من که همیشه هستم ، هر وقت برگردی با آغوشی باز ازت استقبال میکنم، ولی..
اگه روزی نگاهت به نامه های خاک خورده و قدیمی که بهت دادم افتاد و اون روز دیگه منی نبود،
یادت باشه تو بخشی از قلبمو پیش خودت داشتی..بخشی از احساسات وسیع قلبم که هیچ وقت بهشون اهمیتی ندادی...
من هیچ وقت گلای باغچه ی توی قلبمو نچیدم..
ولی یه دشت پر از گلای پژمرده شده توی قلبم دارم...
من فقط میخواستم به بهترین شکل ممکن مراقبشون باشم ولی..اونا بخاطر من پژمرده شدن...:)
تنها چیزی که می توانیم بدانیم این است که هیچ چیز نمی دانیم و این اوج خرد انسانی است.
-جنگ و صلح-
او ساخته شده از امواج دریا بود...
موج هایی که درونم را پاک و آرام ساخت و در آخر، با آرامش مرا با خود به اعماق بیکران آبی ها برد؛
تمام آن چیزی که باید در خاطرمان میماند، به فراموشی سپرده شد...
و تمام آن چیزی که خواستار فراموشی اش بودیم در خاطرمان، پررنگ باقی ماند..