eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 ✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 ولی دریغ که اصلا نگاهی به سمت خواهرها نمیکرد😑 پشت سرشون رفتیم و وقتی نزدیک باب الجواد که شدیم آقاسید شروع کرد به مداحی🗣 کردن. (اوجه بهشته حرم امام رضا/زایرات اینجا تو جنان دیده میشن/مهمونات امشب همه بخشیده میشن) نمیدونم چرا ولی بی اختیار اشکم😢 در اومد سمانه تعجب کرده بود😯 -ریحانه حالت خوبه؟! -اره چیزیم نیست یواش یواش وارد صحن شدیم. وقتی گنبد رو برای اولین بار دیدم یجوری شدم.فضای حرم برام خیلی لطیف بود.🌸 همراه سمانه وارد حرم شدیم. بعضی چیزها برام عجیب بود.😧 -سمی اونجا چه خبره؟! -کجا؟! اونجا؟! ضریحه دیگه -خوب میدونم ولی انگار یه جوریه؟! چرا همدیگه رو هل میدن؟! -میخوان دستشون به ضریح بخوره -یعنی هر کی اونجا دست بزنه حاجت میگیره؟! هرکی اونجا دست بزنه که نه ولی اعتقاد دارن اونجا چون محل زیارت فرشته ها👼 و امامهاست متبرکه و بهش دست میزنن و زیارت میکنن. -یعنی اگه ما الان دست نزنیم زیارت نکردیم؟! -چرا عزیزم. مهم خوندن زیارت نامه📖 و...هست سمانه یه زیارت نامه هم به من داد و گفت تو هم بخون. -اخه من که زیاد عربی خوندن بلد نیستم😞 پس من میخونم و تو هم باهام تکرار کن ،حیفه تا اینجا اومدی زیارت نامه نخونی. و سمانه شروع کرد با صدای آرامش بخشش زیارت نامه خوندن و من گوش دادم. بعد زیارت تو صحن انقلاب نشستیم و سمانه مشغول نماز خوندن که یاد اون روز توی جاده🛣 افتادم و گفتم: -سمانه؟! -جان سمانه -یه چی بگم بهم نمیخندی؟! -نه عزیزم.چرا بخندم -چرا شما نماز میخونید؟! -عزیزم نماز خوندن واجبه و دستور خداست ولی یکی از دلایلش ارامش دادنه به خود آدمه.👌 -یعنی تو نماز میخونی واقعا آروم میشی؟! -دروغ چرا...همیشه که نه. ولی هروقت با دلم نماز میخونم واقعا آروم میشم.هر وقتم که غم دارم هم که تو سجده بعد نماز با خدا درد و دل میکنم و سبک میشم.. -اوهوم..میدونی سمی من نماز خوندنو تو بچگی از مامان بزرگم یاد گرفته بودم..ولی چون تو خونه ما کسی نمیخوند دیگه کم کم فراموش کردم😩 بیچاره مامان بزرگم تا حالا مشهد نیومده بود و آرزوشو داشت.😔 میشه دو رکعت نماز برای مامان بزرگم بخونی؟! -چرا نمیشه...ولی روحش بیشتر خوشحال میشه ها وقتی خودت بخونی -میخوام بخونم ولی.. -ولی نداره که.اینهمه راه اومدی بعد یه نماز نمیخوای بخونی؟؟ ادامه دارد...🍃 💟 @asheghaneh_halal 💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
🍃🌙🍃 🌙🍃 🍃 ‌ : [دعاے ابوحمزه ثمالے] : وَشَّرُنا اِلَیْکَ صاعِدٌ وَلَمْ یَزَلْ وَلا یَزالُ مَلَکٌ کَریمٌ یَاْتیکَ عَنّا بِعَمَلٍ و در برابر شرّ ما بسوے تو بالا آید و تو همیشه تا بوده و هست پادشاه بزرگوار و ڪریمے بوده اےڪه از جانب ما ڪارهاے 🍃🌙 قَبیحٍ فَلا یَمْنَعُکَ ذلِکَ مِنْ اَنْ تَحوُطَنا بِنِعَمِکَ وَتَتَفَضَّلَ عَلَیْنا بِآلاَّئِکَ زشت بسوے تو آید ولےآنها جلوگیریت نڪند از اینڪه ما را به نعمتهاے خود فراگیرے و خود بر ما تفضل ڪنے 🍃✨ فَسُبْحانَکَ ما اَحْلَمَکَ وَاَعْظَمَکَ وَاَکْرَمَکَ مُبْدِئاً وَمُعیداً تَقَدَّسَتْ پس منزهےتو ڪه چقدر بردبارےو چه بزرگ و ڪریمى چه در آغاز (نعمت ) و چه در ادامه آن نامهایت مقدس 🍃🌙 اَسْمآئُکَ وَجَلَّ ثَناؤُکَ وَکَرُمَ صَنائِعُکَ وَفِعالُکَ اَنْتَ اِلهى اَوْسَعُ و ستایشت ارجمند است و ڪارها و رفتارت گرانبها است فضل تو اے معبود من 🍃✨ فَضْلاً وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقایِسَنى بِفِعْلى وَخَطیَّئَتى فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ وسیعتر و بردباریت بزرگتر از آنست ڪه مرا به ڪردار و گناهم بسنجےاز من درگذر درگذر 🍃🌙 [الْعَفْوَ سَیِّدى سَیِّدى ....] الْعَفْوَ سَیِّدى سَیِّدى سَیِّدى اَللّهُمَّ اشْغَلْنا بِذِکْرِکَ وَاَعِذْنا مِنْ درگذر اےآقاے من ... آقاے من ... آقاے من خدایا ما را به ذڪر خود مشغول ڪن و از 🍃✨ سَخَطِکَ وَاَجِرْنا مِنْ عَذابِکَ وَارْزُقْنا مِنْ مَواهِبِکَ وَاَنْعِمْ عَلَیْنا مِنْ خشمت پناهمان ده و از عذابت امانمان ده و از بخششهایت روزیمان گردان و از 🍃🌙 فَضْلِکَ وَارْزُقْنا حَجَّ بَیْتِکَ وَزِیارَهَ قَبْرِ نَبِیِّکَ صَلَواتُکَ وَرَحْمَتُکَ فضل خود بر ما انعام ڪن و روزےما ڪن حج خانه ات و زیارت قبر پیامبرت را ڪه درود تو و رحمت وَمَغْفِرَتُکَ وَرِضْوانُکَ عَلَیْهِ وَعَلى اَهْلِ بَیْتِهِ اِنَّکَ قَریبٌ مُجیبٌ 🍃✨ و آمرزش و خوشنودیت بر او و بر خاندانش باد ڪه براستے تو به خلق نزدیڪے و اجابت ڪننده دعایے 🍃🌙 وَارْزُقْنا عَمَلاً بِطاعَتِکَ وَتَوَفَّنا عَلى مِلَّتِکَ وَسُنَّهِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللّهُ و عمل به طاعتت را روزے ما گردان و بر ڪیش خودت و روش پیامبرت - ڪه درود تو 🍃✨ عَلَیْهِ وَالِهِ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَّ وَارْحَمْهُما کَما رَبَّیانى صَغیراً بر او و آلش باد - ما را بمیران خدایا بیامرز مرا و پدر و مادرم را و برایشان رحم ڪن چنانچه مرا در ڪودڪے پروریدند 🍃🌙 اِجْزِهما بِالاِْحسانِ اِحْساناً وَبِالسَّیِّئاتِ غُفْراناً اَللّهُمَّ اغْفِرْلِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا إِجْزِهِمَا بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً وَ بِالسَّيِّئَاتِ غُفْرَاناً و پاداششان بده در برابر نیڪے به نیڪے و در مقابل بدیها به آمرزش خدایا بیامرز {•🌼•} @asheghaneh_halal 🍃 🌙🍃 🍃🌙🍃
🌈🍃 🍃 ✍بسم اللہ عـــ💍ـروس خانوم ها بخونن هنگامے ڪہ شوهر🙋♂ با خستـگے محل ڪار بہ خانہ مے آید و تلافے خستگے و ناراحتے خود را سر شما خالے میڪند خونسرد باشید او نمیتواند گریہ ڪند در درونش گریہ میڪند و عڪس العمل ناراحتے او احساس عصبانیت است در این حال بیشتر از هر موقعے بہ محبت و حمایت💞شما نیاز دارد اگر هم صحبت نڪرد سر بہ سرش نگذارید مرد دوســ❤️ـت دارد هنگامے ڪہ بہ خانہ برمے گردد سختے و سردے ڪار را با گرمے و عاطفہ و احساس😍همسرش برطرف ڪند ابتدا او را تحویل بگیرید هنگامے ڪہ مرد خستہ از سرڪار برمیگردد باید با زنے روبہ رو شود ڪہ زیبا وآراستہ و معطر باشد👌 📚 7⃣ {💍} @asheghaneh_halal 🍃 🌈🍃
🍃🌙🍃 🌙🍃 🍃 [دعاے مجیر] سُبْحَانَكَ يَا رَشِيدُ تَعَالَيْتَ يَا مُرْشِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى تواناى دانا! بلند مرتبه‌ اى اى رهنما! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃✨ سُبْحَانَكَ يَا نُورُ تَعَالَيْتَ يَا مُنَوِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى نور! بلند مرتبه‌ اى اى روشنى بخش! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃🌙 سُبْحَانَكَ يَا نَصِيرُ تَعَالَيْتَ يَا نَاصِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى ياور! بلند مرتبه‌ اى اى يارى بخش! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃✨ سُبْحَانَكَ يَا صَبُورُ تَعَالَيْتَ يَا صَابِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى بردبار! بلند مرتبه‌ اى اى شيكبا! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃🌙 سُبْحَانَكَ يَا مُحْصِي تَعَالَيْتَ يَا مُنْشِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى بشمار آرنده! بلند مرتبه‌ اى اى ايجاد كننده! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃✨ سُبْحَانَكَ يَا سُبْحَانُ تَعَالَيْتَ يَا دَيَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى ذات مبرا از نقص! بلند مرتبه‌ اى اى كيفر بخش! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃🌙 سُبْحَانَكَ يَا مُغِيثُ تَعَالَيْتَ يَا غِيَاثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى فريادرس! بلند مرتبه‌ اى اى پناه خلق! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃✨ سُبْحَانَكَ يَا فَاطِرُ تَعَالَيْتَ يَا حَاضِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ پاك و منزهى اى آفريننده! بلند مرتبه‌ اى اى حاضر و ناظر بر خلق! ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده! 🍃🌙 سُبْحَانَكَ يَا ذَا الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ تَبَارَكْتَ يَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَ الْجَلاَلِ‌ پاك و منزهى اى داراى عزت و جمال! بزرگوارى اى صاحب جبروت و جلال! 🍃✨ سُبْحَانَكَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ‌ پاك و منزهى اى خداى يكتا كه جز تو خدايى نيست و من بنده ‌اى از ستمكارانم 🍃🌙 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‌ پس دعاى وى مستجاب كرديم و او را از غم و اندوه نجات داديم و ما اين گونه اهل ايمان را نجات خواهيم داد 🍃✨ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ‌ و درود و تحيت خدا بر سيد مامحمد و بر تمام اهل بيت او باد 🍃🌙 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‌ و ستايش مختص خداست كه پروردگار عالميان است و خدا ما را كفايت است و نيكو وكيلى است 🍃✨ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ‌ و هيچ توانايى و قدرتى جز به خداى بلند مرتبه‌ اى بزرگ نخواهد بود. {•🌼•} @asheghaneh_halal 🍃 🌙🍃 🍃🌙🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_ششم ساعتی به غروب بود که رسید خانه. رفت توی آشپزخانه. -سلام آقا شروین هان
🍃🍒 💚 مامان گفت مرتب بیا در را بست و رفت.لبخند از روی لبان شروین محو شد. توی آینه نگاهی به خودش انداخت و نگاهی به کمد لباس ها و ادکلن های روی میزش. کمی به تصویرش در آینه خیره شد. شانه ای بالا انداخت. دستی به موهایش کشید و با همان لباس از اتاق بیرون رفت. وارد پذیرائی شد، بی توجه به مادرش که با عصبانیت نگاهش می کرد با شوهر خاله اش دست داد، با خاله اش احوالپرسی کرد و سلام خشکی هم به نیلوفر کرد. دورتر از بقیه گوشه پذیرائی نشست. پدر و شوهر خاله اش با هم حرف می زدند. مادر و خاله اش با هم پچ پچ می کردند و نیلوفر هم گرچه وانمود می کرد برای شراره کتاب می خواند ولی در واقع داشت زیر چشمی شروین را می پائید. رو به هانیه که داشت استکان ها را جمع می کرد گفت: - برای من یه لیوان آب پرتقال بیار نیلوفر گفت: -چه جالب، منم هر وقت از خواب پا می شم آب پرتقال می خورم. خیلی می چسبه شروین نیشخندی زد و با تمسخر گفت: -واقعاً؟ چه تفاهمی! و رویش را برگرداند. حوصله اش سررفته بود. کمی از آب پرتقالش را خورد. دلش می خواست از اتاق فرار کند. تلفن که زنگ زد از جایش پرید. -فکر کنم سعیده و از پذیرائی پرید بیرون. چند لحظه بعد کسل تر برگشت. -بابا؟ با شما کار دارن وقتی پدرش رفت، شوهر خاله اش در حالی که از ظرف میوه بر می داشت گفت: -خب شروین خان. چه خبر؟ خوش می گذره؟ -ای، میگذره در حالیکه از نگاههای مادرش خسته شده بود در جواب خاله اش گفت: -دانشگاه که خبر خاصی نداره. همش باید خرخونی کنی، یه دهی بیاری تا نندازنت بیرون نیلوفر گفت: -معلومه خیلی خسته می شی که تا عصر می خوابی شوهرخاله اش تکه ای سیب توی دهانش گذاشت و گفت: - سختیش فقط یه سال دیگه است. بعدش تمومه شروین جوابی نداد ولی صدای پدرش را شنید. -اتفاقاً اول گرفتاریشه! خاله اش که وانمود می کرد چیزی نفهمیده پرسید: -برای چی؟ پدر نشست، پاهایش را روی هم انداخت و جواب داد. -آخه عیالواری سخت تر از درس خوندنه بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_ششم بعد مکثی کردند وفرمودند :( رفقا، آیت الله العظمی بروجردے حساب وکتاب
🍃🎀 💚 آنچه ڪه شاگردان و دوستان او از ڪرامات و حالات او می‌گفتند ڪار را سخت ڪرده بود. آیا آنها را جمـع آوری و مڪتوب ڪنیم؟ آیا مردم ظرفیت پذیرش این سخنان را دارند؟ آیا ما را متهـم به خرافه گویی و... نمی‌کنند آیا... و صدها سوال دیگر ڪه پاسخی برای آنها نمی یافتم. خلاصہ مدتہا خاطرات او ذهن ما را درگیر ڪرده بود. تا اینکه با یاری خدا از خود احمدآقا کمک خواستیم و ڪار را شروع ڪردیم. اگر هیچ کس هم از این مطالب سودے نبرد لااقل برای نگارنده مفید است. مطالب او همگی درس درست زیستن است. حمدآقا مربی فرهنگی مسجد بود. بارها به شاگردانش درباره‌ی عمل به دستورات دین و پرهیز از گناه سفارش می‌ڪرد. در بسیاری از موارد برای آنها از نتـــایج اعمالشـــان می گفت. از عقوبت گناهان و از فضایل کار نیکشان آنها را با خبر می کرد. او مانند یڪ طبیب ، دردهای معنوی را به خوبے درمان می‌ڪرد. نسخہ های او همگی مطابق با دستورات دین و آیات و روایات بود. براے همین امروز هم می توان به ڪلام دلنشیـن این استاد راه اعتماد ڪرد و آن را چراغ راه قرار داد. ما از خداوند مدد گرفتیم و از روح بلند این شهید کمک خواستیم. اما احتیاج بود ڪه مطالب عرفانی و شاید عجیب ایشان مستند باشد. فقط نقل قول از اطرافیان ، ڪار جالب نیست. این بار هم خود شہیـد ما را یاری ڪرد درست زمانی ڪه می خواستیم مطالبــ را آماده کنیم خبر جدیـدی به ما رسید بعد از 27سال از لابه لای یڪ ڪیف قدیمی و داخل یڪ سر رسید ، یڪ دفتر یادداشت کوچک از احمد آقا پیدا شد در این دفترچہ به قلم خود احمد آقا گوشہ اے از حالاتـــ و اتفاقات معنوے ایشان نگاشتہ شده بود. این مطالب تمام خاطرات دوستان و عبارات حضرت آقای حق شناس را تایید مے ڪرد. حالا دیگر خود شہید سندی قوی در اختیار ما قرار داده بود ما هم بسم الله رو گفتیم و کار را با قوت ادامہ دادیم. باید براے آنها که در آینده می آیند بگوییم. باید بگوییم برای زندگی صحیح ازکدام الگوها باید استفاده کرد. باید گفت آنها چه ڪردند و چگونه راه را پیدا ڪردند. باید این ستاره ها را به آیندگان معرفی ڪنیم تا راه را بهتر بشناسند. ان شاءالله. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_ششم با شوخی هایت حسابی حالم را جا می آوری...حالا دیگر من هم مثل تو
🍃📝 💚 کوپہ امان را پیدا میکنیم... حالا دیگر هوا کاملا روشن شده... خودت را روے صندلے قطار می اندازے... کتاب مفاتیح الجنان را از کیف بیرون مے آورم و کنارت مینشینم... کتاب را باز میکنم بین دوصفحہ اے کہ باز میشود گلبرگ هاے قرمز رنگ خوشبوے گل سرخ است ناگهان با صدایی بلند می گویم: عہ...اینا رو نگاه! و بعد کتاب را نشانت میدهم با تعجب نگاه میکنے و می پرسے: اینا چیہ ان؟ _همون گلبرگ هایی کہ از روے گل اون شهیده قبلا تو خادمی برداشتم... نگاهی بہ آنها می اندازی و بعد با حالت معناداری بہ چشم هایم خیره میشوی و لبخند عمیقی میزنی... این گلبرگ ها از شهیدی بہ من رسیده که تورا هم بہ من داده بود! زمانی کہ براے اولین بار باهم آشنا شده بودیم! من آنها را از روے تابوت همان برداشتہ بودم! کنارت مینشینم و زیارت عاشورا را می آورم... دستت را روی شانہ ام مے اندازے و با دست دیگرت مفاتیح را از دستم میگیرے و با صوت شروع بہ خواندن میکنے سرم را بہ شانہ ات تکیہ میدهم و بہ پنجره نگاه میکنم خداے من!چہ چیزے بهتر از این! صدایت آرام گوش هایم را نوازش میدهند... چشمانم را میبندم و با تمرکز بیشترے بہ خواندن زیارت نامہ ات گوش میدهم... زیارت نامہ ات کہ تمام میشود بہ حالت سجده میروے و میگویی: ... به صورتت نگاه میکنم و لبخند میزنم تو هم متقابلا لبخند میزنی... مفاتیح را گوشہ اے میگذاری و دستانت را میان شانہ هایم قفل میکنی سرم بہ سینہ ات نزدیک میشود و صداے تپش هاے قلبت را میشنوم آرام میگویی: مریمی؟ _جان دلم؟ _تو از من راضی ای؟ _معلومہ...این چہ حرفیہ میزنے... _بہ هر حال...هر اشتباهے ڪہ کردم حلالم کن! دلم میلرزد...همیشہ از حلالیت گرفتن هایت وحشت دارم! مرا ناخودآگاه یاد از دست دادنت مے اندازد... نفسی عمیق میکشم و می گویم: تو بهترینے محمد! لبخندی میزنے و سکوت میکنی _براے چی اینو میگی؟ _هیچے...همینجورے مکث میکنم با خود میگویم نکند قرار است بار دیگر برود؟ نہ...! دیگر نمیگذارم! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝