eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
683 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
هوای حرم: بسمه تعالی السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن وعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْن و عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 🏴امسال محرم رنگ و بوی غربت مولایمان را میدهد.. ❤پویش چله عاشورا همراه با کاروان عمه سادات (۱۳۹۹/۰۷/۸) نیات👇 🌾🕊تعجیل در فرج مولا 🌾🕊سلامتی حضرت آقا 🕊🌾به نیابت از شهدا میخوانیم 🌾🕊دفع بلایا از تمامی مسلمین جهان 🌾🕊شادی روح همه اموات، معلوم نیست سال بعد ماه محرم باشیم یانه؟! 🌾🕊عاقبت بخیریمون 🌾🕊حاجت روایی همه حاجتمندان 🌾🕊مختص حاجت روایی بزرگواران ذیل ⬇⬇⬇⬇ ۱)بزرگوار سیده حوریه ۲)بزرگوار مریم مشهدی ۳)بزرگوار محترم سلحشور ۴)بزرگوار الهام اکبری ۵)بزرگوار محبوبه موسی رضا ۶)بزرگوار فدایی حسین (ع) ۷)بزرگوار نیکو ۸)بزرگوار حسنا ۹)بزرگوار زینب وصالی ۱۰)بزرگوار فرزانه برفیان نژاد ۱۱)بزرگوار مبینا ۱۲)بزرگوار میر محمد حسینی ۱۳)بزرگوار مریم قاسمی ۱۴)بزرگوار سمیه ۱۵)بزرگوار مهین کوه کمره ای ۱۶)بزرگوار سیده سلماز ۱۷)بزرگوار گمنام ۱۸)بزرگوار رضایی کیا ۱۹)بزرگوار مریم ۲۰)بزرگوار آزاده عطایی ۲۱)بزرگوار سمانه شمسی: سه شنبه- 8 مهر 1399 قمری: 11 صفر 1442
حجابمان داشتنمان را مدیون چه بزرگ مردانی هستیم! 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
‏از نیروهای حشدالشعبی بود، از او پرسیدم: حاج قاسم را در یک جمله تعریف کن... با صدای بلند فریاد زد: حاج قاسم، عباس العراق... نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 🔴 این نتیجه مدّنظر کسانی است که از روی جهل یا خیانت عدالت جنسیتی را معادل مساوات جنسیتی می‌دانند! اینکه یک زن در با باتوم به سر معترضان بکوبد... مقایسه کنید با جایگاه در که ریحانه (مثل گُل) است و نباید در مشاغل خشن و پر مخاطره به کار گرفته شود. 💠@Afsaran_ir 🔉https://eitaa.com/bedonetavaghoff 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت سی و یکم در صورتی که من با مریم در سفر شیراز آشنا شده بودم و اصلاً اسم واقعی مریم، شمسی بود. با این خانواده ساختگی دلم برای مریم که خواهر اسارتم شده بود، خیلی شور می زد. فرصت هیچ گونه هماهنگی قبلی و پیش‌بینی اینکه چه سوالاتی از من می‌پرسند نداشتم. در اضطراب خودم دست و پا می زدم. صدای نفس های مریم و صدا صاف کردنش را از پشت سرم می شنیدم اما نمی‌دانستم برنامه آنها چیست؟ عراقی ها علاقه ی خاصی به گوگوش داشتند. او برایشان آوازی به عربی خوانده بود. نمی‌دانم چرا با شنیدن صدای این خواننده همگی از اتاق بیرون رفتند. آرام آرام به امان خدا رها شدم. به عقب که برگشتم دیدم بله درست مریم پشت سر من نشسته است. فقط توانستم آرام با اشاره ی دست و زیر زبانی بگویم: ما فقط سه برادر دوازده، ده، هشت ساله به اسم مصطفی، مجتبی و مرتضی داریم و پدرمان جاروکش است. آنجا چشمانم به جای زبانم حرف می‌زدند. مرتب جواب هایم را حفظ می کردم تا فراموش نکنم؛ زیرا می‌دانستم دروغگو کم حافظه است. با رفتن آنها نوبت بازجوی من به پایان رسیده بود. چشم های مریم مثل بره ی بی گناهی که آماده سربریدن است از چشمان من خبر می گرفت. از کنارش رد شدم و گفتم: الحمدلله دوباره عینک کوری بود و راهروهای پیچ در پیچ. سرباز بعضی گوشه‌ای مقنعه ام را می کشید. صدای چرخاندن کلید در قفل در صندوقچه ی آهنی یعنی به مقصد رسیدن. در که باز شد به سرعت و شدت به داخل صندوقچه پرتاب شدم، آنچنان که پیشانی‌ام به دیواره کوتاه سرویس بهداشتی برخورد کرد و یک گردو روی پیشانی ام سبز شد. نگهبان دو دستم را به دیوار نگه داشت و صورتم را بدیوار کوباند و گفت: لا تتحرکی (تکان نخور) سپس از صندوقچه بیرون رفت و در را قفل کرد. هیچ کس در سلول نبود. وقتی از بازجویی برگشتم انگار از زیر آوار بیرون کشیده شده بودم. خالی بودن صندوقچه مرا به شک انداخت که این همان سلول قبلی است یا یا نه. تمام سوالات بازجویی توی ذهنم تکرار می شد. در تمام لحظات، سنگینی سایه و دستهایش را از پشت سرم احساس می کردم. از این که دستش را روی شانه ام بگذارد می‌ترسیدم. در حالی که دو دستم را به دیوار گرفته بودم شقیقه هایم آماده ی انفجار و مغزم در حال فرو ریختن بود، خودم را حس نمی کردم بلکه خودم را سایه ای بر دیوار می پنداشتم. نمی‌دانم این چهره ها از همان ابتدا تا این اندازه شوم و کریه بودند یا اینکه اعمالشان چهره‌های آنها را به این روز انداخته بود. چشمان عقابی شکلش وحشتم را بیشتر می‌کرد. بیشتر از این نمی توانستم در آن وضع بمانم. با خودم گفتم مرگ یکبار و شیون هم یکبار، برگرد و یکی بخوابان زیر گوشش. خودم را جمع و جور کردم، ابروهایم را به هم گره زدم و تمام خشم و نفرتم را در چشمانم و قدرتم را در مشتم جمع کردم، گردنم را صاف کردم، به سرعت سرم را به عقب برگرداندم تا پشت سرم را ببینم و از این وحشتم خلاص شوم. اما هیچ کس و هیچ چیز جز خیالات در هم ریخته و پریشانم آنجا نبود... پایان قسمت سی و یکم 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 🍃با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حرف بزنیم. آیت الله میلانی می‌فرمودند: هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد دل کنید. خوب نیست شیعه‌ روزش شب شود و شبش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند. با حضرت درد دلی کند. 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن وعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْن و عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 🏴امسال محرم رنگ و بوی غربت مولایمان را میدهد.. ❤پویش چله عاشورا همراه با کاروان عمه سادات (۱۳۹۹/۰۷/۹) نیات👇 🌾🕊تعجیل در فرج مولا 🌾🕊سلامتی حضرت آقا 🕊🌾به نیابت از شهدا میخوانیم 🌾🕊دفع بلایا از تمامی مسلمین جهان 🌾🕊شادی روح همه اموات، معلوم نیست سال بعد ماه محرم باشیم یانه؟! 🌾🕊عاقبت بخیریمون 🌾🕊حاجت روایی همه حاجتمندان 🌾🕊مختص حاجت روایی بزرگواران ذیل ⬇⬇⬇⬇ ۱)بزرگوار zahra ۲)بزرگوار زهرا روحانب ۳)بزرگوار معصومه ۴)بزرگوار زهرا صادقی ۵)بزرگوار زینب خاکباز ۶)بزرگوار soli ۷)بزرگوار شیوا ۸)بزرگوار مجید جواهری ۹)بزرگوار محمد ۱۰)بزرگوار یوسف سیادت ۱۱)بزرگوار کشفی ۱۲)بزرگوار مهدی بهرامی ۱۳)بزرگوار بتول طیبی ۱۴)بزرگوار معصومه حسینی ۱۵)بزرگوار سبا مورچه خورتی ۱۶)بزرگوار مرضیه ۱۷)بزرگوار گمنام ۱۸)بزرگوار زهره امیری ۱۹)بزرگوار نوشین ۲۰)بزرگوار رقیه شهری ۲۱)بزرگوار زهرا ترابی شمسی: چهارشنبه - 9 مهر 1399 قمری: 12 صفر 1442
‏ایران رکورددار سقوط زاد و ولد در کل تاریخ! ‎ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB