این دوتا ادیت خفنو دیدی😳؟
توام دلت میخواد از این ادیتا بزنی😃🎨؟
آموزششو اینجا گذاشته😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2407727287C3db1d95290
تیز جوین شو تا پاکش نکرده😉♥!
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
🔴 عضویت اجباری 🔴
برو یاد بگیر واسه خودت یه پا ادیتور بشی خودت استوری هاتو بسازی🙃
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
24.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥حتما ببینید
پشت پرده ماجرای مهسا امینی
و اغتشاشات اخیر
فوت مهسا امینی با برنامه قبلی؟
افشای اسپانسر های علی کریمی در…
🔻 @seyyedoona
حلول ماه ربیع الاول، ماه جشن و سرور اهل بیت (ع) مبارک باد
#ربیع_الاول
| @istafan
سلام بروبچ
چه خبر؟
#زندگی_به_سبک_ایستادگی
سبک زندگی ایستاده ها چطوریه؟
خب هر کس یه سبک زندگی داره 😁
سبک ما هم اینطوریه 👇
فالو کردن پیجها و تمامی چنل های حامد زمانی 🎤
بالا پایین کردن سایت های موزیک و انتظار برای انتشار متهم 😔
ست کردن پروفای حامد و ایستائیسمی
خرید دستبند ایستاده
تسبیح فیروزه ای که چهار دور تو دست ایستاده ها میچرخه
و موقع خرید آن دعوای یه هفته ای با پدرو مادر و راضی کردن انها جهت خرید این تسبیح📿
ست بیوگرافی از قسمت های اهنگ ها 🎼
( این منم باز متهم میشم، زخم دشمن رو میشه درمون کرد
و اضافه کردن #متهم در پایان بیو)
و با اینکه میدونن حامد چرا نیست و بایکوت شد و جریان نبودنش چیه باز هم برای هزارمین بار میره داخل لینک ناشناس های کانال های حامد و میپرسه
حامد کجاسسسسستتت؟؟؟؟؟؟ ⁉️
و دعوا کردن و پاره کردن پیراهن خود و بقیه سر اینکه حامد ادمه خوبیه ولی بقیه مخالفشن
و در اخر سر این بحث با پدرو مادر خودتون انقد قهر میکنید که اخر میگه اگر هنوز حامدو دوست داری برو نون بگیر 😭💔🤣
#فان
#ایستائیسم
#ایستاده
#حامد_زمانی
#زندگی_به_سبک_ایستادگی
#متهم
@ISTAFAN
اين منم باز #متهم ميشم/
اين منم كه هميشه #كم ميشم/
اين #جنون كار لحظه های منه/
تازه از اين بدترم ميشم /
چند ساله كه حال من خوش نيست/
چند قرنه كه آرزو دارم/
جاي اين #جغد شوم لونه كنه/
يه #كبوتر به روي ديوارم/
من بيچاره تازه فهميدم/
بعد عمري #سكوت معنيتو/
#من بي #تو هميشه يعني #هيچ/
#تو بي #من دوباره يعني #تو/
#متهم
#حامد_زمانی✍🏻
@istafan
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_41❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 تا صبح یه نفس بارون بارید... بعدشم از جنگل در ا
#مســـیر_عشـــق_42❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
از اتاق رفت بیرون و چند دقیقه بعد با یه جعبه اومد تو
+دراز بکش
_ به مامان و بابا چیگفتی؟
+سر فرصت باید باهاشون حرف بزنیم . الانم گفتم میخوای استراحت کنی
*محمد*
_میشه بعدا حرف بزنیم؟
منتظر جواب نموندم و پشت سر مهسا رفتم بالا
شب تا صبح موهام خیس بود و سرم از درد داشت منفجر میشد ، یه دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم
تصویر مهسا جلوی چشمم بود و صدای فریادش هنوز تو گوشم..
نمیدونم سهیل چه خصومتی باهاش داشت که اینطور میکرد..
از همون اول که دیدمش با هر رفتارش بهم میریختم ، شایدم زیادی حساس شده بودم..
دلم میخواست زودتر برگردیم که خداروشکر بقیه زودتر تصمیم گرفتن و همه وسایلو جمع کردن..
وسایلمو جمع کردم و رفتم بیرون که در اتاق کناری باز شد و متین اومد بیرون..
بی هیچ حرفی به سمتم اومد و محکم بغلم کرد..
تا چند لحظه مات حرکاتش موندم و بعدم رفت پایین
نگاهای سنگین بقیه اذیتم میکرد اما هیچکس هیچ حرفی نمیزد
مامان هربار میومد کنارم بلکه از چیزی سر در بیاره اما هربار با ایما و اشاره های بابا کلافه تر از قبل میرفت کنار.
چند دقیقه بعد مهسا اومد پایین و سر به زیر رفت تو آشپزخونه..
شبتم خانوم نگاهی به آقا رضا انداخت و پشت سر مهسا وارد آشپزخونه شد..
دو سه جای صورتش چسب زخم زده بود و رنگشم هنوز پریده بود..
تو کل مسیر هیچکس هیچ حرفی نزد تا رسیدیم
داشتم از پله ها بالا میرفتم که با صدای مهسا سر جام وایسادم..
+آقا محمد..
به سمتش برگشتم که سرشو انداخت پایین و غمگین ادامه داد:
+خیلی ممنونم ازتون..
تا به خودم بیام در خونشونو باز کرد و رفت تو..
حالم یه جوری شده بود.. رفتم بالا و تا غروب خوابیدم..
بعدم از خونه زدم بیرون تا هوایی بخورم..
به خودم که اومدم ورودی بهشت زهرا بودم..
این دومین بار بود که میومدم اینجا . فقط یبار با متین اومده بودم..
اونقدر حس خوبی اینجا داشتم که دلم نمیخواست برگردم..
چی داشتن این شهدا که آدم از بودن باهاشون سیر نمیشد؟ چی داشتن که تاحالا یکی مثل من ازش غافل بودم..؟
آهی کشیدم و بین دوتا قطعه حرکت کردم
با یه نفس عمیق بوی خاک نم خورده رو به ریه هام فرستادم..
با نگاه مسیر آب روی آسفالت رو دنبال کردم که رسیدم به یه پیرمرد رفتگر که داشت به گل ها آب میداد
از رو جوب اونور رفتم که نگاهم گره خورد به چشمای جوونی که دوربین لبخندشو قاب گرفته بود..
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬