eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
83 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
💥تدبیر 👈 در برابر دشمن تا دندان مسلح :👇 🌟 وقتی لشگر ۱۴ امام حسین(ع) به خاک عراق نفوذ کرد و به منطقه‌ تسلط پیدا کرد، آتش عراق سنگین شد...  شهید خرازی از طریق بیسیم به ژنرال ماهر عبدالرشید (از فرماندهان معروف ارتش عراق) پیام داد: 👇 «خط اول تو را گرفتم، خط دوم تو را هم گرفتم. خط سوم تو را هم گرفتم، خط چهارم تو را هم گرفتم، خط پنجم تو را هم گرفتم، سنگرهاي مجهز نونی تو را هم گرفتم. هيچ مانعی جلوی من نيست؛ امشب می‌خواهم بيايم به شهر بصره و تو را ببينم!» 🌟 ماهر عبدالرشيد هول كرد!  پرسيد: «می‌خواهی بيايی چه كار كنی يا چه بگويی؟!»... خرازی جواب داد: «يك پای تو را قطع كردم. می‌خواهم پای ديگرت را هم قطع كنم!» ... ماهر جواب داد: «بيا! من هم يك دست تو را قطع كردم، دومی را هم قطع می‌كنم!» ... خرازی گفت: «باشد! وعده ما امشب در ميدان شهر بصره»... با اين پيغام، اوضاع نيروهای عراقی به هم ريخت. ژنرال ماهر عبدالرشيد كه واقعاً از تصور سقوط شهر بصره ترسيده بود، تمام چينشی را كه قبل از آن برای عقب نشينی انجام داده بود، به هم زد! 💢 حجم آتش عراق ده‌ها برابر شد و آن شب به قدری روی منطقه شلمچه گلوله ريختند كه در طول تاريخ جنگ تا آن زمان و حتی بعد از آن بی سابقه بود!... وقتی حکمت این کار را از حرازی پرسیدند، گفت: «ما در اين منطقه نيرو و امكانات نداشتيم. مهمات هم نداشتيم. اين كار را كردم تا آنها تحريک شوند و منطقه را زير آتش بگيرند و دست كم به اندازه يك هفته عمليات، مهمات خود را هدر بدهند!»... بعدها براساس مطالبی كه از بيسيم شنيده شد، گفتند: «آن شب انبارهای مهمات عراقی‌ها خالی شده بود و به قدری كمبود مهمات داشتند كه تا دميدن صبح، مهمات داخل تريلرها را مستقيم به كنار توپ ها و خمپاره اندازها می‌ردند و مصرف می‌كردند.».... ⛔️این تدبیر شهید خرازی‌رو مقایسه کنید با دولتمردان کنونی که تا حالا چندین بار سر بزنگاه، گرای خالی بودن خزانه و اثر کردن تحریم‌ها رو به دشمنان میدهند.... : حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به مصرف بیت‌المال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش می‌كرد ومی‌گفت: وسایل و امكاناتی را كه مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه می‌كنند و به جبهه می‌فرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه می‌گفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل می‌نشست... 🌟شهید خرازی یك عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترك نمی‌شد...  او معتقد بود: هرچه می‌كشین و هرچه كه به سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد....  💫دقت فوق‌العاده‌ای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان می‌آورد كه: سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.... دائماً به فرماندهان رده‌های تابعه سفارش می‌كرد كه در امور مذهبی برادران دقت كنند.... 💕 همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجی‌ها، خاكی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی‌پیرایگی از ویژگی های او بود... 💥دوری از وابستگی و👆تعلقات مادی 👈شهید احمد کاظمی میگوید: شهید حسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید میشوم. گفتم: از کجا میدانی؟ 👈 مگر علم غیب داری؟ گفت: نه، ولی مطمئنم. چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد... به آسمان رفتم. فرشته ای دیدم که اسم های شهدا را می نویسد. تمام اسم ها را میخواند و می گفت وارد شوید... 💕ماه عسل وقتی امام عقدشان را خواند . مقداری پول به آنها داد تا بروند مشهد ماه عسل. پول را داده بود به حاج احمد آقا و گفته بود جنگ تموم بشه ، زیارت هم میریم. با خانمش دوتایی رفتند اهواز. قبل از شهادتش جانباز شده بود و یک دستش زودتر از خودش وارد بهشت شد. خمپاره خورد کنارشان همه سالم بودند غیر از حسین خرازی. او به تنهائی وارد بهشت شد.... 🌺مجروحیت حسین خرازی فرمانده جانباز لشگر 14 امام حسین(ع):👇 دائیش تلفن کرد گفت : حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟ گفتم : نه خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچکی برداشته است. پانسمان می کنه میاد. گفت: شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود!... گفت: چی رو پانسمان می کنه؟دستش قطع شده؟ همان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم. گفتم:"خراش کوچیک". خندید.گفت: دستش قطع شده سرم که قطع نشده...
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ... ✍ شرمشان باد، کسانیکه با اختلاس، دزدی و رانت خواری به خون و راه شهیدان خیانت کردند و می کنند. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•