اگه اعلی حضرت شاهنشاه آریامهر نبود امروز جوانان والیبالیستمون نمیتونستن قهرمان جام جهانی #بحرین بشن؛چون اصلا بحرین کشور نبود
#قهرمانی_والیبال_ایران #جاوید_شاه
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
نماز یکشنبه ماه ذیقعده را از دست ندهیم و دوستان خود را نیز در آن شریک کنیم.
گفتم به پیری رِسَم و توبه کنم
آنقدر جوان مُرد و یکی پیر نشد
یکی از اعمالی که بسیار در سیره بزرگان به آن تأکید شده است، نماز توبه یکشنبه های ماه ذیقعده میباشد (که البته در مابقی ایام سال نیز به نیت رجاء وارد شده است ولی در یکشنبه های این ماه بسیار مورد توجه میباشد). این نماز یکی از دستوراتی است که تمام علمای اخلاق به آن اهتمام ویژه داشتند و تمام برنامه ها و چله های عبادی خود را با آن آغاز میکردند.
نحوه انجام نماز: در روز یکشنبه ماه ذیقعده غسل (با نیت توبه) انجام میشود. سپس 4 رکعت نماز (دو تا دورکعت) با نیت نماز توبه یکشنبه ماه ذیقعده خوانده میشود. در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین (ناس و فلق) خوانده میشود. بعد از سلام نماز دوم، هفتاد مرتبه استغفار گفته میشود و در انتها ذکر "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" خوانده میشود. (در دستور بعضی از بزرگان تعداد هفت بار برای ذکر "لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم" نقل شده است که به نظر صحیح تر می آید) و در انتها گفته میشود:
يَا عَزِيزُ يَا غَفَّار اِغفِرلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ المُؤمِنيِنَ وَ المُؤمِنَات، فَاِنَّهُ لاَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنت
نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند. (انسان باید در جهت برآورده کردن حق الناس تلاش خود را انجام دهد و اگر فرد را پیدا نکرد یا احتمال مفسده ای داد، از طرف آن شخص صدقه دهد یا استغفار کن .
🌸 @AXNEVESHTEHEJA
هدایت شده از یهتدون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مژده مژده! شاهزاده رضا پهلوی به ایران بر میگرده
یهتدون: حقیقت این کلیپ، تلاش سرکردگان سلطنت طلب برای بازگردادن امید به طرفدارانشون و بیانگر یاس و سرخوردگی شدید بین سلطنت طلبان هست.
💯%یهتدونی باشيم 😎 👇
@yahtadoon
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_چهل_هفتم
الهام نیامد؟!
انتخاب واحد ترم جدید ...
و سعید، بالاخره نشست پای درس... در گیر و دار مسائل هر روز ... تلفن زنگ زد ... با یه خبر خوش از طرف مامان ...
- مهران ... دنبال یه مدرسه برای الهام باش ... این بار که برگردم با الهام میام ...
از خوشحالی بال در آوردم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود...
مادر، اسکن آخرین کارنامه اش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد ... نمراتش افتضاح شده بود ... شهریور ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! ... کدوم مدرسه خوبی حاضر به ثبت نام می شد؟ ...
به هر کسی که می شناختم رو زدم ... بعد از هزار جا رو انداختن ... بالاخره یه مدرسه حاضر به ثبت نام شد ...
زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم ... اما خبر دایی بهتر بود ...
- الان الهام هم اینجاست ...
هر بار که تلفنی باهاش حرف می زدم ... خیلی پای تلفن گریه کرد ... مدام التماس می کرد ...
- بیاید، من رو با خودتون ببرید ... من می خوام پیش شما باشم ...
مادرم پای تلفن می سوخت ... و من هر بار می پریدم وسط و تلفن رو می گرفتم ... اونقدر مسخره بازی در می آوردم تا می خندید ...
هر چند، دردی رو دوا نمی کرد ... نه از الهام، نه از مادرم ... نه از من ...
حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی از الهام نداشتیم... و من حتی صداش رو نشنیده بودم ...
دل توی دلم نبود ... علی الخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت ... صدام، انرژی گرفت ...
- جدی؟ ... می تونم باهاش صحبت کنم؟ ...
دایی رفت صداش کنه ... اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود ...
- مادرت و الهام ... فردا دارن با پرواز میان مشهد ... ساعت 4 بعد از ظهر فرودگاه باش ...
جا خوردم ... ولی چیزی نگفتم ...
تلفن رو که قطع کردم ... تمام مدت ذهنم پیش الهام بود ... چرا الهام نیومد پای تلفن؟! ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_چهل_هشتم
دسته گل
از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ...
پرواز هم با تاخیر به زمین🛬 نشست ... روی صندلی بند نبودم ...
دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنت های کودکانه اش ...
هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود ...
توی سالن بالا و پایین می رفتم ... با یه دسته گل 💐و تسبیح به دست ... برای اولین بار ...
تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ...
پرواز نشست ...
و مسافرها با ساک می اومدن ... از دور، چشمم بین شون می دوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر، داشت می اومد ... قد کشیده بود ...
نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچه ریزه میزه ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد ...
شاید تا نزدیک قفسه سینه من می رسید ...
مادر، من رو دید ...
و پهنای صورتم لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام ... یخ کرد ...
آروم به من و گل های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ...
برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره خواهر کوچیکم ...
اما اون لحظه نمی دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ ... یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می کرد؟ ...
کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش ...
- الهام خانم ، داداش ... خوش اومدی ...
چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ...
سرم رو بالا آوردم ...
و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ...
حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ...
تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ...
- دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ...
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_چهل_هفتم
الهام نیامد؟!
انتخاب واحد ترم جدید ...
و سعید، بالاخره نشست پای درس... در گیر و دار مسائل هر روز ... تلفن زنگ زد ... با یه خبر خوش از طرف مامان ...
- مهران ... دنبال یه مدرسه برای الهام باش ... این بار که برگردم با الهام میام ...
از خوشحالی بال در آوردم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود...
مادر، اسکن آخرین کارنامه اش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد ... نمراتش افتضاح شده بود ... شهریور ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! ... کدوم مدرسه خوبی حاضر به ثبت نام می شد؟ ...
به هر کسی که می شناختم رو زدم ... بعد از هزار جا رو انداختن ... بالاخره یه مدرسه حاضر به ثبت نام شد ...
زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم ... اما خبر دایی بهتر بود ...
- الان الهام هم اینجاست ...
هر بار که تلفنی باهاش حرف می زدم ... خیلی پای تلفن گریه کرد ... مدام التماس می کرد ...
- بیاید، من رو با خودتون ببرید ... من می خوام پیش شما باشم ...
مادرم پای تلفن می سوخت ... و من هر بار می پریدم وسط و تلفن رو می گرفتم ... اونقدر مسخره بازی در می آوردم تا می خندید ...
هر چند، دردی رو دوا نمی کرد ... نه از الهام، نه از مادرم ... نه از من ...
حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی از الهام نداشتیم... و من حتی صداش رو نشنیده بودم ...
دل توی دلم نبود ... علی الخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت ... صدام، انرژی گرفت ...
- جدی؟ ... می تونم باهاش صحبت کنم؟ ...
دایی رفت صداش کنه ... اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود ...
- مادرت و الهام ... فردا دارن با پرواز میان مشهد ... ساعت 4 بعد از ظهر فرودگاه باش ...
جا خوردم ... ولی چیزی نگفتم ...
تلفن رو که قطع کردم ... تمام مدت ذهنم پیش الهام بود ... چرا الهام نیومد پای تلفن؟! ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
امام صادق علیه السلام :
امام مهدی علیه السلام بخشنده است و مال را به وفور می بخشد، بر مسئولان و کارگزاران بسیار سخت گیر و بر فقرا و ضعفا ، رئوف و مهربان است
الملاحم و الفتن ، ص ۱۳۷
#سلام_امام_مهربانم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌸🌺🌼🌸🌺🌼
جواب #سلام توست
که صبـ☀️ـح مرا به خیر می کند...☺️
#تویی که
#خوب و لطیفی، شبیه بارانی🌧
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔴رویداد مهم امروز/فرار یک رئیسجمهور غربگرا
✅ فرار بنی صدر و رجوی سردسته منافقان به فرانسه (1360 ش)
بعد از آنكه مجلس به خاطر همكاری بنی صدر، با گروهك منافقين، دامن زدن به تشنجات و درگيريها در كشور، كوتاهی در دفاع از مرزهای ايران در دوران جنگ و عدم ممانعت از تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای كشور، رای به عدم كفايت سياسی او داد و امام خمينی(ره) نيز، او را از رياست جمهوری عزل كردند، او مخفی شد و همواره توسط نامه و نوار، مردم را به شورش و آشوب دعوت ميكرد. اما زندگی مخفی او چندان به طول نيانجاميد و با مشت محكمی كه مردم با شركت در انتخابات رياست جمهوری و انتخاب محمد علی رجايی به عنوان رئیس جمهور ، بر دهانش كوبيدند، با حالت سرخوردگی و ذلّت تمام، همراه با مسعود رجوی سركرده منافقين و با چهره و لباس زنانه از كشور فرار كرد.همچنين پس از آنكه او در پاريس مستقر شد، مقامات فرانسه به تقاضاي ايران برای استرداد بنی صدر ترتيب اثر ندادند و او در آن جا با همكاري رجوی، تشكيلاتي بانام "شورای مقاومت" براي مبارزه با جمهوری اسلامي و سران آن تشكيل داد. عمر اين شورا چندان نپاييد و پس از چندی متلاشی شد.
➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔴روابط دیپلماتیک انقلابیها با دیپلماسی غربزده ها قطعا فرق دارد
وقتی هدف توجیه و مالهکشی بر مذاکراتِ بیثمر، فراوان و همراه با لبخندِ دولتمردان تدبیر و امید باشد، باید هم جناب #آشنا اینگونه از دیدارِ نماینده انقلابی مجلس جناب #ذوالنور (رئیس کمیسیون امنیت ملی) و #سفیر_انگلیس در تهران با نیش و کنایه یاد کنند؛
اولاً هر گِردی، گردو نیست و درثانی دیداری که در آن مانند جماعت اصلاحطلب گِرای تحریم و فشارِ بیشتر برای به زانو درآوردن کشور داده نشود، اسرار کشور برای بیگانگان برملا نشود، همراه با عزت باشد و یا در آن التماسِ انعقاد قرارداد (به جهت پیروزی در انتخابات و خفه کردنِ منتقدین داخلی) از طرف مقابل نشود، نهتنها ایراد ندارد بلکه میتواند راهگشا نیز باشد !!
#کافر_همه_را_به_کیش_خود_پندارد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
✍️ پیام یکی از کاربران از مکه مکرمه «جمعه چهارم مرداد ۹۸»:
🔺باسلام و وقت بخیر، حدود ۲۰ روز است عربستان هستم و چه درمدینه و چه در مکه برخوردهای عجیبی با ما ایرانیها می شود، این مطلبی که عرض می کنم خارج از تعصب و جانبداری است..
بعد از شکار #پهپاد آمریکا و ایستادگی در مقابل تهدیدهای آمریکا و در ادامه ضبط کشتی انگلیسی، عجیب حرمت و عزت ایرانیها بالا رفته است، بطوری که یمنی های شاغل در عربستان چه زیدی و چه سنی و ..، به ما که می رسند از لفظ برادر و همشهری استفاده می کنند، دیروز در نماز ظهر بیت الله الحرام دو اندونزیایی در کنارمان بودند وقتی ملیتشان را سوال کردیم و ملیت خود را گفتیم علامت اوکی👍 نشان دادند و بعد خم شدند دستمان را ببوسند..
یک مرد فلسطینی سنی در نماز مغرب کنارمان بود و وقتی گفتم ایرانی هستم دست بر روی قلبش قرار داد و به عربی گفت در قلب ما جای دارید و علامت👍 را نشان داد..
از پاکستانیها وبنگلادشی که نگو، که چقدر بامحبت و به ایرانی عشق می ورزند و روزانه که با هرکدام برخورد می کنیم همه اش محبت و احترام است و از ایرانی بودنم احساس غرور می کنم.
عربستان هم که کشتی ایران را آزاد کرد و نماینده عربستان تا الان دوبار است اعلام می کند خواهان روابط دیپلماتیک و حسن همجواری است که بعد از تصرف کشتی انگلیسی اتفاق افتاد.
مثل اینکه #قدرت داشتن و زبان زور بهتر جواب میدهد و وسیله خوبی برای رسیدن به حقوق ضایع شده ما میباشد!!
دراینجاست که بیشتر به عظمت این آیه قرآنی «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه...» (آیه۶۰سوره انفال) که آرم روی سینه نیروهای #سپاه پاسداران است،پی میبریم!!
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
تاج زاده گفته حافظه #مردم نسبت به حوادث گذشته ضعیفه و نتیجه گرفته ناکارآمدی دولت #روحانی را هم فراموش میکنند و ما با ایجاد ترس از اصولگرایان، مجدد برنده #انتخابات می شویم!
جناب به همین خیال باش! حنایتان دیگر رنگی ندارد؛ جوانان انقلابی این بار مانع فراموشی مردم می شوند.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
جوانان ایرانی والیبال ، نخستین بار قهرمان جهان شدند .
رهبر معظم انقلاب خطاب به تیم والیبالیست ایرانی فرمودند:
دل ملت ایران را شاد کردید، متشکرم
پیام رهبر عزیزمان حاوی نکته مهمی است:
شاد کردن دل ملت ایران ، قابل تقدیر است
قابل توجه مسئولان بی ...
#تیم_ملی_جوانان_والیبال
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
KayhanNews75979710412148535584253.pdf
9.18M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز دوشنبه ۷ مرداد ۹۸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این گزارش یاهونیوز با استناد به منابع امنیتی آمریکا نشان میدهد که #گاندو تخیلی نبود. مامورین اطلاعاتی پنتاگون بارها با پاسپورت جعلی به ایران سفر کردهاند تا اهدافی را برای حمله نظامی شناسایی کنند. گزارش فعالیت ماموران اطلاعاتی ایران در خاک آمریکا را هم تایید کرده است.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI