eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هشتاد_ونه ♡﷽♡ اِ اِ... مامان عمه عقیله کلافه میگوید: براے اینکه من شوه
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ روزی که اومد خواستگاریم هممون انگشت به دهن مونده بودیم! میفهمی آیه؟ تا اون موقع رفتاری ازش ندیده بودیم که برداشت خاصی بشه ازش داشت من اون موقع ۱۶ سالم بود... آیه میان حرفش میپرد و میگوید:خدایی مامان عمه من باورش خیلی برام سخته که ۱۵ سالگی دختر شوهر بدن! اونم یکی مثل آقا جون و خان جون خدا بیامرز! عقیله با غرور میگوید: فکر میکنی ۱۵ ساله های نسل ما مثل شما سوسول بودن ؟ که دغدغه اصلی زندگیشون ست کردن لاک جدیدشون با مانتو شلوار و روسریشون باشه؟ شیر زنی بودیم برا خودمون! آیه ابرویی بالا می اندازد و میگوید : آره والا هیچکی نمیگه ماست من ترشه شما از خودتون تعریف نکنید کی بکنه؟ اینو ولش کن عمو عیسی رو بگو _شبی که اومد خواستگاری رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ...هم خیلی خوشحال بودیم و هم غمگین! عیسی من سه سال قبل تو بمب باران تهران تمام خانواده اش رو از دست داده بود و اون شب با عمو و امام جماعت مسجد محل اومده بودند! یادمه اولین باری که تنها شدیم تا با هم حرف بزنیم از استرس تمام تنم داشت میلرزید... آیه...عیسی روحش خیلی بزرگ و تاثیر گذار بود ...خیلی ...با همون لحن عیسی گونه ی خودش بهم گفت: عقیله خانم من لولو خور خوره نیستم! یکم آرومتر! از خجالت سرخ شدم هیچی نگفتم ..اما اون شروع کرد به حرف زدن و من حس کردم چقدر در مقابل این مرد کوچکم! خیلی بزرگ بود آرمانهاش عقایدش منشش آیه عیسی یه چیزی بود ورای کلمات توصیفی... خیلی طول نکشید که رضایتمو اعالم کردم و عقد کردیم.... قرار بود پولهاشو جمع کنه و تا اون زمان عقد کرده بمونیم! زمین پدریشو تو شهرستان فروخته بود و تو محل یه مغازه کوچیک باز کرده بود بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_نود ♡﷽♡ روزی که اومد خواستگاریم هممون انگشت به دهن مونده بودیم! میفهمی
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ اما همون روح بزرگ نذاشت طاقت بیاره سال آخر جنگ بود که یه شب اومد خونمون و بعد از کلی این پا و اون پا گفت که میخواد بره جبهه! کلی دلیل عقلی که هیچ جوره با منطق دلی من جور نمیشد! عیسی نباشه؟مگه میشه؟ من به یاد ندارم تو عمرم به اندازه اون شب گریه کرده باشم! حق هم داشتم اون شب آخرین شبی بود که من عیسی رو دیدم با پدرت اعزام شدند بابات بعد از دوماه مجروح شد و برگشت اما عیسی من همونجا موند هیچوقت برنگشت! هیچ کس ازش خبر نداشت ! نه تو لیست اسرا اسمش بود نه تو شهدا! آیه میدونی تو برزخ زندگی کردن یعنی چی؟ همون سال بود که بابات با حورا ازدواج کرد و چند ماه بعد آتش بس شد و بعد تو به دنیا اومدی ...بعد از جنگ خیلی دنبال عیسی گشتیم اما پیداش نکردیم! بعد از جدا شدن حورا از پدرت و نا امیدی ما از پیدا کردن عیسی دیگه رغبتی به موندن تو اون محله نداشتیم! در و دیوار اونجا پر از غم و اضطراب و دلواپسی بود... بعد از اینکه پدرت با پریناز ازدواج کرد از اونجا نقل مکان کردیم و اومدیم این محله... عقیله نگاهی به ساعت انداخت و گفت: پاشو برو بخواب دختر منم بی خواب کردی آیه از جایش بلند شد و گونه مامان عمه را بوسید و گفت: تو فکرش نباش مامان عمه !خدا بخواد بعد از این برزخ یه بهشت برین در انتظارته و بعد شب بخیر گفت و اتاقش رفت! لحظه ای خودش را جای عقیله گذاشت و اعتراف کرد او هم اگر بود منتظر کسی چون عیسی می ماند ... حق باعقیله بود...عیسی ارزش این همه صبر را داشت! آیه با خستگی خودش را روی نیمکت پارک رها میکند و با تن صدای پایینی آخ و وای راه می اندازد و بر سر کمیل غر میزند: مگه تو دختری که اینقدر سخت پسندی کمیل؟ کمیل بی تفاوت ساندویچش را به او میدهد و میگوید: شیک پوشم خواهرم!شیک پوش...خب انتخاب چیزهای شیک وقشنگ هم زمان بره آیه چشم غره ای میرود و ایشی میگوید و پا هایش را ماساژ میدهد ...همان موقع گوشی موبایلش زنگ میخورد و تصویر پدرش روی آن نقش میبندد بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_نود_ویک ♡﷽♡ اما همون روح بزرگ نذاشت طاقت بیاره سال آخر جنگ بود که یه شب
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ _سلام بابایی اما به جای پدرش صدای پریناز را میشنود که گویا گوشی را روی اسپیکر گذاشته:سلام آیه خانم چطوری؟ کجایی؟ _سلام عزیزم ...کجا میخواستی باشیم؟ همین الان تازه خریدمون تموم شده نشستیم تو پارک یه چیزی بخوریم برگردیم... پریناز سرزنش وار میگوید: حالا واجب بود حتما اون مزخرفات بیرونو میخوردید؟ میومدید خونه غذا بود! _گیر نده دیگه عزیزم ...حالا یه روز پسر ناخن خشکت مارو مهمون کرده ها! _راستی کمیل کجاست؟ اذیتت که نکرد! آیه نگاهی به او می اندازد و با درد میگوید: کشت منو تا یه بله بده ما یه پیرهن بخریم! هم پریناز و هم محمد از این جمله درد ناک آیه به خنده می افتند و کمیل چشم غره میرود! پریناز میگوید:خب دیگه زودتر تموم کنید بیاید خونه باید دوش بگیرید و یه سر و سامونی هم به خودتون بدید آیه میپرسد: راستی پری جون مامان عمه اونجاست؟ نریم دنبالش؟ _نه یه سره بیاید اینجا خودش اومده... _پس هیچی میایم ان شاءالله تا یه ساعت دیگه خدا حافظ... _خدا حافظ کمیل در این مدت زمان کم تقریبا نیمی از ساندویچش را خورده بود و آیه گازی به ساندویچش زد و بعد گویی چیزی یادش افتاده باشد به کمیل گفت : راستی کمیل قضیه رو به بابا گفتی؟ کمیل کمی از دوغش نوشید و گفت: آره آیه با ذوق پرسید: خب چی گفت؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
••🏴•• #صبحونه •|✨اَلسَّــلامُ عَلَيْكِــ يا بِنْـتَ رَسُــولِ اللهِ✨|• دیگر آن خندھ ے زیبا بھ لب مولا نیستـ همھ هستند ولے... هیچ ڪسے #زهــرا نیستـ..✋ #شهادت‌حضرت‌فاطمه‌س‌تسلیت‌باد.. ••🏴•• @asheghaneh_halal
•🏴• #پابوس اَلْسَّلامُ عَلَیڪِ یا فاطِمَةُ اَلْزَّهْرَا ✨| پيغمبرے كه ▪️| عمرے غمخوار امتش‌بود ✨| روے كبود زهرا ▪️| اجر نبوت اش بود⁉️ #فـاطمـیه_خط_مقدم_ماسـت❤️ •🏴• @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° 🌹|• احمد بسیار ساده زندگی می کرد و همیشه به فکر دیگران بود!! 🌸|° در طول سال به ندرت می شد خودش لباسی بخرد وقتی به او می گفتم : احمدجان لباست کهنه شده است دیگر استفاده نکن. می گفت : 😉|• هنوز که پاره نشده، می شود با یک اتو زدن دوباره استفاده کرد. 🌷 🕊 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 {🌺} @Asheghaneh_halal
971025-02.mp3
8M
🏴🏴 🏴 مــادرمے محبتت تو تقدیرم🏴 تــا ڪه میگم یا فاطمه جون مےگیرم🏴 دعای خیر تو نباشه مےمیرم🏴 مــادر ای مادر🏴🏴🏴 🏴 🏴 🏴🏴 •|🏴|• @asheghaneh_halal 🏴🏴
🍃🏴 #مجردانه از حضرت مادر رزق بگیرید... ازشون بخواید ڪہ ایشون همسرے لایق براتون انتخاب ڪنند. مادر،در حق بچہ هاش ڪوتاهے نمیڪنہ بہ شرطے ڪہ ماهم در حقشون فرزندے ڪنیم...🌸🍃 #همین..👌 پ.ن: السلام علیڪ یا فاطمہ الزهرا(س)💚 [محتواتولیدیست] @asheghaneh_halal 🍃🏴
°•| 🏴 |•° سلام خیلے نڪات هست ڪھ میتونم بگم، اما...امروز رو براے تسلاے خاطر امام زمان درڪنار نوڪرے براے مادرمون(💔) از خداوند متعال بخواید همیشھ همراه خانوادتون زیر پرچم حضرت زهرا(س) زندگےِ پر از مهرتون دوام داشتھ باشھ و بیمھ اهل بیت باشید... [ ] لحظہ ــهاے ویتامینے در🏴👇 °•|🏴|•° @asheghaneh_halal
YEKNET.IR - Karimi-Shab 03 Fatemiyeh Aval1397-002.mp3
4.98M
⚫️🏴 🏴 ☑️ #ثمینه 🎶 🌄|•° دیشب تا صبح گریہ کردے 😭|•° من هم با تو ، ڪَریہ ڪردم 😓|•° دیشب کہ رویت، شد قاتل من 💔|•° دست تو میلرزید چون دل من پ.ن: فڪر ڪن مادرت یہ شب تا صبح گریہ کرده باشہ 😭💔 #فاطمیه ◾️ #پیشنهاد_دانلود💯 #حاج_محمود_ڪریمے 🎤 🏴 @asheghaneh_halal ⚫️🏴
راه غلبه برنفسـ محـاسـ📊ـبه استـ بعضـے اولـیاے خدا یڪ دفترے همراه خود داشتند📝 و هرڪارے ڪه مےڪردند ✍مےنوشتند در آخر روز🌒 هم نشسته و حسابـ🔍 ڪارهاے خود رامےڪردند. ڪه ما در این روز چه ڪردیم چه مقدار اطاعتـ📿 خداوند متعال را نمودیم چه مقدار سرپیچے و نافرمانے ڪردیم😓 •🏴• @asheghaneh_halal
..|🏴 #کوثرانه ▪️••رفتھ رفتھ ڪارِ مـــن دارد بھ خواهـــش مےڪشـد التماست مےکنم پیشم بـِمان ، پیشم بمـــــ ـ ـ ـان...! ••▪️ #عزیزم‌توخیلےجوانےبمان... @asheghaneh_halal ..|🏴