eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
83 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی اون روز چه لباسی میپوشی؟ چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟ با چه ماشینی گردش میکنی؟ کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟ شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره... خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه... طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی اون وقته که میبینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه. شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند ..... ♥️قـدر همدیگه رو بـدونیم♥️
🥀🕊 🌷در نهم آبان و پس از سقوط خرمشهر، ارتش بعث عراق، تصمیم گرفت که آبادان را نیز اشغال کند و به همین خاطر این شهر را محاصره کرد و از سمت ذوالفقاری به سمت شهر حمله کرد. این بخش از شهر دور از مرکز آبادان بود و با توجه به درگیری‌های فراوان نیروهای زیادی در آن‌جا نداشتیم تا آن که شهید دریاقلی که یک اوراقچی ذوالفقاری بود، متوجه شد. او با دوچرخه به سمت شهر حرکت کرد تا مسئولان سپاه را خبر کند و همان‌طور که رکاب می‌زد، فریادکنان مردم را به سمت ذوالفقاری هدایت می کرد. مردم هم با شنیدن فریادهای التماس گونه او از خانه‌ها خارج شدند و با هرچه که در دست داشتند به سمت ذوالفقاری حرکت کردند. 🌷دریاقلی که دوچرخه‌اش پنچر می‌شود، دیگر قادر به حرکت نبود پیاده می‌شود و با «دو» خود را به سپاه آبادان می‌رساند و موضوع را به فرماندهی سپاه می‌گوید که بچه‌های سپاه و بسیج هم سریع به سمت ذوالفقاری حرکت کردند. من هم که نوجوانی ۱۶ ساله بودم، همراه نیروها بودم. ما که به سمت ذوالفقاری می‌رفتیم، می‌دیدیم که مردم به صورت «سیل» به سمت ذوالفقاری در حرکتند. من با چشم خودم جوانی را دیدم که از او پرسیدم: تو که چیزی نداری چگونه می‌خواهی با دشمن مقابله کنی؟ همان‌طور که می‌دوید، گفت، می‌دوم شاید اسلحه‌ای پیدا کنم و با آن جلوی دشمن را بگیرم. آخر اگر ما نرویم، دشمن شهر را می‌گیرد. 🌷مردم در آن روز موفق نشدند دشمن را از ذوالفقاری عقب برانند و آرزوی استقلال آبادان را برایش به آرزویی دست نیافتنی تبدیل کنند، اما عدم سقوط آبادان در آن روز، نتیجه تلاش مخلصانه آن روز شهید دریاقلی بود. او وقتی خبر را به ما داد، درحالی‌که چند کیلومتر را دویده بود، طاقت نیاورد و دوباره آن مسیر را برگشت و در کنار مردم و بسیجیان و رزمندگان در برابر دشمن ایستاد و نیروهای عراق را به عقب نشینی وادار کرد. من او را می‌دیدیم که رجز می‌خواند و می‌جنگید. از شور و شوقی که داشت، می‌خندید و در اوج هیجان، به نیروهای مردمی روحیه می‌داد. این نشان دهنده اخلاص و ایمان او بود که تا عقب نشینی عراق ایستاد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز دریاقلی سورانی، (۱۳۵۹-۱۳۲۴) اهل آبادان که یک اوراقچی ساده بود و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است. راوی: رزمنده دلاور مهرزاد ارشدی همرزم شهید 🥀🕊 🥀🕊
🛑ابتکار هوشمندانه سرباز روس برای سنجش عیار انسانیت! 🔹️یک سرباز ارتش روسیه با انتشار این عکس مدعی می شود که به همراه همقطاران خود یک زن اوکراینی را اسیر کرده‌اند. 🔹در فاصله کوتاهی پس از انتشار عکس، بیش از ۲۰۰ هزار کاربر، کامنت‌های توهین آمیزی را ذیل پست منتشر شده از سوی او درج می‌کنند و می‌گویند «این عمل غیر انسانی است و شایسته انسان نیست. » 🔹️سرباز روسی ۲۴ ساعت پس از انتشار عکس، ضمن عذرخواهی اعلام می کند که عکس منتشر شده مربوط به یک زن فلسطینی است که توسط سربازان اسرائیلی اسیر شده است. 🔹️پس از این توضیح حتی یک کامنت دیگر نیز ذیل عکس منتشر نمی‌شود!
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ 💠 یک "عیب ندارد" که مؤمن در برابر مصائب می‎گوید، آتش غم را سرد و همه‎ی غم‎ها را باطل می‎کند.💠 🔻عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻 🔸در زمان‎های سابق بچّه‎ها بازیی می‎کردند به نام حمومک مورچه داره، بشین و پاشو خنده داره . دنیا همان حمومک است و هیچ‎ کس ثابت و برای همیشه نمی‎تواند در آن بنشیند. امروز به آنها می‎گویند پشت میز فلان اداره یا داخل فلان ملک و خانه و بنشین و فردا می‎گویند پاشو. این نشستن و بلند شدن هر دو خنده دارند. نکند وقتی گفتند بلند شو، محزون و غصّه‎دار شوی. قرآن فرمود: لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما اتاکُم: تا بر آنچه از دستتان می‎رود، غصّه‎دار و از آنچه به شما داده می‎شود، خوشحال نشوید. امیرالمؤمنین علیه السّلام هم فرمود: زهد در بین همین دو جمله‎ی قرآن است. 📚مصباح الهدی ᪥࿐࿇🌺✶🌺✶🌺࿇࿐᪥
🛑🛑🛑🛑 📡 دلسوزیهای ماهواره ای ❓ اونایی که توی خونه شون ماهواره ای دارن می دونن جواب این سوالا چیه؟ 1️⃣ کشورهای غربی برای مردم کدوم کشور اینقدر شبکه رایگان ماهواره ای راه انداخته اند که برای ایرانی ها راه انداخته اند؟! 2️⃣ چرا کشورهای غربی از بین این همه آدم توی دنیا، تصمیم گرفته اند برای ایرانی ها دلسوزی بکنند؟! 3️⃣ واقعا این کشورهایی که اینقدر ایرانی ها رو تحریم می کنند، چی شده که اینجا حاضر شدن این همه هزینه بکنند و شبکه های فارسی زبان و برنامه های به ظاهر سرگرم کننده برای ایرانی ها درست کنند ؟! 4️⃣ بنظر شما این شبکه های فارسی زبان قراره چه دستاورد با ارزشی برای اونها داشته باشه که اینقدر دارن براش هزینه می کنند؟! 5️⃣ این ها همونهایی نیستن که 8 سال همه جوره از صدام حمایت کردند تا ایران رو نابود کنه!!  یعنی حالا قصدشون غیر از نابود کردن ایران و ایرانیه؟! 6️⃣ چرا BBC با فروش حق اشتراک برنامه هاش، از مردم کشور خودش پول میگیره اما بصورت کاملا مجانی در خدمت ایرانی هاست؟! ⁉️بهتر نیست در مورد بعضی چیزا بیشتر فکر کنیم؟! 🛑🛑
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 👨‍👧‍👦 💠 توبه قوم یونس 🌸🍃سعید بن جبیر و گروهی از مفسّرین، داستان قوم یونس را بدین گونه روایت کرده اند: قوم یونس مردمی بودند که در منطقه نینوا در اراضی موصل زندگی می‌کردند. آنان از قبول دعوت یونس داشتند، سی و سه سال مردم را به خداپرستی و دست برداشتن از گناه دعوت کرد، جز دو نفر کسی به او ایمان نیاورد، یکی شخصی به نام روبیل و دیگری به نام تنوخا. روبیل از خانواده ای بزرگ و دارای علم و حکمت بود و با یونس سابقه دوستی داشت، تنوخا مردی بود عابد و زاهد، و کارش تهیّه هیزم و فروش آن بود. یونس از دعوت قوم خود طَرْفی نبست، به درگاه حق از قوم نینوا شکایت برد، عرضه داشت: سی و سه سال است این جمعیت را به توحید و عبادت و کناره گیری از گناه دعوت می‌کنم و از خشم و عذابت می‌ترسانم ولی جز سرکشی و تکذیب پاسخی نمی دهند، به من به چشم حقارت می‌نگرند و به کشتن تهدیدم می‌نمایند. خداوندا! آنان را دچار عذاب کن که دیگر قابل هدایت نیستند. خطاب رسید: ای یونس! در میان این مردم اشخاص جاهل و اطفال در رحم و کودکان خردسال، پیران فرتوت و زنان ضعیف وجود دارند، من که خدای حکیم و عادلم و رحمتم بر غضبم پیشی جسته، میل ندارم بی گناهان را به گناه گنهکاران عذاب کنم، من دوست دارم با آنان به رفق و مدارا معامله کنم و منتظر توبه و بازگشتشان باشم، من تو را به سوی آنان فرستادم که نگهبان آنان باشی و با آنها با رحمت و مهربانی رفتار نمایی، و به واسطه مقام شامخ نبوّت درباره آنها به صبر رفتار کنی، و به مانند طبیب آگاهی که به مداوای بیمارانش می‌پردازد با مهربانی به معالجه گناهانشان اقدام کنی! از کمی حوصله برای آنان درخواست عذاب می‌کنی، مرا پیش از این پیامبری بود به نام نوح که صبرش از تو زیادتر بود و با قومش بهتر از تو مصاحبت داشت، با آنان به رفق و مدارا زیست، پس از نهصد و پنجاه سال از من برای آنان درخواست کرد و من هم دعایش را اجابت کردم. عرضه داشت: الهی! من به خاطر تو بر آنها خشم گرفتم، چه آنکه هر چه آنان را به طاعتت خواندم بیشتر بر گناه اصرار ورزیدند، به عزّتت با آنها مدارایی ندارم و به دیده خیرخواهی به ایشان ننگرم، بعد از کفر و انکاری که از اینان دیدم عذابت را بر اینان فرست که هرگز مؤمن نخواهند شد. از جانب حق پذیرفته شد، خطاب رسید: روز چهارشنبه وسط ماه شوال پس از طلوع آفتاب بر آنان عذاب می‌فرستم، آنها را خبر کن. زمانی که چهارشنبه وسط شوال رسید در حالی که یونس میان قوم نبود، روبیل آن مرد حکیم و آگاه بالای بلندی آمد، با صدای بلند گفت: ای مردم! منم روبیل که نسبت به شما خیرخواه هستم، اینک ماه شوال است که شما را در آن وعده عذاب داده اند، شما پیامبر خدا را کردید ولی بدانید که فرستاده خدا راست گفته، وعده خدا را تخلّفی نیست اکنون بنگرید چه خواهید کرد. مردم به او گفتند: به ما راه چاره را نشان بده، چه اینکه تو مردی عالم و حکیمی، و نسبت به ما مهربان و دلسوزی. گفت: نظر من این است که پیش از رسیدن ساعت عذاب، تمام جمعیّت از شهر خارج شوند، میان زنان و فرزندان جدایی اندازند، همه با هم روی به حق کرده از سوز دل به درگاه خدا بنالند و به حضرتش زاری و تضرع آرند، و از روی اخلاص توبه کنند و بگویند: خداوندا! ما بر خود کردیم، پیامبرت را تکذیب نمودیم، اکنون از گناهان ما بگذر، اگر ما را نیامرزی و به ما رحم ننمایی از جمله زیانکاران باشیم، خدایا! توبه ما را قبول کن و به ما رحم نما، ای خدایی که تو از همه بیشتر است. مردم نظر او را پذیرفتند و برای این برنامه معنوی حاضر شدند، وقتی روز چهارشنبه رسید روبیل از مردم کناره گرفت و به گوشه ای رفت تا ناله آنها را بشنود و توبه آنها را بنگرد. آفتاب چهارشنبه طلوع کرد، باد زرد رنگ تاریکی با صداهای مهیب و هولناک به شهر رو آورد که باعث وحشت مردم شد، صدای مرد و زن، پیر و جوان، غنی و ضعیف بیابان را پر کرد، از عمق دل توبه کردند و از خداوند نمودند، بچه‌ها به ناله جانسوز مادران می‌گریستند و آنان به ناله فرزندان گریه می‌کردند. آنان به قبول حق رسید، عذاب از آنان برطرف شد و مردم با خیال راحت به خانه‌های خود بازگشتند [۱] . ۱- تفسیر صافی: ۱ / ۷۶۷، به اختصار. 📚 عبرت آموز (مجموعه ای از نکته‌ها و داستان‌های کتب استاد حسین انصاریان) ، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان ، صفحه ۱۲۵ 🌺فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ 🖋چرا اهالی هیچ کدام از شهرهایی که پیامبرشان را انکار کردند، به‌وقتش ایمان نیاوردند تا ایمانشان به‌دردشان بخورد؟‍! جز قوم یونس که وقتی با دیدن نشانه‌های عذاب، به‌موقع ایمان آوردند، به خفت‌وخواری در زندگی دنیا دچارشان نکن 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🌺اگر خدا بجای انسان بود،چه کار نیکی انجام میداد؟ ✳️حضرت موسی علیه السلام به خداوند عرض کرد: خدایا، اگر در این دنیا به جای من باشی، چه کار می کنی؟ 🔱خداوند در پاسخ نفرمودند: نماز شب می خوانم، هر سال به حج می روم و یا کربلا... 🌺 بلکه خداوند فرمود: ای موسی من اگر به جای تو باشم به گرفتارها کمک می کنم، به آنهایی که دستشان از همه جا کوتاه شده است.. ⚡️کسانی که آواره و درمانده شده اند، به پدری که از هر سو مورد مؤاخذه و سرزنش است، اگر عزت پایمال شده او را درست کنی و برگردانی، ارزش این کار را نمی توان جایی نوشت.... 🔵 تو اگر دست او را بگیری، او را از جهنم خارج نموده ای. این کار تو مانند ریختن آب بر روی آتش است، که آتش 🔥جهنم را خاموش می کند 📗برگرفته ازسخنرانیهای اخلاقی حجة الاسلام والمسلمین دکتر سید حسن عاملی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🔆 ✍ اشتباه‌کردن ایرادی نداره، عذرخواهی‌نکردن ایراد داره تا سوار تاكسی شدم، راننده گفت: تو كه سواد نداری، چرا می‌نويسی، تو روزنامه هم چاپ می‌كنی؟ گفتم: شما از كجا می‌دونين من بی‌سوادم؟ گفت: اين چی بود هفته پيش نوشته بودی؟ گفتم: چی نوشتم؟ راننده تاكسی گفت: شعر صائب رو غلط نوشته بودی. اصل شعر اينه؛ يک عمر می‌توان سخن از زلف يار گفت/در بند اين نباش كه مضمون نمانده است. ولی تو به جای «مضمون» نوشته بودی «موضوع». به مسافرهای تاکسی نگاه كردم. يک آقای حدودا ۶۰ساله، يک خانم حدودا ۳۰ساله و پسر جوانی كه به نظر دانشجو می‌رسيد توی تاكسی بودند و هر سه داشتند به من بی‌سواد نگاه می‌كردند. حس خوبی نبود. خواستم از زير بار اين نگاه‌های سرزنش‌بار بيرون بيايم. گفتم: بله، تو خيلی از نسخه‌ها مضمونه ولی تو بعضی از نسخه‌ها هم موضوع ثبت شده. مرد ۶۰ساله گفت: تو هيچ نسخه‌ای از ديوان‌های صائب موضوع نيومده. گفتم: مگه شما همه نسخه‌ها رو خوندين؟ مرد گفت: بله. گفتم: مگه می‌شه؟ شما چه‌كاره‌ايد؟ مرد گفت: استاد دانشگاه، رشته ادبيات فارسی. ‌ ‌با خودم فكر كردم چرا بايد سوار تاكسی‌ای شوم كه راننده‌اش صائب‌خوان باشد و مسافرش استاد ادبيات فارسی دانشگاه، آن هم دقيقا روزی كه هفته قبلش شعری از صائب را اشتباه نوشته بودم. چاره‌ای نبود. گفتم: ببخشيد، اشتباه كردم. راننده خنديد و گفت: اين شد. همه اشتباه می‌كنن، اشكالی هم نداره، به شرطی كه بعدش معذرت بخوان. با خودم فكر كردم كاش برای بقيه اشتباهات زندگی‌ام هم معذرت خواسته بودم. ولی ديدم خيلی وقت‌ها حتی نفهميدم كه اشتباه كرده‌ام. مثل همين هفته قبل و کسی هم نبود كه بگويد اشتباه كرده‌ام. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن احوال پرسی کردم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز زیارت عاشورا می خواند 📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص۱۱۱ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✍تاجری را شاگردش از انبار او دزدی کرد. تاجر شاگرد را صدا کرد و از او توضیح خواست. شاگرد از ترس و شرم در پاسخ از این شاخه به آن شاخه پرید. تاجر برای شرمگین نشدن بیشترش به او گفت: گم شو! تاجر را دوست مؤمنی بود که این صحنه را می‌دید. تاجر گفت: به او گفتم گم شو، چون نخواستم دست و پای خود را بیشتر گم کرده و شرمنده شود. دوست مؤمن گفت: بدان به کسی که از ترس تو دست و پای خویش گم کند و خود را به خاطر خطایی که کرده در خود گم کرده باشد، گفتن «گم شو» احسان و نیکی نیست. قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى (263 - بقره) (فقیر سائل را به) زبان خوش و طلب آمرزش (رد کردن) بهتر است از صدقه‌ای که پی آن آزار کنند. اگر به کسی نیکی نکنیم بهتر از آن است که کار نیکی برایش انجام دهیم و بر سرش منت گذاریم. به عنوان مثال، قرضی به کسی بدهیم و منت بر سرش بگذاریم. اگر نمی‌توانیم قرض بدهیم و تاب تحمل از دست رفتن پول‌مان را نداریم از همان ابتدا بهتر است با زبان نیک عذرخواهی کنیم. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🦋🦋🦋🦋 💠دعای رضیت بالله و اثر ویژه حضرت آیت الله شیخ محمد کوهستانی مازندرانی به شاگردانش فرمودند: آیا شما دعای «رضیت بالله ربا و بالاسلام دیناً» را از حفظ اید و بعد از هر نماز می خوانید یا نه؟  در پاسخ گفتیم: نه! نمی دانیم در کجا است. آن گاه معظم له فرمودند: این دعا در اعمال و تعقیبات مشترکه نماز در اوایل مفاتیح الجنان آقا شیخ عباس قمی است؛ شما آن دعا را ـ که متضمن اقرار به توحید و امامت و وحی و نوبت است ـ حفظ کرده و پس از هر نماز بخوانید، وقتی زبان شما به آن کلمات عادت پیدا کرد و هنگامی که شما را در قبر گذاشته و همه برگشتند و در حالت تنهایی قرار گرفتید چون عادت به آن دعا دارید شروع می کنید به خواندن آن دعا. این جا است که آن دو ملک برای سؤال قبر نزد شما می آیند و می بینید شما مشغول خواندن همان چیزی هستید که آن ها می خواستند از شما بپرسند. در این حال است که یکی از آن دو ملک می گوید: از این شخص بپرسیم! دیگری می گوید چه بپرسیم او که قبل از پرسش دارد می خواند. در نتبیجه تصمیم بر سؤال می گیرند و می گویند من ربک؟ من نبیک؟ شما در آن حال سربلند کرده و به آنها می گویید: مگر نمی شنوید که من دارم می خوانم: « رضیت بالله رباً و بالاسلام دیناً» دیگر این چه سؤالی است که از من می کنید. آن دو ملک خوشحال می شوند و قبر تو باغی از باغ های بهشت می گردد. 👇👇👇 💠📿💠📿💠📿💠 رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَبِيّا وَ بِالْإِسْلامِ دِينا وَ بِالْقُرْآنِ كِتَابا وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِيٍّ وَلِيّا وَ إِمَاما وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَئِمَّةً اللَّهُمَّ إِنِّي رَضِيتُ بِهِمْ أَئِمَّةً فَارْضَنِي لَهُمْ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ خشنودم به اينكه خدا پروردگارم باشد و محمّد(درود خدا بر او و خاندانش باد)پيامبرم،و اسلام آيينم و قرآن كتابم، و كعبه قبله‏ام،و على ولى و امامم،و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى،و محمّد بن على و على‏ بن محمّد و حسن بن على و حجة بن الحسن كه درود خدا بر همه آنان باد پيشوايانم باشند.خدايا! خشنودم به اينكه آنان امامانم باشند،پس مرا مورد پسند و خشنودى ايشان قرار ده زيرا تو بر هر كارى توانايى. 💠📿💠📿💠📿
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─ ▪️۲۴ آبان ، سالروز رحلت علامه طباطبایی (ره): گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می‌اندازد. ▪️علامه طباطبائي (قدس سره) مي‌‌فرمودند: در مدرسه ايستاده بودم و متوجّه شدم کسی دست خود‌ را روی شانۀ من گذاشت. برگشتم، مرحوم آیت الله آقاي قاضي (قدس سره) را دیدم. ایشان فرمودند: «فرزندم، اگر دنيا مي‌خواهي‌ نماز شب بخوان، اگر آخرت مي‌خواهي نماز شب بخوان، اگر هم دنيا و هم آخرت را مي‌خواهي، نماز شب بخوان» 🌹شادی روحشان صلوات ─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه دشمن از بستر فضای مجازی برای یک جنگ ترکیبی استفاده کرد؟ خانواده‌ها حتماً این کلیپ را در معرض مشاهده فرزندان خود قرار دهند تا با ترفندهای دشمن در آشنا شوند. 🌸🍃🌺🌸 🌸🌺🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃 "برچسب های نامرئی" اتومبیل جلویی لاک پشت وار پیش می رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم، به من راه نمی داد. داشتم خونسردی ام را از دست می‌دادم که یکدفعه چشم ام به برچسب کوچکی روی شیشه‌ی عقب اش افتاد: "نقص فنی، لطفا صبور باشید!" و این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم و سرعتم را کم کردم. راستش حتی مراقب آن ماشین و راننده اش هم بودم! چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود. ناگهان فکری تلنگر زد: اگر آن برچسب نبود من صبوری به خرج می‌دادم؟ چرا برای بردباری در برابر مردم به برچسب نیاز داریم!؟ و دست آخر اینکه: اگر مردم برچسب هایی به پیشانی خود بچسبانند، با دیگران صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ برچسب هایی چون: "کارم را از دست داده ام" " در حال مبارزه با سرطان" "در مراحل طلاق ناجوری گیر افتاده ام" "عزیزی را از دست داده‌ام" ، "احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم" ، "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" ... و صدها برچسب دیگر شبیه اینها. همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی دانیم. حداقل کاری که می توانیم بکنیم، صبر و مهربانی است. بیائید به برچسب های نامرئی یکدیگر احترام بگذاریم ! 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد، به جای عذرخواهی و کمک کردن به پیرزن شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن، سپس راهش را ادامه داد و رفت، پیرزن صدایش زد و گفت: چیزی از تو افتاده است، جوان به سرعت برگشت و شروع به جستجو نمود، پیرزن به او گفت: مروت و مردانگی ات به زمین افتاد، هرگز آن را نخواهی یافت! "زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد" زندگی حکایت قدیمی کوهستان است! صدا می کنی و می شنوی، پس به نیکی صدا کن تا به نیکی به تو پاسخ دهد .. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
‍ ‍ ‍ •┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈• 🔴 سند ذکر «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» کجاست؟ 🔵 برخی می‏پرسند عبارت «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» که پس از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) فرستاده می‏شود، آیا در احادیث معصومان(ع) وارد شده و مَنصوص است و یا از چیزهایی است که علاقه ‏مندان و ارادتمندان به آقا امام زمان(عج)، خودشان، پس از صلوات، آن را اضافه کرده‏ اند؟ 🌕 در پاسخ به این پرسش، به حدیث زیر توجه کنید که امام صادق علیه السلام می‏ فرمایند: . «مَنْ قالَ بَعدَ صَلوةِ الْفَجْرِ و بَعدَ صَلوةِ الظُّهرِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و اَلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُمْ لَمْ یَمُتْ حَتّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ مِن اَلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»، از دنیا نمی‏رود مگر آن که قائم آل محمد (ص) را درک می‏ کند. 📚 بحار الانوار ج۵۳ ص۱۷ ‍ ‍ ‍ •┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈•
✨﷽✨ 🔵اهميت‌و‌چرايی‌دعا‌برای‌ظهور 💠 تاثیر شگفت دعا ✍ابو وَلّاد حفص خياط ميگويد: در مدينه محضر امام کاظم رسيدم... حضرت فرمودند: به ياران خود خبر بده و به آنها بگو تقوای خدا را رعايت کنيد، چرا که شما در حکومت مردی جبّار و سرکش (منصور دوانيقی) به سر می‌بريد. پس زبانهايتان را حفظ کنيد، و جانها و دينتان را محافظت کنيد و اتفاقاتی را که ميترسيد برای ما و شما از ناحيه اين شخص رخ دهد با دعا دفع کنيد. زيرا بخدا قسم که دعا و درخواست نمودن از درگاه الهی بلا را دفع میکند، اگرچه بلا مُقَدّر شده باشد و اراده حتمی الهى به آن تعلق گرفته و تنها امضاى آن باقى مانده باشد... پس در دعا اصرار کنيد که خدا شرّ اين ستمگر را از شما برطرف کند.ابو ولّاد ميگويد: فرمايش حضرت را به ياران خود رساندم و ايشان عليه منصور دعا کردند و درست در سالی که به سوى مکه بيرون آمده بود... پيش از آنکه مناسک حج را انجام دهد مُرد و از شرّش راحت شديم. به خدمت امام رسيدم ايشان فرمودند: ای ابا ولّاد، نتيجه دستوری که به شما دادم و شما را به انجام آن تشويق نمودم را چگونه ديديد؟ ای ابا ولّاد هيچ بلايی نيست که خدا بر بنده مؤمن نازل کند و دعا را به دل او بيندازد مگر اينکه آن بلا را به زودی برطرف خواهد کرد و هيچ بلايی نيست که خداوند بر بنده مؤمن نازل کند پس او از دعا کردن خوددارى نمايد مگر اين که آن بلا طولانى شود. 📚(داستان خلاصه شده از بحارالأنوار جلد90 صفحه298) 👌اين است تأثير دعا در نظام هستی 👈ما هم ميتوانيم... کم نگذاريم پس بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد... ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💠 برخورد خشن راننده اتوبوس با شهید مطهری به خاطر لباس روحانیت💠 🔹در ایامی که در قم بودیم، تازه این شرکتهای مسافربری راه افتاده بود. به قصد مشهد سوار شدم. بعد از مدتی احساس کردم راننده اتوبوس نسبت به شخص من که معمّم هستم، یک حالت بغض و نفرتی دارد. نه من او را می‌شناختم و نه او مرا می‏شناخت. در ورامین که توقف کرد، وقتی خواستم از او بپرسم که چقدر توقف می‌کنید، با یک خشونتی مرا رد کرد که دیگر تا مشهد جرأت نکنم یک کلمه با او حرف بزنم! 🔹پیش خودم توجیهی کردم، گفتم لابد مسلمان نیست، مادّی است، یهودی است. آن طرف سمنان که رسیدیم، من وقتی رفتم وضو بگیرم تا نماز بخوانم، همین راننده را دیدم که دارد پاهایش را می‏ شوید. مراقب او بودم، دیدم بعد وضو گرفت و  نماز خواند. حیرت کردم: این که مسلمان و نمازخوان است! ولی رابطه ‏اش با من همان بود که بود. 🔹شب شد. پشت سر من دو تا دانشجوی تربتی بودند. آنها هم می‌خواستند ایام تعطیلات بروند خراسان (تربت). او برعکس، هرچه که نسبت به من اظهار تنفر و خشونت داشت، نسبت به آنها مهربانی می‏‌کرد. شب از یکی از آنها خواهش کرد که بیاید کنارش با هم صحبت کنند تا خوابش نبرد. او هم رفت. دیدم این راننده دارد سرگذشت خودش را برای آن دانشجو می‏گوید. من هم به دقت گوش می‏‌کردم که بشنوم. 🔹 اولًا از مردم مشهد گفت که از آنهایشان که با آخوندها ارتباط دارند بدم می‌آید. گفت: خلاصه این را بدان که در میان همه فامیل من، تنها کسی که راننده است منم. باقی دیگر، دکتر و مهندس و تاجر و افسر هستند. 🔹من سرگذشتی دارم. پدر من آدم مسلمان و بسیار متدینی بود. من بچه بودم، مرا به دبستان فرستاد. پیشنماز محلّه از این مطلب خبردار شد، آمد پیش پدرم گفت: تو بچه‌ات را به مدرسه فرستاده‏‌ای؟! ای وای! مگر نمی‏دانی که اگر بچه‌ات به مدرسه برود لامذهب می‏شود؟ پدر من هم از بس آدم عوامی بود، این حرف را باور کرد و دیگر نگذاشت دنبال درس بروم.  یک روز بعد از اینکه زن و بچه پیدا کردم فهمیدم که اصلًا من سواد ندارم. 🔹معمّا برای من حل شد که این آدم، بیچاره خودش مسلمان است ولی خودش را بدبختِ صنفِ من می‌داند، می‏ گوید: این عمامه به سرها هستند که ما را بدبخت کردند. 🔹این یک جور نهی از منکر است، یعنی رماندن، بدبخت کردن مردم و دشمن ساختن مردم با دین و روحانیت. بعد من پیش خود گفتم: خدا پدرش را بیامرزد که فقط با آخوندها دشمن است، با اسلام دشمن نشد؛ باز نمازش را می‌خواند، روزه‏ اش را می‌گیرد، به زیارت امام رضا(ع) می‌رود. 📙 حماسه حسینی، ج۱، ص۸-۲۳۶(با اندک تلخیص) 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🇮🇷 📝 | 🍃🌹🍃 🔻قرار بود ایران از جام جهانی قطر حذف شود 🔹دیروز خبر رسید این خودشان هستند که از جام جهانی حذف شده‌اند... 🔸سازمان ملل هم اعلام کرده تمایلی به حضور این افراد در جلساتش ندارد. 🔹این تازه آغاز پیچیده شدن شرایط برای سعودی اینترنشنال است. 🔸برخی از کارمندان فهمیده اند چه بلایی دارد به سرشان می آید. 🔹️ سعودی در تلاش است کارمندان شبکه را در لندن ممنوع الخروج کند. 🔺احتمالا به زودی مدلی متفاوت تر از "خاشقچی" و "رضا حقیقت نژاد" را شاهد خواهیم بود. | |
🦋🦋🦋 🦋 بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان هرروز صبح زود خدمت انوشیروان می‌رفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان می‌گفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی. شبی انوشیروان به سرداران نظامی‌اش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباس‌هایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند. صبح روز فردا وقایع طبق خواسته اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید. آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید. پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمی‌گفتی باش تا کامروا باشی؟ بزرگمهر گفت: دزدان امروز شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار می‌شدم و به درگاه پادشاه می‌آمدم، من کامرواتر بودم. 🦋🦋🦋🦋🦋
🔆 ✍ از اخبار بد دوری کن تا ذهنت نفس بکشد 🔹وقتی از آستانه ۵۰سالگی گذشتم، فهمیدم چقدر زیستم اشتباه بود! هرچه برایم باارزش بود، کم‌ارزش شد. 🔸حالا می‌فهمم چیزی بالاتر از سلامتی، چیزی بهتر از لحظه حال، بااهمیت‌تر از شادی نیست. 🔹حالا می‌فهمم دستاوردهایم معادل چیزهایی که در مسیر به‌دست‌آوردن همان دستاوردها از دست دادم، نیستند. 🔸حالا می‌فهمم استرس، تشویش، دلهره، ترس از آزمون کنکور و استخدام، اضطراب سربازی، ترس از آینده، وحشت از عقب‌ماندن، دلهره تنهایی، نگرانی از غربت، غصه‌های عصر جمعه، اول مهر، ۱۴ فروردین، بیکاری و... هرگز نه ماندگار بودند و نه ارزش لحظه‌های هدررفته‌ام را داشتند. 🔹حالا می‌فهمم یک کبد سالم چند برابر لیسانسم ارزشمند است. 🔸کلیه‌هایم از تمامی کارهایم، دیسک کمرم از متراژ خانه، تراکم استخوانم از غروب‌های جمعه، روحم از تمام نگرانی‌هایم، زمانم از همه ناشناخته‌های آینده‌های نیامده‌ام، شادی‌ام از تمام لحظه‌های عبوسم، امیدم از همه یأس‌هایم باارزش‌تر بودند. 🔹حالا می‌فهمم چقدر موهایم قیمتی بودند و چقدر اینکه یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم، ارزش تمام شغل‌های دنیا را دارد. 🔸هیچ‌گاه به‌دنبال خبرهای بد و حرف‌های اعصاب‌خُردی نباشید، چون تمامی ندارند. دنبال شادی باشید. بگذارید ذهنتان نفس بکشد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
نفرین مادر! امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می‌فرماید: در میان بنی اسرائیل، عابدی به نام جریح بود. او همواره در صومعه ای به عبادت می‌پرداخت. روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد، او چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد، مادر به خانه اش بازگشت. بار دیگر پس از ساعتی به صومعه آمد و جریح را صدا زد، باز جریح به مادر اعتنا نکرد. برای بار سوم باز مادر آمد و او را صدا زد و جوابی نشنید. از این رفتار فرزند دل مادر شکست و او را نفرین کرد. فردای همان روز، زن فاحشه ای که حامله بود نزد او آمد و همان جا درد زایمانش گرفت و بچه ای را به دنیا آورده و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه فرزند نامشروع این عابد است. این موضوع شایع شد و سر زبان‌ها افتاد. مردم به یکدیگر می‌گفتند: کسی که مردم را از زنا نهی می‌کرد و سرزنش می‌نمود، اکنون خودش زنا کرده است. ماجرا به گوش شاه وقت رسید که عابد زنا کرده است. شاه فرمان اعدام عابد را صادر کرد. در آن هنگام که مردم برای اعدام عابد جمع شده بودند، مادرش آمد و وقتی او را آن گونه رسوا دید، از شدت ناراحتی به صورت خود زد و گریه کرد. جریح به مادر رو کرد و گفت: - مادرم ساکت باش! نفرین تو مرا به اینجا کشانده است، و گرنه من بی گناه هستم. وقتی که مردم این سخن را از جریح شنیدند به عابد گفتند: - ما از تو نمی پذیریم، مگر اینکه ثابت کنی این نسبتی که به تو می‌دهند دروغ است. عابد (که در این هنگام مادرش دیگر از او نارضایتی نداشت) گفت: - طفلی را که به من نسبت می‌دهند، پیش من بیاورید! طفل را آوردند و او با زبان واضح گفت: - پدرم فلان چوپان است. به این ترتیب، پس از رضایت مادر، خداوند آبروی از دست رفته عابد را بازگردانید، و تهمت‌هایی که مردم به جریح می‌زدند برطرف شد. پس از آن، جریح سوگند یاد کرد که هیچ گاه مادر را از خود ناراضی نکند و همواره در خدمت او باشد. [۱] ---------- [۱]: بحار، ج ۱۴، ص ۲۸۷ https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD https://eitaa.com/darolsadeghiyon
چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى‌خاست و كلید بر مى‌داشت و درب خانه پیشین خود باز مى‌كرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى‌گذراند. سپس از آنجا بیرون مى‌آمد و به نزد امیر مى‌رفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مى‌رود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى‌خواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مى‌بینم؟» وزیر گفت: «هر روز بدین جا مى‌آیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.» امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!» https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD https://eitaa.com/darolsadeghiyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴برای درک علت جنایتهای تروریستهای مسلح در به خاک و خون کشیدن مردم مظلوم و نیروهای حافظ امنیت از ایذه تا اصفهان، سخنان هفته پیش جان بولتن، ضد ایرانی ترین سیاستمدار آمریکایی، گویاست. 🔴 🔹معترضان ایرانی مسلح هستند. 🔹اسلحه از طریق کردستان عراق در اختیار معترضان قرار می گیرد. 🔹معترضان به دنبال استفاده از زور و سلاح هستند.
Malik hajbibi: ‍ ‍ ⚫️آيا مي دانيد چرا به سلام الله عليها، مي گويند؟ ✨يكي از القاب حضرت معصومه(س) «كريمه اهل بيت» است. اين لقب بر اساس رؤياى صادقانه يكى از بزرگان، از سوى اهل بيت به اين بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى اين رؤياى صادقانه بدين شرح است : مرحوم آيت اللّه سيّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آيت اللّه سيد شهاب الدين مرعشى (ره) بسيار علاقه مند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد. امام به ايشان فرمودند: «عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْلِ الْبَْيت ِ.» يعنى به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن . ايشان به گمان اينكه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براى دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دليل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شريف حضرت زهرا(س) بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شريف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زيارت كريمه اهل بيت ترك كرد. 📚 كريمه اهل بيت، ص٤٣، با تلخيص و تصرّف https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD https://eitaa.com/darolsadeghiyon