🔰جواد رضویان کارگردان و بازیگر سینما:
امشبم همه میخوابیم
چه اونا که گفتن پای نظام و سپاه هستند...
چه اونها که علیه سپاه شعار دادند و فحش دادند ...
ولی یک عده پای همون پدافند ، پای همون شاسی ، امشب نمیخوابند !!
۴۰سال است که نمیخوابند !!
برادر عزیزی که پای پدافند نشستی دست و دلت نلرزد !!
حتی اونی که دارد فحش میدهد به امید بیدار بودن تو ، خودش و زن و بچه اش راحت میخوابند ...
تو صبور باش
اينها داعش نديده اند. جهاد نكاح و فروختن ناموس را به نظاره ننشسته اند. تجاوز به زن و فرزند را در مقابل چشم شان شاهد نبوده اند
كسى اطفال دوساله آنها را مجبور نكرده با سر بريده پدر فوتبال كند
زنده پوست كندن و به آتش افكندن و هر روز و هر ساعت انتحار و انفجار و هزاران جنايت و قصه نا گفته كه هيچ درنده اى در حق هم نوع خود نكرد
تو صبور باش كه قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار ايد
قدر يك شب در امنيت خوابيدن را از افغانستانى بپرس و از آواره سوری و عراقی و لبنانی
آنها به عظمت کار تو و بزرگی و جایگاه سردار علمدارت بهتر واقفند تا برخی هموطنان ایرانی تو که این روز ها به تو فحش دادند.
انها نمیدانند و در عجبم که چگونه درک نمی کنند که اگر تو نباشی داعش حسرت همین فحش دادن را نیز به دل آنها خواهد گذاشت
ترامپ هم دیگر توئیت نخواهد کرد و شعار دهندگان نیز هیچگاه مرد میدان نبوده اند
اینها در پناه امنیتی که تو و سردارانت برای تأمین آن از جان مایه گذاشتی فقط نامردانه و نابخردانه بلدند فحش بدهند
تو صبور باش و پای ماشه بمان.
#باشرف
شادی دل مهدی فاطمه و تعجیل در فرج حضرت صلواااااات
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#قطعاً_سَنَنْتَصِر
#شبتون_شهدایی
🕊🕊🕊🕊🕊
🌸🍃🌹🌼🌹🍃🌸
🌸کاری داشتی از امام زمانت خجالت نکش، از خودش بخواه
🏛ابوهاشم جعفری در زندان بود، به طریقی به امام حسن عسکری علیه السلام نامه نوشت که آقا خیلی این زندان تنگه، خیلی این زنجیرها سنگینه...
🌤حضرت پیغام فرستاد که نگران نباش امروز ظهر نماز رو توی خونه ت میخونی...
میگه ظهر نشده مرا آزاد کردند و طبق پیشگویی مولا، نماز ظهر را تو خونهی خودم خوندم،
💰بعد نماز تو دلم گفتم ای کاش روم میشد به حضرت بگم آقا وضع مالیمون هم خرابه، بجای اینکه کار کنیم همش زندانیم...
👈دیدم در خونه رو میزنن، یه مبلغ قابل توجهی برامون پول آوردن، توش یه نامه هم بود!
🌤حضرت نوشته بود که:
هر وقت کاری داشتی از ما حیا نکن، معذب نشو، کار ما اینه «نحنُ کهفٌ لِمن إلتجأ إلینا»
✅ هرکسی به ما پناه ببره ما برایش کهف و پناهگاهیم».
كافي ج ١ ص ٥٠٨
الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج
🌸🍃🌹🌼🌹🍃🌸
🌱🌱🌱🌱🌱
🌹شأن نزول جمله"لا سيف الاّ ذوالفقار لا فتي الاّ علي" كي و كجا و به وسيلهء چه كسي بود؟
♦️ابن اثير در تاريخ خود مي نويسد: پيامبر در جنگ احد از هر طرف مورد هجوم دسته هايي از ارتش قريش قرار گرفت و به حضرت حمله مي كردند. علي (ع)از پيامبر(ص)دفاع مي كرد و دشمنان را متفرق و در هم مي شكست و چندين بار اين حملات ادامه پيدا كرد و رشادت حضرت در دفاع از پيامبر, جان ايشان را نجات داد.در برابر اين فداكاري ها امين وحي نازل شد و فداكاري علي (ع)را ستود و گفت : اين نهايت فداكاري است كه اين افسر از خود نشان مي دهد.
♦️رسول خدا امين وحي را تصديق كرد و گفت : من از علي و او از من است . سپس ندايي شنيده شد كه مضمون آن دو جمله زير بود:لا سيف الاّ ذوالفقار لا فتي الاّ علي ّ; شمشيري بهتر از ذوالفقار نيست و جوانمردي هم چون علي نيست .
📚فروغ ابدیت
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
هر چقدر که میتوانی صبور باش
آرام و صبور…
نه اینکه غصهها را رج به رج، ردیف به ردیف، بچینی توی دلت و دم نزنی و غمباد بگیری و آنوقت بگویی که صبورم…!
“صبور باش” یعنی:
آنقدر فیتیلهی چراغِ توکلت را بالا بکشی، که نور آرامش حضورش
تمام دلت را روشن کند…
تمام دلت را به امید فردا که نه،
به امنیت همین لحظه
به شیرینی همین الان
روشنِ روشن کند…
بگذار گریههایت که تمام شد،
آفتاب مهربانیاش بتابد به گوشه گوشهی دل و جانت…
آرام بگیر که خدا همیشه به موقع و سر وقت از راه میرسد
🌱🌱🌱🌱🌱
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
❇️ چقدر حضرت (امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف) مهربان است؛ به کسانی که اسمش را میبرند و صدایش میزنند و از او استغاثه میکنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربانتر است!
📚 کتاب حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) ص۵۴،
مجموعه بیانات آیتالله بهجت پیرامون حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه)
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام دانشمند
🔸 اگر #امام_زمان را به عنوان پدر بشناسیم، خیلی از کارامون درست میشه...
👌کوتاه و شنیدنی
#لبیک_یا_مهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
☘☘☘☘☘
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❌یه مرور بکنیم:
🔶با هایپرسونیک زدیم خار اسرائیل رو خفیف کردیم! (اونی که آمریکا پشتشه)
🔷بعدش توسط اون بزغاله تهدید شدیم! (نتانیاهو منظوره)
🔶رئیس جمهورمون لاتیش رو پر کرد وسط تهدیدا پاشد رفت قطر. (جایی که ترورش عین آب خوردنه)
🔷رهبرمون جلسات معمولشم کنسل نکرد.(ینی پناهگاه نیستم داداش)
🔶وزیر امور خارجه مون وسط بمبارون بیروت پاشد رفت اونجا و راست راست جلوی دوربینا حرکت کرد از فرودگاه تا محل جلسه (دو کیلومتری محل شهادت سید حسن نصرالله)
🔷سردارحاجی زاده و سردار باقریمون توی نماز جمعه دیده نشدن (ینی دست به دکمه منتظریم غلطی بکنین)
🔶نصف مسئولین رده اول مملکت الان توی نمازجمعهن..
❌همزمان با سخنرانی آقا، محل سکونت نتانیاهو رفت زیر موشک باران حزب الله..
😎گنده لات کی بودیم؟
❌به نظرتون قدرت اول دنیا کیه؟!
#جمعه_نصر
#لبیک_یا_خامنهای
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔴شجاع ترین رهبر جهان، شجاعت را در قلب احاد مردمش تقویت میکند. همه آمدند نماز جمعه را خواندند و اسرائیل جنایتکار را هم تهدید به زدن کردند .
حال نماز امروز رهبر انقلاب را با سخنرانی پشت شیشه ترامپ مقایسه کنید و خدا را بابت این رهبر قوی شکر کنید.
◀️امروز برگ زرین تاریخ مقاومت ایران بود همگی افتخار کنیم.
#رزق_ولایت
#حرمت_حریم
# جانم فدای رهبر
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🚨 نماز عصرش را هم با آرامش خواند ،
بعد از نماز نشست و تعقیباتش رو خواند
بعدش هم با تک تک مسئولان احوالپرسی کرد
خیلی با متانت و گام های کوتاه رفت
🤲 خدا به همراهت...😍
تهدیدات اسرائیل، به کف نعلینشم نبود..
این یعنی دشمن بدان چه کسی رو تهدید میکنی هیچ غلطی نمیتونید بکنید💪🇮🇷✌️
#اقتدار_رهبری #دشمن_شناسی #رسانه_باشیم #ظلم_ستیز
#مصلی #سید_مقاومت #رهبر_انقلاب #لبیک_یاخامنه_ای
#نماز_جمعه #جمعه_نصر
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
همسر مخلص و قهرمان حبيب بن مظاهر
مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر، هر دو پير مرد و از يك فاميل يعنى از بنى اسد بودند و در كوفه سكونت داشتند، و در عصر خلافت امام على (علیه السلام ) از ياران صميمى آنحضرت به شمار مى آمدند.
هنگامى كه حضرت مسلم (ع ) به نمايندگى از امام حسين (ع ) به كوفه آمد، اين دو نفر در بيعت گرفتن از مردم براى حضرت مسلم (ع ) كوشش فراوان كردند، تا وقتى كه عبيداللّه بن زياد وارد كوفه شد، و مردم را از حكومت يزيد ترساند، و مردم مسلم (ع ) را تنها گذاشتند و سرانجام آنحضرت در يك جنگ نابرابر، اسير شده و به دستور ابن زياد او را به شهادت رساندند، بنى اسد در اين شرائط سخت ، مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر را از گزند دژخيمان ابن زياد مخفى نمودند، و بعد اين دو نفر مخفيانه خود را به كربلا رساندند و به سپاه امام حسين (ع ) ملحق شدند و به شهادت رسيدند.
حبيب بن مظاهر، كه بيش از 75 سال داشت و از اصحاب پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به شمار مى آمد، در كوفه مخفى بود و تقيه مى كرد و درصدد بود كه در يك فرصت مناسبى از كوفه بيرون آمده و خود را به سپاه امام حسين (ع ) برساند.
او همسر متعهد و قهرمانى داشت ، كه بسيار علاقمند بود تا شوهرش به فيض عظماى سعادت يارى امام حسين (ع ) نائل گردد.
حبيب چريك پيرى بود كه سعى داشت كسى از مخفيگاه او و تصميم او در ملحق شدن به سپاه امام حسين (ع ) آگاه نگردد، حتى تصميم خو را به به همسرش نيز نمى گفت ، تا مبادا تصميم او از زبان همسرش به بيرون از خانه درز پيدا كند.
امام حسين (ع ) با كاروان خود از مكه بيرون آمده بودند و به سوى عراق حركت مى كردند، در همين وقت امام براى حبيب نامه اى نوشت و توسط شخصى آن را به كوفه فرستاد.
تا روزى حبيب كنار همسرش بود، در خانه را زدند، حبيب برخاست و پشت در رفت و قاصدى را ديد كه نامه امام حسين (ع ) را براى او آورده است ، نامه را گرفت و نزد همسرش بازگشت و آن نامه را خواند كه چنين نوشته شده بود:
اين نامه اى است از حسين فرزند على بن ابيطالب (ع ) به سوى مرد دانا حبيب بن مظاهر، اما بعد: حبيب تو خويشاوندى مرا از پيغمبر (ص ) مى دانى ، و تو از هركس ما را بهتر مى شناسى ، تو مرد بلند طبع (آزاده ) و غيرتمند هستى ، پس در يارى ما كوتاهى نكن كه در روز قيامت جدم رسول خدا (ص ) پاداش تو را خواهد داد.
حبيب در فكر آن بود كسى از نامه و تصميم او براى رفتن يارى امام حسين (ع ) مطّلع نشود، تا مبادا جاسوسان جريان او را گزارش بدهند، از اين رو وقتى كه بستگان او پس از اطلاع از نامه ، از او پرسيدند: اكنون چه قصد دارى ؟
او تقيه مى كرد و مى گفت : من پير شده ام و از من كارى ساخته نيست ، همسرش در ظاهر دريافت كه حبيب از رفتن براى يارى امام حسين (ع ) سهل انگارى مى كند، به حبيب گفت : گويا براى رفتن به سوى كربلا براى يارى حسين (ع ) تمايل ندارى .
حبيب خواست همسرش را امتحان كند، به او گفت : آرى تمايل ندارم .
همسرش گريه كرد و گفت : اى حبيب ! آيا سخن پيامبر (ص ) را در شاءن امام حسين (ع ) فراموش كرده اى كه فرمود:
ولداى هذان سيّدا شباب اهل الجنّة و هما امامان قاما اوقعدا...
دو پسرم اين نفر (حسن و حسين ) دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند و اين دو، دو امام مى باشند خواه قيام كنند و خواه قيام نكنند، نامه امام حسين (ع ) به تو رسيده و تو را به يارى مى طلبد، آيا جواب مثبت نمى دهى .
حبيب گفت : ترس آن دارم كه بچه هايم يتيم شوند و تو بيوه گردى .
همسر گفت : ما به بانوان و دختران و يتيمان بنى هاشم اقتدا مى كنيم ، خداوند ما را كافى است .
وقتى كه حبيب ، همسرش را آماده يافت ، حقيقت را به او گفت ، و براى او دعاى خير كرد.
هنگام حركت حبيب ، همسرش به او گفت : من حاجتى به تو دارم .
حبيب گفت : آن چيست .
همسر گفت : وقتى كه به محضر امام حسين (ع ) رسيدى دستها و پاهايش را به نيابت از من ببوس ، و سلام مرا به او برسان .
حبيب گفت : بسيار خوب .
در نقل ديگر آمده : حبيب از راه احتياط به همسرش گفت : من ديگر پير شده ام ، از سالخوردگان چه كار آيد؟
همسرش از اندوهى جانكاه همراه با خشم برخاست و روسرى خود را از سرش كشيد و بر سر حبيب انداخت و گفت : اكنون كه نمى روى مانند زنان در خانه بنشين ، سپس با آهى جانسوز فرياد زد: اى حسين ! كاش مرد بودم و مى آمدم در ركاب تو مى جنگيدم تا جانم را نثار تو كنم .
حبيب وقتى كه اخلاص و محبت همسرش را دريافت ، خاطرش آرام گرفت و به او گفت :
همسرم ! آسوده باش ، چشمت را روشن خواهم كرد و اين ريش سفيد را با خون گلويم رنگين مى نمايم ، خاطرت آرام باشد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿شروع هفته ای زیبا ،پرانرژی همراه خیر وبرکات با صلوات برمحمد وآل محمد......🌿
💝صلواتٌ صلواتٌ
💝 صلواتٌ صلواتٌ
💝صلوات صلوات
💝علی محمّد
💝یا اِلهی وَ مُجیری مَن
💝 بِسِرِّ الغَیب یَعلَم
💝ای معبود و پناه دهنده من،
💝 ای کسی که اسرار نهان را
می داند.
💝صَلّی یا رَبِّ وَ سَلَّم ثُم
💝 بارِک و تَرَحَّم
💝ای پروردگار! درود و
💝 سلام و پس از آن
💝 برکت و رحمت
💝 فرست بر پیامبر
💝وَ تَرَفَّق بِرَسُولٍ طاهرٍ
💝 بِالخَیر مُفعَم
💝و لطف نما بر پیامبر.
💝 پاک که وجودش
💝 از خیر لبریز شده
اللهمـعجللولیڪالفرج 🤲
┄┅┅┅┅❁🤍❁┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای قرآنی نماز💡
🤲دعایی برای نماز خوان شدن بچه ها
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ
سوره ابراهیم - آیه ۴۰
💠 دکتر سید محسن میرباقری
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
💫💫💫💫💫💫
✨حکایت مرد صابونی و ملاقات با امام زمان(عج)!✨
شخص عطاری از اهل بصره
می گوید:
روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.
من اصرار می کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند:
ما از ملازمان درگاه حضرت حجت علیه السلام هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم.
همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید.
گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده اند، جرأت این جسارت را نداریم.
گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم والا از همان جا بر می گردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد؛ اما باز هم امتناع کردند.
بالاخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم.
متوجه من شدند و گفتند: نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو.
این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد.
اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم.
وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت علیه السلام قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت علیه السلام قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.
بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود.
همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند:
« ردّوه فانه رجل صابونیّ »
یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید؛ تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی.
این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد.
این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگیهای دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد.»
📚 این حکایت را علامه طهرانی(ره) در جلد اول کتاب «مطلع انوار» ص 119، نقل فرمودند.
💫💫💫💫💫💫
💫🌟💫🌟💫
🌹محمد بن عثمان می گوید:از پدرم شنیدم گفت:از امام حسن عسکری(ع) این سؤال شدآیا این مطلب که از پدران شما نقل شده :«هیچ گاه زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است»1
حق است؟
♦️امام حسن عسکری(ع) فرمودند:
آری این مطلب حق است.چنان که روز حق است.
شخصی پرسید:
بعد از شما امام مردم کیست؟
♦️فرمودند:
پسرم محمد،امام و حجت بعد از من است،
هر کس بمیرد و او را نشناسد،
به مرگ زمان جاهلیت مرده است.
و برای او غیبتی است که نادانان در این مورد حیران گردند
و منحرفان هلاک شوند،
و کسانی که وقت ظهورش را تعیین کنند او را تکذیب نمایند،
سپس ظهور می کند،
♦️گویا می بینم طوق های سفیدی را که بر بالای سر او در نجف و کوفه در حرکت است.2
و در پرچم ارتش آن حضرت نوشته شده:
«البیعة لله؛
بیعت مخصوص خداست»3
📚 1_ من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة
2_ کشف الغمه/ج3/ص451
3_ المجالس السنیه سید محسن جبل عاملی/ج5
💫🌟💫🌟💫
🔥مردم بترسید؛ میخوان بزنن!
🔻در جریان غزوه «بدر صغری»؛ ابوسفيان، نعيم بن مسعود را به مدينه فرستاد كه لشکر اسلام را بترساند تا عازم میدان نشوند.
🔻نعيم آمد و مسلمانان را از کثرت نیروها و تجهیزات لشکر ابوسفیان ترساند و گفت: احدى از شما از آن مهلكه رهائى پيدا نمى كند!
🔻تعدادی از اصحاب که اين خبر را شنيدند قدری متزلزل شدند و برخی دیگر همچون امیرالمومنین ابدا اعتنائى نكردند.
🔻پیامبر اکرم(ص) هم جملاتی به این مضمون فرمودند من حرکت می کنم حتی اگر تنها باشم.
🔻در نهایت پیامبر(ص) با هزار و پانصد نفر به منطقه بدر رفتند، هشت روز ماندند اما كفار از شدت خوف بيرون نيامدند!!!
🔻برخی مفسران می گویند خدای متعال در بیان این واقعه این آیه شریفه را نازل فرمود:
🔻آن مؤمنانی که چون مردم (منافق) به آنها گفتند: لشکری بسیار بر علیه شما مؤمنان فراهم شده، از آنان در اندیشه و بر حذر باشید، (این تبلیغات) بر ایمانشان بیفزود و گفتند: تنها خدا ما را کفایت کند و او نیکو وکیل و کارسازی است.
🔻الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ(آل عمران۱۷۴)
منبع: تفاسیر روان جاوید و اثنا عشرى، ج2 و ...
💫🌟💫🌟💫
🌿🌿🌿🌿🌿
🔆ماءموريت على (علیه السلام ) براى كشتن سه تروريست
نماز جماعت صبح در اول وقت در مسجد پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) برقرار گرديد، مسلمين شركت نمودند، پيامبر (ص ) پس از اقامه نماز به طرف جمعيت رو كرد و فرمود: اى مردم ! از طريق وحى به من خبر رسيده سه نفر از كافران به بتهاى لات و عزى سوگند ياد كرده اند تا مرا بكشند، در ميان شما كيست كه داوطلبانه به سوى آنها برود و آنها را قبل از آنكه به مدينه برسند، سر به نيست كند؟ (نقشه آنها را نقش بر آب نمايد).
حاضران به همديگر نگاه كردند و در جواب دادن به رسول خدا (ص ) درماندند و در سكوت و خاموشى فرو رفتند.
پيامبر (ص ) فرمود: گمان مى كنم على پسر ابوطالب در ميان شما نيست .
يكى از مسلمين بنام عامربن قتاده برخاست و گفت : امشب على (ع ) مبتلا به تب شده از اين رو در نماز شركت ننموده است ، به من اجازه بده بروم و پيام شما را به او برسانم .
پيامبر (ص ) به او اجازه داد، عامر به حضور على (ع ) رفت و جريان را به آنها خبر داد.
امام على (ع ) از خانه بيرون آمد آن گونه كه گوئى از بند رها شده است ، در حالى كه با دو طرف پيراهنش ، گردنش را پوشانده بود، به حضور پيامبر (ص ) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا جريان چيست ؟
پيامبر (ص ) فرمود: اين (جبرئيل ) فرستاده پروردگارم است كه به من خبر مى دهد سه نفر از كافران ، هم سوگند شده اند
تا بيايند و مرا بكشند، و بخداى كعبه موفّق نمى شوند، اكنون شخصى لازم است تا جلو آنها را بگيرد.
حضرت على (ع ) عرض كرد: من تنها براى جلوگيرى از آنها آماده ام ، چند لحظه اجازه بده لباسم را بپوشم .
پيامبر (ص ) فرمود: اين لباس و زره و شمشير من است ، بردار و بپوش ، پيامبر (ص ) لباس و زره خود را بر او پوشانيد و عمامه خود را بر سر على (ع ) نهاد و شمشيرش را به دست او داد، و اسبش را آورد و على (ع ) را سوار بر آن نموده و به سوى آن سه نفر كه در چند فرسخى مدينه در بيابان به سوى مدينه مى آمدند فرستاد.
امام على (ع ) از مدينه بيرون آمد و به راه خود ادامه داد، سه روز از جريان گذشت ، هيچ خبرى از على (ع ) نه از آسمان (توسط جبرئيل ) و نه از زمين نشد، فاطمه (سلام الله علیها ) نگران شد، دست حسن و حسين (ع ) را گرفت و به حضور رسول خدا (ص ) آمد و گفت : تصور مى كنم كه اين دو كودك يتيم شده اند، پيامبر (ص ) با شنيدن اين سخن ، بى اختيار گريه كرد، سپس به مردم فرمود: هركس خبر از على (ع ) بياورد، او را به بهشت مژده مى دهم .
مردم با جديت به جستجو پرداختند، زيرا ديدند رسول اكرم (ص ) اين موضوع را با اهميت و تاءكيد خاص عنوان كرد.
تا اينكه عامر بن قتاده خبر سلامتى على (ع ) را به پيامبر (ص ) رسانيد، كه با پيروزى باز مى گشت ، پيامبر (ص ) به استقبال على (ع ) شتافت ديد آنحضرت مى آيد در حالى كه دو اسير و يك سربريده و سه شتر و سه اسب را با خود مى آورد، آنگاه پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: دوست دارى من جريان سفر تو را شرح دهم يا خودت شرح مى دهى ؟ سپس فرمود: خودت شرح بده . تا گواه بر قوم گردى .
حضرت على (ع ) فرمود: در بيابان ديدم سه نفر سوار بر شتر مى آيند، وقتى كه مرا ديدند، فرياد زدند، تو كيستى ؟
گفتم : من على پسر ابوطالب ، پسر عموى رسول خدا (ص ) مى باشم .
گفتند: ما كسى را به عنوان رسول خداوند نمى شناسيم ، و براى ما فرق نمى كند كه ترا بكشيم يا محمّد (ص ) را.
صاحب اين سربريده با شدت به من حمله كرد، و ضربه هاى بين من و او رد و بدل شد، در اين ميان باد سرخى وزيد، صداى تو را از ميان آن باد شنيدم كه فرمودى زره او را از ناحيه گردن بريدم و كنار زدم ، رگ گردنش را بزن و من رگ گردنش را زدم ، و او را رها ساختم .
سپس باد زردى وزيد، صداى تو را از ميان آن شنيدم كه فرمودى زره او از ناحيه رانش كنار زده ، بر ران او بزن و من به ران او زدم و او را سركوب كردم ، و سرش را از بدنش جدا نمودم ، وقتى كه او را كشتم ، اين دو نفر اسير كه دو رفيق او بودند به پيش آمده و گفتند: اين رفيق ما را كه كشتى توان آن را داشت كه با هزار سواره بجنگد، اكنون ما تسليم هستيم ، ما شنيده ايم محمّد (ص ) شخص مهربان و رحم دل و دلسوز است ، در كشتن ما شتاب مكن ، ما را زنده نزد او ببر تا او حكم كند.
پيامبر (ص ) فرمود: اى على ! صداى اول را كه شنيدى صداى جبرئيل بود و صداى دوّم ، صداى ميكائيل بود، اكنون يكى از آن دو اسير را نزد من بياور، على (ع ) يكى از آن دو اسير را نزد پيامبر (ص ) آورد.
پيامبر (ص ) به او فرمود: بگو لا اله الاّ اللّه : معبودى جز خداى يگانه نيست .
او در پاسخ گفت :
لنقل جبل ابى قبيس احبّ الىّ من ان اقول هذه الكلمة .
نقل كوه ابوقيس براى من بهتر از آن است كه اين كلمه را بگويم .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من افرادی رو دیدم متاسفانه که خودکشی کرده بودن
و اومدم کنار یه نفرشون...
#زندگی_پس_از_زندگی
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼میر غضب شاه
🌸
✨
ناصرالدین شاه میرغضبی داشت که آدم قصی القلبی بود. (میر غضب افرادی بودند که وقتی قاضی حکم اعدام صادر می کرد ، اعدامی ها را دست آن ها می دادند تا اعدام کنند. مظهر غضب بودند و مردم از آنها می ترسیدند ، چون به نوعی با دولت همکاری داشتند لذا مردم از آنها حساب می بردند )
میرغضب با رفقایش جمعه ها برای گردش و تفریح اطراف شهر می رفتند و شبش هم یکی از این ها منزلش شام درست می کرد، سور مفصلی می داد.
یک بار که مهمانی دادن نوبت میرغضب بود، میرغضب به زن اولش که در بالای شهر و آدم مشهوری بود گفت غذا درست کند تا مهمانی آن جا باشد.
چند روز قبل از این واقعه که ایام فقر و قحطی بود، جناب میرغضب در یکی از محلات تهران داشت می رفت که کنار آب انباری صدای ناله ای شنید. جلو آمد و دید حیوانی زایمان کرده ولی از بی شیری و بی غذایی هم خودش و هم بچه هایش دارند می میرند.
به قصابی محل می رود و پولی به او می دهد و می گوید من را می شناسی؟ من میرغضب ناصرالدین شاه هستم. این پول را بگیر، تا یک ماه هر روز به این حیوانی که این گوشه افتاده گوشت و استخوان بده!
اگر بفهمم این حیوان مرده یا به او نرسیدی پدرت را در می آورم.
بر اثر این کار این حیوان ها زنده ماندند.
این جریان چند روز قبل از آن مهمانی اتفاق افتاده بود.
خانم اولش هم که فهمیده بود ایشان هوو رو سرش آورده خیلی از دستش ناراحت بود. آن شب تصمیم می گیرد سم مهلکی در غذا بریزد و میرغضب و رفقایش را بکشد.
ولی وقتی میرغضب بعد از پایان تفریح روز جمعه به رفقایش می گوید به منزل برویم می گویند آقا ما تفریحمان پایین تهران بود می دانیم در این پایین هم خانه داری، به آن خانه می رویم.
میرغضب می گوید ما آن جا غذا تهیه کردیم می گویند نه، به دل ما افتاده که آن جا نرویم.
ناخواسته به خانه زن دومی می آیند و غذای ساده ای می خورند می خوابند.
صبح دیدند میرغضبی که اشکش نمی آمد و اهل گریه نبود بیدار شده و زار زار گریه می کند. می پرسند آقا چرا گریه می کنی؟ می گوید: در خواب امام سجاد(ع) را دیدم. به من فرمود: میرغضب به خاطر این که به آن حیوان ها رحم کردی خدا هم به تو رحم کرد. خدا می خواهد هم در دنیا و هم در آخرت کارت را اصلاح بکند.
امشب بنا بود شما و رفقایت خانه زن اولت بروید. او هم سمی در غذایتان ریخته بود تا همه آنان را بُکشد. ولی به خاطر این که رحم کردی خدا این بلاء را از شما دور کرد. علامتش هم این است که اگر به خانه بروی زن اولت در گوشه آشپزخانه بقیه سم ها را پنهان کرده است. ولی به تو نصیحت می کنم زنت را اذیت و آزار نده. اگر خواست بگذار با شما زندگی بکند اگر هم نخواست طلاقش بده، حق و حقوقش را هم بده. بی رحمی نکن که این رحمت از تو سلب بشود.
به تو بشارت بدهم که یک ماه دیگر خدا به تو توفیق می دهد به کربلا برای زیارت قبر پدرم اباعبدالله الحسین بروی و همان جا توبه می کنی و عاقبت به خیر می شوی و از دنیا می روی.
میرغضب به رفقایش می گوید من این خواب را دیدم منقلب و گریان شدم. رفقایش می گویند برویم تحقیق کنیم. حرکت می کنند و به خانه زن اولش می روند. زنش داد و فریاد می زند چرا دیشب نیامدی من منتظر بودم. میرغضب می گوید: منتظر بودی ما را بکشی. فکر می کنی خبر نداشتم. دست زن را می گیرد می برد گوشه آشپزخانه سم ها را به او نشان می دهد.
زنش جا می زند می گوید بله واقعیت است. میرغضب می گوید: چون امامم سفارش کرده با تو کاری ندارم. می خواهی بمان، می خواهی برو.
میرغضب توبه می کند و بعد از یک ماه دیگر هم همان طور که امام فرموده بود به کربلا می رود و در جوار امام حسین(علیه السلام ) از دنیا می رود.
🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
💫🌟💫🌟💫
#حدیث_روز
💠عَنْ 🌟أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ :💎
ثَلاَثٌ دَرَجَاتٌ وَ ثَلاَثٌ كَفَّارَاتٌ وَ ثَلاَثٌ مُوبِقَاتٌ وَ ثَلاَثٌ مُنْجِيَاتٌ
1⃣ فَأَمَّا اَلدَّرَجَاتُ فَإِفْشَاءُ اَلسَّلاَمِ وَ إِطْعَامُ اَلطَّعَامِ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلنَّاسُ نِيَامٌ
2⃣ وَ أَمَّا اَلْكَفَّارَاتُ فَإِسْبَاغُ اَلْوُضُوءِ فِي اَلسَّبَرَاتِ وَ اَلْمَشْيُ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ إِلَى اَلصَّلَوَاتِ وَ اَلْمُحَافَظَةُ عَلَى اَلْجَمَاعَاتِ
3⃣ وَ أَمَّا اَلثَّلاَثُ اَلْمُوبِقَاتُ فَشُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَو ى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ
4⃣ وَ أَمَّا اَلثَّلاَثُ اَلْمُنْجِيَاتُ فَخَوْفُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي اَلسِّرِّ وَ اَلْعَلاَنِيَةِ وَ اَلْقَصْدُ فِي اَلْغِنَى وَ اَلْفَقْرِ وَ كَلِمَةُ اَلْعَدْلِ فِي اَلرِّضَا وَ اَلسَّخَطِ.
🌟امام باقر عليه السّلام فرمود:💎سه چيز درجه انسان را بالا مى برد،و سه چيز موجب كفّارۀ گناه،و سه چيز كشنده است،و سه چيز نجات بخش.
🔸اما درجات:بلند سلام كردن،و غذا دادن،و در دل شب كه مردم در خوابند نماز خواندن است،
🔹و اما كفّاره ها:در هواى سرد وضوى كامل گرفتن،و براى اداى نمازهاى شبانه روزى گام برداشتن،و بر نماز جماعت مواظبت نمودن،
🔸و امّا آن سه كه كشنده است:بخلى كه فرمانروا باشد،و پیروی ازهواى نفس،و خود پسندى،
🔹۴. و اما چيزهاى نجات بخش:در پنهان و آشكار از خداوند ترسيدن، و در حال ثروتمندى و تهيدستى ميانه روى كردن،و در حال رضا و خشم سخن به عدالت گفتن.
📚 مشکاة الأنوار، ج ۱، ص ۲۹۵
💫🌟💫🌟💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢کلیپ بسیاااار زیبا و معرفتی
خیلی زیاد دعا کنید که محاله خداوند دستی که به دعا بلند شده رو خالی برگردونه بیعرضگی هست با وجود خدا انسان درخواست نکنه چون کریم هست و کریم کارش بخشش است.
نشر معارف خداوند با شما
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆از الطاف بى كران خدا
حضرت ابراهيم (علیه السلام ) مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود.
ابراهيم به او فرمود: اگر قبول اسلام كنى (يعنى دين حنيف مرا بپذيرى ) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد.
مجوسى از آنجا رفت .
خداوند به ابراهيم (ع ) وحى كرد: اى ابراهيم ! تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم ، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟
ابراهيم (ع ) از كرده خود پشيمان گشت ، و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود، مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم (ع ) موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد.
مجوسى گفت : آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟، حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم ، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥روایت مقام معظم رهبری از زمانی که حاج قاسم سلیمانی را تهدید به ترور کرده بودند
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🥀🕊🥀🕊🥀
🌹دلنوشته دختر شهید رئیسی
♦️امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا ، کرم ....، ...
دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دست هایشان بی صدا گریه می کنند.
مدت زیادی بود که به خاطر سفر های زیاد و پشت هم و سفر با ماشین تو جاده های سخت زانو های بابا درد های زیادی داشت . گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد . به زحمت نماز می خواندند. این هفته های قبل از شهادت درد پا اذیت میکرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود . نمی دونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاجاقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بهم ریختم. از تصور دردی که می کشند خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود . پاشنه پاشون ترک میزد. این همه کرم برای همان بود.
وقتی می رفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت.
پوست حساس لطیف و پانسمان و تاول ها همه در چند ثانیه سوخت .
بعد تر ها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جا مانده بود و دوستانمان همانجا به خاک سپرده اند.
پیکر اربا اربا سهم روضه های شب هشتم محرم بود برای حاجاقا....
ما را بخرد کاش
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
#شهید_عزیزم 💔
🌷شادی روح پاک شهدا صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حق همیشه گرفتنی است؟
🔹 دکتر عزیزی، روانشناس
🍂🍂🍂🍂🍂