eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
6.3هزار دنبال‌کننده
41.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
344 فایل
🆔گروهِ ما « تلخند » https://eitaa.com/joinchat/2981756958Cd8dc470671 عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌‌ فرهنگ و حجاب @AXNEVESHTEHEJAB 💡پاسخگویی به شبهات @n_bande @hg1413 @sjd_k1401 📨 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
مصداق یک کاسب واقعی و کسی که هم از "توبره" میخورد و هم از "آخور" دقیقاً خانم عکاسی است که در اوج اعتراضات در سال گذشته با کمک یک کپسول آتش نشانی، یک عکس میسازد که با آن مثلاً به جهان این پیام را مخابره کند که زنان ایرانی در میانه‌ی میدان هستند و پرچمدار اعتراضات علیه حکومتند (اتفاقاً بابت آن جوایز بین المللی نیز می‌گیرد) و امروز هم سعی میکند که در قامت یک قهرمان به ترامپ اعتراض کند که چرا از عکس او استفاده کرده است؛ این جماعت در بهترین حالت، فقط ترامپ ستیز هستند، نه آمریکاستیز !! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🌷آخرین دست نوشته یکی از شهدای حادثه تروریستی اهواز روایت فابریک : این دست خط مهر تایید دیگری بر صحبت حقیر که: تیر و ترکشهای جبهه ماموریت داشتند، به هر کسی نمیخورد 🌷 آنها که انتخاب کردند انتخاب شدند #ایران_قربانی_تروریسم #شهادت 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
‌🍃چیزی به میهمانی تو نمانده... ✨همه جا صحبت از این میهمانی است 🌺می دانیم که میزبان خوبی هستی می آ
بخش هایی از مراسم شهید ابراهیم هادی در تالار وزارت کشور، حدود ساعت ۱۹ از شبکه های دو، سه و افق پخش خواهد شد . 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
1_50063781.mp3
10.65M
🔲 نوحه خوانی حسین فخری به نام یاران چه غریبانه 🌹تقدیم به روح بلند شهدای 🌹یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه بشکسته سبوهامان خون ا‌ست به دلهامان فریاد و فغان دارد دردی کش میخانه هر سوی نظر کردم هر کوی گذر کردم خاکستر و خون دیدم ویرانه به ویرانه افتاده سری سویی گلگون شده گیسویی دیگر نبود دستی تا موی کند شانه تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد فریاد اباذرها ره بسته به بیگانه لبخند سرودی کو سرمستی و شوری کو هم کوزه نگون گشته هم ریخته پیمانه آتش شده در خرمن وای من و وای من از خانه نشان دارد خاکستر کاشانه ای وای که یارانم گل‌ های بهارانم رفتند از این خانه رفتند غریبانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینجا سوئیس تو اروپا نیست. اینجا روستای "برسه" تو منطقه جنگلی دوهزار تنکابن تو استان مازندرانه. 😍 #ایران_زیباست 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ...4 بعد از رفتن سعید دوش گرفتم و دراز کشیدم... حتی تصور زندگی بدون سعید هم برام کابوس بو
🔹 ... 5 حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم. امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم، ولی باید آموزشگاه میرفتم و عصر هم باشگاه داشتم. 📱اول یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش، انرژی لازم برای شروع روزمو بدست آوردم💕 یه زنگم به مرجان زدم و برای دو سه ساعتم که بین روز خالی بود،باهاش قرار گذاشتم.👭 به چشمام که به قول سعید آدمو یاد آهو مینداخت،ریمل و خط چشم کشیدم و لبای برجسته و کوچیکمو با رژلبم نازترش کردم 👄👌 مانتوی جلو باز سفیدمو با کفش پاشنه بلند سفیدم ست کردم و ساپورت صورتی کمرنگمو با تاپ و شالم👌 موهای لخت مشکیمو دورم پخش کردم و تو آینه برای خودم چشمک زدم و در حالیکه قربون صدقه ی خودم میرفتم از خونه خارج شدم😘 سر کلاس زبان فرانسه همیشه سنگینی نگاه عرشیا اذیتم میکرد. البته خیلی هم بدم نمیومد😉 اینقدر جذاب و خوشگل بود که بقیه دخترا از خداشون بود یه نیم نگاه بهشون بندازه! چندبار به بهونه کتاب گرفتن و حل تمرین ازم خواسته بود شمارمو بدم بهش، اما با وجود سعید این کار برام خطر جانی داشت❗️ حتی اگر بو میبرد که چنین کسی تو کلاسم هست، رفت و آمدم به هر آموزشگاهی ممنوع میشد🚫 بعد از کلاس میخواستم سوار ماشینم شم که صدای سمانه(که یکی از دخترای کلاس و بود) رو شنیدم.👂 -ترنم! برگشتم سمتش، -بله؟ -ببخشید، میتونم چنددقیقه وقتتو بگیرم؟؟ -برای چی؟😳 -کارت دارم عزیزم☺️ -منو؟؟😳 چیزه...یکم عجله دارم آخه... -زیاد طول نمیکشه. -آخه با دوستم قرار دارم. پس بیا سوار ماشین شو تا سر خیابون برسونمت،حرفتم تو ماشین بزن که من دیرم نشه. -باشه عزیزم.ممنون سوار شد و راه افتادیم... 🚗 -خب؟ گفتی کارم داری...؟ -اره☺️ برم سر اصل مطلب یا مقدمه بچینم؟؟ -نه لطفاً برو سر اصل مطلب -باشه،میگم... حیف اینهمه خوشگلی تو نیست؟؟ -جان؟؟ منظورت چیه؟؟ -حیف نیست نعمتی که خدا بهت داده رو اینجوری ازش استفاده میکنی؟ -خدا؟چه نعمتی؟؟ 😳 -بابا همین زیباییتو میگم دیگه. اینجوری که میای بیرون،هرکی هرجوری دلش میخواد راجع بهت فکر میکنه... 🔞 -گفتم برو سر اصل مطلب! -تو کلاس دقت کردی چقدر پسرا نگاهت میکنن؟؟ -خخخخخه،آهااااان... خب عزیزم توهم یکم به خودت برس، به توهم نگاه کنن! حسودی نداره که!!😂 -حسودی؟؟ نه.حسادت نمیکنم. -چرا دیگه. مگه مجبوری خودتو بسته بندی کنی که هیچکس نبینتت بعدم اینجوری حسودی کنی😂 -من میگم این کار تو گناهه!هم خودت به گناه میفتی،هم بقیه، حتی استاد حواسش به توعه،نه به درس!! -سمانه جان نطقت تموم شد بگو پیادت کنم. -باور کن من خیرتو میخوام ترنم... تو دختر سالمی هستی،نذار به چشم یه هرزه نگات کنن! ماشینو نگه داشتم -گمشو پایین😠 -چی؟مگه چی گفتم؟☹️ -گفتم خفه شو و گمشو پایین...😡 هرزه تویی که معلوم نیست زیر اون چادرت چه خبره... سری به نشونه تاسف نشون داد و پیاده شد. همینجور که فحشش میدادم پیاده شدم و تا دور نشده صندلی ای که روش نشسته بود رو با دستمال تمیز کردم تا بفهمه چقدر ازش بدم میاد و دیگه نباید سمت من بیاد 🚫🚫😡 "محدثه افشاری"
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... 5 حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم. امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم، ولی باید آموز
🔹 ...6 از این دخترای چادری خیلی بدم میومد. احساس میکردم یه مشت عقده ای عصر حجری عقب مونده ان😒 اینم که با این حرفاش باعث شد بیشتر از قبل ازشون متنفر شم😏 با خودم میگفتم دختره ی کم عقل چی پیش خودش فکر کرده که این چرت و پرتا رو به من میگه😠 اینقدر اعصابم خورد بود که دلم میخواست چنددقیقه برگردم عقب تا همون لحظه اول که صدام کرد بزنم تو دهنش و اون پارچه رو از سرش بکشم... تا برسم جلو خونه مرجان،یه ریز فحش دادم و اداشو درآوردم. -الو مرجان -ترنم رسیدی؟ -اره،بیا بریم زود.سه ساعت دیگه باید باشگاه باشما -اه اه اه تو چرا اینقدر فعالی؟؟استراحتم میکنی؟ اصلا تو خسته هم میشی؟؟ -مرجان جان!میشه بیشتر از این زر نزنی؟ حوصله ندارم.زود بیا بریم -بابا من هنوز حاضر نیستم،چرا اینقدر زود رسیدی؟ بیا تو تا حاضر شم -مرجااااان...من صبح به تو زنگ زدمممممم😠 تازه میگی زود رسیدی حاضر نیستم؟؟؟ -تو دوباره وحشی شدی؟ تیر و ترکشتم که فقط منو میگیره. حالا اون سعید ایکبیری بود،کلی هم قربون صدقه ریخت نکبتش میرفتی😏 -مرجان ببر صداتو میای یا برم؟؟ -ترنم من آخه آرایش ندارم... -خب همونجوری بیا -چی😳بدون آرایش 😱؟؟ نمیام.یا بیا بالا یا برو من بدون آرایش پامو از این در بیرون نمیذارم!! -ااااه...امروز هرکی به من میرسه یه تختش کمه... درو بزن اومدم بالا... مرجانم یکی بود لنگه خودم. از لحاظ ظاهر و خانواده و... فقط فرقمون این بود که پدر مادر مرجان از هم جدا شده بودن و بی کس و کار شده بود. پدر مادر من اینقدر حواسشون به کار و پیشرفت خودشون بود که منو ول کرده بودن به حال خودم. البته من تک فرزند بودم ولی مرجان یه داداش بزرگتر داشت که رفته بود ایتالیا و خود مرجان هم با مادرش زندگی میکرد. مادری که فقط به فکر قر و فر خودش بود و تو یه سالن، آرایشگری میکرد. رفتم بالا و وقتی چشمم افتاد به مرجان،زدم زیر خنده😂 -زهرمار....به چی میخندی؟ -انصافاً حق داشتی بدون آرایش نیای بیرون😂 خیلی اینجوری ضایعی... -خیلی... حالا مثلاً خودت بی آرایش خوشگلی؟؟ -معلومه که خوششششگلم -عه؟پس چرا شبیه بوم نقاشی میکنی خودتو؟😒 -دلم میخوادددد باکلی معذرت خواهی و ادا اطوار از دلش درآوردم. "محدثه افشاری" 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 #تقویم_تاریخ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ ۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۰ ۱۵ فوریه ۲۰۱۹ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI