𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_12❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 ساختمون تقریبا شلوغ بود و بیشتر ، افرادی با لب
#مســـیر_عشـــق_13❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
متین با چشمای خیس سرشو انداخت پایین و گفت : + خوشبحالت!! خریدنت...
_ یعنی چی که خریدن؟؟؟؟ مگه من کالام؟؟
+ این دفترچه آخرین یادگاری بابامه...فکر کنم از اولم واسه تو نوشته بود!! مال خودت🙂؛ اما از این یادگاری خوب نگه داری کن عزیزِ بابام...
از لحن صمیمانه و لقبی که روم گذاشته بود ناخواسته لبخند محزوکی رو لبم نقش بست..
_ مگه نمیگی آخرین یادگاری باباته؟؟پس چرا میخوای بدیش به من؟؟!!
بدون اینکه جوابمو بده ، دستشو گذاشت رو شونم و گفت : + یادت نره چی گفتم عزیزِ بابام..
بعدم از جلوی نگاه متعجب و پر از سوال من رد شد و رفت!
همیشه دلم میخواست موقع گریه کردن کسی جلومو نگیره تا انقد گریه کنم که خالی شم..
حالا هم تنها جایی که این اجازه رو بهم داده بودن مراسم این شهید بود!💔
حس آرامش خیلی عجیبی داشتم! فکرشو نمیکردم همون کسایی که یه روزی ازشون متنفر بودم حالا همینقدر خونگرم و مهربون ازم استقبال کنن!!
متین با پسر شهید که فهمیدم اسمش حسینه خداحافظی کرد و چیزی زیر گوشش گفت که حسین لبخندی زد و سرشو تکون داد..
سوار ماشین شدیم و سمت خونه حرکت کردیم.
یهو یاد سوالایی که قرار بود از متین بپرسم افتادم . رو کردم به متین و پرسیدم " _ مگه بابای حسین مدافع حرم نبود؟!!
متین نفس عمیقی کشید و گفت : + آره بود...
_ خب چجوری تونست از ایک زندگی به این خوبی بگذره بره سوریه؟! حتی یه ذره هم نگران زن و بچهش نبود؟؟
نگاه متین رنگ تعجب گرفت.. انقدر فهم و اطلاعاتم کم بود که اونم تعجب کرده بود اصلا از کجا میدونم سوریه کجاست؟!
اما بدون اینکه به روم بیاره مکثی کرد و آروم جواب داد + شهید آوینی یه جمله داره که میگه :( پرندهای که مقصدش در پرواز باشد از ویرانی لانهاش نمی هراسد...🕊)
میبینی مفهومش چقدر قشنگ و بجاست؟!😄
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬