eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
83 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🔆كودك منطقى فرارى نشد پس از شهادت حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام ) مامون خليفه وقت به بغداد آمد. روزى او به قصد شـكـار حـركت كرد, در بين راه درنقطه اى چند كودك بازى مى كردند. حضرت امام جواد(علیه السلام ) كه درآن مـوقـع سـن مـباركش در حدود يازده سال بود, بين كودكان ايستاده بود. موقعى كه مركب مـامـون بـه آن نـقـطـه نـزديـك شد, كودكان فرار كردند, ولى امام جواد(علیه السلام ) همچنان خونسرد و بـى تـفـاوت در جـاى خـود ايستاد. وقتى خليفه نزديك شد, به آن حضرت خيره شد. چهره جذاب كودك , او رامجذوب نمود, براى همين توقف كرد و پرسيد: چه چيز باعث شد كه باساير كودكان از اين جا نرفتى ؟ امـام جواد(علیه السلام ) جواب داد: راه تنگ نبود كه من با رفتن خود, آن رابراى عبور تو وسعت داده باشم . مرتكب گناهى هم نشده ام كه از ترس مجازات فرار كنم . از طرفى گمان نكنم كه بى گناهان را آسيب رسانى ,براى همين در جاى خود ماندم و فرار نكردم . مامون از سخنان متين و منطقى كودك به تعجب آمد و پرسيد: اسم شما چيست ؟ حضرت جواب داد: محمد. گفت : پسر كيستى ؟ فرمود: فرزند حضرت رضا(علیه السلام ) هستم . مامون براى پدر آن حضرت , از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت . 📚بحارالانوار, ج 50, ص 91. 🌿🌿🌿🌿🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💠بخوانيد و لذت ببريد ✔ . جابر بن عبد الله انصاری روایت فرموده: وارد مسجد کوفه شدم، مولا امیر المومنین علیه السلام را دیدم که با انگشت مبارکش می نویسد و تبسّم می‌کند. . عرضه داشتم: ای امیر المؤمنین، چه چیز سبب لبخند شما شده است؟ . فرمودند: «تعجب می کنم از کسی که این آیه را می خواند ولی معرفتِ اصلی را ندارد (و از حقّ معرفت و باطن این آیه غافل است)» . عرض کردم: چه آیه ای یا امیر المؤمنین؟ . حضرت فرمودند: «فرمایش خداوند متعال -آيه۳۵/نور- . 🔸️اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ ۚ...🔸️ . فرمودند: ﴿مشکات﴾ در این آیه، حضرت محمد صلی الله علیه و آله هست، ⚘ ﴿مصباح﴾ من هستم، ⚘ ﴿زجاجه﴾ حسنین علیهما السلام هستند، ⚘ ﴿کوکب درّی﴾ امام سجاد علیه السلام، ⚘ ﴿شجره_مبارکه﴾ امام باقر علیه السلام، ⚘ ﴿زیتونه﴾ امام جعفر صادق علیه السلام هست، ⚘ ﴿لا شرقیَّه﴾ امام کاظم علیه السلام هست، ⚘ ﴿لا غَربیّه﴾ امام رضا علیه السلام، ⚘ ﴿یکاد زیتها یضیئ﴾ امام جواد علیه السلام هست، ⚘ ﴿و لو لم تمسسه نار﴾ امام هادی علیه السلام هست، ⚘ ﴿نور علی نور﴾ امام حسن عسکری علیه السلام، ⚘ ﴿یهدی اللّه لنوره من یشاء﴾ امام زمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه هست...» ⚘ 📚 تفسیر برهان، ج۴، ص۷۲؛ 📚غاية المرام، ج۳، ص۲۶۴. 🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 خاطره‌ای زیبا از حجت الاسلام قرائتی در مورد علیه السلام 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
.🍁🍁🍁🍁🍁 🌱 کلاس درس با حضور امام زمان (عج ) علامه نوری در کتب دارالسلام و نجم الثاقب از خط سید سند؛ آقا میرزا صالح فرزند خلف مرحوم آقا سید مهدی نقل نموده است که یکی از صلحای ابرار از اهل حله برای ما نقل کرد: یک روز صبح از خانه خود برای زیارت سید اعلی الله مقامه بیرون آمدم. در راه از کنار مقام معروف به قبر سید محمد ذی الدمعه عبور نمودم. در نزد قبر، شخصی را دیدم که منظر نیکوئی داشت و صورت مبارکش درخشان و مشغول به قرائت فاتحه بود. با دقت نگاه کردم، دیدم در شمایل عربی است و از اهل حله نیست. با خود گفتم که این مرد غریب است و اهتمام ورزیده به زیارت صاحب این قبر و ایستاده و فاتحه میخواند ولی ما اهل این شهر بدون توجه از کنار مقبره اش میگذریم و فاتحه ای نمیخوانیم. ایستادم و حمد و سوره ای خواندم. از قرائت که فارغ شدم سلام کردم. جواب سلام داد و فرمود علی، به زیارت سید مهدی می روی؟ گفتم بله. فرمود من نیز با تو می آیم. مقداری که راه رفتیم به من فرمود: از خسارتی که امسال در اموالت دیدی ناراحت نباش، این به خاطر حجی بود که در ذمه ات بود. مال دنیا می آید و می رود. به من خسارتی مالی وارد شده بود که به دلیل حفظ اعتبار تجارت، احدی را از آن مطلع نکرده بودم! به همین جهت از شنیدن این جمله بسیار ناراحت شدم و با خود گفتم: سبحان الله! ورشکستگی من به قدری شایع شده که غریبه ها هم از آن آگاه شده اند. ولی در جواب او گفتم الحمد لله علی کل حال. سپس فرمود: ضرری که به تو رسیده به زودی جبران می شود و بعد از مدتی به حال اول خود بر میگردی و دین خود را ادا می کنی. من ساکت شدم و درباره سخن او فکر میکردم، تا به در خانه شما رسیدیم. مقابل در ایستادیم. عرض کردم: بفرمایید مولای من. من از اهل خانه هستم. فرمود شما بفرمایید که انا صاحب و الدار ( که منم صاحب خانه و صاحب الدار) ( این دو از القاب آن حضرت است). از ورود امتناع نمودم. دست مرا گرفت و قبل از خود وارد خانه نمود. داخل مسجد که شدیم دیدیم تعدادی طلبه نشسته اند و منتظرند که سید قدس الله روحه جهت تدریس از خانه خارج شود و جهت احترام، جای نشستن او خالی بود و کسی در آنجا ننشسته بود و در آن موضع کتابی گذاشته بود. سپس آن شخص رفت و درآن محل که محل نشستن سید رحمه الله بود نشست. آنگاه آن کتاب را گرفت و باز کرد (و آن کتاب شرایع، تالیف محقق بود) و از میان اوراق کتاب چند جزء مسوده که بخط سید بود بیرون آورد و شروع به خواندن آن کرد ( خط سید به گونه ای بود که هر کسی نمیتوانست آن را بخواند). و به طلاب می فرمود: آیا تعجب نمیکنید در این فروع ؟ والد اعلی الله مقامه نقل کرد که وقتی از درون خانه بیرون آمدم آن مرد را دیدم که در جای من نشسته. به محض اینکه مرا دید برخواست و از آن مکان جا به جا شد. ولی به او اصرار کردم که در همان مکان جلوس بفرماید. و دیدم مردی است خوش منظرو زیبا چهره در لباسی غریب. وقتی نشستیم رو به او نمودم و خواستم از حالش سئوال کنم و بپرسم که او کیست و وطنش کجا است ولی حیا کردم. سپس شروع به بحث نمودم . او نیز در آن بحث صحبت هایی می فرمود . مانند مروارید غلطانی بود که به شدت مرا مبهوت کرد. یکی از طلاب گفت سکوت کن. تو را چه به این سخنان! تبسم کرد و ساکت شد. وقتی که بحث تمام شد به او گفتم: از کجا به حله آمده اید؟ فرمود از بلد سلیمانیه. گفتم چه وقت حرکت کردید؟ فرمود دیروز خارج شدم در حالی نجیب پاشا سلیمانیه را فتح کرده و با شمشیر و قهر آنجا را گرفته و احمد پاشا پابانی را که در آنجا سرکشی میکرد را برکنار نمود و و بجای او عبدالله پاشا برادرش را نشاند. والد مرحوم قدس سره گفت من از خبر او متحیر شدم و اینکه این فتح و خبر به حکام حله نرسیده و در به ذهنم نرسید که از او بپرسم چگونه دیروز راه افتاده و اکنون به حله رسیده در حالی که میان حله و سلیمانیه برای سوار تندرو بیش از ده روز راه است. آنگاه آن شخص امر فرمود یکی از خدام خانه را که برای او آب بیاورد. خادم ظرف را گرفت که آب از حب بردارد. او را صدا کرد و فرمود: با این ظرف آب نیاور. زیرا حیوان مرده ای درون آن است! خادم نگاه کرد و در آن چلپاسه ی (مارمولک) مرده ای دید. ظرف دیگری برداشت و برایش آب آورد. پس از نوشیدن آب از جا برخواست که برود. من نیزبه احترام او برخواستم. مرا دعا کرد و رفت. زمانی که از خانه بیرون رفت به گروهی که در آن مکان بودند گفتم چرا خبر او را در فتح سلیمانیه انکار نکردید؟ گفتند چرا خودت انکار نکردی؟ مرحوم والد فرمود: به آنها گفتم جستجو کنید ولی گمان نمی کنم که او را بیابید. و الله او صاحب الامر روحی فداه بود. آن جماعت در طلب آن جناب متفرق شدند ولی اثری از او نیافتند. سپس فرمود ما تاریخی را که در آن روز از فتح سلیمانیه خبر داد را ثبت کردیم. و بشارت خبر آن پس از ده روز به حله رسید . 📔 عبقری الحسان: ج ۲، ص ۹۲ 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💠 اشتیاق مردم هنگام شنیدن خطبه های امام زمان عج...💠 🌟امام باقر علیه السلام : 💮...وَ يَدخُلُ حتّى يأتي المِنبَرَ فيخطبُ فَلا يدري الناسُ ما يقولُ مِنَ البُكاءِ.. 💮..پس داخل [مسجد کوفه] میشود، بر منبر تکیه میزند، خطبه میخواند و مردم از شدت گریه نمیفهمند او چه میگوید... 📚 الارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۸۰ __________ 💮توصیف امام باقر علیه السلام از لحظه ورود حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف به مسجد کوفه برای ایراد اولین خطبه نماز جمعه. اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏼 💮میلاد حضرت 🌟حجت بن الحسن المهدی علیهماالسلام مبارکباد🌷 🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
💫💖✨💫💖✨💫💖✨💫 داستان بسیار زیبای نسل پدری و مادری امام زمان داستان اول: حضرت یوسف وقتی پس از سالها برای دیدن پدرش برای استقبال به بیرون از مصر رفته بود لحظه ای برای پایین امدن از شتر مکث کرد.جبرئیل نازل شد و فرمود خداوند فرمود ای یوسف هنگام پایین امدن از شتر برای استقبال پدرت لحظه ای مکث کردی.دیگر از نسل تو پیامبری مبعوث نمیشود.یوسف توبه و استغفار کرد پس از مدتی خداوند فرمود ای یوسف تورا بخشیدم ولی پیامبری از نسل تو مبعوث نمیشود.ولی منجی آخرالزمان را یکی از شاخه هایش را از نسل تو قرار خواهم داد. (این داستان رو همینجا نگه دارید) داستان دوم: نرجس خاتون مادر امام زمان نوه قیصر روم بود و مادرش از نسل شمعون از نسل حضرت یوسف بود نامش ملیکا بود و بسیار محجبه و پاکدامن بود بطوری که انگار از خاندان روم نبود و بیشتر مانند نسل مادرش بود.پدرش میخواست اورا به همسری برادر زاده اش انتخاب کند که در روز عروسی زلزله شدیدی رخ داد پدر ملیکا ترسید و گفت حتما این ازدواج بد یمن بوده و خواست تا برادرزاده دومش را به عقد ملیکا در اورد که باز زلزله مهیبی رخ داد.همان شب ملیکا در خواب میبیند حضرت عیسی به همراه حضرت مریم و حضرت محمد و امام علی و حضرت فاطمه وامام حسن و امام حسین و امام سجاد و امام باقر و امام جعفر و امام موسی و امام رضا و امام جواد و امام هادی برای خواستگاری او آمدند.او آن خواب را برای کسی تعریف نمیکند.شب بعد حضرت مریم به همراه حضرت فاطمه به خواستگاری ملیکا آمدند و فرمودند تو همسر فرزندم حسن عسگری هستی.ملیکا به ایشان گله کرد که پس چرا ایشان به خواب من نمی آید.حضرت فاطمه فرمود چون تو مسیحی هستی تا وقتی مسلمان نشوی او نمیتواند بیاید.ملیکا شهادتین را میخواند و مسلمان میشود.شب سوم خود امام حسن عسگری به خواب ملیکا می آید و ملیکا به امام حسن میگوید مرا از دست رومی ها نجات بده.امام حسن میفرماید وعده خدا نزدیک است. مسلمانان و رومی ها سالها در جنگ بودند تا مسلمانان رومی هارا شکست میدهند و ملیکا را به اسیری میگیرند. امام هادی به کنیز خود سه کیسه طلا میدهد با یک نامه رومی که برای خرید ملیکا برود.و میفرماید گوش کن تا توضیح دهم.صبح زود کنار پل رودخانه بغداد میروی کشتی کنار آب هست اسیران زن را برای فروش می آورند در میان آنان دختری است پاکدامن که حجاب خود را رعایت میکند و تن به فروش نمیدهد این نامه را به او بده او راضی به فروش میشود.دو کیسه طلا را به برده فروش بده اول قبول میکند بعد چانه میزند کیسه سوم را به او بده و ملیکا را بخر.طبق گفته امام هادی این کار انجام میشود و وقتی ملیکا به خانه امام هادی می آید نام خود را به نرگس که البته تلفظ عربی آن نرجس هست تغییر میدهد و در روز ۱۵ شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری امام زمان متولد میشود. نتیجه دو داستان:امام زمان از پدر از نسل اسماعیل و از مادر از نسل حضرت یوسف نوه اسحاق هست. یعنی نقطه وصل عالم 124000 پیامبر به امام زمان وصل میشود. 1- پژوهشی‌ درباره‌ زندگانی‌ حضرت‌ نرگس‌ ، مادر امام‌ مهدی‌ عج‌ 2،پدیدآورنده: طیبی‌، ناهید ،نشریه: پیام زن،شماره نشریه: 105 2- تنقیح المقال، ج1، ص173 3- الغیبة شیخ طوسی، ص208؛ کمال‌الدین صدوق، ج2، ص417. 4- مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص472؛ اثبات الهداة، ج3 ص363؛ بحارالانوار، ج51 ص6. 5- برگرفته از کتاب: مهدی‌پور، علی‌اکبر، گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور. 6- مراجعه شود به بحارالانوار، ج 51، ص 7، حدیث 12و غیبه الشیخ شیخ طوسی 7- بحارالانوار، ج 51، ص 7، حدیث 12 *کمال الدین شیخ صدوق، 1363، ج7، ص 417* طبری، 1407ق، ص 263* غیبة الشیخ طوسی، 1412 ق، ص 124 8- کمال الدین صدوق، 1363، ج2، ص 417* بحارالانوار، ج 51، ص 8، حدیث 12 *غیبه الشیخ طوسی 1412 ق، ص 124*. پیشواى دوازدهم هیأت تحریریه مؤسسه در راه حق، ص 26* مهدى موعود، ص 88 *ا بحار الانوارج 1 ص 6 * نجم الثاقب ص12 . 9- بحارالانوار، ج 51، ص 8، حدیث 12*غیبه الشیخ طوسی* پیشواى دوازدهم هیأت تحریریه مؤسسه در راه حق، ص 26* مهدى موعود، ص 88 * کمال الدین صدوق، 1363، ج2، ص 418 *نجم الثاقب ص12 10- بحارالانوار، ج 51، ص 9 - 8 ، حدیث 12 *همان ❇ اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج ❇ التماس دعــــــــــا 💫💖💫💖💫💖💫
✨﷽✨ 🔰مسئولیت پدران در قبال فرزندان ✍️روزی عده‌ای از کودکان در کوچه مشغول بازی بودند. پیامبر صلّی الله علیه و آله در حین عبور، چشمش به آن‌ها افتاد و خواست نقش بسیار بزرگ پدران و مسؤلیت سنگین آن‌ها را در رشد کودک به همراهانشان گوشزد کند. فرمود: وای بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان. اطرافیان پیامبر با شنیدن این جمله به فکر فرو رفتند. لحظه‌ای فکر کردند شاید منظور پیامبر، فرزندان مشرکان است که در تربیت فرزندانشان کوتاهی می‌کنند. عرض کردند: یا رسول الله، آیا منظورتان مشرکین است؟ پیامبر فرمودند: نه بلکه پدران مسلمانی را می‌گویم که چیزی از فرایض دینی را به فرزندان خود نمی‌آموزند و اگر فرزندانشان پاره‌ای از مسائل دینی را فراگیرند، پدران آن‌ها، ایشان را از ادای این وظیفه باز می‌دارند. اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن، تعجب کردند که آیا این چنین پدران بی‌مسئولیتی نیز هستند؟! پیامبر که تعجب آن‌ها را در چهره‌شان خوانده بود ادامه داد: تنها به این قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزی را به دست آورند. آنگاه فرمود: من از این قبیل پدران بیزار و آنان نیز از من بیزارند. در عصر حاضر، دلیل دور بودن و ناآگاهی قشر عظیمی از کودکان و نوجوانان از مسائل مذهبی، بی‌توجهی والدینشان به این مسئله مهم است. 📚مستدرک الوسائل، ج2، ص625 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
◻️⭐️◻️ کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید ⭐️ طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید از خَم ابروی او صدها خُم می می چکد باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید ⭐️ هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود ⭐️ یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت گر چه آقا مثل یوسف با نمک هستی ولی نام زیبای تو شیرین کرده کام اهل بیت ⭐️ السّلام ای حُجّةَ الله ای امامَ منتظَر لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت از پیمبر تا امام عسگری، در عصر خود نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت ⭐️ می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی می رسی تا که بگیری انتقام اهل بیت مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری می بری با جلوه ات دل از امام عسگری ✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨ ✨❤️✨❤️✨❤️✨
‍ یا ابا صالح المهدی ادرکنی💚 🌕💚🌕یا 🌕💚🌕رب 🌕💚🌕الحسین 🌕💚🌕بحق 🌕💚🌕الحسینِ 🌕💚🌕اشف 🌕💚🌕الصدر 🌕💚🌕الحسین 🌕💚🌕بظهور 🌕💚🌕الحجه 🌕💚🌕اللهم 🌕💚🌕عجل 🌕💚🌕لولیک 🌕💚🌕الفرج ‌ (عج)🌺✨ 🎉🎊🌼 ✨✨✨✨✨✨
🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 🌹 امام حسن عسکری سلام الله علیه فرمود: 🌺 هنگامی که حضرت صاحب الزمان(عج) به دنیا آمد خداوند دو فرشته را فرستاد, او را برداشتند و با خود به سراپرده ی عرش الهی بالا بردند تا اینکه او را در پیشگاه قرب پروردگار نگهداشتند, از مقام ربوبی خطاب شد: 🌹 خوش آمدی ❣بواسطه تو عنایت می کنم, و بخاطر تو عفو می کنم, و به سبب تو دشمنانم را عذاب می کنم. 📔اثبات الوصیة : ٢٥١   (عج)🌺✨ 🎉🎊 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺
🌟امام علي‌ عليه السلام : 💎إذا نادي مُنادٍ مِنَ السَّماءِ : "إنَّ الحَقَّ في آلِ مُحَمّدٍ" فَعِندَ ذلِكَ يَظهَرُ المَهدِيُّ عَلي أفواهِ النّاسِ و يَشرَبونَ حُبَّهُ فلايَكونُ لَهُم ذِكرٌ غَيرُهُ 💎هرگاه آواز دهنده‌اي از آسمان آواز داد كه . "همانا حق در ميان خاندان محمّد است" ، در آن هنگام نام مهدي بر سر زبان‌هاي مردم مي‌افتد و از جام محبّت او مي‌نوشند و جز نام او بر زبان ندارند 📚كنزالعمّال ، ح ۳۹۶۶۵ . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللّٰهِ الَّذِي ضَمِنَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آناءِ لَيْلِكَ وَأَطْرافِ نَهارِكَ 💐 میلاد مسعود خاتم الاوصیاء حضرت حجت بن الحسن العسکری بر همه منتظران مبارک باد! (عج)🌺✨ 🎉🎊 💫❤️💫❤️💫❤️💫
🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 🏳 حضرت مهدی(عج) 🏳پرچم پروافتخار پیامبر(ص) که جبرئیل در روز بدر برای پیامبر آورد و با به اهتزاز در آمدنش مسلمانان پیروز شدند. همراه مهدی(عج) خواهد بود. 🏳حضرت علی (ع) نیز در بصره این پرچم را به اهتزاز در آورد و چشم فتنه را کور کرد. مومنان اصرار ورزیدند، حضرت پرچم را در صفین نیز باز کند، ولی نپذیرفت و فرمود: این پرچمی است که بعد از من کسی جز حضرت قائم(عج) آن را به اهتزاز در نمی آورد. (1) 💫 امام صادق(ع) درباره ماهیت و جنس این پرچم فرمود: به خدا سوگند، این پرچم هرگز از جنس پنبه و کتان و ابریشم نیست. ❓ابو بصیر پرسید: پس از چیست؟ 🔆امام فرمود: از برگهای بهشت است که جبرئیل آن را آورد و پیامبر در روز بدر برافراشت سپس جمع کرد و به دست حضرت علی(ع) داد. 🏳این پرچم همچنان نزد علی بود تا در روز جمل آن را باز کرد و خداوند فتح و پیروزی برایش آورد. آنگاه آن را جمع کرده، کنار گذاشت و اکنون نزد ماست و تا قیام قائم کسی آن را باز نخواهد کرد. (2) 💫امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی فرمود: گویا می بینم صاحب شما بر بلندی نجف در پشت کوفه قرار گرفته... در حالی که پرچم رسول الله را برافراشته و آن را به سوی هیچ گروهی نمی برد مگر آنکه خداوند نابودشان می سازد. (3) 📚1- معجم احادیث الامام المهدی، ج 3، ص 386. 📚2- همان، ص 387. 📚3- همان، ص 201. صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺
🔴🔵 خاک مالی 🌕 نقل می‌کنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را می‌ساخت، دم دمای غروب خودش می‌رفت و مزد کارگران را می‌داد. کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف می‌کشیدند و خوشحال و قبراق مدت‌ها در صف می‌ماندند تا از دست شاه پول بگیرند. در این میان عده‌ای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت می‌زدند و لباس‌های خود را خاکی می‌کردند و در صف می‌ایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان می‌رسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکرده‌های رند را خوب می‌شناختند، به پادشاه ندا می‌دادند و کارگران خاک‌مالی‌شده را با فحش و بد و بی‌راه بیرون می‌انداختند أمّا شاه عباس آن‌ها را صدا می‌زد و به آن‌ها نیز دستمزد می‌داد و می‌گفت: من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم! 🌹یا صاحب الزمان! مدت‌هاست در بساط شما خودمان را خاک‌مالی کرده‌ایم! گاهی در نیمه‌ی شعبان،گاهی جمعه‌ها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعای‌تان کرده‌ایم! می‌دانیم این کارها کار نیست و خودمان می‌دانیم کاری نکرده‌ایم ولی خوب یاد گرفته‌ایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم. ای پادشاه مُلک وجود! این دست‌های نیازمند، این چشم‌های منتظر این نگاه‌های پرتوقع، گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه! از همان نگاه‌های لطف آمیز که به کارکرده‌های با إخلاص‌تان روامیدارید. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
✨﷽✨ ✅ما صاحب داریم؛ متاسفانه شما به او اعتماد ندارید! ✍️در یکی از ماه‌ها جهت پرداخت شهریه پولی نرسیده بود، آقا سید علی (فرزند مرحوم آیت‌ الله شاهرودی از مراجع تقلید گذشته که مسئول امور مالی بیت بود) مضطرب و نگران نزد پدر می‌آید و عرض می‌کند: روز آخر ماه است، به نانوایان و داروخانه‌ها بدهکاریم، اول ماه هم باید شهریه بدهیم، پول کافی هم در اختیار نداریم! آیت‌الله شاهرودی توجهی به این گفتار نمی‌کنند و می‌فرمایند: خود امام زمان (عجل الله) این مسئله را حل می‌کنند چرا من غصه‌اش را بخورم؟! بعد فرمودند: کم اعتقادها عجله نکنید! پس از آنکه پاسی از شب گذشت و مرحوم شاهرودی بعد از صرف شام آماده استراحت بودند، ناگهان صدای کوبه درب منزل بلند شد، درب را باز کردند، پیرمردی با زبان محلی می‌گوید: با سید کار دارم، به او می‌گویند: اکنون وقت ملاقات نیست بروید صبح تشریف بیاورید اما پیرمرد بسیار اصرار می‌کند تا اینکه آقا متوجه می‌شوند و صدا می‌کنند، بگذارید بیاید! پیرمرد وارد می‌شود و دست آقا را می‌بوسد و چهارده هزار دینار به ایشان تقدیم می‌کند و می‌رود. آنگاه آیت‌الله شاهرودی رو به فرزندان خود کردند و گفتند: ای کم‌عقیده‌ها ما صاحب داریم، ولی متأسفانه شما به او اعتماد ندارید، حالا پول‌ها را بردارید و درب منزل مقسمین و طلب‌کارها ببرید. 📚مردان علم در دنیای عمل 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌟🌟🌟🌟🌟 یک نیمه‌ی شعبان دیگر گذشت! یا صاحب‌الزّمان! یک نیمه‌ی شعبان دیگرگذشت! بی شما و با شما! بی شما گذشت! چرا که آرزو داشتیم چهار زانو در مقابلتان بنشینیم، گرمی حضورتان از نزدیک در جانمان می‌دوید و روحمان را با حضور شما تازه می‌کردیم! آرزو داشتیم چشمانمان از دیدار رویتان فروغ می‌گرفت و از شما می‌شنیدیم سخنان آسمانی را! امّا چه سود! چه سود که دعاهایمان کارگر نیفتاد و البته نبودیم آن که باید باشیم و نشد آن چه باید بشود! و امّا یک سال با شما بودیم، گرچه شما را ندیدیم، گرچه چشمان غفلت‌زده‌مان، شما را درک نکرد، امّا حضورتان را باور داشتیم! دل‌گرمی‌مان بودید ... انگیزه‌مان می‌دادید ... پنا‌ه‌مان بودید و در ناملایمات، همه‌ی دلخوشی‌مان بودید! یک سال دیگر گذشت و هرچند در جوش و خروش بودیم، امّا شکیبایی کردیم! نا آرام بودیم و در تکاپو، زیرا گرگ‌های گرسنه بیش از گذشته به رمه‌ی شیعیانت زدند و ما بر عهدی که داشتیم، در صف نگاهبانان این معرکه بودیم. جِد و جهد کردیم تا دزدان غافله را مهلت ندهیم و صحنه را برای دشمنانتان تنگ کنیم. پرجنب و جوش بودیم و با انگیزه، تا بتوانیم سنگی را از پیش پای شما برداریم. و البته شکیبا هم بودیم! و در ناملایمات زمانه صبوری پیشه کردیم، زیرا باور داشتیم تکاپو و چشم انتظاریمان را شما شاهدی و همین ما را بس که لبخندی در این وانفسا بر لبانتان بنشانیم! سالی دیگر بر ما گذشت! و چه افسوس‌ها که خوردیم! عده‌ایی در این میانه از نفس افتادند! عده‌ایی گرد پیری بر سر و رویشان نشست! عده‌ایی بیماری، گریبانشان را گرفت و خانه‌نشین شدند! و اتفاق پشت اتفاق و اندوه پشت اندوه! امّا این همه‌ی ماجرا نبود؛ عده‌ایی هم آمدند! و چه خوب آمدند! با شور و اشتیاق! تازه نفس، سخت‌کوش، پرتلاش، هنرمند، غیور و دانش‌مدار، تا آیین شما را پاسداری کنند و مرهمی باشند بر زخم نبودن پیر غلامانت. و امّا یک سال دیگر بر شما گذشت! و چه سخت گذشت! و خداوند می‌داند بر شما چه گذشت! شما که از سویی دردمند شیعیانتان بودید و از سویی غصّه‌های سالی دیگر بر غم روزگارانتان افزون شد! یک سال دیگر بر ما و بر شما گذشت و صد افسوس که نیامدی و هزار امید که خواهی آمد! و هزاران سلام بر شما ای مولای شکیبا! ای فرزند صبوران! ای نازنین غصّه‌دار! ای سترگ! ای پایمرد روزگاران! ای استقامت پیشه! ای غریب دوران! ای نجیب! و ای یکتای زمانه در بندگی! مولای ما! ما را دعا کن که با گذشت زمان بر عهد و پیمانی که با شما داشتیم، استوار باشیم و لحظه‌ایی از تلاش و کوشش دور نباشیم ... و ما شما را دعا می‌کنیم تا زودتر از زود، ظهورتان را شاهد باشیم! ִ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟
💫🌟💫🌟💫🌟💫 🌹محمد بن عثمان می گوید:از پدرم شنیدم گفت:از امام حسن عسکری(ع) این سؤال شدآیا این مطلب که از پدران شما نقل شده :«هیچ گاه زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است»1 حق است؟ ♦️امام حسن عسکری(ع) فرمودند: آری این مطلب حق است.چنان که روز حق است. شخصی پرسید: بعد از شما امام مردم کیست؟ ♦️فرمودند: پسرم محمد،امام و حجت بعد از من است، هر کس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ زمان جاهلیت مرده است. و برای او غیبتی است که نادانان در این مورد حیران گردند و منحرفان هلاک شوند، و کسانی که وقت ظهورش را تعیین کنند او را تکذیب نمایند، سپس ظهور می کند، ♦️گویا می بینم طوق های سفیدی را که بر بالای سر او در نجف و کوفه در حرکت است.2 و در پرچم ارتش آن حضرت نوشته شده: «البیعة لله؛ بیعت مخصوص خداست»3 📚 1_ من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة 2_ کشف الغمه/ج3/ص451 3_ المجالس السنیه سید محسن جبل عاملی/ج5 💫🌟💫🌟💫
🌱🌱🌱🌱🌱 🔆صله رحم حضرت ((آية الله خزعلى )) دامة فرمودند: شخصى در بايگانى يك اداره كار مى كرده . رئيس اداره پرونده اى را از او مى خواهد، هر چه مى گردد پيدا نمى كند اين كار تا چهل روز ادامه پيدا مى كند ولى نتيجه اى نمى گيرد. رئيس اداره ناراحت مى شود مى گويد: اگر پرونده را تا فردا پيدا نكنى تو را از اداره بيرون و اخراجت مى كنم . اين شخص خيلى ناراحت مى شود، يكى از آقان به ايشان مى گويد: چيه چرا اينقدر ناراحتى ؟ مى گويد: جريان از اين قرار است ، ايشان مى گويد خُب با آقاى ((شيخ رجبعلى )) صحبت كن . گفت : ايشان را نمى شناسم ، اتفاقاً داشتند صحبت مى كردند ايشان داشتند از آنجا رد مى شدند. گفت : همين آقايى كه عبا روى دوشش است همين است . برو با او صحبت كن تا تو را راهنمائى كند. گفت : اين تا سلام كرد، شيخ فرمود: تو به خاطر پرونده آمده اى ؟ پرونده گم كرده اى ؟ گفت : من متحير شدم و گفتم : بله . چه طور؟ فرمودند: اين چوبى است كه خدا به تو دارد مى زند به خاطر اين كه تو با زن برادرت و بچه هاى برادرت قهر كرده اى صله رحم نكردى به خاطر اين كار خدا چوبت مى زند. تو چرا با خانواده برادرت و بچه هاى يتيم برادرت ارتباطت را قطع كردى ؟ گفت : آخه آقا زن فلان .... آقا فرمودند: همين كه دارم بهت مى گويم . اگر مى خواهى پرونده ات پيدا شود، بايد بروى صله رحم كنى ، قدرى ميوه بگير و برو بچه ها را بخندان و خوشحال كن تا فردا پيدا شود، در غير اين صورت همين است كه دارى . گفتم : چشم آقا مى روم . بعد همين كه خواستم حرفى بزنم ، فرمود: همين كه بهت گفتم ، برو معذرت خواهى و كمك كن . من رفتم ميوه گرفتم و آمدم در خانه و از زن اخوى معذرت خواهى كردم و با بچه ها هم خيلى گرم گرفتم و اين ها را قدرى خنداندم و صحبت كرديم و بعد آنها را به منزل دعوت كردم و خيلى خوشحال شدند و فرداى آن روز رفتم توى اداره و اولين پرونده كه دست گذاشتم ديدم همان پرونده است . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
☘☘☘☘☘ 👀نگاه خیام به ارزش شادی 💠روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟! خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟ آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و... خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد . 💠(امام علی ع  فرمود: «ای کمیل! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگواری و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایی که تمام صداها را می شنود، هرکس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد». ☘☘☘☘☘☘
🌷 # با_شهدا_🌷 .... ....! 🌷عید نوروز بود. کاروان‌‌های زیادی برای بازدید از جبهه‌ها عازم کربلای جنوب شده بودند. عصر یکی از روزها در محوطه‌‌ی صبحگاه دوکوهه قدم می‌‌زدم که خانمی جلویم را گرفت. شروع کرد به صحبت.... معلوم بود که حسابی منقلب شده، گریه امانش نمی‌‌داد. کلمات را بریده بریده ادا می‌‌کرد. از دست خود و دوستانش شاکی بود!! 🌷می‌‌گفت: «من و رفقایم برای تفریح آمده بودیم جنوب.... ناخواسته به این‌جا کشیده شدم. حال و هوای این‌جا طور دیگری است.... به خدا از این‌جا که برگردم دیگر آن زن قبلی نیستم. می‌‌دانم حقم جهنم است. اما قول می‌‌دهم توبه کنم. من زن بدی بودم....» زن روی زمین نشست و زار زد.... 🌷من به آهستگی از او فاصله گرفتم. اما صدایش را هنوز می‌ شنیدم که می‌‌گفت: «آی شهدا.... غلط کردم....» ❌❌ شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است. (امام خمینی رضوان الله تعالی علیه) 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✅استغفار یعنی عذرخواهی از خداوند ✍️رهبر انقلاب: استغفار کردن در وقتی است که گناهی از انسان صادر می‌شود. شب و روز ما مبتلا است به معاصی و ذنوبِ کوچک و بزرگ؛ بعضی را می‌فهمیم، بعضی را هم خودمان ملتفت نیستیم، عادی شده برایمان! از آن ذنب و گناهی که وقتی انجام دادیم و ملتفت شدیم، بلافاصله استغفار کنیم. استغفار هم فقط گفتنِ «استغفر اللّه و اتوب الیه» نیست؛ یعنی واقعاً عذرخواهی کنیم. استغفار یعنی عذرخواهی از پروردگار، معذرت‌خواهی؛ [یعنی] پروردگارا! معذرت می‌خواهم؛ این استغفار است. این موجب می‌شود که موانع استجابت دعا برداشته بشود، موانع صدور دعا برداشته بشود، موانع تضرّع برداشته بشود. خصوصیّت استغفار این است: اَللّهُمَ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَهتِکُ العِصَمَ، تُنزِلُ النِّقَمَ، تُغیِّرُ النِّعَمِ، تَحبِسُ الدُّعاء. ۱۳۹۷/۰۷/۰۱ ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🌟🌟🌟🌟🌟 💠 انتظار در احادیث ✅ امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند ✨«فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً» 👈 یعنی صبح و شب باید منتظر فرج مولایمان باشیم 💥حتی نه اینکه فقط روزهای جمعه توقع فرج را داشته باشیم، بلکه هر صبح و شام مانند کسانی که عزیزشان را گم کرده‌اند، باید در پیِ آقایمان باشیم و لحظه‌شماری کنیم. ✅ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌فرمایند ✨«إِنَّمَا مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً»✨ 👈 امر فرج مانند روز قیامت است که ناگهانی رخ می‌دهد ☝پس تصور نکنیم که مقدمات طولانی و بسیار پیچیده‌ای خواهد داشت. بنابراین هر لحظه ممکن است این امر عظیم رخ دهد. ✅ امام حسین(علیه السلام) می‌فرمایند ✨«يُصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ»✨ 👈 خداوند امر فرج را در یک شب اصلاح خواهد کرد یعنی خداوند مقدمات و امور مربوط به فرج را در یک شب فراهم خواهد کرد. پس نباید تصور کرد که یک‌سلسله مقدمات بسیار پیچیده و طولانی باید اتفاق بیفتد تا حضرت ظهور کنند. و پیش خود بگوییم از ظاهر اوضاع عالم معلوم است که ظهور به این زودی‌ها رخ نمی‌دهد. 📚📚منابع 1⃣ کافی ۱/۱۳۳ 2⃣ عیون اخبارالرضا ۲/۲۶۶ 3⃣کمال الدین شیخ صدوق ۱/۳۱ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌱🌱🌱🌱🌱 🔆خرما و مريض ايشان فرمودند: مرحوم ((حجة الاسلام والمسلمين صفوى ريزى )) رحمة اللّه عليه كه از منبرى هاى معروف و با سابقه اصفهان بود، روى منبر تعريف فرمود: من خدمت ((حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى )) رضوان الله تعالى عليه بودم ، يك پاسبان آمد و افتاد روى دست و پاى ايشان و گفت : آقا من زنم مريض است و هفت ، هشت تا بچه كوچك دارم اگر اين زن بميرد من با اين بچه ها چه كنم . گفته اند بيايم خدمت شما يك نظر مرحمتى بفرمائيد عيالم خوب شود. ((حاج شيخ حسن على )) فرمود: دو دانه خرما بيانداز داخل استكان آب و آبش را به او بده بخورد. گفت : آقا آب هم به او بدهيم از لاى دهنش بيرون مى ريزد، يعنى آب هم از گلويش پايين نمى رود. فرمود: خُب برو دو سه دانه خرما خودت بخور زنت خوب مى شود. پاسبانِ خيلى ناراحت شد و يك نگاه غضب آلود به شيخ كرد و رفت . من كنار آشيخ نشسته بودم و داشتم با ايشان صحبت مى كردم كه بعد از ساعتى ديدم پاسبانِ آمد و خودش را روى دست و پاى شيخ انداخت ، شيخ فرمود: چرا اين كارها را مى كنى بلند شو ببينم مگر عيالت خوب نشد گفت : چرا آقا فقط آمدم معذرت بخواهم و تشكر كنم چون وقتى كه شما فرموديد بروغ خودت خرما را بخور عيالت خوب مى شود، من نااميد شدم و يك مقدار چيز توى دلم به شما گفتم ، كه آقا مى گويد برو خرما بخور عيالت خوب مى شود چطور مى شود!... از پيش شما كه رفتم خيلى ناراحت شدم وگريه ام گرفت و با خودم گفتم حالا كه به منزل مى روم بالاسر جنازه عيالم مى روم و او از دنيا رفته . همينطور كه مى رفتم فراموش كردم كه شما گفته بوديد خرما بخور، يك وقت ديدم بقال سر محل خرماى خيلى خوبى آورده و بيرون از مغازه اش ‍ گذاشته ، من هم اشتها كردم و يك مقدار خرما خريدم و در حال گريه مى خوردم ، وقتى بمنزل رسيدم ، ديدم عيالم نشسته و مى گويد: من گرسنه هستم . گفتم : چه مى گويى زن . گفت : گفتم گرسنه ام . گفتم : بابا ما آب توى حلقت مى كرديم آبها از گلويت پايين نمى رفت و پس ‍ مى دادى ؟! گفت : من حالا گرسنه هستم ، غذا آوردم ، ديدم قشنگ و خوب غذاها را خورد. گفتم : چطور شده ؟! گفت : نمى دانم من تا ده دقيقه پيش با عزرائيل دست و پنجه نرم مى كردم ، نفهميدم چطور شد كه خوب شدم . حالا آمده ام از شما معذرت بخواهم و از شما تشكّر كنم . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده 🌱🌱🌱🌱🌱🌱