𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_37❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 با صدای رعد و برق از افکارم بیرون اومدم . نگاهی
#مســـیر_عشـــق_38❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
لرزش تنم به وضوح دیده میشد..
سهیل پوزخندی زد و گفت:
+ چیه میترسی؟؟😏
فکم قفل شده بود و فقط داشتم جون میدادم
+حالا زبونتو موش خورده؟؟ یا بازم بلدی زبون درازی کنی؟؟
با صدای بغض آلود و لرزونی غریدم.._ خفه..شو..عوضی..خفه شو..
هیچوقت انقدر سردم نشده بود که دندونام بی اختیار بهم بخوره..
فکرای عجیب غریب به سرم هجوم میآورد..
نگاه گذرایی به کنارم انداختم همزمان با جیغی که زدم شروع کردم به دویدن..
با تمام وجود جیغ میزدم و گریه میکردم😭
متین و صدا زدم..مامان..بابا...سارا..محمد..
هرکس که به ذهنم میرسید صدا میکردم اما انعکاس فریادم تو گوش خودم طنین انداز میشد..
سرعتش ده برابر من بیشتر بود.. هر لحظه صدای قدم هاش نزدیک تر میشد و من بی توجه پا میذاشتم تو چاله چوله های آب..
تا اینکه نفهمیدم چیشد و جادرم به شاخه رو زمین گیر کرد و با سر خوردم زمین..
سوزش رو گونه و لب هام باعث شد نالهم بیشتر بشه و طولی نکشید که داغی خون و رو صورتم حس کردم😭
اما با سردی دست سهیل که محکم جلو دهنمو گرفت تنم مور مور شد😖
انقدر محکم جلو دهنمو گرفته بود که نزدیک بود خفه بشم. با دست چپش بازومو گرفت و با فشار کشوندم سمت درخت.. هرچی تقلا میکردم هیچ فایده ای نداشت..
یه لحظه از ته قلبم دعا کردم کاش قبل از اینکه هر اتفاقی برام بیوفته بمیرم😭💔
فشار دستش از رو دهنم کمتر شد و نگاه کثیفشو دوخت به منی که تکیه داده بودم به درخت و تقلا میکردمبرای آزاد شدن..
از خودم و این همه ضعیفیم سخت به تنگ اومده بودم..😔
+دوباره فکر فرار به سرت بزنه بیچارت میکنم دختره احمق!!!🤬
تا اومدم لب باز کنم با یه حرکت روسریمو کشید که گیرهم پرت شد اونور و موهای خیسم ریخت تو صورتم...
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬