خب صوت های تفأل تموم شد..
یه فایل زیپ هم بود که همه ی فایل ها باهم باشه اما چون حجمش زیاده ایتا نمیشه بفرستم..
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
خب صوت های تفأل تموم شد.. یه فایل زیپ هم بود که همه ی فایل ها باهم باشه اما چون حجمش زیاده ایتا ن
تفال
مترادف تفال: فال، مروا، شگون، به فال نیک گرفتن، فال نیک زدن
دوستان ظاهرا خیلی براتون نامفهموم بوده.. یه توضیح از طرف خودم بدم
بیشتر اینها فایل هایی هستند از تفأل های آقای زمانی که تو خلوت خودشون زمزمه و ضبط کردند و شاید قرار نبوده روزی به دست منو شما برسه..
زمزمه های دلی که از شدت سوز نمی تونیم کامل بفهمیم چی میخونن..
بعد از سالها غربت نشینی و سکوت در برابر ظلمها و زخمها، آقای زمانی برش کوچکی از روزگاری که داشتند رو با ما به اشتراک گذاشتند!:)
خیره آن دیده که آبش نَبَرَد گریهٔ عشق
تیره آن دل که در او شمعِ محبت نبود
شعر کامل👇🏻
https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh208
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت1:
زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت
گر نکتهدانِ عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بیعنایت
رندانِ تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان وین راهِ بینهایت
ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت
🍀هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم
جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت
عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت
حافظ
🔻 تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۱/۱۰
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت2:
مرده بُدم زنده شدم گریه بُدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیدهیِ سیر است مرا جان دلیر است مرا
زَهرهیِ شیر است مرا زُهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم دیوانه شدم سلسله بند بنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زندهکُنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیَم شمع نیَم دود پراکنده شدم..
گفت که شیخی و سَری پیشرو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید توی سایهگه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر لاف همیزد ز بطر
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم
شُکر کند کاغذ تو از شَکر بیحدِ تو
کآمد او در بر من با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم
کز نظر و گردش او نورپذیرنده شدم
شکر کند چرخِ فلک از مَلِک و مُلک و مَلَک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
مولانا
🔻 تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت3:
آیات سوره شمس:
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا
وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا
وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا
وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا
کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا
فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا
وَلا یَخَافُ عُقْبَاهَا
🔻 تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۲/۲
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت4:
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی
آنچه در مذهب ارباب طریقت نبود
خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق
تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جانافشانی
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حُسن ندارد ثانی
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
حافظ
🔻 تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۲/۴
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت5:
همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را
سرو بگذار که قدی و قیامی دارد
گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را
گر برانی نرود ور برود باز آید..
ناگزیر است مگس دکه حلوایی را
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت
یا مگر روز نباشد شب تنهایی را
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوتهبین است
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیده است تو را، بر مَنَش انکاری هست
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل، خاری هست
نه منِ خامْطَمَع، عشق تو میورزم و بس
(اینجا بعد این بیت به خودشون میگن که دروغ نگو و ادامه نمیدن)
ابیات بعدی اینه:
[که چو منْ سوخته در خیل تو بسیاری هست
باد، خاکی ز مُقامِ تو بیاوَرْد و بِبُرد
آب هر طِیب که در کلبهٔ عطاری هست
من چِه در پای تو ریزم، که پسندِ تو بُوَد؟
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دَلقِ مُرَقَّع به دَرآیم روزی
تا همه خلق بِدانَنْد که زُنّاری هست
همه را هست همین داغِ مُحبّت، که مراست
که نه مستم من و در دورِ تو هُشیاری هست
عشقِ سعدی نه حدیثی است که پِنهان مانَد
داستانی است که بر هر سرِ بازاری هست]
سعدی
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۲/۴
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت5: همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را من همان روز دل و صبر به یغ
پی نوشت صوت 5:
یه جا آقای زمانی بین شعر میگه که:
لعنت به این زندون
تو یذره کانکس گیرت میندازه پدرتو درمیاره
یه دور میزنی بر میگردی توش...
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت6:
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
جهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقی
که سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ عشق میبینم
اگر بر جایِ من غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جایِ دوست بُگزینم
صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز
که غوغا میکند در سر خیالِ خوابِ دوشینم
شبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعین
اگر در وقتِ جان دادن تو باشی شمعِ بالینم
حافظ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۶/۸
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت7:
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چو به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بیحساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکرفروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
فیض کاشانی
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۶/۳۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت8:
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
سعدی
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی
عراقی
( تکرار تفأل7)
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۶/۳۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت9:
دوبیتی باباطاهر:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
مو که افسرده حالُم چون ننالُم
شکسته پر و بالُم چون ننالم
همه گویند فلانی چند نالی
تو آیی در خیالم چون ننالُم
سه درد آمو بجانُم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره دیره
غم یار و غم یار و غم یار
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۳/۲۸
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت10:
زمزمه ی دعای فرج
إِلٰهِی عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ الْمُشْتَکَی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ....💔
🔻تاریخ: ۱۴۰۳/۱/۳۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت11:
مپرس از من که هیچم یاد کردی
که خود هیچم فرامش مینگردی
چه نیکو روی و بدعهدی که شهری
غمت خوردند و کس را غم نخوردی
چرا ما با تو ای معشوق طناز
به صلحیم و تو با ما در نبردی
نصیحت میکنندم سردگویان
که برگرد از غمش بی روی زردی
نمیدانند کز بیمار عشقت
حرارت باز ننشیند به سردی
ولیکن با رقیبان چارهای نیست
که ایشان مثل خارند و تو وردی
اگر با خوبرویان مینشینی
بساط نیک نامی درنوردی
دگر با من مگوی ای باد گلبوی
که همچون بلبلم دیوانه کردی
چرا دردت نچیند جان سعدی
که هم دردی و هم درمان دردی
سعدی
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۸/۳۰
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت12:
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت
نه چمن شکوفهای رست چو روی دلستانت
نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت
گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی
چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت
تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا
اگر التفات بودی به فقیر مستمندت
نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد؟
به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی
که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت
به حدیث در نیایی که لبت شکر نریزد
نچمی که شاخ طوبی به ستیزه بر نریزد
هوس تو هیچ طبعی نپزد که سر نبازد
ز پی تو هیچ مرغی نپرد که پر نریزد
دلم از غمت زمانی نتواند ار ننالد
مژه یک دم آب حسرت نشکیبد ار نریزد
که نه من ز دست خوبان نبرم به عاقبت جان
تو مرا بکش که خونم ز تو خوبتر نریزد
درر است لفظ سعدی ز فراز بحر معنی
چه کند به دامنی در که به دوست بر نریزد
سعدی
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت13:
دوبیتی باباطاهر:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت 14 و 15:
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم...
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیدهور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
سعدی
🔻تاریخ تفأل:
۱۴۰۲/۱۱/۲۲
۱۴۰۲/۱۲/۱۹
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت16:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
که دوست خود روشِ بندهپروری داند
غلامِ همّتِ آن رندِ عافیتسوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دلِ دیوانه و ندانستم
که آدمیبچهای، شیوهٔ پری داند
هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا
که قدرِ گوهرِ یکدانه جوهری داند
به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه
که لطفِ طبع و سخن گفتنِ دَری داند
حافظ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۲/۲۵
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت17:
هر که شد مَحرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن
شُکرِ ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد
صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت
دلقِ ما بود که در خانهٔ خَمّار بِمانْد
محتسب شیخ شد و فِسقِ خود از یاد بِبُرد
قصّهٔ ماست که در هر سرِ بازار بِمانْد
هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد
جز دلِ من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بِمانْد
گشت بیمار که چون چشمِ تو گردد نرگس
شیوهٔ تو نَشُدَش حاصل و بیمار بِمانْد
از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبدِ دَوّار بِمانْد
داشتم دلقی و صد عیبِ مرا میپوشید
خرقه رهنِ مِی و مطرب شد و زُنّار بِمانْد
بر جمالِ تو چنان صورتِ چین حیران شد
که حدیثش همهجا در در و دیوار بِمانْد
به تماشاگَهِ زلفش دلِ حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بِمانْد
حافظ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۲/۲۵
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت18:
رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند✨
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظرِ یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مُقیمِ حریمِ حَرَم نخواهد ماند
چه جایِ شُکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است؟
چو بر صحیفهٔ هستی رقم نخواهد ماند
سرودِ مجلسِ جمشید گفتهاند این بود
که جامِ باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شِمُر ای شمع وصلِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دلِ درویشِ خود به دست آور
که مخزنِ زَر و گنجِ دِرَم نخواهد ماند
بدین رَواقِ زَبَرجَد نوشتهاند به زر
که جز نکوییِ اهلِ کرم نخواهد ماند
ز مهربانیِ جانان طمع مَبُر حافظ
که نقشِ جور و نشانِ ستم نخواهد ماند
حافظ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۲/۲۵
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت19:
ای صبا گر بُگذری بر ساحلِ رودِ اَرَس
بوسه زن بر خاکِ آن وادی و مُشکین کُن نَفَس
منزلِ سَلمی که بادَش هر دَم از ما صد سلام
پُر صدایِ ساربانان بینی و بانگِ جرس
مَحمِلِ جانان ببوس، آنگه به زاری عرضه دار
کز فِراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
من که قولِ ناصحان را خواندَمی قولِ رَباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس
عشرتِ شبگیر کن، مِی نوش کاندر راهِ عشق
شَبرُوان را آشناییهاست با میرِ عَسَس
عشقبازی کارِ بازی نیست ای دل، سر بِباز
زان که گویِ عشق نَتْوان زد به چوگانِ هوس
دل به رَغبت میسپارد جان به چشمِ مستِ یار
گرچه هشیاران ندادند اختیارِ خود به کس
طوطیان در شِکَّرِستان کامرانی میکنند
و از تَحَسُّر دست بر سر میزند مسکین مگس
نامِ حافظ گر برآید بر زبانِ کِلکِ دوست
از جنابِ حضرتِ شاهم بس است این مُلتَمَس
حافظ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۲/۲۸
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت20:
وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ
کجا میخوای فرار کنی؟
وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ
کِی میخوای فرار کنی؟!
تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ
به کي میخوای پناه ببری؟!
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
پارتیت کیه؟!
مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ
حسابِ کارِت با کیه؟
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ
🔻تاریخ: ۱۴۰۳/۳/۱۳
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت21:
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ شیرینم
ز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق چون گُل
بیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینم
جهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقی
که سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ عشق میبینم
صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز
که غوغا میکند در سر خیالِ خوابِ دوشینم
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مُشکینش چه خون افتاد در دلها
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِلها؟
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها
حافظ
سوره مزمل؛
یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاأَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ
قــــــم الّیلَ الّا قلیلاٰ
أو زدْ علیه و رتِّل القرآنَ ترتیلا
سوره قیامة ؛
لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ
وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ
بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۴/۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت22:
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مُشکینش چه خون افتاد در دلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مُشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها؟
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِلها؟
حافظ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۴/۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت 23:
دَمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلقِ ما کز این بهتر نمیارزد
به کویِ می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمیارزد
شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سِماطِ دَهرِ دونپرور ندارد شهدِ آسایش
مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش
بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن
به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش
کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار
که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش
حافظ
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۴/۱
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
صوت24:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی
🔻تاریخ تفأل: ۱۴۰۳/۳/۲۰
دستان عباس بن علی قطع شده بود که
آن ملعون توانست گرز بر سر او بکوبد.
اما تا دستان ظاهر بریده نشود،
بال های بهشتی نخواهد رست.🌱
اگر آسمان دنیا بهشت است،
آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی
پرنده آن آسمان باشد؟✨
فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و
مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان،
به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین،
کران تا کران،
به تسخیر انسان کامل درآید و
رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛
اما انسان تا کامل نشود،
در نخواهد یافت که دهر،
بر همین شیوه که می چرخد، احسن است.❕
_فتح خون؛)❤️🩹
#محرم
#فتح_خون
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
@AVIN_MEDIA