فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر به سر گذاشتن با پیرمرد روستایی😊
با ذکر صلوات هدیه به پیشگاه مولا صاحب الزمان(عج الله) درنشـــر مطالب و ثــواب آنها شریــک شویــد.
💚الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبکبرۍسلاماللهعلیها💚
#دهه_کرامت #امام_رضا
#اللهم_ارزقنا_مشهد الرضا🤲
💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
💠 شيعه حقيقي از ديد حضرت رضا(ع)💠
💮هنگامي كه 🌟حضرت رضا ( ع ) در خراسان بود ، جمعي از شيعيان از راه دور براي زيارت رضا ع به در خانه آن حضرت آمدند دربان به نزد🌟 حضرت رضا ( ع ) رفت تا اجازه ورود آنها را بگيرد ، جريان را به حضرت عرض كرد ، 🌟امام رضا ( ع ) به او فرمود : ( فعلا كار دارم ، به آنها بگو بروند ) .
دربان كنار درآمد و به آنها گفت : ( برويد فعلا آقا كار دارد ) .
آنها رفتند و روز دوم به در خانه 🌟حضرت رضا ( ع ) آمدند ، باز مثل روز قبل ، اجازه ورود داده نشد و آنها رفتند ، دو ماه هر روز آنها مي آمدند و برمي گشتند ، سرانجام نااميد شدند ، و به دربان گفتند : به حضرت رضا ( ع ) عرض كنيد ، ( ما از شيعيان پدر تو امير مؤمنان 🌟حضرت علي ( ع ) هستيم ، دشمنان ما ، نسبت به ما شماتت و سرزنش مي كنند كه شما به ما اجازه ملاقات نداديد ، و ما اين بار شرمنده مي رويم ، و در برابر نيشخند مخالفان ، بيچاره خواهيم شد ) .
دربان پيام آن ها را به حضرت رضا ( ع ) ابلاغ كرد ، 🌟حضرت فرمود : به آنها اجازه بده وارد شوند .
دربان به آن ها اجازه ورود داد ، آنها به حضور 🌟حضرت رضا ( ع ) رسيدند و سلام كردند ، حضرت رضا ( ع ) جواب سلام آنها را نداد و حتي اجازه نشستن به آنها نداد ، آنها همچنان ايستاده بودند ، سرانجام آنها گفتند : ( اي پسر 🌟رسول خدا ( ص ) ! چه شده كه ما اين گونه مورد بي مهري شما شده ايم ، و بعد از دوماه در بدري و اجازه ندادن اكنون اين گونه قدر ما را ناچيز نمودي ، و بعد از اين همه بي اعتنايي ، ديگر آبرويي براي ما باقي نمي ماند ) .
🌟حضرت رضا ( ع ) فرمود : اين آيه ( 30 شوري ) را بخوانيد :
💎و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ، و يعفو عن كثير : ( هر ناگواري كه فراگير شما مي شود ، به خاطر اعمالي است كه انجام داده ايد ، با اينكه خداوند ، بسياري از گناهان را مي بخشد ) .
( من در اين برخورد با شما ، از خدا و رسول خدا و اميرمؤمنان و از پدران و اجداد پاكم پيروي كرده ام ) .
آنها عرض كردند : براي چه ؟ مگر ما چه گناهي كرده ايم ؟
🌟حضرت رضا ( ع ) فرمود :💎 ( شما ادعا مي كنيد كه شيعه اميرمؤمنان علي ( ع ) هستيد ) ( همين گناه شما است كه ادعاي دروغين مي كنيد )
( واي بر شما ! بدانيد كه شيعه اميرمؤمنان علي ( ع ) حسن و حسين ( ع ) سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمار و محمد بن ابوبكر ( سلام الله عليهم ) هستند كه در هيچيك از دستورهاي علي ( ع ) سرپيچي نمي كردند ، و هرگز مرتكب كاري كه نهي شده بودند ، نمي شدند ، شما ادعا مي كنيد كه شيعه هستيم ، ولي در اكثر اعمال خلافكار و مقصر هستيد ، در انجام وظائف واجب ، كوتاهي مي كنيد در اداي حقوق برادران ديني ، سستي مي نمائيد ، و در آنجا كه تقيه ( كتمان عقيده براي حفظ جان ) واجب نيست تقيه مي كنيدو در آنجا كه تقيه واجب است تقيه نمي كنيد ، اگر مي گوئيد : ما دوستدار علي ( ع ) و دوست دوستان او هستيم ، و از دشمنان او بيزار مي باشيم . سخن شما را رد نمي كنم ، ولي اين ادعا ، ادعاي بسيار مقدس است اگر كردار شما با گفتارتان تطبيق نكند ، به هلاكت مي رسيد ، مگر اينكه توبه نمائيد و جبران كنيد تا مشمول رحمت الهي گرديد ) .
آنها گفتند : ( اي فرزند رسول خدا ! از درگاه خدا طلب آمرزش مي كنيم و توبه مي نمائيم و ديگر نمي گوييم ما شيعه علي ( ع ) هستيم ، بلكه مي گوييم مادوست علي ( ع ) و دوست دوستان علي ( ع ) هستيم و با دشمنان شما دشمن مي باشيم . )
آنگاه 🌟حضرت رضا ( ع ) به آنها فرمود : 💎آفرين بر شما باد اي برادران و دوستانم ، بفرمائيد بفرمائيد ، بفرمائيد ، ( آن حضرت مكرر آنها را به حضور خواند ) تا آنها را يك يك در آغوش گرفت ، و به دربان فرمود : ( چند بار مانع ورود آنان به نزد من شدي ؟ )
دربان عرض كرد : ( شصت بار ) .
فرمود :💎 شصت باز نزد آنها برو و بر آن ها سلام كن و سلام مرا به آن ها برسان ، آنها با استغفار و توبه خود ، از گناه پاك شدند ، و به خاطر دوستيشان با ما سزاوار كرامت گرديدند ، به امور آنها رسيدگي كن و مشكلات آنها را رفع كن و آنچه لازم است به آنها از خواربار و پول و . . . كمك كن.
📚بحار الانوار، ج 10،ص157 الی 159
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
#داستان_آموزنده
🔆مخلص دعایش مستجاب شود
🌴«سعید بن مسیّب» گوید: سالی قحطی آمد و مردم به طلب باران شدند. من نظر افکندم و دیدم غلامی سیاه بالای تپهای برآمد و از مردم جدا شد. به دنبالش رفتم و دیدم لبهای خود را حرکت میدهد. هنوز دعای او تمام نشده بود که ابری در آسمان ظاهر شد.
🌴غلام سیاه چون نگاهش به من افتاد، حمد خدا را کرد و ازآنجا حرکت نمود و باران ما را فروگرفت به حدی که گمان کردیم که ما را از بین خواهد برد.
🌴من به دنبال آن غلام شدم، دیدم خانهی امام سجاد علیه السّلام رفت. خدمت امام رسیدم و عرض کردم: «در خانهی شما غلام سیاهی است، منت بگذارید ای مولای من و به من بفروشید.»
🌴فرمود: «ای سعید! چرا به تو نبخشم؟» پس امر فرمود بزرگ غلامان خود را که هر غلامی که را خانه است به من عرضه کند. پس ایشان را جمع کرد ولی آن غلام را در بین ایشان ندیدم.
🌴گفتم: «آن را که من میخواهم، در بین ایشان نیست.» فرمود: «دیگر باقی نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود او را حاضر نمودند. چون حاضر شد، دیدم او همان مقصود من است.
🌴گفتم: «مطلوب من همین است.»
امام فرمود: «ای غلام، سعید مالک توست همراهش برو. غلام رو به من کرد و گفت: چه چیز تو را سبب شد که مرا از مولایم جدا ساختی؟»
🌴گفتم: «به سبب آن چیز که از استجابت دعای باران تو دیدم.» غلام تا این را شنید، دست ابتهال به درگاه حق بلند کرد و رو به آسمان نمود و گفت: «ای پروردگار من، رازی بود مابین تو و من، الآن که آن را فاش کردی، پس مرا بمیران و بهسوی خود ببر.»
🌴پس امام علیه السّلام و آن کسانی که حاضر بودند، از حال غلام گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم.
🌴چون به منزل خویش رفتم، رسول امام آمد و گفت: «اگر میخواهی به جنازهی غلامت حاضر شوی، بیا!»
با آن پیامآور برگشتم و دیدم آن غلام وفات کرد.
📚منتهی الامال، ج 2، ص 38 -اثبات الوصیه مسعودی، ص 318
🌱🌱امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «عمل را با اخلاص بجا بیاور که اندک آن تو را کفایت میکند.»
📚جامع السعادات، ج 2، ص 404
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖عشق بازی یک سبزواری با خداوند جل و جلاله
این کلیپ را چندین بار ببینید و بشنوید، همان طور که رهبرمون چندین بار متنش را خوانده
#عاشقانه
#وصیت_نامه
#لاله_ها
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
🌹ماجرای پناهنده شدن یک شتر به حرم مطهر امام رضا علیه السلام
♦️در منطقه محمد آباد مشهد، کشتارگاهی بود که محل ذبح حیوانات و تأمین گوشت قصاب خانه های مشهد بود. روزی، صاحب کشتارگاه، شتری را خریداری و برای ذبح به کشتارگاه می برد.
♦️ناگهان قبل از ذبح، حیوان افسار خود را کشیده و به سمت حرم مطهر فرار می کند. همه تلاشها برای نگه داشتن آن بی نتیجه می ماند. من آن روز حرم مشرف بودم، ناگهان دیدم از درب شرقی صحن انقلاب (عتیق)، شتری وارد صحن شد و مستقیم به سمت درب غربی رفت، اما قبل از رسیدن به درب غربی برگشت نگاهی به گنبد و بارگاه انداخت و آرام آرام پشت پنجره فولاد رفت و آنجا زانو زد.
♦️کم کم زائران جمع شدند، خدّام و مسئولین حرم هم رسیدند، صاحب شتر نیز خودش را رساند، صحنه جالبی بود، از چشمان حیوان مرتب اشک جاری بود، فرد غریبه ای جلو آمد و خواست بهای شتر را به صاحب آن بپردازد. صاحب شتر گفت: من این حیوان را به مولای مان حضرت رضا علیه السلام می بخشم و امیدوارم حضرت هم مرا به نوکری خود بپذیرند. حیوان را به مزرعه آستان قدس بردند و تا پایان عمر در آنجا آزادانه مشغول چرا و گشت و گذار بود.
📚منبع: کتاب ذره و آفتاب
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟
من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟❤️
🌕🌺🌕ولادت
🌕🌺🌕با
🌕🌺🌕سعادت
🌕🌺🌕امام
🌕🌺🌕مهربانی
🌕🌺🌕حضرت
🌕🌺🌕علی بن
🌕🌺🌕موسی
🌕🌺🌕الرضا
🌕🌺🌕برهمگی
🌕🌺🌕مبارک
🌕🌺🌕باد
عیدتون مبارک 🌹🌹🌺🌺
✍ بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 مرحوم حبیبالله چایچیان(حسان) دربارهی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» میگوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم.
♻️ دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟
❇️ ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.)
✅ با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود،
🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد.
🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است...
♻️ شعر کامل به شرح زیر است:
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبکخیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین منند
بیکسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده
🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹
پیشاپیش میلاد عالم آل محمد، آن امام رئوف بر شیعیان و محبانش تبریک وتهنیت باد🌷🍃
#امام_رضا
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
💠 مرحوم کلینی نقل میکند که شخصی از اهل بلخ که در سفر امام رضا(ع) از مدینه به خراسان همراه آن بزرگوار بود، میگوید: روزی در بین راه سفره غذا را پهن کردند، آن بزرگوار تمام خادمان و غلامان از سفید و سیاه را بر سر سفره جمع کرد، من گفتم: فدای شما شوم، بهتر نبود که برای اینان سفره جداگانه انداخته شود؟ آن حضرت فرمودند: «مَهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ [۶] تند مرو، همانا خدای ما یکی است، مادر و پدر همه یکی است و پاداش به اعمال است (نه به سیاه و سفیدی و جاه و مقام) .
📚کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط- الإسلامیة)، ج ۸، ص ۲۳۰، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، چاپ: تهران، ۱۴۰۷
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
یه بنده خدایی میگفت پسرم یک دوستی داشت خییلی پسر عاااالیی بود..
پدر اون بچه راننده کامیون بود..
من همیشه حسرت خوبی اون بچه رو میخوردم که چرا بچه من به اون خوبیت نیست..
میگفت متوسل شدم به امام رضا بهم بگه چرا بچه اون راننده کامیون از پسر من بهتره🤔
میگفت یک شب تو خواب مشرف شدم محضر حضرت رضا ، حضرت بهم فرمود این راننده کامیون هرموقع میخواد بره سرویس شهرستان، خروجی مشهد از ماشین میاد پایین میگه آقا من نیستم بالای سر زن و بچم ..تربیت بچه هام سپردم دست شما.. و ما تربیت بچه هاش عهده گرفتیم..
و اما تو به علم و معلومات خودت مغروری میگی من بچه ام درست تربیتش میکنم این حاصل تربیت توست و اون بچه حاصل نگاه و عنایت و تربیت ما..
👈🏽بچه هاتون بسپرید دست اهلبیت..
👈🏽بچه هاتون بیمه اهلبیت کنید..
👈🏽بچه هاتون مجالس اهلبیت و حرم اهلبیت ببرید
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
.
چرا لقب امام رضا #انیس_النفوس است؟
🔴انیس النفوس به کسے گفته می شود که
وقتی با او صحبت میکنے با جان و دل به
تو گوش میکند و راحت با افــــراد انس و
اُلفت پیدا میکند...
🔴لذا در زیارتنـــامه ی تمام اهل بیت (علیهم السلام) آمده که چون به زیارت رفتے
بایست و بخوان...
🔴اما در زیارتنامه علی بن موسی الرضـا(علیه السلام) آمده که بالا سر حضرت
بنشین و بخـوان ، چرا که ایشــــان انیـس
النفوس اند و با جـــان و دل به حرفهایت
گوش میدهند...
🟢دلم از فَرطِ گُنه سنگ شده ، کاری کن
🟢که نفسهای تو در سنگ،اثر خواهد کرد
🌼أللَّھم عـجـلْ لوَلیڪ ألْفَرَج🌼
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
☘☘☘☘☘☘
🔆سیرهی امام سجاد علیهالسلام
🔅یکی از اقوام امام سجاد علیهالسلام نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد. حضرت در جواب او چیزی نفرمودند. چون آن شخص از مجلس برفت، حضرت به اهل مجلس خود فرمود: «شنیدید آنچه را که این شخص گفت. الآن دوست دارم که با من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنوید.»
آنان گفتند: «ما همراه شما میآییم و دوست داشتیم که جواب او را میدادی.» حضرت حرکت کردند و این آیهی شریفه را میخواندند: «آنان که خشم خود را فرونشانند و از بدی مردم درگذرند (نیکوکارند) و خدا دوستدار نکوکاران است.»*
🔅راوی این قصه گفت: ما از خواندن این آیه فهمیدیم که حضرت به او خوبی خواهد کرد. پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند که به او بگویید علی بن الحسین علیهالسلام است.
چون آن شخص شنید که حضرت آمده، گمان کرد حضرت برای جوابگویی دشنام آمده است!
🔅حضرت تا او دیدند، فرمودند: ای برادر! تو نزدم آمدی و مطالبی ناگوار و بد گفتی، اگر آنچه گفتی از بدی در من است، از خداوند میخواهم که مرا بیامرزد و اگر آنچه گفتی در من نیست، خداوند تو را بیامرزد.
🔅آن شخص چون چنین شنید، میان دیدگاه حضرت را بوسید و گفت: «آنچه من گفتم در تو نیست و من به این بدیها سزاوارترم.»
📚منتهی الامال، ج 2، ص 4
حضرت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم فرمود: «من برای تکمیل اخلاق نیک، مبعوث شدهام.»
📚جامع السادات، ج 1، ص 23
☘☘☘☘☘☘☘
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#تصمیم_در_سردخانهی_مخصوص_شهدا....
🌷برادرم بعد از ظهر یکی از روزها به دیدنم آمد و بعد از مدتی برخاست و گفت قصد دارم به گلزار شهدای اصفهان بروم و سپس خداحافظی کرد و از منزل خارج شد. بعد مطلع شدیم که شب به خانه برنگشته. بسیار نگران شدیم. نگرانی ما تا فردا ظهر ادامه داشت تا به منزل امد، پرسیدیم: دیشب کجا بودید؟ چرا همه ما را نگران کردید؟ گفت: دیشب چند ساعتی گلزار شهدا بودم، بعد از ان هم به سردخانهای که مخصوص شهدا بود رفتم. چهار تابوت شهید را دیدم در کناره پیر خستهای به دنبال گمشدهاش میگشت. اجساد شهدا را یک به یک نگاه میکرد تا آنکه به بالین فرزند شهیدش رسید....
🌷صورتش را بر صورت فرزند قرار داد سپس سرش را بلند کرد و دوباره خم شد اما این بار بر روی سینه فرزند با چشمانش با او سخن میگفت. سینه فرزندش را بوسه باران کرد، سپس برخاست و سه مرتبه دور جسد فرزند چرخید بعد از ان ایستاد و دستانش را بالا گرفت و گفت: خدایا این فرزندم در راه تو قربانی شده، این قربانی را از من به شایستگی قبول کن. در ان لحظه که من شاهد ماجرا بودم به خود گفتم آیا شهادت نصیب من میشود دادا (خواهر). من تصمیم دارم به جبهه بروم حال که قرار است انسان بمیرد چه بهتر است که مرگ، مرگِ شهادت باشد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز قدمعلی عسگری
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🔴شفاي عالمي وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي
✍آيت الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سالها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود :
« مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،سجدهي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شدهام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالبتر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري ميكشيدم، بيدرنگ شفا مييافت ! البته در همان روزهاي نخست با يك مرتبه دست كشيدن بيماريهاي صعب العلاج بهبود مي يافت، ولي بعد از مدتي كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاي ديگري را نيز بر آن بيفزايم تا مريضي شفا يابد .»
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشهي چشمي به ما كنند
📚 بحارالانوار
🌸میلاد امام رضا (ع) مبارک🌸
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
💫🌟💫🌟💫🌟💫
💠در وجوب خدمت به خلق💠
🌟امام صادق – علیهالسّلام - فرمود: 💎هرگاه مؤمنی بتواند برادر خود را یاری رساند اما كمكش نكند، خداوند در دنیا و آخرت او را تنها گذارد.
🌟رسول خدا – صلیالله علیه و آله- فرمود:
💎كسی كه بتواند حاجت نیازمندی را برآورد ولی دست رد بر سینة او زند، گناهش چون گناه باجگیر است.
🌟امام باقر –علیهالسّلام - فرمود:
💎كسی كه از كمك به برادر مسلمان خود و برآوردن حاجت او دریغ كند، خداوند او را گرفتار كمك به كسی كند كه به سبب آن گناه کند و مزدی هم نبرد.
🌟امام صادق – علیهالسّلام - فرمود: 💎كسی كه برای طلب حاجت خود یا برای سلام و احوالپرسی نزد برادر مؤمن خود رود و او خود را از وی مخفی كند تا زنده است، پیوسته مشمول لعنت و نفرین خدا شود.
📚احادیث مشهور و سهل الوصول
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱
#داستان_آموزنده
🔆سکه و لباس
💥ریّان بن صلت گوید: «به خدمت امام رضا علیه السّلام در خراسان رفتم و در دل خود گفتم: از حضرت میخواهم سکههایی را که به نام او زده شده به من بدهد.
💥چون بر امام علیه السّلام وارد شدم، به غلام خود فرمود: «ریّان دینارهایی را که اسم من بر آن است میخواهد، سی عدد از آنها را بیاور و به او بده!» غلام آورد و من از او گرفتم.
💥باز در دلم گفتم: «کاش مرا به لباسهای تن شریفش میپوشانید.» چون این خیال در دلم گذشت، امام علیه السّلام رو به غلامش کرد و
💥فرمود: «لباسهایم را بشویید و بیاورید، همچنان که هست.» پس پیراهن و ازار (زیر جامه، شلوار) و کفش خویش را به من داد.»
📚منتهی الامال، ج 2، ص 275
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امواتتون شب و روز جمعه منتظرن
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
#یاد_اموات
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد#دانشمند
🔵بعضی از کارها خیلی راحته اما خیلی تاثیرگذارِ
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
💠 عطر تن کاشیهای فیروزه
✍️ فاطمه میری، نویسنده حوزوی
آنوقت که هنوز نمیدانستم دل کجاست؟ وقتی به گنبدتان نگاه میکردم چیزی درونم شروع به تاپ تاپ میکرد؛ چیزی شبیه به نبض، چیزی شبیه به حیات، آنوقت بود که دلدار شدم. اول شما بودید و بعد محبت را آموختم. اول شما بودید و بعد همه چیز. اصلا مگر میشود از عشق گفت و شما اول خط نیامدهباشید؟
اول بار معنی بهشت را در صحن و سرایتان یافتم و بعد، در همان دلِ مکشوفه گفتم: بعید است بهشت به قشنگی اینجا باشد.
اولین بار مشامم به عطر تن کاشیهای فیروزهتان صفا گرفت و بعد از آن همه تجربه رایحهها، هیچکدام مجابم نکرد که غیر از عطر حرمتان چیز دیگری مدهوشم کند.
میخواهم زندگیام رنگ شما باشد بوی حرمتان خانه کوچکم را صفا دهد، تکه فرش حرمتان قشنگترین تابلو فرش جهان است، میخواهم غبار مانده در تار و پودش، قوت دیوار خانهام باشد. اصلا آن تار و پودی که محل رفت و آمد زائرانتان باشد قیمت ندارد.
تمام حاجات کودکیام در حرمتان قد کشید و ثمر داد. حالا اگر حاجتی باشد صفای وجودتان است، اصلا اگر بهانهای باشد دلتنگی برای حرمتان است. الان خودتان شدهاید بزرگترین آرزو، مقدسترین میل.
شنیدهام، نه! هزار بار دیدهام که بابالجوادتان، گره میگشاید و رزق عالم را قسمت میکند. آخر مگر جز این است که فرزند باب الحوائجاید و پدر جوادالائمه!
این وصفها مرا یاد لحظات دعای جامعهکبیره در گوشه مقبره شیخ حرعاملی میاندازد؛ من مومنام به این فراز از دعای جامعه کبیره که: فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ وَ عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ…
اگر این مُلک صفایی دارد به صفای شماست، اگر آبرویی دارد شما آبرو دادهاید و اگر امان دارد شما دعایش کردهاید.
مولا جان اگر مالی هست برای شماست و اگر فرزندی بهنامتان، اگر علمی هست بهپايتان و اگر جانی هزاران بار فدایتان.
#امام_رضا
#دهه_کرامت
#شمس_الشموش
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
#داستان_آموزنده
🔆سال دیگر زنده نخواهم بود
🌳حسین بن روح نوبختی، سومین نایب خاص امام زمان علیهالسلام بود. محمد بن صیرفی بلخی گوید: «به قصد زیارت خانهی خدا بیرون میآمدم. مردم بلخ مقدار زیاد شمش طلا و نقره به من دادند که در سامرا به نمایندهی امام زمان علیهالسلام تحویل دهم. چون به سرخس رسیدم، در قسمت شن زار، یک شمش طلا در خاکهای نرم فرو رفت. وقتی به همدان آمدم، یک شمش طلا خریدم و بهجای آن گذاشتم.
🌳چون در سامرا خدمت حسین بن روح رضیاللهعنه رسیدم، و اموال را تحویل دادم، همان شمش خریداریشده را به من داد و گفت: «این از ما نیست. شمش ما در سرخس زیر چادر در رمل فرو رفته، چون برگشتی به همان نقطه برو، آن را خواهی یافت. چون سال دیگر بیایی من زنده نخواهم بود.»
🌳در برگشت از حج، در سرخس به همان آدرس مراجعه کردم و طلا را در ماسهها پیدا کردم و چون سال بعد به سامرا آمدم، حسین بن روح رضیاللهعنه وفات کرده بود. (326 مدفون در بغداد) و کلامش دقیقاً درست بود و شمش طلا را به نایب چهارم دادم.
📚شاگردان مکتب ائمه، ج 2، ص 42 -بحار، ج 51، ص 340
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌟 پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله از شيطان پرسيد:
🔷🔹چند نفر در میان امت من، دشمنان تواند؟
🔷🔹شیطان گفت: 16 نفر
1⃣ که اولینشان توئی ای محمد
2⃣ سپس دانشمندی که به علمش عامل است
3⃣ اهل قرآنی که به آن عمل کند
4⃣ مؤذن اذان های پنجگانه
5⃣ کسی که دوستدار فقراء و مساکین و یتیمان است
6⃣ آدم رحیم و مهربان
7⃣ شخص متواضع در برابر حق
8⃣ جوانی که أهل نماز شب باشد در حالی که مردم در خوابند
9⃣ کسی که خود را از ارتکاب بحرام باز می دارد
🔟 کسی که بخاطر خدا دیگران را نصیحت کند
1⃣1⃣ کسی که همیشه در حال وضوء است
2⃣1⃣ و صاحب اخلاق خوب
3⃣1⃣ آدم تصدیق کننده به وعده های خدا
4⃣1⃣ زنان پاکدامن
5⃣1⃣ افرادی که خود را برای مرگ آماده می سازند
6⃣1⃣ و آدم سخاوتمند.
⚛ المواعظ العدديه، ص 226 ⚛
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلم و نعیمان
🌱«نعیمان بن عمرو انصاری» از قدمای صحابهی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم و مردی مزّاح و شوخ بوده است. نوشتهاند: روزی عربی از عشایر به مدینه آمد، شتر خود را پشت مسجد خوابانید و به مسجد وارد شد و به حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم رسید.
🌱بعضی از صحابه به نعیمان گفتند: «اگر این شتر را بکشی، گوشت آن را تقسیم میکنیم و بعد قیمتش را پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم به اعرابی خواهد داد.»
🌱نعیمان شتر را کشت، صاحبش سر رسید و فریاد برآورد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم را به دادخواهی خواست.
🌱نعیمان فرار کرد و رسولالله صلّی الله علیه و آله و سلم از مسجد بیرون آمد و شتر اعرابی را کشته دید، پرسید چه کسی این کار را کرده است؟
🌱گفتند: نعیمان، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم کسی را فرستاد تا او را بیاورند. او را در خانهی «ضُباعه بنت زبیر» (او دخترعمه رسول خدا و زوجهی مقداد بن الاسود بود) یافتند که نزدیک مسجد بود. فرستاده را به محل مخفی گاه اشاره کردند که درون گودالی، با مقداری علف تازه خود را پوشانده بود.
🌱فرستاده به نزدیک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم آمد و همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم با جمعی از اصحاب به منزل ضُباعه آمدند و جای مخفی شدن نعیمان را نشان داد.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود: علفها را از او دور کنید و آنها چنان کردند، نعیمان از مخفی گاه بیرون آمد. پیشانی و رخسار او از آن علفهای تازه رنگین شده بود؛ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای نعیمان! این چه کاری بود که انجام دادی؟»
عرض کرد یا رسولالله قسم به خدا آن کسانی که شما را به محل مخفی من راهنمایی کردند به این کار وادارم نمودند.
🌱پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم تبسمکنان رنگ علف را با دست مبارک خود از پیشانی و رخسار او دور کردند و قیمت شتر را به مرد اعرابی دادند.
لطایف الطوایف، ص 26 -الاستیعاب
✨✨حضرت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم فرمود: «من برای تکمیل اخلاق نیک، مبعوث شدهام.»
📚جامع السادات، ج 1، ص 23
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا