eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
7.2هزار دنبال‌کننده
40.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
324 فایل
عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌حجاب @AXNEVESHTEHEJAB ارتباط با مدیران @toramanchashmdarraham مدیر تبادل @Masih_ss
مشاهده در ایتا
دانلود
طنز_سیاسی قسمت اول: جان کری VS فرح پهلوی : ۳۷ سال پیش ایرانیا مثِ وحشیا (وحشی خودشه،جوش نزنید)ما رو با لگد از ایران شوت کردن بیرون،حالا ۳۷ سالِ به جای پیشرفت هر روز دارن پسرفت میکنن : شعر نگو باو۳۷ ساله که ایران رو تهدید،ترور و حتی اموالش رو تصرف کردیم اما هر وخت به پیشرفتاش نگاه میکنیم‌ برگامون میریزه 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI توییتر ما👇 https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
خدا_بیامرز!!!(1) در برگزاری نمایش خیابانی تجاوز به عنف توسط #فرح_پهلوی در شیراز به شاه ایران گفتم اگر در انگلیس چنین نمایشی اجرا میشد کارگردان و بازیگرانش جان سالم به در نمی بردند، شاه مدتی خندید و چیزی نگفت منبع:خاطرات آنتونی پارسونز سفیر انگلیس "خاطرات دو سفیر ص ۳۲۷_۳۲۸" #پهلوی #ربع_پهلوی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
این ۴ قسمت رو هرکسی حوصله داره کامل بخونه حاج میرزا علینقی کاشانی از تجار متمول ایران و پدربزرگ (مادری) محمدجواد ظریف اول : 1⃣ از تجّار متموّل ایران در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم است. آن‌گونه که نوشته، او، مانند برخی تجّار دیگر آن زمان، در سال‌های ۱۳۲۰-۱۳۲۴، در زمانی که ایران تحت اشغال ارتش‌های متفقین بود، از طریق بحران مالی زمان جنگ، ثروتی انبوه به دست آورد. 2⃣ قهرمان میرزا سالور (عین‌السلطنه) در ۵ تیر ۱۳۲۴،‌ حدود دو ماه قبل از پایان جنگ دوم جهانی (۲ سپتامبر ۱۹۴۵ / ۱۱ شهریور ۱۳۲۴)، نوشت: 📝 باغ مرحوم نبیل‌السلطنه، که چهار هزار ذرع است جنب باغ من و رعیتی است عمارت مختصری دارد، «حاجی علینقی کاشی» به مبلغ یکصد و پنجاه هزار تومان خریداری و قرب سیصد چهارصد هزار تومان خرج بنای عمارت نموده. 🔸 هیچ بنایی را به این مفصلی و به این سرعت من ندیده بودم به اتمام برسد. این کاشانی از دولتِ سرِ یک کارخانهٔ نخ‌ریسی در سمنان کارش به اینجا رسیده که ذرعی چهل تومان باغ تجریش بخرد. در حالی که این باغ پس‌کوچه [است] و آب روان هم ندارد. 🔸 این قبیل تجّار تازه چرخ [تازه به دوران رسیده] زیاد شده[اند] و بی‌محابا بدون تعمّق ملک می‌خرند، عمارت می‌سازند و تا دهن باز کنی فلان باغ، خانه، ملک، دکان، فروشی است، مثل ریگ پول می‌دهند. 📚 روزنامهٔ خاطرات عین‌السلطنه، ج۱۰، ص ۸۰۶۷ 3⃣ و در ۴ مرداد ۱۳۲۴ افزود: 📝 گفتند، در روزنامه هم بود، همسایهٔ شمیران من «حاجی علینقی کاشانی» در این ایام که انحصار پنبه به‌هم خورد پانصد هزار تومان منافع برد. (باغ به این گرانی نخرد؟) 🔸 نمازی، باز همسایهٔ دورتر من، سال قبل در دو معاملهٔ کتیرا و چای از هریک ششصد هزار تومان برد. تا امسال چقدر برده باشد خدا عالم است. 🔸 قمار هم بین این‌ها از زنانه و مردانه رواجی دارد که شبی پانزده و شانزده الی سی هزار تومان برد و باخت می‌شود. شبی یک‌هزار و دویست تومان به صاحب‌خانه و مجلس می‌دهند بساط را راه بیندازد. توپ پانصد و هزار تومان می‌بندند. عبدالعلی خان [خواجه‌نوری] می‌گفت در کلوپ ایران شبی صد هزار تومان بردوباخت می‌شود. 📚 روزنامهٔ خاطرات عین‌السلطنه، ج۱۰، ص ۸۰۷۳ دوم : 1⃣ فروشندهٔ باغ فوق به ، که پس‌کوچه و بدون آبِ روان و با قیمتِ بالا بود، به‌نحوی که را متحیّر کرد، ‌«میرزا ابراهیم‌خان نبیل‌السلطنه» است که بعدها پسرش، ، رئیس دفتر شد و دخترش، ، سناتور. و فرزندانش از سرشناس بودند. 2⃣ این نوع معاملات مشکوک (خرید ملک به قیمتی بسیار بالاتر از قیمت متعارف) در زمان جنگ جهانی دوم، و بحران‌های مالی که قوانین نظارتی شدید وجود دارد، به معاملات صوری به‌منظور تبادل غیرقانونی پول () شبیه است. 3⃣ علینقی کاشانی بخش مهمی از ثروت پیشین خود را از طریق کارخانهٔ ریسمان‌ریسی سمنان به دست آورد. او احداث کارخانهٔ فوق را در سال ۱۳۰۵، در زمینی که ، بزرگ طایفه فامیلی سنگسر و سمنان، در اختیارش گذارد (مجانی یا با قیمت نازل)، شروع کرد. کارخانه ریسمان‌ریسی سمنان در شهریور ۱۳۱۰ با حضور افتتاح شد. 4⃣ احداث این کارخانه در به دلیل کشت وسیع پنبه در اراضی مابین و بود که در آن زمان ‌مرغوب‌ترین پنبه ایران به‌شمار می‌ر‌فت. بخش مهمی از ‌زارعین این اراضی از طوایف شبان بودند که از زمان صفویه به‌تدریج به سُرخه و آرادان مهاجرت کردند و شیوهٔ زیست و معیشت خود را از دامداریِ کوچنده به زراعت و یکجانشینی تغییر دادند. 5⃣ عین‌السلطنه در همان یادداشت ۵ تیر ۱۳۲۴ افزوده است: 📝 این آدم [حاج علینقی کاشانی] پنبه را از دولت (انحصار بود) به لطایف‌الحیل ارزان خرید و به هر قیمت دلش خواست فروخت (نخ را). 📚 روزنامهٔ خاطرات عین‌السلطنه، ج۱۰، ص ۸۰۶۷ سوم : 1⃣ سی‌وسه سال قبل، در دوران احمدشاه قاجار،‌ در یادداشت ۲۵ ذیحجه ۱۳۳۰ ق / ۱۴ آذر ۱۲۹۱ ش. نوشت: 📝 شش ساعت از دسته گذشته، شاه‌آباد رسیدیم. اسب‌ها رمق ندارند و خیلی آرام حرکت می‌کنند. باد می‌آمد و سرد بود... باز چای خوردیم. عکس [عبدالبهاء، سومین شخصیت محوری بهائیت] در صدر اطاق آویخته بود. از وقتی که «میر علینقی کاشانی» مدیر این راه بود تمام عمله‌جات را از گرفته بود. حالیه هم باز همان‌ها هستند. به این جهت است که عکس عباس افندی در اطاق‌ها است. 📚 روزنامهٔ خاطرات عین‌السلطنه، ج۵، ص ۳۸۰۹ 2⃣ تصور می‌کنم منظور از «میر علینقی کاشانی» فوق‌الذکر همان «حاج علینقی کاشانی» است که در جوانی «میرزا علینقی» خوانده می‌شد.