eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
7.1هزار دنبال‌کننده
40.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
324 فایل
عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌حجاب @AXNEVESHTEHEJAB ارتباط با مدیران @toramanchashmdarraham مدیر تبادل @Masih_ss
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_چهل‌وچهارم علے صندلے آورد و کنارم
✨﷽✨ ════════ ✾💙✾💙✾ جاے همیشگیموݧ قطعہ‌ے سردار ایوبے پلاک🌷 شونہ بہ شونہ‌ے علے راه میرفتم شهیدم و پیدا کردم و نشستم کنار قبرش اما ایندفعہ نه از گل یاس خبرے بود نه از گلاب و آب😔 علے میخواست کنارم بشینہ کہ گفتم: علے برو پیش شهید خودت ابروهاشو داد بالا و باتعجب😳 گفت: چرا؟؟؟ خوب حالا اونجا هم میرم نه برو اے بابا،باشہ میرم میخواستم قبل رفتنش بہ درد و دل کردنش باشهیدش نگاه کنم، یقیݧ داشتم کہ حاجتشو از اوݧ هم خواستہ و بیشتر از اوݧ بہ ایݧ یقیݧ داشتم کہ حاجتشو میگیره🍃 رفت و کنار قبر نشست اول آهے کشید، بعد دستشو گذاشت رو پیشونیش و طورے کہ مݧ متوجہ نشم اشک میریخت😭 پشتمو بهش کردم کہ راحت باشہ. خودمم میخواستم باشهیدم🌷 درد و دل کنم سرمو گذاشتم رو قبر خاک‌هاے روے قبرش و فوت کردم از کارم خندم گرفت😁 مثل بچہ‌ها شده بودم .بیݧ خنده بغضم گرفت لبخند رو لب داشتم اما اشک میریختم😭 حالم و نمیدونستم از خودش خواستم تو انتخابم کمک کنہ کمکم کرد و علے و انتخاب کردم❤️ حالا هم اومده بودم علیم و بسپرم بهش، بگم مواظبش باشہ بگم علے کہ بره قلبم و هم با خودش میبره، کمکش کـݧ خوب ازش نگهدارے کنہ🍃 باصداے علے بہ خودم اومدم اسماء بستہ دیگہ پاشو بریم هوا تاریک شده🌄 بلند شدم، تمام چادرم خاکے شده بود خاک چادرم و با دستش پاک کرد و مݧ بالبخند تلخے بهش نگاه میکردم😳 چند قدم که برداشتم سرم گیج رفت، اگہ علے نگرفتہ بودم با صورت میخوردم زمیݧ عصبانے شد و با صدایے کہ هم عصبانیت هم قاطیش بود گفت:😡 بیا، خوبم خوبمت ایـݧ بود؟؟ چیزے نیست علے از گشنگیہ خیلہ خوب بریم ... روبروے یہ رستوراݧ وایساد دیگہ از عصبانیت خبرے نبود نگاهم کرد و پرسید: خوب خانمم چے میخورے اوووووووم، فلافل.🌭 فلافل؟؟؟؟؟؟ آره دیگہ علے فلافل میخوام آخہ فلافل کہ ...🌭 حرفشو قطع کردم .إ مگہ از مݧ نپرسیدے؟؟ هوس کردم دیگہ خیلہ خب باشہ عزیزم فلال و خوردیم و رفتیم سمت خونہ‌ے علے اینا وارد خونہ کہ شدیم ماماݧ علے زد تو صورتش و گفت: خاک بہ سرم اینجا چیکار میکنید؟ اسماءجاݧ حالت خوبہ دخترم⁉️ پشت سر اوݧ بابا رضا اومد و با خنده گفت: سلام، منظور خانم ایـݧ بود کہ خدارو شکر کہ مرخص شدے و حالت خوبہ 😊 خوش اومدے دخترم بعد هم رو بہ علے کرد و با اشاره پرسید :قضیہ چیہ؟ علے شونه‌هاش و انداخت بالا و گفت: نمیدونم😳 بابا با اصرار خودش مرخصش کردم لبخندے زدم و گفتم: حالم خوبہ نگراݧ نباشید😊 راستے فاطمہ کجاست؟؟ ماماݧ علے دستشو گذاشت رو شونم و گفت:خستہ بود خوابید 😴 تو هم بروتواتاق علے استراحت کـن چشمے گفتم و همراه علے از پلہ‌ها رفتم بالا در اتاقو برام باز کرد وارد اتاق شدم و رو تخت نشستم‌ اومد سمتم و چادرم و از سرم در آورد و آویزوݧ کرد لباسام بوی بیمارستان و میداد و حالمو بد میکرد🤢 لباسامو عوض کردم یہ نفس راحت کشیدم☺️ دستے بہ موهام کشیدم .موهام بهم ریختہ بود، دستام جوݧ نداشت اما نمیخواستم علے بفهمہ . شونه رو برداشتم و کشیدم بہ موهام علے شونه رو از دستم گرفت و خودش موهام و شونہ کرد احساس خوبے داشتم اما یہ غمے تو دلم بود😔 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI