eitaa logo
راهکارهای رابطه با امام زمان(عج)🌱!⊰
125 دنبال‌کننده
510 عکس
305 ویدیو
11 فایل
⊰•🍃‌⃟🕊•⊱ دِل‌شۅرِه‌دارَم‌بَراۍِ‌خودم بَراۍ‌ثـٰانیِہ‌اۍ‌ڪِہ‌قَرار‌میشَۅَد‌بیـٰایۍ ۅمن‌هنۅزبـٰاتوقَرن‌هـٰافـٰاصِلِہ‌دارَم…! 🥀¦⇠#جمعہ‌هاے‌انتظار #یابقیه‌الله‌فی‌ارضه🕊🤍 ( کانال وقف امام زمان است❤️ ) کپی حلاله https://abzarek.ir/service-p/msg/1991994
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد مهدوی‌ ارفع
⚪️ألاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ دَم ثَائِراًوَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثّائِرَ فِي دِمَائِنَا کَالْحَاکِم في حَقِّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللهُ الَّذِي لاَ يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ، وَ لاَ يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ ▪️آگاه باشيد! هر خونى خونخواهى دارد و هر حقّى صاحب و طالبى، و انتقام گيرنده خون هاى ما مانند کسى است که داور خويش است و او خداوندى است که از گرفتن کسى ناتوان نگردد و هيچ کس از پنجه عدالتش نگريزد! 📘 @mahdavi_arfae
هدایت شده از ســبــک زنـــدگــی
کشف حجاب یا رو در جامعه زیاد می کنه یا رو در هر صورت قربانی اصل خود جامعه هستند.... @sabkezendegi_ivle
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید : ‏اجازه نخواهیم داد در خاک کشور ما، خون فرزندان این ملت به سادگی توسط یک گروه تروریستی بر زمین ریخته شود. این خون و این ملت برای ما محترم است. و ما برای این ملت صدها هزار نفر آماده هستیم، میلیون‌ها نفر برای عزت این ملت و حیثیت این ملت جان بدهیم اما این ملت عزتمند باقی بماند. @sh_qasemsoleimani [قرارگاه‌جهادی‌شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانی وابسته‌به‌مجموعه‌تبیین‌منظومه‌فکری‌‌رهبری]
‌: ‌: " حاج قاسم:بزودی فتنه‌هایی پیش روی خواهید داشت ڪه ڪل شهدا آرزوی حضور بجای شما را خواهند داشت! آن‌روز من نیستم، ولی شما پشت آقا را خالی نڪنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای سال ۶۰ همان خدای امسال است؛ خدای دوران‌های سختی و دوران‌های گوناگون یکی است، همۀ سنّت‌های الهی هم سر جایش است. ۱۴۰۱/۴/۷ @t_manzome_f_r ▪️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
هدایت شده از اسماعیل فخریان
13880708_2340_16k.mp3
418.6K
من دارم می‌بینم صحنه را! چه کنم اگر کسی نمی‌بیند؟! این صوت را ده‌بار گوش بدید. @fakhrian_ir
هدایت شده از اسماعیل فخریان
Reza Narimani - Boland Shod Alamdar (128).mp3
7.34M
بلندشو علمدار، علم رو بلند کن حاجی‌جان، تازگی‌ها زود به زود دل‌مون برات تنگ میشه. حواست بهمون باشه. دستت رو از روی سرمون برندار... @fakhrian_ir
-807395584_-1501276087.mp3
7.98M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانش‌آموزان ۱۴۰۱/۰۸/۱۱ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• @khamenei_voice @t_manzome_f_r
__دانش آموز.mp3
441.6K
🔹بنده طرفدار این هستم که جوان‌ها در جریان مسائل سیاسی کشور قرار بگیرند و بتوانند تحلیل کنند... این‌که جوان بداند می‌تواند اثرگذار باشد و نقش ایفا کند، خیلی ارزش دارد. در دوران دفاع مقدس جوان‌های ما فهمیدند که می‌توانند نقش ایفا کنند، و نقش ایفا کردند. ▪️بیانات‌ در دیدار جمعی از اعضای انجمن‌‌های اسلامی دانش‌آموزان‌ ۱۳۸۳/۱۲/۲۴ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• @khamenei_voice @t_manzome_f_r
_نوجوان.mp3
2.17M
🔹من به‌ هيچ‌ وجه حرف‌ها و تحليل‌هاى كسانى را كه گاهى در برخى از مطبوعات يا رسانه‌ها از انحراف نسل جوان سخن مى‌گويند قبول نمى‌كنم. اين‌طور نيست. ▪️بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان ۱۳۸۲/۰۶/۲۶ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• @khamenei_voice @t_manzome_f_r
ÎØÈåþåÇìäãÇÒÌãÚåþìÊåÑÇäموسیقی.mp3
478.7K
🔹در کشورهای اروپایی که خودشان را پیشرفته میدانند و در ادعا و تبلیغات، مسائل حقوق بشر و آرای انسان‌ها برایشان حایز اهمیت است - یعنی فرانسه و انگلیس - اجازه ندادند که چند نفر زن یا دختر مسلمان، با حجاب اسلامی رفت و آمد کنند و به مدارس بروند! ▪️خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۱۳۶۹/۰۱/۱۰ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• @khamenei_voice @t_manzome_f_r
13861013_8653_32k.mp3
625.7K
🔹حجاب، تکریم آن کسی است که در حجاب است. حجاب زن، تکریم زن است. در بیشتر کشورها - حالا من «بیشتر» که میگویم، چون همه را اطلاع ندارم - در گذشته، در قدیم، در همین اروپا تا دویست سیصد سال پیش زن‌های اعیان و اشراف حجابی روی صورتشان میانداختند؛ در بعضی از فیلم‌های قدیمی شاید دیده باشید. ▪️بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه‌های استان یزد ۱۳۸۶/۱۰/۱۳ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• @khamenei_voice @t_manzome_f_r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبارزه با استکبار برخوردار از پشتوانه عمیق عقلانی و تجربی است. 🔺 گزیده بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان ۱۳۹۴/۷/۱۲ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• @video_khamenei @t_manzome_f_r
{•"بســمِ ربِّ اݪــفاطمہ...🥀"•} ...🖤
. |•• ' آنقــدر درگیر دنیا و حواشے ها شدیم, ڪه انگار یادمان رفتہ ڪه در بسٺر افتادھ مادرے...🥀
{•"بســمِ ربِّ اݪــفاطمہ...🥀"•}
زندگی‌ایشان‌به‌صورت‌اختصار‌شده،‌است... و‌یک‌نگاه‌کلی‌به‌زندگی‌ایشان‌شده‌است... لذا‌از‌روی‌‌خطبه‌های‌ایشان‌که دوتا‌خطبه‌بود... خیلی‌کوتاه... ولی‌در‌کتاب‌های‌گوناگون‌این‌دو‌خطبه‌ را‌تفصیل‌داده‌است...
راهکارهای رابطه با امام زمان(عج)🌱!⊰
زندگی‌ایشان‌به‌صورت‌اختصار‌شده،‌است... و‌یک‌نگاه‌کلی‌به‌زندگی‌ایشان‌شده‌است... لذا‌از‌روی‌‌خطبه‌های‌
در‌ آن کوتاهی نکنید... ان شاءالله ، عاقبت بخیری همه ی سربازان مولایم مهدی... (ارواحناه‌فداه) و‌دعای‌خیری‌برای‌ما‌‌لطف‌بزرگیست...
بسم ربِّ الفاطمه...❤️ فاطمه زهرا (س)🌿 به نام خدا خدیجه مادرم می باشد✦ - پسر برادرم ! اينك همراهم بيا . کجا عموجان ؟ - می رویم نزد خدیجه . - خدیجه ؟! آری ؛ خدیجه دختر خٌوَيْلِد . محمد که جوانی تهیدست است ، مدتهاست که نزد عموی خویش ـ ابوطالب - زندگی می کند . ابوطالب ، اکنون از نظر زندگی و معیشت ، وضع خوبی ندارد و در کمـال سختی به سر می برد ، درحالیکه خود عیالوار است . قریش ، در طول سال ، دو بار به سفر تجارتی می رود : در فصل زمستان ، به سوی یمن و در تابستان ، به شام می رود . محمد جوان که با رنج تهیدستی و گرسنگی ، دست به گریبان است ، آنچنان با عظمت و عزت است که ، احترام غیر قابل توصیفی در میان قریش ، بدست آورده است . او در میان اهل مکه ، به « امین » شهرت یافته است . راستگویی ، امانتداری ، پاکی و خوش خلقی او ، شهرت بسیاری برایش فراهم آورده است ، به طوری که بسیاری از تجار بزرگ مکه برانند که سرمایه خویش را در اختیار او بگذارند . خدیجه ، دو بار شوهر کرده است و هر دوی مردان او از دنیا رفته اند ، و این زن با ثروتی فراوان که به ارث برده است ، بیش از دیگران ، در جستجوی مردی امین و درستکار می باشد ، که بتواند یاور او در امر تجارت باشد . خدمتکار خدیجه ، به درون خانه می آید و به بانوی خود ، اطلاع می دهد : اکنون ابوطالب و محمد در مقابل خانه ایستاده اند . خدیجه ، از جای برمی خیزد و می گوید : _آنها را با احترام فراوان ، پیش من بیاور . ابوطالب و محمد وارد می شوند : _ سلام بر بانوی پرهیزگار مکه ! _سلام بر سرور قریش ! سلام بر محمد امین ! ابوطالب ، نگاه به برادرزاده خویش که سر بر زمین افکنده است ، دارد و خطاب با خدیجه : _برای کاری که خواسته بودید ، او را آوردم. ._ ای محمد ! چیزی که مرا شیفته تو ساخته است ، راستگویی ، امانتداری و اخلاق پسندیده تو می باشد . من حاضرم دو برابر آنچه را که دیگران ممکن است به تو مزد بدهند ، بپردازم . در ضمن ، دو غلام خویش را همراهت می فرستم که در طول سفر ، فرمانبردار تو باشند ... آیا این پیشنهاد را می پذیری ؟ _ آری می پذیرم . _ بسیار خوب ؛ پس آماده سفر شوید . سفر محمد ، با کاروان تجارتی ، یکی از سفرهای شیرین و فراموش نشدنی است . او در این سفر ، از شهرهای « مدین » ، « وادی القری » و « دیار ثمود » عبور می کند و از مناظر طبیعی و بسیار زیبای سرزمین شام ، دیدن می کند و سکوت مرگباری را که بر مردم این مناطق حکمفرماست می بیند ، تا در سالهای آینده زندگی خویش و در خلوت عبادت ، توجه بیشتری به عالم دیگر بنماید و جدی تر به نجات محرومان ، بیندیشد . کاروان قریش ، به مکه باز می گردد . ... @Mahdi_277
فاطمه زهرا (س)🌿 امین مکه با بیان شیرین خود جریان فروش کالاها را برای خدیجه ، شرح می دهد . خدیجه ، از لیاقت و توفیق کارمند جدیدش ، بسیار راضی است. یکی از خدمتکاران خدیجه که همراه محمد به سفر رفته است ، از خوبیها و کرامات محمد ، خاطراتی نقل می کند و خرسندی خدیجه از محمد ، تبدیل به شیفتگی می شود . روز بعـد که محمد می رود تا مزد خویش را بگیرد ، خدیجه ، علاوه بر مبلغ قرارداد ، پولی را به عنوان جایزه ، به جوان قریش تقدیم می کند ؛ اما او ، فقط اجرتی را که در آغاز کار تعیین شده بود ، برمی دارد . این کار ، برای خدیجه ، شگفت انگیز است ؛ بنابراین پرسش خود را با حالتی تعجب انگیز بر زبان می آورد : _ چرا این پول را نمی پذیری ؟! _ من مزدی را که قرار گذاشته بودید ، دریافت کردم و ... _ولی ، من به میل خویش این پول را می پردازم . _ باید در این مورد با ابوطالب مشورت کنم ! _آه ... بسیار خوب ! و محمد ، از خانه خدیجه بیرون می آید ... روزها ، می گذرند و خدیجه همچنان در اندیشه است . او ، سخنان خدمتکارش را برای « ورقة بن نوفل » نقل می کند . این شخص ، عموی خدیجه است و یکی از کاهنان عرب به حساب می آید . « ورقة بن نوفل » پس از شنیدن سخنان خدیجه می گوید : _ دختر برادرم ! صاحب این کرامات ، پیامبر می باشد ! ... و خدیجـه ، با شگفتی فراوان ، از عمـوی خویش خداحافظی کرده و به خانه خویش باز می گردد . چند روز بعد ، او در خانه اش نشسته است . اطرافش را تعدادی از خدمتکاران و کارکنانش گرفته اند . یکی از دانشمندان یهود نیز ، در این محفل حاضر است . محمد ، برای انجام کاری به خانه خدیجه وارد می شود . دانشمند یهودی از محمـد ، تقاضا می کند که چند دقیقه ای در جلسه آنها حاضر باشد . پیامبر می پذیرد و در مقابل خواسته او ،کتف خویش را برهنه می سازد ، تا علامت پیامبری را در مقابل دیدگان حیرت زده آن عده ، به دانشمند یهودی نشان بدهد . خدیجه ، که ناظر بر چنین جریانی است ، خطاب به دانشمند یهودی می گوید : _ اگر عمـوهـای او از این کنجکاوی تو آگاه شوند ، ناراحت خواهند شد ! _چرا ؟ ای بانوی قریش ! _عموهای محمد بیم دارند که یهودیان به برادر زاده آنها آسیب برسانند. دانشمند یهود؛ با آهنگی مطمئن به خدیجه میگوید: _مگر میشود به محمد صدمه رسانید.دست تقدیر او را برای ختم نبوت و ارشاد مردم، پرورش داده است! _خدیجه که هر لحظه متعجب تر میشود؛ میپرسد: _تو از کجا چنین پیشگویی را میکنی؟ _من علائم آخرین پیامبر خداوند را در تورات خوانده ام و... ...
راهکارهای رابطه با امام زمان(عج)🌱!⊰
#اُمّ_اَبیها #زندگینامه_حضرت فاطمه زهرا (س)🌿 #قسمت_دوم امین مکه با بیان شیرین خود جریان فروش کال
زهرا (س)🌿 _تو از کجا چنین پیشگویی را میکنی؟ _من علائم آخرین پیامبر خداوند را در تورات خوانده ام و... ـــــ خدیجه ، مجلس را ترک میکند؛؟به‌طرف خانه عموی خویش می رود و سخنان دانشمند یهود را بازگو می کند . « ورقة بن نوفل » ، سر به زیر دارد و با دقت فراوان به سخنان دختر برادر خویش می اندیشد . هنگامی که نوبت به پاسخ می رسد ، سر بر می دارد و به خدیجه می گوید : من بارها برای تو گفته ام که مردی از میان قریش برانگیخته می شود ، تا مردم را هدایت کند . او یکی از ثروتمندترین زنان قریش را به همسری اختیار می کند ... « ورقة بن نوفل » ، چند لحظه ای ساکت می شود و در ذهن خویش به جستجو می پردازد : هیچ کس از زنان قریش ، به پاکی و پاکدامنی و زیبایی و ثروت خدیجه نمی رسند . خدیجه ، دارای آنچنان روح لطیفی است ، که فقط اومی تواند شایسته چنین کرامتی از طرف خداوند باشد . مردان بانفوذ و ثروتمندی از مکه ، بارها و بارها ، تقاضای ازدواج با خدیجه را داشته اند و او ، تاکنون به تمام این پیشنهادها جواب رد داده است . اگر هر کدام از این مردان ، به زن دیگری غیر از خدیجه ، پیشنهاد ازدواج داده بودند ، پیشنهادشان با استقبال فراوان ، پذیرفته می شد ، اما دختر برادرش .. ! چه می خواهد خدیجه ؟ ! ... خدیجـه نیز که همچنان در اندیشه است ، سخنی می گوید . آخـرین کلام عمـوی دانای خود را بر دل می نشاند و از نزد او می رود : ای خدیجـه ! می بینم که روزی فرا خواهد رسید ؛ روزی که تو ، با شریف ترین مرد روی زمین ازدواج می کنی ! ... شب از نیمه گذشته است که واقعه ای روی می دهد : خدیجه ، سرآسیمه از بستر برمی خیزد . بدنش از رویایی که دیده ، داغ شده است ! این کیست که بر آستانه قلب من پا گذاشته است ؟! های ... های ... چه خبر شده است ؟ کجا بودم ، کجا هستم و کجا خواهم بود ! سینه ام اکنون از بار گرانی که مرموز است و ناشناخته ، سنگینی میکند... ...
زهرا (س)🌿 دیشب ! می دانی چه خوابی دیدم ؟ به دل همچون آسمان خویش می نگریستم ؛ بر بام بلند آرزوها و اندیشه هایم ایستاده بودم و نگاه می کردم . اشکهای ستارگان را بر گونه های دلم احساس می کردم . سینه ام ؛ سینه ام اما سنگین بود . صد گنج پنهانی ، بر سینه ام سنگینی می کرد . آوای سینه خویش را شنیدم که به سـتـاره ها می گفت : آی ستار ....... ها ! کیست از شما ، که بتواند مرا از زیر این آوار سنگین بیرون کشد ! و خورشید را دیدم ! خورشید ، در آسـمـان مکه بود ! چرخ می خورد و نورافشانی می کرد . نگاه کردم ؛ به بالای سرم نگاه کردم : خورشید را می دیدم ؛ می توانستمش ببینم ! نورش ، همانند يك اقيانوس بود ! اقیانوس پاکی و صفا و گرمی و روشنایی ! و من ، خود را مثل يك ماهی یی دیدم که می توانستم در این اقیانوس ، شنا کنم ! بعد ، خورشید را دیدم که آرام آرام پایین می آید . آه ! چه می دیدم ! متعجب بودم ؛ اما کوچکترین خط ناخشنودی را بر آسمان دلم نمی دیدم ، مشاهده نمی کردم ، احساس نداشتم . ـــــ خورشید ، در خانه من فرود آمد ! در خانه من ! ... و تا صبح بیدار می ماند . خدیجه ، امروز حالتی دیگر دارد . بسیار اندیشیده است و می داند که باید چکار کند . یکی از زنانی را که در خدمتش می باشد ، صدا می زند و او را به سوی محمد می فرستد . فرستاده ، به خانه محمد می رود و با جوان قریش به گفتگو می نشیند . _ای محمد ! چرا خانه خویش را با آوردن يك همسر مناسب ، روشنایی نمی بخشی ؟ _میدانی که وضع زندگی من ، رو به راه نبوده است . تازه ... تازه .... چند روزی است که کاری برای خویش دست و پا کرده ام و ... _ اینها که می گویی ، صحیح است ؛ اما هرگاه من ، زنی زیبا ، شریف ، پاکدامن و ثروتمند را به تو معرفی کنم ، آیا می پذیری که با او ازدواج کنی ؟ ـ منظورت کیست ؟ - خديجه ! - اوه ... زندگی خدیجه با زندگی من ! چگونه او حاضر . می شود که با مردی تنگدست ؛ همچون من ، ازدواج کند ؟ _رضایت او با من ! تو ساعتی را مشخص کن که با خویشاوندان خویش ، درباره این موضوع صحبت کنی . محمد ، لحظاتی کوتاه بر بال اندیشه خویش می نشیند : خدیجه اشرافی ، او را انتخاب کرده است . او که ، تنها با مزدی برابر چهار شتر ، در خدمتش بوده است . به خاطرچی؟ به خاطر پاکی ، امانت و شرافت اخلاقی وی ! حقیقت ، خدیجه به فداکاری بزرگی دست می زند ، و به پاداش این گذشت ، باید او را پذیرفت . اما من که هستم ؟! یتیمی با زندگی دشوار ! تا پنج سالگی در بادیه زیسته پدرم را هرگز ندیده ام . داغ مرگ مادر خویش را در شش سالگی بر دل داشته ام . ...