1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام علی علیه السلام:
هیچ چیز در دنیا ارزش آن را ندارد
که به خاطرش به ماتم بنشینی
و هیچ چیز لیاقت آن را ندارد که
به خاطرش مستانه فریاد شادی سرکشی..
#استوری | #حرف_حساب
@AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "
آویـنـ✿ـا اسـتـورے🌱
با همهی بدیام، دوستت دارم 💚 #عکس_نوشته #امام_زمان @delfoto
کانال دوست بنده رو دنبال میکنید؟(:✨
3.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو بـٰاقِر العوم هَستۍ و
تموم عالَم به فࢪمانت✨
به زیر دین شما شیعه
الـٰهی جانم به قربانت❤️🩹
#شهادت_امام_محمد_باقر
#باقر_العلوم
@AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "
یعقوبی نقل میکند که
حضرت باقر علیهالسلام فرمود:
هنگامی که جدّم حسین بن علی (ع) به
شهادت رسید، من چهار ساله بودم
و شهادت آن حضرت و آنچه که
در آن روز بر ما گذشت را به یاد دارم…
#تاريخيعقوبیج٢ص٣٢٠
@AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "
هدایت شده از محصولاٺفرهنگےفاطمیون
140x250 cm (1,350,000 تومان )
280x500 cm (5,300,000 تومان )
420x750 cm (11,450,000 تومان )
🔶 کتیبه پشت منبر #محرم 🔶
🔹مخمل سنگین ، قابل شستشو
🔹همراه منگوله و دوردوزی
🔹امکان چاپ در سایز های بزرگتر
°•ثبت سفارش :@panaham_315•°
فاطمیون دکو | تلفیقی از هنر و ارادت
یاد #امام_باقر علیهالسلام،
یعنی یاد سر برآوردن حیات
دوباره جریان اصیل اسلامی
در مقابله با تحریفها و
مسخهایی که انجام گرفته بود..!
•امـامخـامـنـهای•
#شهادت_امام_محمد_باقر
@AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میشه مارو بطلبی بیایم پابوست، منو بابام((
@AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "
آویـنـ✿ـا اسـتـورے🌱
#قصه_دلبری | #قسمت_هفتادوچهارم آخرِ سر خودِحاج آقا آمد و گفت : « بیا یه شرطی باهم بذاریم! تو بیا
#قصه_دلبری | #قسمت_هفتادوپنجم
بعد از این مدت به تلگرام وصل شدم، وای خدای من، چقدر پیام فرستاده بود!
یکی یکی میخواندم:
بار اول که دیدمت چنان بیمقدمه زیبا بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت میشدم.
جنگ چیز خوبی نیست مگر اینکه تو مرا با خود به غنیمت ببری.
شقالقمری، معجزهای، تکهْ ماه /لاحَولولاقوهْْالّابالله
خندیدی و بر گونه تو چال افتاد / از چاله درآمد دلم افتاده به چاه
دوستت دارم، بگو این بار باور کردی!
عشق در قاموس من از نان شب واجبتر است!
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست / آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی!
تنها این را میدانم که دوست داشتنت، لحظه لحظه لحظهْ زندگیم را میسازد و عشقت ذره ذره ذرهْ وجودم را.
مرا ببخش و با لبخندت بهم بفهمان که بخشیدهای مرا، که من هرگز طاقت گریات را ندارم.
بهش فحش دادم. قبل از رفتن، خیالم را راحت کرده بود.
گفت:«قبلش که نمیتونستم از تو دل بکنم، چه برسه به حالا که امیر حسینم هست، اصلا نمیشه!»
مطمئن بودم که این آدم قرار نیست به مرگ طبیعی بمیرد.
خیلی تکرار میکرد:«اگر شهید نشی میمیری!» ولی نه به این زودی. غبطه خوردم. آخرین پیامهایش فرق میکرد. نمیدانم به خاطر ایام محرم بود یا چیز دیگری:
هیئت سیار دارم، روضههای گوشیام...
این تناقض تا ابد شیرینترین مرثیه است/ سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت.
وقتی میمیرم هیچکس به داد من نمیرسد الّا حسین / ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین.
#رمان_شهید_محمدحسین_محمد_خانی ✨
Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩
@AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "
آویـنـ✿ـا اسـتـورے🌱
#قصه_دلبری | #قسمت_هفتادوپنجم بعد از این مدت به تلگرام وصل شدم، وای خدای من، چقدر پیام فرستاده بود!
#قصه_دلبری | #قسمت_هفتادوششم
پیامم به دستش نمیرسید. نمیدانستم گوشیاش کجاست، ولی برایش نوشتم:«نوش جونت! دیگه ارباب خریدت، دیدی آخر مارکدار شدی!»
هیچ وقت به قولش وفا نکرد. نمیدانم دست خودش بود یا نه. میگفت:« ۴۵ روزه برمیگردم!» اما سر ۵۷ روز یا ۶۳ روز برمیگشت.
بار آخر بهش گفتم:«تا رکورد صد روز رو نشکنی، ظاهراً قرار نیست برگردی!»
گفت:«نه، مطمئن باش زیر صد نگهش میدارم!»
این یکی را زیر قولش نزد. روز نود و نهم برگشت، ولی چه برگشتنی!
همانطور که قول داده بود یکشنبه برگشت.
اجازه ندادند بیاورمش خانه. وعده دو ساعت دیدار شد نیم ساعت. روی پایم بند نبودم برای دیدنش. از طرفی نمیدانستم قرار است با چه بدنی روبرو شوم.
میگفتند:«برای اینکه از زخمش خون نیاد بدن رو فریز کردند. اگه گرم بشه، شروع میکنه به خونریزی و دوباره باید پیکر رو آب بکشن!»
ظاهراً چند ساعتی طول کشیده بود تا پیکر را برگرداندند عقب.
گفتند:«بیا معراج!» حاج آقا قول داده بود با هم تنها باشیم، از طرفی نگران بود حالم بد شود.
گفتم:«مگه قرار نبود تنها باشیم؟ شما نگران نباشین، من حالم خوبه!»
خیالم راحت شد، سر به بدن داشت آرزویش بود مثل اربابش بی سر شهید شود. پیشانیاش مثل یخ بود:«به به! زینت ارباب شدی! خرج ارباب شدی! نوش جونت! حقت بود!»
اول از همه ابروهایش را مرتب کردم، دوست داشت. خوشش میآمد. وقتی ابروهایش را نوازش میکردم، خوابش میبرد.
#رمان_شهید_محمدحسین_محمد_خانی ✨
Ꭻ᥆Ꭵᥒ:
@AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "