#غلام_سیاه🖤
در میان یاران امام حسین غلامی به نام جَون بود. هنگامی که یاران امام حسین از آن حضرت اجازه می گرفتند و به میدان نبرد می رفتند او نیز نزد امام حسین آمد و اجازه رفتن به میدان را خواست.
امام حسین به او فرمود: تو وارد جنگ نشو و می توانی هر کجا که خواستی بروی.
غلام در غم و اندوه فرو رفت و عرض کرد: می دانم رنگم سیاه است و پدرانم انسانهای مهمی نبوده اند و بوی بدنم بد است ولی اجازه دهید که در رکاب شما بجنگم تا به بهشت برومو بوی بدنم نیکو شود و رنگم سفید گردد.
امام حسین نگاه پر محبتی به غلام کرد و به او اجازه نبرد داد.
غلام به میدان رفت و بیست و پنج نفر را کشت و آنقدر جنگید تا سرانجام به شهادت رسید.
امام حسین بر سر پیکر آن غلام آمد و فرمودند: خداوندا! صورت جَون را سفید گردان و بوی او را خوب و نیکو کن.
پس از چند ررز از عاشورا، پیکر جون رو پیدا کردند در حالی که بوی بسیار خوبی از او به مشام می رسید و از همه خوشبوتر بود
بحارالانوار ج۴۵ ص۲۲