عاشقانه های حلال C᭄
📖📚 📚 🗒🖋 #تیڪ_تاب 🖋🗒 رمان عاشقانہ واقعے{💗} °•| دعبل و زلفا |•° نوشتۂ{✍}
📖📚
📚
🗒🖋 #تیڪ_تاب 🖋🗒
دعبل بہ خیابان نگاه کرد، چیز مشکوکے
ندید. ڪنار گارے حرکت ڪرد ، تصمیم
داشت بہ اولین کوچہ بپیچند و از مرکز
شهر دور شوند.از شکاف حصیر، چشمان
دختر پیدا بود.
+ باید چادرتان را عوض ڪنید و پوشیہ
بزنید تا نتوانند شما را بشناسند. اگر لازم
باشد تا بصره یا هر جاےدیگر همراهےتان
مےکنم. نمےگذارم اسیــــــــــر این ، از خـــــــدا
بےخبران شوید!{😏}
به ثقیف گفت :
+ تا پاچہمان را نگرفتہ اند ، تندتر برو!
صاحب گارے رفت سگها خبر کند{😑}
ثقیف ، افسار را تڪان داد و بہ پشـــت و
پهلوے الاغ زد . حیوان تنبلتر از آن بود،
کہ سرعت بگیرد ، دعـــــــبل ، صداے دختر
را از زیر حصیر شنید{👂}
- نمےخواهــــــــــم ، شما را بہ خطر بیاندازم.
شما بروید. از کمکتان ممنونم!{😰}
+ من هم دوست ندارم تا از این مخمصہ
رها نشدید، تنهایتان بگذارم.
میدانستم{😑} نمے توانید در دربار ، تــاب
بیاورید . راستــــــــے از ڪجاےدربار سر در
آوردید؟{😕}
- ابراهیم موصلے ، توانست مرا بخرد{💰}
برایم نقشہها داشت.
مےگفت : از تــــــو ، مُغَنیّہاے میسازم ، ڪہ
هــــــــــــــارون را انگشت بہ دهان کند!{😒}
من زیر بار نرفتم .حتے حاضر نشدم نامم
را بہ او بگویم. چند روز در حبس بودم. مےگفت المـــــــــــاسے{💎} هستم ڪہ باید با
شکیبایے تراشش داد تا چشم ها را خیره
کند ! امروز اجازه داد ، در باغ بزرگ{🌳}
قصرش قدم بزنم و هوایے بخورم . من ،
تہ باغ ، از کنار دیوار بالا رفتم. تا نگهبان
ها بہ خود بیایند، آن طرف پایین پریدم
و فرار کردم{🏃♀}
+ لباس هاےزیبایــــــے بہ شما پوشاندهاند،
هر چند مناسب عفیفے چون شما نیست.
- اگر نمےپوشیدم ، نمےگذاشتند در باغ ،
قدم بزنم . تصمیم فرار داشتم کہ ناچار
شدم بپوشم{😔}
چند لحظہ ساکت ماندند. دل{💛} دعـــبل
گواهے میداد ڪہ نمیتوانند به آن سادگے بگریزند.
+ آن شب کہ در ڪـــــــاروانسرایے نزدیک
عماره از اتاقتان بیرون آمدید ، و بہ اتاق
کنارے رفتید و زنهـــــــا و دخترانے را ڪہ
گریہ مےکردند،{😭} آرام کردید و نزدشان
ماندید، من از پشت بام رو بہ رو ، شما را
میدیدم{😎} و بہ بزرگـــــــــــوارے تان آفرین
مےگفتم. از همان شب، نامتان را براے دل
خودم،سلما گذاشتم{💓}بہ یادتان اشعارے
سروده ام {📜} ، زمانے ڪہ پناهــــــــگاه امنے
یافتید، چند بیتے از آن را برایتان خواندم.
دوست دارم{💗}نام واقعےتان را بدانم.
- اگر نمےرنجید، همان ،سلما خوب است!
+ چقدر شما عفیف هستید ! زیبایـــــــــــــــے و
پارسایے برازنده شماست.{😇}
- در خیالم نمےگنجید ، کہ شاعر اهلبیت
وقت و ذوق خود را ، براے شعــــــــــــر گفتن
درباره یکے مثلمن تلف کند{😍}
+ شاعر یعنے👈 ستایشگر خوبے ، راستے
و زیبایے ؛ بہ نظر شما ، ایـــــــــن چہ معنایے
دارد کہ دوباره چنین تصــــــــــــــادفے یکدیگر
را دیدیم؟{🤔}
- معنایش را نميدانم ولے میدانم چیزے
کہ معنادارد نمیتواند تصادفے باشد{😍}
+ از نظر من ، دست تقدیر الهے در ڪار
است{☺️}
- پس باید خودش آن را معنا کند{🙄}
@Asheghaneh_Halal •{😎}•
📚
📖📚
#شهید_زنده
🗣سـردار حـاجقاسـم سلیمانے:
مـا بایـد ببینیـم بہ ڪجـا مےرویـم🤔
و دنبـال چہ هستیـم..
در حالے ڪہ
••شُہـ🕊ـدا••
صاحبـانِ معجـزه و ڪرامـت
و راهِ اتصـ⚡️ـال بنـدگان
بہ خـداونـد هستنـد👌😍
و بایـد الگـوی ما قـرار بگیــرند..😌💚
#دستمونو_بگیـرید_آیشهـدا🌸😭
🕊| @asheghaneh_halal
💍🍃
🍃
#همسفرانه
ان شالله گنجایش
قلبتـــون بے انتها باشه
آقاے ایشــون اگه عضــو ڪانال
هستیـــد ڪه چه عالے خواستیم
بگیـــم هوا خانومتون
رو خیلے داشتــه باشید😁
چالش #مختص_عشق_حلالم 😍✌️
ارسال ایده هاے شما😌👇
🆔 @DokhtarAbani
🆔 @afsar_velaee
🍃 @asheghaneh_halal
💍🍃
°🌙| #آقامونه |🌙°
°| گیـــریم ڪه ≈{👇}
°\ جنـگ جمـلے هسـتـ ≈{⚔}
/° غمــے نیســتـ ≈{👌}
°\ یـڪ فتنــــهےِ ≈{😔}
/° بیـنالمللے هستـ ≈{🌍}
°\ غمــے نیســتـ ≈{☺️}
/° ما تجــربه ڪردیمـ ≈{👥}
°\ ڪه در لحظهےِ فتنـه ≈{👇}
/° تا رهبــــر مـا ≈{🌺}
°\ سیــد علــے هستـ ≈{💚}
°| غمــے نیســتـ ≈{✋}
#سلامتے_امامخامنــهاے_صلوات 🍃
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍✌️
#نگاره(202)📸
#ڪپے⛔️🙏
🍁| @Asheghaneh_Halal
#صبحونه
خورشـ☀️ـید
اگرنگاهبہایوانطلاڪند
بایدغبارگرددوڪارشرهاڪند👌
جزگوشہهایصحــنتو
آقا ڪجا روم✋
ڪےباڪبوترانحرم
#ڪربلا روم؟😔
#السلامعلیڪ
#یاعلےبنموسےالرضا💚
🍃🏴| @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
روزی كه مصطفی به خواستگاریاش💐 آمد
مامان به او گفت:
«شما میدانید این دختر كه میخواهید با او ازدواج كنید چطور دختری است؟
این صبحها🌤 كه از خواب بلند میشود هنوز رفته كه صورتش را بشوید و مسواك بزند...
كسی تختش🛌 را مرتب كرده لیوان شیرش🍶 را جلو در اتاقش آورده و قهوه☕️ آماده كردهاند!
شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی كنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید اینطور كه در خانهاش هست».
مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد🙂 و گفت:
«من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم✋ تا زندهام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب كنم🛏 و لیوان شیر و قهوه☕️ را روی سینی بیاورم دم تخت»
و تا شهید شد، اینطور بود. 😔
حتی وقتهایی كه در خانه نبودیم، در اهواز در جبهه اصرار میكرد خودش تخت را مرتب كند.
میرفت شیر🍶 میآورد خودش قهوه نمیخورد ولی میدانست ما لبنانیها عادت داریم، درست میكرد.😊
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊🌷
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😜👇
\❣/ @Asheghaneh_halal
°•| #ویتامینه🍹 |•°
برخے از مردان ایراد گیر و بهانہ جو هستند در خانہ مرتب ایراد میگیرند و در برابر هر امر ڪوچڪ نق میزنند
البتہ ما منڪر این نیستیم ڪہ مرد حق دارد در امور خانہ دخالت و امر و نهے ڪند و بہ خانم ها هم توصیہ مے شود✅ڪہ این حق را بہ رسمیت بشناسند و در برابر دخالت ها سرسختے نڪنند
اما مرد و سرپرست خانوادہ هم باید جانب احتیاط را رعایت ڪندو هموارہ با تدبیر ڪار ڪند صلاح در این است ڪہ امور خانہ دارے💒را بہ همسر بسپرد و در این بارہ بہ وے آزادے عمل دهد تا بر طبق ذوق😍و سلیقہ خویش خانہ را ادارہ ڪند
اگر در این بارہ نظرے خاص دارد با مشورت و خیر اندیشے نہ با زور و تحڪم بہ همسرش تذڪر دهد و از وے بخواهد ڪہ نظر و سلیقہ اورا نیز رعایت ڪند✔️
#سخت_نیستا🙂
لحظہ ــهاے ویتامینے در🙃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal