#هوالعشق❤️
بیرون رفتن آقاجواد از ماشین همانا و ترکیدن فاطی از خنده هم همانا😂
_کوفت😡 سر قبر شوورت بخندی الهی😡
فاطی: این پسره ناجور حالتو گرفته ها😂 اخ اخ دلم😂 تو به پسرا نگاهم نمیکردی تا دیروز نه از امروز که پسر مردمو قورت دادی یه بشکه آبم روش😂
_هه من اصلا اینو آدمم حساب نمیکنم😏
هردو ساکت شدیم و نشستیم منتظر آقا😑اوه اوه فاطیم فهمید چقدر امروز ضایه بازی در آوردم
(البته خواننده محترم مدیونی فکر کنی من کلا ضایع هستم دیگه احتیاجی به ضایه بازی نیس😃)
دیگه باید عین آدم رفتار کنم عین یه دختر گل مثل خودم سنگین و رنگین☺️
آقا جوادم بالاخره تشریف مبارکشون رو آوردن و دوربین منم آوردن 😍
_آخی دوربین جوووونم😍 چقدر دلم برات تنگ شده بود 😘
اوه اوه بلند گفتم 😱 برادر جواد داره عین بز نگام میکنه🙄
_عه چرا منو نگاه میکنید😳 حرکت کنید دیگه😤
سید: مگه من راننده شخصی جناب عالیم😳 دستورم میده😡 اومدیم ثواب کنیم ها...
_اگه میخواید منت بزارید ما همینجا پیاده میشیم😡
دستمو تا گذاشتم روی دستگیره در که بازش کنم سید گفت
: لازم نکرده پیاده شید شهر غریب گم میشید خودم میرسونمتون 😤
تصمیم گرفتم تا ترمینال حداقل خفه خون بگیرم و دیگه حرفی نزنم🤐
وااای نه رسیدیم😨 ولی چه رسیدنی😕ماشین کرمان رفته😖
فاطی: فائزه بدبخت شدیم چیکار کنیم😨
_نمیدونم😢
سید: از ترمینال قرار بود مستقیم برن کرمان؟
_عه نعععع😳 میرن جمکران😍 اخ جوووون سیدجون بزن بریم😊
اوه اوه😳
یا همه امام زاده ها😱
چی گفتم🤐
چه جو سنگینی حاکم شده هیچ کس حرف نمیزنه😐
محمدجوادم فقط تو چشمای من نگاه میکنه
و حرفی نمیزنه منم داشتم تو چشماش نگاه میکردم
این اولین باره با یه پسر اینجوری چشم تو چشم شدم🤒
جواد نگاهشو ازم گرفت و راه افتاد😥 و دیگه نه اون منو نگاه کرد نه من اونو😢
#قسمت_چهارمم_تموم_شد
@istafan