🌷🥀🏴
🏴از بیعت امام حسن ع تا غیبت حجت بن الحسن عج
💢اگر #علم و #عصمت ائمه ع را با #دلایل عقلی و نقلی پذیرفتیم و ایشان را از نظر علم و آگاهی، #برتر دانستیم به حکم #عقل، باید در تمام تصمیمگیریها #تسلیم ایشان باشیم چه #صلح و #بیعت کنند و چه #قیام و #مبارزه و چه از چشمها #غیبت!
🔶مشکل رفتاری بسیاری از ما به اصطلاح شیعه،به همین #ضعف در #ایمان به برتری امام و قوت در #خودبرتربینی ما بر میگردد و به همین جهت همانند آنهایی که در زمان #امام_حسن ع بودند گاهی- بخاطر مشکلات- به غایب بودن #امام_حجت_بن_الحسن عج ایراد میگیریم و هنوز #غافل از #منزلت و #وظیفه خاص هر کدام از ائمهایم.
👈ابو سعید عقیصا میگوید: وقتى #امام_حسن ع با معاويه مصالحه كرد، مردم به نزد او آمدند و بعضى از آنها امام را به واسطه بيعتش مورد سرزنش قرار دادند،
#امام_حسن ع فرمود:🔺 «واى بر شما، چه مىدانيد كه چه كردم؟ به خدا سوگند اين عمل براى شيعيانم از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند بهتر است، آيا نمىدانيد كه من امام واجب الطاعة بر شما هستم و به تصریح رسول خدا ص يكى از دو سروران #جوانان بهشتم؟ گفتند: آرى، فرمود:...آيا مىدانيد كه هيچ يك از ما ائمه نيست جز آنكه #بيعت سركش زمانش بر گردن اوست مگر حضرت #قائم كه روح الله #عيسى بن مريم پشت سر او نماز مىخواند؟ خداوند ولادت او را #مخفى مىسازد و شخص او #پنهان مىشود تا آنگاه كه خروج كند بيعت احدى بر گردن او نباشد...»📚(كمال الدين، ج1، ص: 316)
✔️جریان حکم به تبعیت از #ولی_فقیه
👈اگر #حضرت_مهدی در عصر غیبت ما را به #عالمان ربانی حواله داده و آنها را #حجت خود، معرفی کردند(كمال الدين، ج2، ص: 484) وقتی خبرهترین آنها که حاکم جامعه و #ولی_فقیه است برای کشور شیعه، تصمیمی میگیرد باید #تسلیم او بود .
👈این تسلیم بودن نه به معنای #معصوم بودن او که به معنای #تبعیت از #دستور عمومی #امام_عصر عج خواهد بود و خود #حجت و علامتی است برای #صداقت ما در پذیرش #ولایت امام زمان؛ چه حکمتش را فعلاً بدانیم و چه ندانیم. چه خوشمان بیاید و چه نیاید.
👈امان از عدم #خودسازی که گاهی بخاطر #توهم برتری خود بر #امام معصوم، او را #نقد میکنیم چه رسد به #ولی_فقیه و #عالِم دینی!
استاد ملایی
#شهادت_امام_حسن_مجتبی علیه السلام🥀🏴
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🔴 کربلا ممنوع _ ترکیه آزاد
تو دولت قبلی وقتی سفر کربلا ممنوع میشد و ترکیه و امثالهم آزاد بود، وقتی اعتراضها بلند میشد که انصافا اعتراضات بحقی بود، میگفتن اون دولت لیبراله، غربگراس، اصلا عمداََ این کارارو میکنن مردمو عصبانی کنن. انتظار بیشتر از این ازش نمیره و......
🔻این مسائل تو دولت انقلابی آقای رئیسی نباید وجود باشه و سریعتر باید اصلاح بشه. مسائل خیلی کوچیکی هستش، شاید به چشم نیاد ولی تو این ایام که همه دلتنگ کربلا هستن و نمیتونن برن، یا میتونن برن ولی واکسن نزدن و از اونطرف ترکیه و آنتالیا شرط واکسن نداره، خب از این تبعیض ناراحت میشن. تو سفرها نباید تبعیض وجود داشته باشه. یا باید شرط واکسن برای اربعین رو بردارن یا شرط واکسن برای همه سفرها قرار بدن تا عدالت برقرار بشه. دیگه این باید با نظر کارشناسی اتفاق بیفته.
🔻شاید بگن شرط واکسن برای سفرهای کم جمعیت و کم تعداد وجود نداره و نیازی نیست، ترکیه خیلی مسافر نداره، الان سفر کربلا هم شده ٣٠هزار نفر، که خیلی بالا نیست. شرط واکسن توسط وزارت بهداشت قبل از محدودیت ٣٠هزار نفری عراق وضع شده بود، یعنی اگر این شرط واکسن برای سفر چندصد هزار نفری و یا میلیونی وضع شده بوده، خب الان با این تعداد کم اگه میشه شرط واکسن رو برداشت، بیان بردارن. یا راحتترش کنن، مثلا با زدن تک دُز هم بتونن برن.
🔻ولی اگر نه، شرط #واکسن به تعداد جمعیت خروجی از کشور مربوط نمیشه، پس برای سفر ترکیه و جاهای دیگه هم باید این شرط رو قرار بدن. مردم نباید احساس کنن برای سفرهای معنوی داره مانعتراشی میشه توسط مسئولین. اگه برای سفر زیارتی اربعین این موانع وجود داره، برای کنسرت ترکیه باید موانع بیشتری وجود داشته باشه که وجود نداره.
پ.ن دقت داشته باشید که من شرایط ایران رو دارم میگم، دو دز واکسن برای اربعین از شروط ایران هست، عراق شرط واکسیناسیون نگذاشته ولی برای ترکیه شرط واکسن وجود نداره.
#سفر_اربعین
#حسین_دارابی
▪️▪️▪️▪️▪️
🔴اگر به اصطلاح روشنفکری از شما پرسید چرا اینقدر برای #اربعین و امامحسین"ع" هزینه میکنید چرا به فقرا کمک نمیکنین؟ این پاسخ رو حتما تو آستین داشته باشید
🔴سالانه پیش از ۷۰۰ میلیارد تومان خرج هزینهی #کنسرتها میشود که فقرا اجازهی ورود به کنسرت را ندارند زیرا که توان مالی، شرط ورود به کنسرت است.
چرا این هزینه را به فقرا نمیدهید؟
🔵سالانه ۱۰ تریلیون و ۲۰۰ میلیارد تومان لوازم آرایشی خریداری میشود و ایران هفدمین کشور مصرف کنندهی #لوازمآرایشی در جهان است چرا این پول را خرج فقرا نمیکنید ؟!
۱۰ تریلیون پول کمی نیست!!!
🔴ایرانیان در سال ۳۲۵۰ میلیارد صرف خرید سیگار میکنند و تنها درمان به خاطر مصرف سیگار ۷۲۰۰ میلیارد تومان هزینه برای بیماران سیگاری به همراه داشته است، چرا این هزینه را صرف فقرا نمیکنید؟!
🔵 ۲میلیون ایرانی در سال به ترکیه🤮 میروند و ۸۰۰۰ هزار میلیارد تومان هزینه میکنند آیا بهتر نیست این هزینه را به فقرا بدهند؟!
*🔴 بیش از ۲۸۰ هزار ایرانی در سال به امارات میروند و پیش از ۵۰۰ میلیارد هزینهی سفر ایرانیان میشود بهتر نیست این هزینه را به فقرا بدهید.
🔵 بیش از ۸۰ هزار ایرانی در سال به تایلند🤮 میروند و پیش از ۴۰۰ میلیارد هزینهی سفر به تایلند ایرانیان است، بهتر نیست این هزینه را به فقرا داد؟؟؟
🔴 بیش از ۷۲ هزار ایرانی در سال به مالزی میروند و هزینهی سفر ایرانیان حدود ۳۶۰ میلیارد تومان است بهتر نیست این هزینه را به فقرا بدهند؟؟؟؟
🚫 سوال!
✅چرا فقط نزدیک محرم و اربعین، فقرا و نیازمندان برای عدهای دینستیز مهم میشوند؟؟
چرا در هنگام سفر به تایلند و آنتالیا فقرا و نیازمندان مهم نیستند؟
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
📸اشتباه نکنید این بنده خداها اسیر جنگی نیستن !!!
این تصویر مربوط به دیدار اعضایِ شورای شهر #بندرعباس با پاکبانان هست
اعضا شورا روی صندلی، #پاکبانان رو زمین...!
@sarbazane_g
▪️▪️▪️▪️▪️
❇️ سخن بس گوهربار امام حسن مجتبی علیه السلام:
قیل له: لأی شَی ء لا نَراک تَرُدُّ سائِلا وَ إنْ کنْتَ عَلی ناقَة؟
✅ فقال- علیه السلام-:
«إنّی للهِ سائِلٌ، وَ فیهِ راغِبٌ، وَأَنا أَسْتَحْیی أنْ أَکونَ سائِلا وَأَرُدُّ سائِلا، وَ إِنَّ اللهَ عَوَّدَنی عادَةً أَنْ یفیضَ نِعَمه عَلَی وَ عَوَّدْتُهُ أَنْ أَفیضَ نِعَمَهُ عَلَی النّاسِ فَأَخْشی إنْ قَطَعْتُ العادَةِ أَنْ یمْنَعَنی العادَةَ.» وَ أَنْشَدَ یقُولُ:
إذا ما أَتانی سائِلٌ قُلْتُ مَرْحَباً بِمَنْ فَضْلُهُ فَرْضٌ عَلَی مُعَجَّلٌ
وَ مِنْ فَضْلِهِ فَضْلٌ عَلی کلِّ فاضِل وَأَفْضَلَ أَیامِ الفَتی حینَ یسْأَلُ.
⬅️ شخصی از امام حسن مجتبی (علیه السلام) پرسید چرا به هیچ نیازمندی که درخواست کمک میکند جواب رد نمیدهید حتی اگر سوار بر شتر (و در حال حركت) باشيد؟!
💠 امام فرمود:
⬅️ به راستی كه من هم گدای خدايم و در اين گدايی خود به درگاه خدا چشم اميد دارم (و راغبم)؛
و شرم دارم که خود سائل باشم و سائلی را رد کنم.
👈 خدای بزرگ، مرا به برنامهای عادت داده است که همواره نعمتهایش را بر من فرو میریزد
و من هم او را چنان عادت دادهام که نعمتهایش را به مردم میبخشم.
👈 میترسم اگر اين عادتم را ترک کنم،
او نیز عادتش را واگذارد‼️
آنگاه این شعر را خواند:
(هرگاه سائلی به نزد من آید به او خوش آمد و آفرین میگویم، زیرا بخشش نمودن به او بر من واجب است.)
(و هر بخشندهای که به سائل بخشش نماید به فضیلت رسيده، و نیکوترین روزهای #جوانمرد روزی است که از او #درخواست_کمک شود.»
📚 احقاق الحق (قاضي نورالله شوشتري): ج۲۶، ص۴۴۵
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
سفارش اکید و تاکید میکنم که با تمام وجودودر کمال ارامش گوش کنید و تعقل بفرمایید ( حتما حتما حتما)
❤️سبک زندگی: سیاست همسرداری
💠 در هنگام شوخی کردن با همسر، مطمئن باشید که همسرتان نسبت به آن موضوع حساسیت ندارد!
💠 نباید به گونهای باشد که باعث تحقیر شدن همسرتان گردد و به شخصیت وی لطمهای وارد کند.
💠 اگر همسرتان احساس کند که حتی در شوخیهایتان هوای دلش را دارید عاشقتان میشود.
#همسرانه
#سبک_زندگی
🐎رسم رفاقت
🔴در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت
دو بزرگ را امتحان کند
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه است
اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش
برآن اسب سوار است
حیوان کشش این همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،
به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند
دائم جلو می تازد...
میرداماد گفت: اسب او از اینکه
آدم بزرگی چون شیخ بهائی
بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد
و میخواهد از شوق بال در آورد.
🔴در غیاب یکدیگر #حافظ_آبروی هم باشیم👌
🔴ایـن اسـت #رسم_رفـاقـت رفیق باشیم
🐎رسم رفاقت
🔴در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت
دو بزرگ را امتحان کند
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه است
اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش
برآن اسب سوار است
حیوان کشش این همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،
به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند
دائم جلو می تازد...
میرداماد گفت: اسب او از اینکه
آدم بزرگی چون شیخ بهائی
بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد
و میخواهد از شوق بال در آورد.
🔴در غیاب یکدیگر #حافظ_آبروی هم باشیم👌
🔴ایـن اسـت #رسم_رفـاقـت رفیق باشیم
خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: "متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را پذیرفت.
هنگامی که همه چیز همان گونه شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: "چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!"
دختر خندید و گفت "مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده."
بیشتر وقتها، تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم....!!
🌸❤🌸
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
📚#اثبات_خدا_به_راحتی
مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد
✍پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد.
بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد.
از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟ چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد.
📚منبع:داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر
خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🔆 #پندانه
✍گذشتهات رو فراموش نکن
🔹چوپانى به مقام وزارت رسید.
🔸هر روز بامداد برمىخاست و كلید برمىداشت و درب خانه پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر مىرفت.
🔹شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچكس را از كار او آگاهى نیست.
🔸امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست.
🔹روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند.
🔸امیر گفت: اى وزیر! این چیست كه مىبینم؟
🔹وزیر گفت: هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى به غرور نغلتد.
🔸امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!
🔹زندگی دنیا شما را نفریبد و اگر به جایگاهی رسیدید اصل خود را فراموش نکنید.
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️
آراستگی ظاهر و لباس مناسب
زن و شوهر در خانه
✍ابوخالد کابلی از اصحاب خاص امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: یحیی ابن ام طویل دستم را گرفت و مرا خدمت امام سجاد علیه السلام برد. دیدم امام علیه السلام در خانهای با فرشهای مجلل نشسته و لباسهای گران قیمت به تن دارد. پس از مدتی برخاستیم. امام علیه السلام به من فرمود:
فردا هم نزد من بیایید!
وقتی بیرون رفتیم، سرزنشکنان به یحیی گفتم: (مرا نزد کسی بردی که لباسهای پر زرق و برق میپوشد.) و قصدم این بود که دیگر به نزد ایشان برنگردم؛ اما روز بعد، پیش خودم فکر کردم که رفتنم نزد او بی ضرر است؛ برای همین دوباره به خانه او رفتم. دیدم درِ خانه باز است. هیچ کس را ندیدم و تصمیم گرفتم برگردم. در این هنگام امام علیه السلام از داخل خانه، مرا به اسمم صدا زد و گفت: (ای کنکر، داخل شو) این اسمی بود که مادرم من را به آن نامیده بود و هیچکس جز خودم از آن خبر نداشت!
داخل شدم و دیدم دیوارهای خانه گلی است و امام علیه السلام بر روی حصیری از درخت خرما نشسته و لباسی از کرباس پوشیده است. یحیی هم نزد ایشان بود. امام علیه السلام فرمودند:
ای اباخالد، من در آستانه ازدواج هستم و آنچه دیروز دیدی، خواسته زنان بود و من نمیخواستم با آنها مخالفت کنم.
بحارالانوار، ج46، ص105_106.
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
📚عوامل آرامش در قبر
مطابق روایات معتبر در منابع حديثي شیعه، عواملي چند، موجب آرامش در قبر می شود:
🌹۱. خواندن نماز لیله الدفن(وحشت)
دو رکعت است؛ در رکعت اول بعد از حمد یک مرتبه آيه الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر خوانده می شود.
🌹۲. دوستی پیامبر(ص) و اهل بيت(ع)
پیامبر اکرم(ص):
رابطه دوستی با من و اهل بیتم، در هفت موقعیت حساس که هول و هراس آن ها خیلی بزرگ است، سود بخش می باشد؛ هنگام مرگ، در قبر، وقت رستاخیز، هنگام دریافت نامه عمل، زمان حسابرسی، هنگام سنجش اعمال و زمان عبور از صراط.
بحارالأنوار، ج۷، ص۲۴۸
🌹۳. سازگاری زن و شوهر
امام صادق (ع):
مردی که بر اخلاق همسری بد اخلاق صبر کند و به حساب أجر الهی بگزارد، خداوند پاداش شکرگزارن را به او خواهد داد.
وسائل الشيعه، ج۴، ص۱۲۲
پيامبر اکرم (ص):
عذاب قبر از سه طايفه از زنان برداشته خواهد شد و با فاطمه(س) دختر محمد (ص) محشور مي شوند. زنی که بر غیرت (وتعصب بیجا و بددلی) شوهرش شکیبا باشد؛ زنی که در برابر بد اخلاقی همسرش صبور باشد، زنی که مهر خود را به همسرش ببخشد. خداوند به هر یک از آن ها ثواب هزار شهید و یک سال عبادت را می بخشد.
وسائل الشيعه، ج۲۱، ص۲۸۵
🌹۴. اقامه نماز
پیامبر اعظم(ص):
نماز شفیع نمازگزار نزد ملک الموت، مونس در قبر، بستری نیکو در قبر و پاسخ به سؤال نکیر و منکر می باشد.
بحارالأنوار، ج۸۲، ص۲۳۱
🌹۵. خواندن قرآن کریم
مطابق روایات سوره های زیر باعث بر طرف شدن عذاب قبر می شود:
نساء هر جمعه، مداومت بر خواندن زخرف، خواندن تکاثر وقت خواب، یس قبل از غروب، ملک بالای سر میت
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
#شهيد
وعده داوزدهم رضا
( از خاطرات شهید رضا چراغی )
روزی از (رضا)پرسیدم :
تابه حال چندبار مجروح شدی؟
تبسمی کرد و گفت:یازده بار!
و اگر خدا بخواهد به نیت دوازده امام ٬در مرتبه دوازدهم شهید می شوم.
او همانطور که وعده داده بود،
مدتی بعد در منطقه(شرهانی) به وسیله ترکش خمپاره راه جاودانگی را در پیش گرفت.....
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
واقعا ارزش خوندن داره
✳️ *اصالت چیست*
در روزگاران قدیم درب قصر یکی از پادشاهان لکه سیاهی افتاده بود خادمین درباریان هر کاری می کردند و هر جا که ممکن بود رفتند ولی نتوانستد لکه را از بین ببرند
مرد فقیری از این موضوع مطلع شد گفت من میدانم چرا درب قصر پادشاه سیاه شده است
مرد فقیر را پیش پادشاه بردند
پادشاه از آن مرد فقیر علت لکه سیاه درب را پرسید
مرد فقیر در جوابپادشاه گفت
داخل درب گرانبهای قصر شما کِرمی هست که دارد که ازداخل درب را میخورد
پادشاه به اوخندید وگفت ای مردک مگر میشود در داخل درب کرم زندگی کند
مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد
پادشاه گفت باشه دستور میدهم درب را خراب کنند اگر نبود گردنت را میزنم
مرد بیچاره پذیرفت
وقتی در را شکافتند دیدند کِرمی زیر قسمت سیاهی لکه رنگ وجود دارد
پادشاه از پاسخ او خوشش آمد و دستور داد مرد فقیر را به گوشه ای از آشپزخانه برده و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند
روز بعد پادشاه که سوار بر مرکب یکی از اسبانش شد بود رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست
مرد فقیر گفت شاید این اسب در تند دویدن بهترین باشد که هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه سوال کرد ای مرد بگو ببینم چه ایرادی
مرد فقیر گفت این اسب در اوج دویدن هم که باشد وقتی رودخانه ای ببیند به درون آب میپرد
پادشاه باورش نشد برای امتحان صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت اسب با دیدن رودخانه سریع خودش را درون آب انداخت
پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند
وقتی فقیر را نزد پادشاه آوردند پادشاه از او سوال کرد مردک بگو دیگر چه میدانی
مرد که به شدت میترسید با ترس گفت
میدانم که تو شاهزاده نیستی
پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند
_ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت
پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم
مادرش بعد کمی طَفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم
من و شاه از داشتن بچه بی بهره بودیم
و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم
وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم
بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سر دانایی او پرسید
مرد فقیر گفت
علت سیاهی در را از آنجایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود
علاقه اسب به آب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که در زمان کُره بودن در زمان چریدن در چراگاه حتما روزی از شیر گاومیشی خوراک کرده و حتما به آب تنی علاقه مند شده
پادشاه پرسید اصالت مرا چگونه فهمیدی
فقیر گفت: من پاسخ دو سئوال مهم زندگی ات را به تو دادم
ولی تو به جای پاداش دو شب مرا به گوشه ای از آشپز خانه فرستادی و غذای پسمانده درباریان دادی
چون این کار تو را دور از کرامت یک شاهزاده دیدم
فهمیدم تو شاهزاده نیستی
یادمان باشد خصایص ما انسان ها ذاتی است
هیچگاه آدم کوچک بزرگ نمی شود وبرعکس هیچوقت بزرگ و بزرگ زاده کوچک نمی شود
نه هرگرسنه ای فقیراست
ونه هر بزرگی ، بزرگوار
بس نتیجه می گیریم مهم اصالت وریشه آدماست و درچه مکتب و مسلکی و چگونه محیطی تربیت یافته است
تواول بگوباکیان زیستی
که تا من بگویم که تو کیستی
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
عرض *سلام و درود خدمت یکایک* *🌐 کاربران* *عزیز*🌹 و *بزرگوار* بویژه کاربران فعال گروه و *کمال تشکر* و قدر دانی خدمت کاربرانی که به تازگی به گروه *فرهنگی اجتماعی مالک _اشتر* 🥇🥈🥉♨️ پیوستن.
↶【به ما بپیوندید 】↷
*═══✼🍃🌹🍃✼══*
*لشکر__ سایبری سربازان ولایت*
واتساپ
*🪀فرهنگی اجتماعی مالک اشتر🥇*
https://chat.whatsapp.com/IA2cbzvIcF847az6KjpAGW
*🪀گروه فرهنگی اجتماعی مالک اشتر🥈*
https://chat.whatsapp.com/FwSDuqzraZp7BhdOXWTqPW
*🥉ایدئولوژی فرهنگی اجتماعی مالک اشتر🪀*
https://chat.whatsapp.com/JGx1keFgDQ4JfZE1K9AqxK
*♨️گروه فرهنگی اجتماعی مالک اشتر ایتا*
https://eitaa.com/joinchat/4119855201Cdbad40b388
*🌐BOLBOLE*
*🇮🇷🥈فرهنگی اجتماعی مالک اشتر*
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
✍شخصی از امام سجاد (ع) پرسید:
مرگ چیست؟ حضرت فرمودند:
مرگ برای مومن
برای مومن، کندن لباس چرکین و پر حشرات است و گشودن بندها و زنجیرهای سنگین و تبدیل آن به فاخرترین لباسها و خوشبوترین عطرها و راهوارترین مرکب ها و مناسب ترین منزلها است.
مرگ برای کافر
و برای کافر مانند کندن لباسی است فاخر و انتقال از منزلهای مورد علاقه و تبدیل آن به چرک ترین و خشنترین لباسها وحشتناکترین منزلها و بزرگترین عذاب.
📚 بحارالانوار، ج6، ص 155
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✅ده ويژگی باعث ده بلا !
✍حضرت پيامبر خدا (ص) فرمود:
هنگامی که ده ویژگی در امّت من پیدا شود، خداوند آنها را دهگونه عذاب میکند: گفتند: ای رسول خدا، آن ده ویژگی چیست؟ فرمودند:
هنگامی که کم دعا کنند (نسبت به دعا بی اهتمام شوند) بلا نازل میشود، و هنگامی که صدقه دادن را ترک کنند، مریضیها زیاد میشود، و هنگامی که زکات را ترک کنند، مرگ و مير چهارپایان زیاد میشود، و هنگامی که حکومت ستم کند، آسمان از باران دریغ میکند، و هنگامی که در ميان آنها زنا زیاد شود، در ميان آنها مرگ ناگهانی زیاد میشود، و هنگامی که ربا زیاد شود، زلزله زیاد میشود، و هنگامی که بر خلاف حکم خدا، حکم کنند، دشمنانشان بر آنها مسلط میشوند، و هنگامی که پیمان خدا را بشکنند، خداوند آنها را به کشتار مبتلا میکند، و هنگامی که کمفروشی کنند، خدا آنها را با قحطی مؤاخذه میکند.
🔺سپس رسول خدا (ص) این آیه را خواندند:
بواسطه اعمال و کردار خود مردم، فساد در خشکی و دریا پدیدار گشت، تا بعضی از آنچه را انجام دادهاند به آنها بچشاند، شاید که از راه خلاف بازگردند. (الروم: آیه 41)
📚 جامع الأخبار ، ص ۵۰۹ ، ح۱۴۲۰
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دلبسته صابون (حکایت عطّار بصراوی)
شخص عطّاری از اهل بصره می گوید:
روزی در مغازه عطّاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر وکافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن وچهره هایشان دقّت کردم، متوجّه شدم که اهل بصره وبلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر ودیارشان پرسیدم؛ امّا جوابی ندادند. من اصرار می کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هرحال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار (صلّی الله علیه وآله) وآل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ما از ملازمان درگاه حضرت حجّت (علیه السلام) هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر وکافورش را از تو بخریم.
همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم وتضرّع واصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید.
گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است وچون اجازه نفرموده اند، جرأت این جسارت را نداریم.
گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید، اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم والاّ از همان جا برمی گردم ودر این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر وپاداش خواهد داد؛ امّا باز هم امتناع کردند. بالاخره وقتی تضرّع واصرار را از حدّ گذراندم، به حال من ترحّم نموده ومنّت گذاشتند وقبول کردند. من هم با عجله تمام سدر وکافور را تحویل دادم ودکان را بستم وبا ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ امّا من ایستادم. متوجّه من شدند وگفتند:
نترس؛ خدا را به حقّ حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو وروانه شو.
این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حقّ حضرت حجّت (ارواحنا فداه) قسم دادم وبر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم.
ناگاه ابرها به هم پیوستند وباران شروع به باریدن کرد.
اتّفاقا من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته وآن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابون ها افتادم وخاطرم پریشان شد.
به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرورفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ امّا با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجّه من شدند ومرا به آن حالت دیدند، برگشتند ودست مرا گرفتند واز آب بیرون کشیدند وگفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن ومجدّدا خدای تعالی را به حضرت حجّت (علیه السلام) قسم بده. من هم توبه کردم ودوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت (علیه السلام) قسم دادم وبر روی آب راهی شدم.
بالاخره به ساحل دریا رسیدیم واز آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم.
مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است وبا آنها تا نزدیک چادر رفتم وهمان جا توقّف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد ودرباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم، حضرت فرمودند: ردّوه فانّه رجل صابونی؛ او را به جای خود برگردانید ودست ردّ به سینه اش بگذارید، تقاضای او را اجابت نکنید ودر شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی.
این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگی های دنیوی خالی نکرده است تا محبّت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی هم نشینی با دوستان خدا را ندارد. این سخن را که شنیدم وآن را بر طبق برهان عقلی وشرعی دیدم، دندان این طمع را کنده وچشم از این آرزو پوشیدم ودانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگی های دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود وصورتی مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت وملازمت آن حضرت باشد
📕میر مهر
(جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه))
نویسنده: مسعود پور سید آقایی
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🔆 #پندانه
✍ اثر میخ عصبانیت روی دیوار دل دوستان
🔹بچه كوچک بداخلاقی بود که پدرش به او يک كيسه پر از ميخ و يک چكش داد و گفت: هر وقت عصبانی شدی، يک ميخ به ديوار روبرو بكوب.
🔸روز اول پسرک مجبور شد ۳۷ ميخ به ديوار روبرو بكوبد.
🔹در روزها و هفتههای بعد كه پسرک توانست خلق و خوی خود را كنترل كند و كمتر عصبانی شود، تعداد ميخهايی كه به ديوار كوفته بود، رفته رفته كمتر شد.
🔸پسرک متوجه شد كه آسانتر آنست كه عصبانی شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخها را در ديوار سخت بكوبد.
🔹به اين ترتيب روزی رسيد كه پسرک ديگر عادت عصبانی شدن را ترک كرده و موضوع را به پدرش يادآوری كرد.
🔸پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازای هر روزی كه عصبانی نشود، يكی از ميخهايی را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد.
🔹روزها گذشت تا بالأخره يک روز پسر جوان به پدرش رو كرد و گفت: همه ميخها را از ديوار درآورده است.
🔸پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواری كه ميخها روی آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد.
🔹سپس رو به پسر كرد و گفت: دستت درد نكند، كار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهايی كه در ديوار به وجود آوردهای نگاه كن! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلی نخواهد شد.
🔸پسرم وقتی تو در حال عصبانيت چيزی را میگویی مانند ميخی است كه بر ديوار دل طرف مقابل میكوبی.
🔹تو میتوانی چاقویی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نيست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت میخواهم كه آن كار را كردهام اما زخم چاقو كماكان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. يک زخم فيزیكی به همان بدی يک زخم شفاهی است.
🔸دوستها واقعاً جواهرهای كميابی هستند، آنها میتوانند تو را بخندانند و تو را تشويق به دستيابی به موفقيت کنند. آنها گوش جان به تو میسپارند و انتظار احترام متقابل دارند و هميشه مايل هستند قلبشان را به روی تو بگشايند.
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
*شهید علی ذاکری*
نقل از شیخ حسین انصاریان
شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم.
دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند.
این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیشنماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام .
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهرترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و…
حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون شهدا هم دارد.
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
👌🏼یـــــــ❗️ــــک تلنــــــ⚠️ـــــگر
🔹پیامبر اکرم(ص)فرمودند…✨
نگه داشتن وحفظ دین و ایمان در آخرالزمان همانند.. نگه داشتن ذغال گداخته در کف دست است..🔥
🔹همچنین فرمودند:
در آخرالزمان کارهای زشت بعنوان کارهای خوب توجیه میشوند..!❌
و زنان موی سر خودشان را همانند کوهان شتر زینت میدهند..!🐫
دوران آخرالزمان دورانی است که..!💥
بعضی از آقایون دوست دارند خودشان را شبیه خانوم ها آرایش کنند.!💄 و بعضی از خانوم ها دوست دارند خودشان را مثل آقایون زینت دهند.!👤
دوران آخرالزمان دورانی است که..👇🏿
لذت گناه حرام برای بعضی ها از عسل🍯 شیرین تر میشود..
و اگر کسی بخواهد جلوی حرام خودرا بگیرد یا نهی از منکر کند, بدجوری او را مورد عنایت قرار میدهند❗️ آن هم چه عنایتی..👊🏼
👈🏾در آخرالزمان آنقدر حق و باطل با هم آمیخته میشوند که..
نمی توانیم تشخیص بدهیم که چه کسی خوب است..😣
و بعضی ها هم حکم خدا را زیر پا گذاشته و علنا هرچه میل دلشان است, انجام میدهند👹
🔹امـــــروزه..
در زمانی به سر میبریم که..
اگه یک مادر نـجـیـبـی به دختر کوچیـــکش روسری بستن را یاد میدهد..👧🏻 بعـــضی ها به این مادرنـجـیـب تیکه می اندازند ومیگویند
مــگر میخواهی با این روسری بستن دخترت رو خــفــه کنی.. ولـــش کن..هنوز بچه است و چیزی نمی فهمه..😒
امـــــــــــــا…‼️
اگر مادری دخترش را از کوچیکی آرایش بکنه و مثل عروسک..👩🏻به همه نشونش بده..همه به این مــادر میگن..😏چه مادر باکلاسی!
چه مادر با سلیقه ی!
که اینگونه دخترش رو بزک میکنه.😏
امــــــــروزه..
در زمانی به سر میبریم که...اگر یک بچه حزب اللهی ریش بذاره..👨🏻
همه بهش تیکه می اندازند و میگویند
مگر پیرمردی که ریش میذاری..👴🏼
اول جونیته بقول خودشان برو حال کن😎
❌ولـــــــــــی…
اگر آقا پســــری که صورتشو همانند خـــانوم ها آرایـــش میکنه
و..👨🏻شـــلواره پاره میپوشه.. 👖همه بهش میگن.. چه آقا پسر مــدرنیته ی که همیشه با مْــــد روز آپــدیت میشه..👺
کجـــایند سربـــداران ســـر بریده ما..؟!😞سربدارانی که برای بقای اســـلام عزیز و برای شـــادی دل امام عصر(عج) اینگونه ســــرهایشان را بریدند..😭
ولـــــی امــــروزه…
کسانی که پیروی کردن از دستورات شرع را مایه عقــب افتادگی میدانند..👺
کسانیکه برهنگــی را نشانه مـنـورالـــفکری مــیدانند.❌
اینگونه پا روی خــون های ریخته شده شـــهدا میگذارند..😣
⚠️بعضی از دختر خانومها برداشتن روسری برایشان عـادی شده..👩 بعضی از آقایون هم رقصیدن در خیابان برایــشان عـادی شده..🚶
💥خواسـتم به این اشخاص با کلاس بگم که اگر شیــعه هستید شک نکنید…
👈همه این مســـائل را امــــام عصر(عج) دیـــده است..👉
شرمنده ام مولا جان که در این دوره زمونه در میان محبانت چقدر..غـــــریــــبــــــی..😞
بخدا من دیگه حرفی ندارم😣
🙏فقط میتونم بگم مولا جان شرمنده ایم.
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•