.
✍| بسمه تعالے
نماز روزههاتون مقبول
درگاه احـــدیت🙏
باور ڪنیـد خودمونم متوجه شدیم
ڪه قسمت 29 رمان رو ڪار نڪردیم
عذرخواهیـم واقعا😐
خادم اصلے رمان تو جاده بودن و همین
رو هم عجله اے و با وجــــود سرعت بالاے نـــت در جاده😅 برامون ارسال
ڪردن؛ خلاصه همین رو هم غنیمت
بدونیــد و اگه کوتاهے هم شده، بیشتر
از ایرانسل، همراه اول و رایتله😂
شڪ نڪنید و حلال بفرمایید.
🎈
✨🌸🍃🌸
🍃✨🌸
🌸🍃
✨
°| #خادمانه|°
سلام علیڪم☺️✋
ضمن آرزوے قبولے طاعات وعبادات شما
عرضم به خدمتتون اینڪه
امشب هیئت نداریم🙈
بلعوض طبق قولے ڪه دادیم و الوعده وفا‼️
قراره امشب از هوش و ذڪاوتتون بهره ببریم😎
خب خب رونمایےمیڪنیم از برنامه ویژمون
.
.
.
.
بعلـــه درست حدس زدید😍
✨ #مشــــــاعره✨
ذوق ڪردید😄
روتون حساب ڪنیم دیگه؟😁💪
شاعرےشو واسه خودت😉😎
عجله نڪنید الان بقیشو میگم...
براے شرڪت تواین
سرگرمے دوستانه وخوشمل😋
ابیات و بیت هاتونو برامون ارسال ڪنین
تا بانام مستعار خودتون بزاریم ڪانال و برنامه هم شروع بشه☺😃❤
جزئیاتشم توکانال هیئتـــ میگیم😉
منتظرحضورگرمتون هستیم
رأس ساعت 23:45😌👇
eitaa.com/joinchat/2882142216C2d2fbbea47
🌸
✨🍃 @asheghaneh_halal
🍃🌸✨
✨🍃🌸🍃
💚🔅💛🔅💙🔅💜
#عشقینه
#قسمت_بیست_و_نهم
سیــدمهدےهاشــمے
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
مادر سید: زهرا جان این خانم تو بسیج چیکاره ان؟!😯
زهرا: خاله جان این خانم
این خانم همون کسی هستن که محمد مهدی به خاطرش دوبار رفتنش عقب افتاده بود☺
-اونکه میگفت به خاطر کامل نبودن مدارکشه😯
-دیگه دیگه 😆
صورتم از خجالت سرخ شده بود و سرم رو پایین انداختم😶دوست داشتم میتونستم همون دقیقه برم بیرون ولی فضا خیلی سنگین بود😕
مادر سید گفت دخترم خیلی ممنونم ازت که اومدی..پسرم از اونروز که اومده بود یک کلمه با ما حرف نزد ولی با دیدن شما حالش عوض شد☺معلومه شما با بقیه براش فرق داری☺
زهرا: خاله جون حتی با من😐😉
-حتی با تو زهرا جان 😄
دخترم تو این مدت که خبر برنگشتنش رو به ما دادن یه چشمم اشک بود یه چشمم خون😢میگفتن حتی جنازش هم بر نمیگرده😢باور کرده بودم که پسرم شهید شده😔ولی خدا رو شکر که برگشت🙏
-خدا رو شکر🙏
یک ماه از این ماجرا گذشت و من چندبار دیگه رفتم عیادت آقا سید و اون هم کم کم داشت با شرایط جدیدش عادت میکرد و روحیش بهتر میشد ولی همچنان میگفت که من برم پی زندگی خودم😐
-خانم تهرانی بازم میگم اون حرفهایی که توی نامه زدم رو فراموش کنید 😔
من قبل رفتنم فقط دوتا گزینه برا خودم تصور میکردم😕
اینکه یا شهید میشم
یا سالم برمیگردم
اصلا این گزینه تو ذهنم نبود...😔
شما هم دخترید و با کلی ارزو
ارزو دارید با نامزدتون تو خیابون قدم بزنید😕
با هم کوه برید 😕
با هم بدویید 😕
ولی من..😔
بهتره بیشتر از این اینجا نمونید😔
-نه این حرفها نیست😑بگید نظرتون درباره من عوض شده.بگید قبل رفتن فقط احساسی یه نامه نوشتید و هیچ حسی به من نداشتید.😐
-نه اینجور نیست😯
لا اله الا الله😐
-من میرم و شما تنها بمونید توی پیله خودتون... ولی آقای فرمانده...
این رو بدونید هیچ وقت با احساسات یه دختر جنگ نکنید😐
و فقط به کسی از عشق حرف بزنید که واقعا حسی دارید😔
-خواهرم شما شرایط من رو درک نمیکنین😕
-من حرفهام رو زدم
خداحافظ😐
و از اتاق اومدم بیرون و به سمت خونه رفتم
یک هفته بعدش صبح تازه بیدار شده بودم و رو تختم دراز کشیده بودم.نور افتاب از لای پرده ی اتاق داشت روی صورتم میزد.فکر هزار جا میرفت.که مامان اروم در اتاق رو زد و اومد تو
-ریحانه؟؟ بیداری؟؟😯
-اره مامان😴
-ریحانه تو کلاستون به جز این پسره احسان بازم کسی...؟!😯
-چی؟! 😯نه فک نکنم..چطور مگه؟؟😕
-اخه یه خانمی الان زنگ زد و اجازه خواستگاری میخواست
میگفت پسرش هم دانشگاهیتونه😐
-چی؟! خواستگاری؟!😐کی بود؟
-فک کنم گفت خانم علوی😐
ادامه دارد.....
@asheghaneh_halal
💛🔅💚🔅💙🔅💜
💚🔅💛🔅💙🔅💜
#عشقینه
#قسمت_سی_ام
سیــدمهدےهاشــمے
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
-فک ڪنم گفت علوی
-چییی😯😯علوی؟!؟!
-میشناسیش؟؟همکلاسیتونه؟؟😯
-چی؟!😨 ها؟!ا😕آهان..اره..فک کنم بشناسم☺
بعد اینکه مامان از اتاقم بیرون رفت نمیدونستم از شدت ذوق زدگی چیکار کنم 😊😊یعنی بالاخره راضی شد بیاد؟! 😯 ولی شاید یه علوی دیگه باشه؟!😯نه بابا مگه چند تا علوی داریم که هم دانشگاهی هم باشه.
تو همین فکرها بودم که زهرا برام یه استیکر لبخند😊 فرستاد
منظورش رو فهمیدم و مطمئن شدم که خواستگار اقا سیده😊
-سلام زهرایی..خوبی؟!
-ممنونم..ولی فک کنم الان تو بهتری 😊😊😆
-زهرا؟؟ چطوری حالا راضی شدن؟؟😯
-دیگه با اون قهرهایی که شما میکنی اگه راضی نمیشد جای تعجب داشت😃
-ای بابا 😂😂
روزها گذشتن و شب خواستگاری رسید...دل تو دلم نبود😕...هم یه جوری ذوق داشتم و هم یه جوری استرس شدید امانمو بریده بود..یعنی مامان و بابا با دیدن سید چه عکس العملی نشون میدن؟! یعنی سید خودش چیکار میکنه امشب؟؟ اگه نشه چی؟! 😔
و کلی فکر و خیال تو ذهنم بود و نفهمیدم اون روز چجوری گذشت..😕
اصلا حوصله عیچ کاری نداشتم و دوست داشتم سریع تر شب بشه😊
بابا و مامان مدام ازم سوال میپرسیدن؟؟
حالا این پسره چی میخونه؟؟
وضعشون چطوریه؟!
و کلی سوالاتی که منو بیشتر کلافه میکرد
هرچی ساعت به شب نزدیک تر میشد ضربان قلب منم بیشتر میشد...صدای کوبیدن قلبمو به راحتی میشنیدم.
خلاصه شب شد و همه چیز آماده بود که زنگ در صدا خورد.😓
از لای در اشپزخونه یواشکی نگاه میکردم😞
اول مادر سید که یه خانم میانسال بل چادر مشکی بود وارد شد و بعدش باباش که یه اقای جا افتاده با ظاهر مذهبی بود و پشت سرشون هم دیدم سید روی ویلچر نشسته و زهرا که کاور مخصوص چرخ ویلچر برای توی خونه رو میکشه و بعدش ویلچر رو اروم حرکت داد به سمت داخل..
با دیدن سید بی اختیار اشک ذوق تو چشمام حلقه زد😢
تو دلم میگفتم به خونه خانم آیندت خوش اومدی😊
بعد اینکه زهرا و سید وارد شدن دیدم بابام رفت و راه پله رو نگاه کرد و برگشت تو خونه و با یه قیافه متعجبانه گفت:
شما رسم ندارین اولین بار آقا داماد رو هم بیارید؟!😆
آقای مهندس چرا نیومدن؟!😊
که مادر سید اروم با دستش اقا سید رو نشون داد و گفت ایشون اقای مهندس هستن دیگه ☺
ادامه دارد.....
@asheghaneh_halal
💛🔅💚🔅💙🔅💜
°🌙| #آقامونه |🌙°
°| عاقبـتـ با لطـفـ حـقـ👌
/° دورانـ مهـدے(عج) مےرسد😊
°\ بلـبلـ خـــوشـ نغمـــه🕊
°| از بستــانـ مهـدے(عج) مےرسد🍃
°| مےدهــد ایـنـ دلـ گـواهے😌
°\ پیــــر مــا سیـــد علـــے💚
/° پرچـــمـ از دستــانـ تـــو🇮🇷
°| بر دستــانـ مهـدے(عج) مےرسد😍✋
#شبنشینے_با_مقاممعظم_دلبرے😍✌️
#نگاره(45)📸
🌹| @Asheghaneh_Halal
.
✍| بسمه تعالے
نماز روزههاتون مقبول
درگاه احـــدیت🙏
باور ڪنیـد خودمونم متوجه شدیم
ڪه قسمت 29 رمان رو ڪار نڪردیم
عذرخواهیـم واقعا😐
خادم اصلے رمان تو جاده بودن و همین
رو هم عجله اے و با وجــــود سرعت بالاے نـــت در جاده😅 برامون ارسال
ڪردن؛ خلاصه همین رو هم غنیمت
بدونیــد و اگه کوتاهے هم شده، بیشتر
از ایرانسل، همراه اول و رایتله😂
شڪ نڪنید و حلال بفرمایید.
🍃 هر دو قسمت رو بالاخره
ڪار ڪردیم؛ #جنابین_اپراتور
هم از تاخیر پیش آمده
عذرخواهے مے ڪــنن😉 🍃
🎈
عاشقانه های حلال C᭄
. ✍| بسمه تعالے نماز روزههاتون مقبول درگاه احـــدیت🙏 باور ڪنیـد خودمونم متوجه شدیم ڪه قسمت 29 رما
.
°💌| #پیامچه |💌°
صــرفا جهتـ اطــلاع😉👆
دست به ڪیبوردتـــون مستــدام😅
خوانش رمانــتون مستمـــر☺️✋
اللهم عجـل لولیڪ الفرــــج🍃
🍃🌹: @Asheghaneh_Halal
🍃دعای روز #هفددهم ماه رمضان🌙
⭐️●بسم الله الرحمن الرحیم
🌟●اللّهُمَ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الاَعمال
⭐️●واقْضِ لی فیهِ الحوائجَ والآمال
🌟●یامن لا یَحْتاجُ الی التَفسیر و السوالِ
⭐️●یاعالماً بمافی صُدورِالعالمینَ
🌟●صَلّ علی محمّد والهِ الطاهرینْ
🍃خدایا راهنماییم کن درآن به کارهای شایسته واعمال نیک و برآوربرایم حاجتهاوارزوهایم ای که نیازی به سویت تفسیروسوال ندارد
ای دانای به آنچه در سینه های جهانیان است و درور فرست برمحمدوآل او پاکیزگان🍃
#هفدهمین_روزماه_مهمونی_خدا🌕
#التماس_دعا👌
💛🍃||• @asheghaneh_halal