فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار سلیمانی فرمود در ۲۴عملیاتی که درجنگ تحملی حضور داشتم کسی از من مدرک نخواست و جبهه ...
زندگی قبل از جنگ
مهدی باکری در ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در میاندوآب و در خانوادهای مذهبی زاده شد. در کودکی مادرش را از دست داد. برادر بزرگتر او، علی باکری از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود. وی پس از اخذ مدرک دیپلم متوسطه، وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی مکانیک شروع به تحصیل کرد. در دوران دانشجویی، فعالیت سیاسی را آغاز کرد و در این دوره با افرادی چون سید یحیی رحیمصفوی و حسین علایی آشنا شد، که این تشکلهای دانشجویی نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی و تحت نظر آزاد شد. در حین تحصیل خبر مرگ برادرش، علی باکری را به وی دادند، که توسط رژیم پهلوی اعدام شده بود.
با وقوع انقلاب مهدی باکری نقش فعالی در سازماندهی بخشی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. وی برای مدتی نیز شهردار ارومیه بود و دوره کوتاهی نیز دادستان دادگاه انقلاب ارومیه بود. او همزمان با فعالیت در سپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیز بر عهده داشت. باکری اندکی پس از آغاز جنگ ایران و عراق ازدواج کرد و یک روز پس از ازدواج نیز عازم جبهههای جنوب شد.
مهدی باکری (زادهٔ ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در میاندوآب– درگذشته ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون) نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان سپاه پاسداران در خلال جنگ ایران و عراق محسوب میشد و فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت.[۱]
مهدی باکری
باکری در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان،مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴، همچنین عملیات خیبر حضوری فعال داشت. وی در خلال اجرای عملیات بدر در روستای حریبه، بر اثر اصابت گلوله مستقیم نیروهای عراقی کشته شد، سپس گروهی داوطلب برای بازگرداندن پیکر وی اقدام کردند، که در حال بازگشت، قایق آنها مورد اصابت موشک آر.پی.جی قرار گرفت و پیکر کلیه آنها در اروندرود مفقود گردید.[۲] دو برادر دیگر مهدی باکری؛ به نامهای علی باکری و حمید باکری نیز بهترتیب در خلال انقلاب و جنگ ایران و عراق کشته شدند.
جنگ ایران و عراق
مهدی باکری در مدت کوتاهی مدارج ترقی را در سپاه پاسداران طی کرد. در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف حضور داشت، که در همان عملیات از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و در عملیاتهایی چون عملیات بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ تا ۴ و عملیات خیبر در سمتهای مختلف فرماندهی شرکت کرد. در مجموعه عملیاتهای والفجر با عنوان فرمانده لشکر عاشورا فعالیت میکرد.[۳]
در خلال انجام عملیات خیبر، به مهدی باکری خبر داده شد، که برادرش حمید باکری در صحنه نبرد کشته شدهاست و میخواهند برای بازگرداندن پیکر او گروهی را اعزام نمایند، اما وی ممانعت میکند و از پشت بیسیم این جمله را به زبان میآورد:
همهٔ آنها برادرای من هستند اگر تونستید همه را برگردونید حمید را هم بیاورید
مفقودالاثر شدن
در حین انجام عملیات بدر و در حالیکه نیروهای عراقی با محاصره کامل لشکر سربازان تحت امر مهدی باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به سربازان مجروح باقیمانده بودند، احمد کاظمی و محمود دولتی با بیسیم از وی میخواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله ۷۰۰۰ متر و رسیدن به فضای میان خط اول و خط دوم حمله، جان خود را نجات دهد، ولی این درخواستها، با پاسخ منفی باکری همراه بود تا آنکه بر اثر اصابت تیر مستقیم نیروهای عراقی، کشته شد.[۴]
سپس گروهی برای بازگرداندن پیکر باکری اقدام کردند، اما هنگام انتقال پیکر وی، قایق آنها هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی نیروهای عراقی قرار گرفت و در اروندرود غرق گردید. پیکر وی و سایر سربازانش، هیچگاه یافت نشد.[۵]
یادبو
حمید باکری (زاده ١ آذر ۱۳۳۴ ارومیه - درگذشته ۶ اسفند ۱۳۶۲ قرنه) نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان میانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول جنگ ایران و عراقمحسوب میشد و جانشینی فرمانده لشکر ۳۱۱ عاشورا را برعهده داشت.[۱] وی برادر کوچکتر علی باکری و مهدی باکری میباشد. او در عملیاتهای رمضان، رمضان،بیتالمقدس و والفجر ۲ بهصورت فعال حضور داشت و در حین اجرای عملیات والفجر ۱ به شدت مجروح گردید. حمید باکری در اسفندماه ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر اصابت مستقیم گلوله آرپیجی، در جزیره مجنون، کشته شد و پیکر او در میدان نبرد باقی ماند و هیچگاه به کشور بازگردانده نشد.[۲]
حمید باکری
✨﷽✨
🌷 خاطره ای از همسر شهید چمران:
✍ یک هفته بود که مادرم را در بیمارستان بستری کردیم. مصطفی به من سفارش کرد که “شما بالای سر مادرتان بمانید و حتی شبها رهایش نکنید.” من هم این کار را کردم. وقتی حال مادر بهتر شد و از بیمارستان ترخیص شد، به خانه آمدیم و من، دو روز دیگر هم پیش او ماندم.
یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد! من با تعجب گفتم: “برای چی مصطفی؟!”
گفت: “این دستی که این همه روز، به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.”گفتم: “از من تشکر میکنید؟! خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها را میکنی!!”
گفت “دستی که به مادرش خدمت میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.” هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم..
✅ عاشقانه شهدایی🌹
♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️
🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹
🍃 قسمت1
زمستان سردسال نود،چندروزمانده به تحویل سال،آفتاب گاهی می تابدگاهی نمی تابد.ازبرف وباران خبری نیست،آفتاب وابرهاباهم قایم باشک بازی میکنند.
سوزسرمای زمستانی قزوین کم کم جای خودش رابه هوای بهارداده است،شبهای طولانی آدمی دلش میخواهدبیشتربخوابدیانه شبهاکناربزرگترهابنشیندوقصه های کودکی رادرشب نشینی های صمیمی مرورکند.
چقدرلذت بخش است توسراپاگوش باشی،دوباره مثل نخستین باری که آن خاطرات راشنیده ای ازتجسم آن روزهاحس دلنشینی زیرپوستت بدودوقتی مادرت برایت تعریف کند:
"توداشتی به دنیامی اومدی همه فکرمیکردیم پسرهستی،تمام وسایل ولباساتوپسرونه خریدیم،بعدازبه دنیااومدنت اسمت روگذاشتیم فرزانه،چون فکرمیکردیم درآینده یه دختردرس خون وباهوش میشی.
"همان طورهم شد،دختری آرام وساکت،به شدت درس خوان ومنظم که ازتابستان فکروذکرش کنکورشده بود.
درس عربی برایم سخت ترازهردرس دیگری بود،بین جواب سه وچهارمرددبودم،یک نگاهم به ساعت بودیک نگاهم به متن سوال،عادت داشتم زمان بگیرم وتست بزنم،
همین باعث شده بودکه استرس داشته باشم،به حدی که دستم عرق کرده بود،همه فامیل خبرداشتندکه امسال کنکوردارم،چندماه بیشتروقت نداشتم،
چسبیده بودم به کتاب وتست زدن وتمام وقت داشتم کتابهایم رامرورمیکردم،حساب تاریخ ازدستم درآمده بودوفقط به روزکنکورفکرمیکردم
&ادامه دارد...
هدایت شده از فروشگاه کیف باکس جنوب
بسم الله الرحمن الرحیم
🌈🌈🌈
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹💫لینک کانال👇روزتان شاد با دل نوشته
https://eitaa.com/joinchat/3856007289C70fd026663
🌹💫لینک فروشگاه چاد👇
https://eitaa.com/joinchat/728236082C927b11230d
🌹💫لینک بدلیجات ساعت👇
https://eitaa.com/joinchat/3933536367Cedf32f24a7
🌹💫لینک گالاری پوشاک👇
https://eitaa.com/joinchat/1534132291C247d894fe0
🌹💫آشنایی با امام زمان شهیدان👇
https://eitaa.com/joinchat/3911057520Ce237dfd757
🌹💫لینک ورزشی خبر ها داغ فوتبال👇
https://eitaa.com/joinchat/1664876655Cc3e344d1f7
🌹💫کانال طنز مسعود👇
https://eitaa.com/joinchat/2319646837Ce8758da578
🌹💫کانال خیاطی👇
https://eitaa.com/joinchat/3497394197C34a8c20b55
هدایت شده از 🎀فروشگاه روسری مامان حنانه🎀
کانال عمومی آموزشهای تخصصی
قرائات تجوید حفظ تفسیر و تدبر
⏬⏬⏬
🔶مدرسه رایگان مجازی تجوید
🔶مدرسه رایگان مجازی حفظ
⬅️قرآن کریم
⬅️نهج البلاغه
🔶مرجع بزرگ و کامل تلاوت های ایتا
⚜فایلهای صوتی ترتیل و تحدیر تمام جزء های قرآن کریم با صدای #قاریان برتر جهان 🌐 اسلام 👇👇👇
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
کانال قرائات تجوید حفظ تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
گروه های زیر مختص #خواهران است
🔶 حفظ موضوعی و تدبر در سوره های قرآن کریم
(الان جزء30)
https://eitaa.com/joinchat/879624262Cb7b5b2e20e
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔶حفظ ترتیبی سوره های قرآن
(الان جزء 2)
لینک گروه⬇️
https://eitaa.com/joinchat/466944105Cd7dcbf945d
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔶گروه ختم قرآن، صلوات و ادعیه
https://eitaa.com/joinchat/3114991627Cabaf6b3206
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدار_شهید
#کرامت_شهید_چه_سری_هست
#میان_سیدعلی_خامنه_ای_وشهدان🥀🕊
کاش میشد که یک روز برسد ما هم بتوانیم از نزدیک نایب امام زمان ببینیم🤲
بنام خدا
شهیدامروزشهید سیدرضا کامیاب عالم مبارز و انقلابی ای که در جریان انقلاب و به ثمر رساندن آن نقش فعالی داشت.
فرزند شهید : مرحوم پدر، در یک خانواده روحانی به دنیا آمد و این ویژگی، در شکل گیری شخصیت مبارزاتی ایشان، بسیار اثربخش بوده است.
ایشان سال 1329 در روستای نوده میرمحراب از توابع گناباد و در خانواده ای روحانی به دنیا آمد. پدر ایشان روحانی و محل رجوعِ مردم روستا بود. تا ششم ابتدایی در گناباد تحصیل می کند و پس از آن وارد حوزه علمیه این شهر می شود. به دلیل پشتکار و استعدادشان، به پیشنهاد اساتید حوزه، ادامه تحصیلات حوزوی را در حوزه علمیه مشهد پی می گیرد و در سن 13سالگی وارد مدرسه علمیه «عباسقلی خان» می شود.
در سال 1347، زلزله ای مهیب در منطقه فردوس و کاخک از توابع گناباد رخ می دهد. آشناییِ ایشان با مقام معظم رهبری در همین زمان رخ می دهد. این جریان در بیان رهبر معظم انقلاب نیز آمده است.
درپی انس و آشناییِ بیشتر، پدر به مقام معظم رهبری پیشنهاد می دهد که درس تفسیر قرآن برگزار کنند. این کلاس تفسیر، باب جدیدی در مسیر مبارزه با رژیم می گشاید و پدر را به یک فعال سیاسی موثر تبدیل می کند.
به بیان مقام معظم رهبری، پدر، یکی از بهترین طلاب مشهد و از بهترین طلاب سراسر کشور بوده اند. چرا که همواره برای انجام کارهای سخت، آمادگی داشته، منبر شیرین، مرتب و منظمی داشته و از عناصر تعیین کننده در امر ترویج انقلاب و مبارزه با طاغوت بوده اند.
پدرم، برای سخنرانی به شهرهای مختلفی از جمله رفسنجان، کرمان، یزد، بندرعباس، کاشان، قزوین، آزادشهر، گرگان، طبس، تربت جام و کردستان سفر کرده و سخنرانی انقلابی و سیاسی داشته است. امروز هم که سخنرانی های پدر را گوش می دهیم، آن قدر جذاب و تازه است که گویی برای این دوران، صحبت کرده است.
ایشان علاوه بر فعالیت های سیاسیِ پنهانی که عمدتاً در قالب سخنرانی انجام می شد؛ فعالیت های سیاسی و انقلابیِ گسترده ای داشته است. ازجمله اینکه، بعد از سخنرانی پدرم در مسجد جامع کرمان در سال 1356 تظاهرات عظیم و تاثیرگذاری اتفاق می افتد و به باور برخی، شور انقلاب در کرمان، از همین زمان آغاز شده است. از سردار سلیمانی نیز شنیده شده است که در ارتباط با این سخنرانی گفته است: مبارزات انقلابی من از زمانی آغاز شد که سخنرانی های شهیدکامیاب را در کرمان شنیدم و ازطریق ایشان وارد مبارزات شدم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، فرصتی برای آرام و قرار پدر نبوده است. در جریان شورش ارتشی های تربت جام که تانک ها و خودروهای زرهی ارتش آماده کوبیدنِ بازار شده بودند، متولّیان امر به این نتیجه می رسند که فقط شهیدکامیاب می تواند این مسئله را ختم به خیر کند. و اتفاقاً با حضور پدر، و سخنرانی ایشان، ارتشی ها آرام شده و دفع خطر می شود.
هنگامی هم که پدر، خبر انفجار حزب جمهوری و شهادت شهیدبهشتی را می شنود، با توجه ارادت عجیبی به شهیدبهشتی داشته، عازم تهران می شود تا در نخستین جلسه حزب پس از انفجار، شرکت کند. در آن وضعیت هم برای ایجاد آرامش در مردم برافروخته و مصیبت زده، بنابه اجماع مسئولین، شهیدکامیاب برای سخنرانی انتخاب شده و به لطف نفوذ کلام ایشان، اوضاع آرام تر می شود.
شهید «حجت الاسلام سیدرضا کامیاب» از اعضای فعال حزب جمهوری اسلامی ـ مسئول آموزش ـ در مشهد بود که حدود یک ماه پس از بمب گذاری در مقرّ حزب جمهوری، یعنی در هشتم مرداد ماه 1360، در مسیر بازگشت از حزب جمهوری به منزل، توسط کوردلان گروه فرقان، ترور شد و با شهید بهشتی و یارانش، هم قافله شد. او، با بزرگانی چون مقام معظم رهبری، مرحوم آیت الله واعظ طبسی و شهید عبدالکریم هاشمی نژاد راهبران جریان انقلاب اسلامی در مشهد و در خط مقدم مبارزه بود.