🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌟#رفع~بلا از تهران با #عنایت_امام_سجاد علیه السلام
◽️علامه مهدی الهی قمشه ای:
✨در زمان حكومت رضا شاه پهلوى يك سالى #قحطى شده و نان كمياب بود ، روزى براى درس دادن به مسجد رفتم و به پسرم پول دادم كه برود از #نانوائى نان بخرد و من در مسجد نماز ظهر و عصر را خواندم آمدم خانه ديدم هنوز پسرم نيامده پس از مدتى بدون نان با دست خالى آمده
🍃گفت: تا به حال در صف نانوائى ماندم وقتى نوبت من فرا رسيد گفتند نان تمام شد
همسرم از اين موضوع ناراحت شد و به عنوان اعتراض به من گفت : آخر اين چطور زندگى است كه ما داريم شما با خيال راحت مى رويد مسجد و به فكر درس و بحث و نماز و نان گرفتن را به اين پسر واگذار مى كنى اين هم نمى تواند بخرد حال دو ساعت بعد از ظهر است و ما چيزى براى خوردن نداريم
🌟در اين گفت و شنود بوديم ديديم درب خانه را مى زنند رفتم در را باز كردم ديدم مردى پشت در ايستاده و بقچه اى در دست دارد كه در ميان آن چند قرص نان سفيد است بر خلاف نان بازار كه غير از آرد گندم چيزهاى ديگرى مخلوط مى كردند كه قابل خوردن نبود گفت: اين نانها براى شما است
گفتم : شايد اشتباهى در خانه ما آمده اى؟ گفت : مگر شما #الهى_قمشه اى نيستى ؟ گفتم : چرا من همان شخص هستم
گفت: اين نانها را يكى از همسايه هاى اطراف كه امروز نان مى پخت براى شما فرستاده است
من نانها را گرفته آمدم به همسرم گفتم : ناراحت نباش كه خداوند نان را رساند
ما نهار را خورديم ولى من وجدانم ناراحت بود و پيش خود فكر مى كردم و مى گفتم: خدايا خوب ما #نان خورديم و سير شديم ولى هستند اشخاصى كه الان نان ندارند و گرسنه مى خوابند پس تكليف آنها چه خواهد شد و اين وضع دلخراش تا كى ادامه دارد؟
در همين فكر خوابم برد در عالم رويا ديدم كسى گفت : حضرت امام زين العابدين علیه السلام به طهران آمده بيا برويم به ديدنش
رفتيم تا حوالى خيابان پامنار كه آقا در آنجا وارد شده بود من ديدم مثل اينكه همه خانه هاى آن محله از شيشه است و من از پشت شيشه ها آقا را مى ديدم كه خطاب به سوى من اين شعر باباطاهر را با تغيير دادن يك مصراع آن اين چنين مى خواند:
خوشا آنان كه الله يارشان بى
بحمد و قل هوالله كارشان بى
خوشا آنان كه دائم در نمازند
توكلت على الله كارشان بى
(عوض : بهشت جاودان بازاراشان بى )
پس از چند روزى آن گرفتارى برطرف شد و نان فراوان گشت.
#حکایت
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱