eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وسیزده - این تیکه بود دیگه؟ محض اطلاعتون کلید یدکتون رو دادین به م
🍃🍒 💚 -قضیه چیه؟ - نمی دونم! مثل اینکه قضیه شرط بندی بوده. با داوود - شرط؟ سرچی؟ -سریکی از استادها! دقیق نمی دونم. از اینور اونور شنیدم. داوود اونجاست. برو از خودش بپرس خودش را به داوود رساند. - داوود؟ اینجا چه خبره؟ سعید دوباره سوتی داده؟ داوود گفت: -چه جورم! بعد نگاهی تمسخرآمیز به سعید انداخت و گفت: -وقتی شرط می بست فکر نمی کرد این بلا سرش بیاد شروین با هیجان پرسید: -حالا سر چی شرط بسته؟ - داشت کری می خونه. منم بهش گفتم ثابت کنه. می گفت مهدوی می ره بیلیارد. می گفت رفیق بابکه شروین آنچه را می شنید باور نمی کرد به سعید خیره شد و داوود ادامه داد: -می دونستم داره خالی می بنده. وقتی قرار میذاشت خیلی از خودش مطمئن بود ولی دیشب که تو تنها اومدی باشگاه قیافش دیدنی بود داوود خندید و شروین با ناباوری و چشمانی که از تعجب گرد شده بود به داوود نگاه کرد و پرسید: -دیشب؟ -آره! قرار بود مهدوی بیاد اما تو تنها اومدی شروین هر لحظه که می گذشت تعجبش به خشم تبدیل می شد. باور نمی کرد سعید تمام این مدت برایش فیلم بازی کرده باشد. شاهرخ دنبال شروین آمد ولی شروین که خشم همه وجودش را گرفته بود به طرف سعید رفت. سعید دورش تمام شده بود و داشت به سمت جمعیت می آمد که یکدفعه کسی را جلوی خودش دید. نگاه کرد. شروین بود. شروین دست دراز کرد یقه سعید را گرفت و کشیدش بالا. جمعیت متعجب به هم نگاه کردند. شروین داد زد: - برای چی؟ چرا فیلم بازی کردی؟ نامردی هم حدی داره سعید دست شروین را از یقه اش کند. بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وچهارده -قضیه چیه؟ - نمی دونم! مثل اینکه قضیه شرط بندی بوده. با
🍃🍒 💚 - چه خبرته؟ به تو چه ربطی داره؟ -حالا نشونت میدم چه ربطی داره دوباره یقه سعید را گرفت، دستش را عقب برد اما قبل از اینکه بزند صدائی مانع شد: -شروین! صدای شاهرخ بود که از پشت سرش می آمد: -اشتباه اونو با یه اشتباه بزرگ تر جواب نده شروین که یک دستش به یقه سعید بود و یک دستش عقب با عصبانیت در چشمان سعید خیره شد. دوست داشت با همه توانش می زد اما حرفهای شاهرخ مانع شد. دندان هایش را به هم فشار داد و بعد از کلی کلنجار با خودش دستش را انداخت و به طرف شاهرخ برگشت: -ولی اون فیلم بازی کرد. منو گول زد - می دونم اما کاری که تو می کنی راه حلش نیست - پس چی راه حلشه؟ برای تو نقشه کشید. می خواسته آبروتو ببره می دونی به بچه ها چی گفته؟ شاهرخ آرام سر تکان داد: -آره، شنیدم. ناراحت هم شدم اما این اجازه رو نداری که دست روش بلند کنی - ولی ... - ولی نداره، اون اشتباه کرده و من باید باهاش برخورد کنم تو چرا برای خودت دردسر درست می کنی؟ اگر هم به خاطر خودت می زنی پس به اسم من نزن بعد در حالیکه از کنار شروین رد می شد گفت: - تو دفترم منتظرتم و رفت. جمعیت نگاهش را از شاهرخ به شروین چرخاند و منتظر عکس العمل شروین شد.سعید با پوزخندی گفت: -دیدی که گفت به تو ربطی نداره شروین از خشم دندان قروچه کرد، دوباره دستش را بالا برد نگاهی از پشت سر به شاهرخ که آرام به سمت ساختمان می رفت انداخت. - لعنتی دستش را انداخت، یقه سعید را ول کرد و با اخم هایی در هم و قدمهائی تند به طرف در دانشکده رفت. بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وپانزده - چه خبرته؟ به تو چه ربطی داره؟ -حالا نشونت میدم چه ربطی
🍃🍒 💚 * روی صندلی پارک نشسته بود، نگاهش به روبرو خیره مانده بود و اتفاقات توی ذهنش مرور می شد. صدائی که از کنارش آمد او را از فکر بیرون کشید - فکر می کردم اینجا باشی شاهرخ بود. کنارش نشست. - گوشیتم که خاموشه شروین که همانطور مات مانده بود گفت: -هنوزم باورم نمیشه سعید این کارو کرده باشه. اون بهترین رفیق من بود. تصور هر چیزی رو داشتم غیر از این. نمی فهمم مگه من باهاش چه کار کرده بودم؟ - خوشحالم که خودت رو کنترل کردی - بخاطر تو بهش هیچی نگفتم و گرنه حقش رو میذاشتم کف دستش - به چه دلیلی؟ شروین به طرف شاهرخ چرخید و با تعجب داد زد: -به چه دلیل؟ بهتره بگی به چه دلیل نباید این کار رو می کردم؟ -می دونم که از دستش عصبانی و ناراحتی. بهت نارو زد، سعی کرد آبروی منو ببره اما شروین هیچ کدوم از اینها به تو این اجازه رو نمی ده که با اون گلاویز بشی. چون ازش ناراحتی و یا چون کارش اشتباه بوده دلیل نمیشه هر کار دلت می خواد بکنی. باید یاد بگیری هیجاناتت رو کنترل کنی - توهمش از من می خوای این کار بکنم. اون کارو نکنم. پس بقیه چی؟ فقط من درست رفتار کنم؟ -نه! تو هم می تونی درست رفتار نکنی. بهت می گم چون دلم نمی خواد تو هم مثل سعید باشی. اگر فکر می کنی حرفهای من اشتباهه می تونی گوش نکنی - اشتباه نیست اما عملی نیست. وقتی همه هر جور دلشون می خواد رفتار می کنن اگه من خوب باشم چه فایده ای داره؟ -قراره برای خودت فایده داشته باشد نه بقیه - اما اگه من هیچی نگم، اگه حقش رو کف دستش نذارم اونوقت فکر می کنه هالوام! فکر می کنه نمی فهمم! - خب فکر کنه! مگه زندگی تو روی فکر کردن اون می چرخه؟ شاهرخ این جمله را چنان با لحنی بی تفاوت گفت که شروین با ناباوری پرسید: بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
[• #آقامونه😌☝️ •] •| خوش به حالِ👇 •| بوته ‌ےِ یاســے🌸 •| ڪه در ایــوانِ تـوست👌 •| مےتواند هر زمان⏳ •| دلتـــنگ شــد😌 •| بویَـــت ڪنــد😉 #علیرضا_بدیع|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(437)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
•••🍃••• #صبحونه خوش نشستےبه دلم عطرِ✨ گرانقیمتِ ♥ـعشق بر تو و صبحـ🌤 دل انگیز چو الماس سلامـــ✋ #صبح‌بخیرجانا😍 #صبحتون_بخیر @Asheghaneh_halal •••🍃•••
••🤒•• بیمــــار خنده های توام بیشتر بخند ••😆•• ••🌞•• خورشیــــد آرزوی منــے گرمتــر بتــاب ••😍•• 🖊 😉 بھ وقت ـعاشقے😉👇 •°❤️•° @Asheghaneh_Halal
[• ♡•] \\👒 😁💐 سرگذشت و بیوگرافےِ خود را اینطور بگوئیــــد معرفے ڪامل نام و نام خانوادگے، شغل، سن، شغل پدر و مادر، میــزان تحصیلات هر یڪ از آنها، وضعیت شغلے و تحصیلے و سنے دیگــر افراد خانواده، و این ڪه شما در چه خانواده اے و با چه شرایطے بزرگ شدید و مسائل خاص زندگے شما در گذشته چگونه بوده است دروغ نگویید اما لازم نیست هرچیزے را هم بگویید... \\👒 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
[• ღ •] \\💞 مسائل را به موقع حل ڪنید. اجازه ندهید وجودتان انباشته از خشم شود. تقریبا هر اشتباه یا مشڪلے ڪه در روابط زناشویے روے میدهد مےتواند به احساسات دو طرف آسیب برساند، آنها را رو در روے هم قرار دهد و در نتیجه آنها را از هم دور و یا حتے دشمن کند... ☺️ \\💞 ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•🍹•] @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
..|🍃 ..|🕊انــا لله و انا الیہ الراجـعون زندگےنامه🍃 سیدمحمد حسینی شاهرودی در آذرماه ۱۳۰۴ (جمادی الاول 1344 قمری) در نجف به دنیا آمد. پدر او سیدمحمود حسینی‌شاهرودی بود که پس از فوت سید ابوالحسن اصفهانی سال‌های متمادی زعامت دینی و علمی و مرجعیت حوزه‌های علمیۀ تشیع را برعهده داشت و مادر او دختر شیخ محمد رضا فاضل نیشابوری از مدرسی عقائد و اخلاق حوزه نجف و برادر او سید علی حسینی شاهرودی از روحانیان سرشناس شاهرود بود . تحصیل📘 شاهرودی مقدمات را نزد پدر خود و همچنین شیخ علی شهربابکی و شیخ شمس زنجانی تحصیل کرد، رسائل و مکاسب را به شکل خصوصی نزد پدر آموخت و کتاب کفایه الاصول را از میرزا هاشم آملی و شیخ عبدالحسین رشتی فراگرفت . تحصیل خارج📔✈️ وی سال ها در جلسات درس خارج پدر خود، سیدمحمود شاهرودی، شرکت کرده و تقریرات درس اصول و فقه او را به رشتۀ تحریر درآورد و از پدر خود و سید جمال الدین گلپایگانی (از شاگردانمیرزای نائینی) اجازۀ اجتهاد دریافت نمود. فعالیت علمی📝 در ۳۹سالگی، در مسجد هندی در حوزۀ علمیۀ نجف خارج فقه و اصول تدریس می‌کرد. هر گاه پدر کسالت داشت یا در کهولت، او به جای پدر نماز را امامت می کرد که نشان دهنده اعتماد پدر به او بود. پدر وی سید محمود شاهرودی در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی مقلّدین خود را در احتیاطات مسائل شرعی به او ارجاع داد و بدین جهت بود که عده‌ای از مقلدان پس از درگذشت آن مرجع در سال ۱۳۵۳ هجری شمسی، به تقلید فرزند وی گرویدند. در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، رساله عملیه وی به زبان فارسی و عربی، در نجف به چاپ رسید . مسافرت به قم✨ در پی اخراج وی توسط رژیم بعث عراق از نجف به ایران در سال ۱۳۵۹، در شهر قم ساکن شد و به تدریس فقه و اصول پرداخت. تألیفات📖 آثار مطبوع و مخطوط سید محمد حسینی شاهرودی عبارتند از: «ذخیرة المؤمنین لیوم الدین» رساله عملیه به زبان عربی. «رساله توضیح المسائل» رساله عملیه به زبان فارسی. «توضیح مناسک حج» احکام حج به زبان فارسی. «رساله توضیح المسائل» به زبان اردو. کتاب استفتائات فارسی. «رساله مختصر الاحکام» به زبان اردو. «دروس فی احکام النساء» به زبان عربی. تقریرات مرحوم سید محمود شاهرودى حاشیه بر عروه الوثقی کتاب فی الحدود درگذشت🍂 آیت الله حسینی شاهرودی عصر روز ۱۶ تیر ۱۳۹۸ در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان پیامبر تهران درگذشت. •• @asheghaneh_halal•• ..|🍃
🌷🍃 🍃 | | به خانمش گفت: اگر چیزی لازم داشتی بنویسـ📝 تا بخرم، خودکار را برداشت تا بنویسد یکدفعه مهدی داد زد..😡 اون خود کار رو بزار سر جاش از خودکار خودمون استفاده کن اون مال بیت‌الماله ترسید فکر کرده بود حالا چیشده؟؟! میخواستم بهانه بیاورم که اینقدر سخت نگیر..🍂 اما مهدی گفت: به کسی کار نداشته باش ما باید ببینیم امام علی(ع)چطور زندگی میکردند..‌😍 •🕊• @Asheghaneh_halal •🕊• 🍃 🌷🍃
#ریحانه #ریحانه_بانو تو فرِشتِھ خدایۍ با بال هاے سیـاهۍ ڪہ تو را آسمانۍ ڪردهـ🕊 اَمّا☝️ هَر وَقت ڪِہ لِباسِـ👕 حیـا را تَنِ جِسـمَت مۍڪُنۍ بِہ روحَت نیز گَوشـ👂ـزَد ڪُن حَیاےِ دُختَرانِھ اَش را ایمانَشـ را،اِعتِقــاداتَش را پُشتِ دَر🚪 جا نَگُــذارَد وَ گَرنَــھ✋ شِیطانـ👹 هم فِرِشتِه اے بُود ڪِه راندِھ شد اِے فِرِشتِھ تَرینـ🌺 مُواظِب باشـ☝ راندِھ شُدِھ ےِ دَرگاهِ حَق نَباشۍ😉 #ریحانه‌ے_خــدایے🌸🍃 بانــوے ـخاصــ😇👇 [•‌🌸•] @Asheghaneh_Halal