلبش پاره شد...
حضرت زهرا سلام الله به استقبال شوهرش در آستانهٔ درب آمد ،با لبخندی بر لب، سلام نمود
و علی علیه السلام همانطور که جارو را از دست او میگرفت و به کناری میگذاشت ، دستان فاطمه را در دستش گرفت و درحالیکه با محبتی عمیق این چهرهٔ آسمانی را مینگرید، فرمود :
_علیک سلام ای جان علی، سلام ای روح مرتضی ، سلام ای عشق حیدر ، چه شده که از بستر برخواسته ای؟! نکند که دعاهای این بینوا به اجابت رسیده و شفا یافته ای؟
فاطمه همانطور که مظلوم ترین مرد روی زمین را می نگریست ، اشک از چشمان مبارکش سترد و درحالیکه دست همسرش را در دستان دردناک و لاغرش می فشرد بر زمین نشست و گفت :
_ان شاالله ،شفای زهرا هم در راه است.
قلب علی ، از شنیدن این حرف بهم فشرده شد ، او خوب می دانست که زهرا شفا را در چه میداند...
علی با نگاهی عاجزانه به سیمای زهرایش چشم دوخت و همانطور که بوسه بر دستان او میزد ،
سرش را روی دامن زهرا قرار داد و مانند کودکی بی پناه که به آغوش مادرش پناه آورده ، شروع به گریه نمود و فرمود :
_زهرا ....به علیِ تنها رحم کن، مرا تنها نگذار ای پشتِ مرتضی، ای تنها حامی ابوتراب، حرف از رفتن نزن...😭
زهرا خم شد و همانطور که بوسه میزد بر شانه های پهلوان خیبر شکن ،که الان از شدت گریستن می لرزید ، فرمود :
_یا علی، تو خوب میدانی که مرگ نیست برای من ،مگر آرامش ، حالم چنان است که احساس میکنم با مرگ فاصله ای ندارم ، در این لحظات که من هستم و توهستی....می خواهم وصیتهایم را به تو بگویم ، ای مردِمن، پس از من با دختر خواهرم زینب ازدواج کن تا برای فرزندان خردسالم مادری کند ،هوای حسنین و زینبین را داشته باش و مبادا جلوی چشمان آنان فرو بریزی و اشک بر رخسارت بنشیند که روح و جان فرزندانمان ویران می شود.
علی جان ، من دوست ندارم بدنم بر تابوتی بدون سایبان و روپوش باشد که حجم بدنم مشخص شود ، برایم تابوتی مانند صندوقی چوبین در نظر بگیر تا در لحظه تشییع جنازه ، پیکرم پنهان باشد ، تابوتی که آنگونه ملائک برایم توصیف کردند.
یا علی، اجازه نده هیچکدام از دشمنانخدا که حق ما را غصب کردند و حکم خدا را نادیده گرفتند و اسلام را از راهش منحرف نمودند بر سر جنازه من و در دفن و تشییع من حضور داشته باشند و در آخر ....ای علی سلام مرا از الان تا قیامت به فرزندانم برسان😭
خدای من ، زهرا به علی وصیت نمود...
و این قهرمان خیبر شکن خوب مقاومت کرد که روحش از جسمش عروج نکرد..😭
آهای مسلمانان....
آهای هم کیشان....
آهای شیعیان مولا علی علیه السلام ، بدانید که بی شک حضرت زهرا سلام الله علیها مادر است برای تمام شیعیان مظلوم....
مادرمان در آخرین ساعات عمر مبارکشان به فکر ما هم بوده....😭
آری او به ما سلام رسانیده و سلامش از ورای قرن ها ، به قلب ما نشسته که اکنون در عزایش ....عزادار مادریم...😭😭
علی علیه السلام همانطور که دلش پیش زهرایش بود ،برای نماز مغرب و عشاء به مسجد رفت.
سلام نماز را داد ،
که ناگهان حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند در حالیکه کل چهرهشان را اشک پوشیده بود ، گریان وارد مسجد شدند و مستقیم به طرف پدر رفتند ،
آرام چیزی را در گوش او زمزمه کردند ،
علی علیه السلام رنگ از رُخش پرید و هراسان از جا بلند شد و با شتاب از مسجد بیرون رفت و بدون اینکه کفش به پا کند به طرف خانه که فاصله ای کم با مسجد داشت، حرکت نمود ...
🌹 #ادامهدارد
🌹نویسنده؛طاهره سادات حسینی
.
.
ꪆ ٖڪاغذسفیدآغوشےبراےاحساسات
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🪄
⧉ 🪄
.
.
#عشقینه ୧
.
🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
🌹رمان بصیرتی و معرفتی
#سقیفه
🌹قسمت۴۰
علی...این پهلوان خیبر شکن ،
همو که در کل عالم به شجاعت شهره بود، تا به خانه رسید چندین بار به زمین افتاد و برخاست😭
و آنانکه شاهد این حال غریب علی بودند دانستند که اتفاقی ناگوار افتاده...
عمر سر درگوش ابوبکر ،چیزی آهسته گفت و پشت سرش آنها هم به طرف خانهٔ امیرالمؤمنین حرکت کردند...
به پشت درب که رسیدند ،
صدای شیون و زاری اهل خانه به همگان می فهماند که این خانه، بار دیگر عزیزی از دست داده و برای اهل مدینه واضح بود که چه کسی پر کشیده...😭
مدینه، قیامت کبری شده بود ،
و انگار دوباره زخم عروج پیامبر صل الله علیه واله ، دهان باز کرده بود ،صدای گریهٔ زن و مرد ،مدینه را پر کرده بود
و انگار این دنیا طلبان،
تازه فهمیده بودند چه کسی را از دست داده اند...
درون خانه همه بی تاب بودند،
علیِ مظلوم، حسن را میگرفت ، حسین خود را به روی پیکر بی جان مادر می انداخت، حسین را میگرفت ، زنینبین دست به گردن زهرا سلام الله علیها می انداختند.
در همین هنگام ابوبکر وعمر پیغام دادند که جلوی درب خانه منتظر دیدار علی علیهالسلام هستند.
علی به جلوی درب رفت ،
و آن دو پیش آمدند ،درست است که رسم تسلیت دادن را دربین عرب به آوردن آتش و تازیانه بدل کرده بودند ،
اما اینک دیگر فاطمه ای نبود ،
که تازیانه بر بدن مبارکش فرو آورند و بین در و دیوار از نفس بیاندازنش...
عمر که همیشه زبان گویای ابوبکر بود جلو آمد و با پررویی تمام رو مولای تنهایمان گفت :
_ای پسر ابیطالب مباد برای نماز بر دختر پیامبر صل الله علیه واله،بر ما پیشی بگیری؟!
و اُف بر دنیا طلبان که خود ،
مظلومه ای را میکشند و خود را مقدم میدارند برای نماز خواندن بر پیکرش....
علی علیه السلام کودکانش را ،
به ظاهر آرام کرد و همراه اسما و فضه رحمت الله علیه ،پیکر مطهر فاطمه اش را شست و با سدر و کافور بهشتی که جبرئیل از آسمان آورده بود ، حنوط نمود و کفن کرد
و سپس فرزندانش را صدا زد
تا یکی یکی با مادرشان خداحافظی کنند و چه جانسوز بودن این صحنه و مرا یارای بیان آن نیست😭
شب به نیمه رسید ،
علی علیه السلام، فضل و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و عمویش عباس را فراخواند، بر پیکر زهرا سلام الله علیها نماز خواندند
و همانطور که وصیت حضرتش بود ،
در تابوتی چوبین و پوشیده، پیکر مطهرش را قرار دادند و شبانه و بیصدا در تاریکی حزن انگیزی روان شدند تا ابوتراب ، امانتی را به خاک سپارد....
علی علیه السلام برای اینکه دشمنان ندانند، کدام قبر از آنِ دختر پیامبر است ، چندین قبر تازه بنا نمود،
صبح زود ابوبکر و عمر ،
جلوی جماعتی از مردم، بر در خانهٔ علی علیه السلام حاضر شدند تا نماز بر پیکر مطهر فاطمه سلام الله علیها گذارند
مقداد درب نیم سوخته را به کناری زد ،
و همانطور که امتداد نگاهش به میخ درب بود که روزگاری بر سینهٔ زهرا، نشسته بود ، فرمود:
_دیشب فاطمه را به خاک سپردیم...
در اینجا عمر که انگار آتش گرفته بود در حالیکه خُرناس میکشید رو به ابوبکر گفت:
_مگر دیشب به تو نگفتم اینها به زودی کارشان را میکنند؟!
عباس رحمت الله علیه جلو آمد و فرمود:
_دختر پیامبر صل الله علیه واله وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید!
عمر که چون آتشی افروخته دم به دم گُر میگرفت رو به او گفت :
_ای بنی هاشم! شما از حسادت قدیمی تان دست بر نمیدارید
و سپس فریاد زد و ادامه داد:
_به خدا قسم ، اراده کرده ام تا قبر فاطمه را بشکافم و بر او نماز بخوانم...😭
در اینجا بود که علی...اسدالله الغالب،
این شیر بیشهٔ حق ،جلوی او ایستاد و در حالیکه با نگاه غضبناکش او را خورد میکرد ، فرمودند:
_به خدا قسم ،ای پسر صهاک، اگر هدفت اینچنین باشد، دستت را به سوی خودت برمیگردانم ، خوب میدانی اگر شمشیر از غلاف بکشم آن را تا ریشه جانت فرو میبرم.
در اینجا بود که عمر خوب میدانست ،
وقتی علی علیه السلام قسم بخورد و دست به شمشیر شود هیچ از دودمان او برجا نمی گذارد، پس ساکت شد...
واینچنین بود که با پیوند خوردن زهرا سلام الله به پدرش در ملکوت ، درد و سختی او به پایان رسید ...
و اما تازه شروع سختی های علیِ تنها،
با بچه هایی قد و نیم قد و بی مادر بود...
سختی هایی که از اجتماعی به اسم « #سقیفه» شروع شد و تا ظهور دولت منجی آخرالزمان ،ادامه دارد....😭
«یارب الفاطمه بحق الفاطمه، اشف صدرالفاطمه بالظهورالحجة»😭🤲
🖤 هدیه به پیشگاه مادر سادات، ام ابیها حضرت زهرا سلاماللهعلیها و هدیه به پیشگاه سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیهالسلام✨صلوات✨
🌹....پایان....
🌹نویسنده؛ طاهره ساداتحسینی
.
.
ꪆ ٖڪاغذسفیدآغوشےبراےاحساسات
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🪄
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉🌙
#آقامونه ୧
.
.
- اینو یادمون باشه
ما داریم پیش میریم 😉🇮🇷
.
﹆🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
﹆💚 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
﹆#⃣ #مرگ_بر_اسرائیل
﹆📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
.
ꪆ اینلِطافتکهتْودارےهمهغَمهابِزداید
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉🌙
⧉🥞
.
.
#صبحونه ୧
همه ی ما شب هایی رو به یاد داریم
که دعا کردیم، برای چیز هایی که الان
داریم...😍💚
#صباح_الخیر
ꪆصٌبحانهمَنصبحبِخیرےازْتوست
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉🥞
⧉ 🌙
.
.
#پابوس ୧
امام باقر (ع):
دعا🤲
مقدرات حتمی الهی را
تغییر می دهد.🌱
✅دیدین که با دعای دسته جمعی مردم چندین شهر بارون اومد ،پس نگین تاثیر نداره😏
#سهشنبههایبقیع
ꪆ ٖاینجاعَطـرحرمْجاریست
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 🌙
⧉ 💌
#درگوشی ୧
.
.
❤️گاهی با یک چایی گرم☕️
که یک زوج با هم میخورند زندگیشان شیرین میشود.🍯
♥️این لحظات را دریابید. زمان درگذر است.⏰
😍 محبت شیرینترین چیزی است که
زوجین میتوانند برای هم خرج کنند.💰
#همسرداری
#سبک_درست_زندگی
.
ꪆنسخہهاےٖڪوچڪْبراےعشقاےْبزرگ
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ 💌
⧉🌱
#مجردانه ୧
.
عاقبت، صبح وصال دوست رو خواهد نمود🌤
گرچه این شام فراق او مرا دلگیر کرد❤️🩹
_فیض کاشانی_
.
.
ꪆدستدَردسـتِاُمیـد و رویاهایِروشَـن
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉🌱
⧉ ✈️
.
.
#همسفرانه ୧
.
.
از جان عزیزتر
اگر هست،
آن #تــــویی...💐🥰
.
ꪆعــَطرِ تو بــرایِ ریـہهایـَــم خـوب اســت
╰🤍─ @Asheghaneh_Halal
°
⧉ ✈️