💥💥💥💥💥💥💥
🔅 #پندانه
✍ کور خود و بینای مردم
🔹روزی از روزهای بهاری باران بهشدت در حال باریدن بود. خب در این حالت هرکسی دوست دارد، زودتر خود را به جایی برساند که کمتر خیس شود.
🔸رندی از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او میدوید تا زودتر خودش را به خانه برساند.
🔹رند پنجره را باز کرد و فریاد زد:
آهای همسایه! چیکار میکنی؟ خجالت نمیکشی از رحمت خدا فرار میکنی؟
🔸مرد همسایه وقتی این حرف رند را شنید، دست از دویدن کشید و آرامآرام بهسمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آبکشیده شده بود.
🔹چند روز گذشت. این بار رند خود در میانه باران گرفتار شد.
🔸بهسرعت در حال دویدن بهسوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت:
آهای! خجالت نمیکشی از رحمت خدا فرار میکنی!؟ چند روز قبل را یادت هست به من میگفتی چرا از رحمت خدا فرار میکنی؟ حال خودت همان کار را میکنی؟
🔹رند در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت:
چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر میدوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم.
🔸هستند کسانی که از زمین و زمان ایراد میگیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیه ذکر میکنند.
💥💥💥💥💥💥
🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁
🔆با آرامش، بهتر از خسته شدن
💥سعدی گوید: روزی در سفر بر اثر غرور جوانی، شتابان و تند راهروی کردم و شبانگاه خود را به پای کوه پشته رساندم. خستهوکوفته شده بودم و دیگر پاهایم نیروی راهپیمایی نداشت. از پشت سر کاروان، پیرمردی ناتوان، آرامآرام میآمد. به من که رسید، گفت: «برای چه نشستهای؟ حرکت کن که اینجا جای خوابیدن نیست.»
💥گفتم: «چگونه راه روم که پاهایم یارای حرکت کردن را ندارد.» گفت: «مگر نشنیدهای که صاحب دلان میگویند: رفتن و نشستن (با آرامش) بهتر است از دویدن و خسته شدن و درمانده گشتن؟»
ای که مشتاقِ منزلی، مشتاب **** پند من کار بند و صبر آموز
اسبتازی دو تگ رود به شتاب **** اُشتر آهسته میرود شب و روز
(گلستان سعدی، باب ششم)
✨✨پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «شتاب کردن از شیطان و تأمّل و درنگ کردن از جانب خداست.»
📚(بحار، ج 71، ص 340)
🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴
#داستان_آموزنده
🔆پیرمرد شیردل
🍂انس بن حارث کاهلی در روز عاشورا، پیرمرد سالخوردهای بود؛ او از اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بود و در جنگ بدر و حُنین شرکت نموده بود.
🍂روز عاشورا از امام اجازه خواست تا به میدان برود، امام حسین علیهالسلام به او اجازه داد.
او کمرش را با عمّامهاش بست و ابروانش را نیز که بر اثر پیری روی چشمش افتاده بود، با دستمالی بالا آورد و بست تا مانع دید او نگردد.
وقتی امام حسین علیهالسلام او را بااینحال دید، بیاختیار منقلب شده و قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد و خطاب به او فرمود:
🍂«ای پیرمرد! خداوند عمل تو را تقدیر و قبول نماید.» او وارد میدان شد و جنگید و بعد از کشتن هیجده نفر از سپاه دشمن، به شهادت رسید
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴
💫✨💫✨💫✨💫
🌟پيامبر (ص) فرمودند:
💎 كسى كه نمازهاى پنجگانه را در موقع خود اقامه كند و ركوع و سجود نماز را كامل بجا آورد خداى عزّ و جلّ چهارده خصلت به او عطا فرمايد:
🔵 الف ) سه خصلت در دنيا:
🔺- عمر او را زياد كند.
🔺- مال و اموال او را زياد كند.
🔺- اولاد صالح او را زياد كند.
🔵 ب ) سه خصلت در موقع مرگ :
🔺- از ترس او را ايمن دارد .
🔺- از هول مرگ ايمن دارد .
🔺- او را داخل بهشت گرداند.
🔵 ج ) سه خصلت در قبر:
🔺- سؤ ال نكير و منكر را بر او آسان كند.
🔺- قبر او را وسيع گرداند.
🔺- درى از درهاى بهشت به روى او گشوده شود.
🔵 د) سه خصلت در محشر:
🔺- صورت او مثل ماه ، نور مى دهد.
🔺- نامه عملش را به دست راستش دهند.
🔺- حساب را بر او آسان مى گرداند.
🔵 ه) دوخصلت در موقع عبور از صراط:
🔺- خداوند از او راضى مى شود.
🔺- به او سلام می دهد.
💫✨💫✨💫✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
• چطور بعضیها رفیق میشن با خدا،
• اونقدر صمیمی که خدا همه درها رو به روشون باز میکنه؟
منم میخوام بتونم !
منم میخوام رفیق ویژهی خدا بشم!
✘ میشه؟
ویژه #دحوالأرض
🌱🌱🌱🌱🌱
✨﷽✨
💢بمناسبت روز 25 ذیقعده مصادف با «دحوالارض»
✍آیت الله جوادی آملی همواره بر اساس آیه شریفه ﴿وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾، بر تعظیم شعایر الهی و گرامی داشت آنها، توصیه و تاکید می فرمایند. ایشان روز «دحوالارض» را يکي از پربرکت ترين روزهاي ايام سال مي دانند چرا که طبق برخي روايات زمين کعبه و حرم خدا، در اين روز ظاهر گشته و گسترش يافته است.
معناي دحوالارض
«دَحو» به معناي گسترش است و برخي نيز آن را به معناي تکان دادن چيزي از محلِ اصلي اش تفسير کرده اند. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمين) اين است که در آغاز، تمام سطح زمين را آب هاي حاصل از باران هاي سيلابيِ نخستين فراگرفته بود. اين آب ها، به تدريج در گودال هاي زمين جاي گرفتند و خشکي ها از زير آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.
از سوي ديگر، زمين در آغاز به صورت پستي ها و بلندي ها يا شيب هاي تند و غيرقابل سکونت بود. بعدها باران هاي سيلابي مداوم باريدند، ارتفاعات زمين را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمين هايِ مسطح و قابل استفاده براي زندگي انسان و کشت و زرع پديد آمد. مجموع اين گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاري مي شود.
🌀اعمال این روز:
روز دحوالارض روز گسترش زمین روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله: روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است. ذکر و دعا. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.
📚کتاب «صهباي حج» صفحه261
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
* #ذکر #آیت_الله_کشمیری
🔻 هر ذكرى و هر عبادتى یک حد نصابى دارد كه انسان بايد به آن برسد. ما گاهى خيلى زود مى خواهيم به نتائج اعمال برسيم.
🔸 وسط كار فكر میكنيم عمل صالح یا ذكرى که مشغولیم، آن آثار كه ما میخواستيم نداده لذا رها مى كنيم. در حالى كه حد نصاب هر عملی متفاوت است.
🔹 خدا رحمت كند مرحوم آیت الله كشميرى را، یک وقتى ذكر شريف «اللّه الصمد» را مشغول بود. آن وقتها قبل از ظهرها خدمتشان مى رفتيم. يك زيرزمين كوچكى در منزلشان داشتند که ايشان آنجا نشسته بود و دائم مشغول اين ذكر بود. عددش هم زياد بود...
🔸 یک روز فرمودند: امروز قبل از اينكه شما بيائيد چند نفر يك دفعه از در به زيرزمين وارد شدند. قيافه هايشان شبيه به بنى آدم بود ولى لطيف بودند.
🔹 ايشان مى فرمودند من متوجه شدم كه اين ها از ملائكه هستند. یک سينى دستشان بود كه داخل آن سنگى از جواهر بود كه روپوشى داشت. روپوش را كه برداشتند ديدم روی آن نوشته بود: «اللّه الصمد». بعد اين جواهر را به من دادند.
🔸 آیت الله کشمیری مى فرمودند اين علامت این است كه ذكر «الله الصمد» ما به حد نصاب رسيده است.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اقدامی غافلگیر کننده از رهبرمعظم انقلاب در دیدار شاعر روستایی که پدرش برای ایشان مطلبی نوشته بود!
🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️
🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅
#داستان_آموزنده
🔆بخیلهای عرب
گفته شده: بخیلهای عرب چهار نفرند:
⚡️اول: «حطیئه»؛ گویند: روزی درب خانه خود ایستاده بود و عصایی در دست داشت. شخصی ازآنجا میگذشت، به او رسید و گفت: ای حطیئه من مهمان توام، حطیئه اشاره به عصا نمود و گفت: این را برای پذیرایی مهمانان مهیّا نمودهام!
⚡️دوم: «حمید ارقط» است. گویند: روزی جمعی را مهمان نمود و به آنان خرما خورانید، بعد از خوردن خرماها، آنان را سرزنش میکرد که چرا هستههای خرما را خوردید؟!
⚡️سوم: «ابوالاسود دئلی» است، گویند: روزی یکدانه خرما به فقیری داد و فقیر گفت: خدا در بهشت به تو یکدانه خرما بدهد. ابوالاسود هم گفت: اگر به بینوایان چیزی بدهیم، خودمان از آنها درماندهتر شویم!
⚡️چهارم: «خالد بن صفوان» است. گویند: هرگاه درهمی به دستش میآمد، میگفت: ای پول چقدر گردش کردهای و پرواز نمودهای که به دستم رسیدی، اکنون تو را به صندوق افکنم و زندانیت به طول میانجامد. آنگاه پول را در صندوق میافکند و قفل بر آن میزد.
⚡️به وی گفتند: چرا انفاق نمیکنی و حالآنکه ثروت تو خیلی زیاد است؟ در جواب میگفت: ادامهی روزگار بیشتر است.
📚نمونه معارف، ج 2، ص 493، مستطرف، ج 1، ص 171
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم
بین ما و شهداء فاصله بسیار نبود
🔻پایگاه بسیج شهید چمران درچه
( هیئت ثاراللّه(ع )رزمندگان اسلام)
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#داستان_آموزنده
🔆من شعوانه ام
🔅شعوانه نام زنی بود که آوازی خوش داشت و در بصره، در مجلس فسق و فجور شرکت میکرد و ثروتی از این راه بر هم زده و کنیزکانی خریداری کرده بود. روزی از خانهای صدایی شنید؛ کنیزش را گفت: «برو درون آن خانه و ببین چه خبر است؟» کنیز رفت و برنگشت. کنیز دوّم و سوّم را فرستاد و بازنگشتند، پس خودش درون خانه رفت. دید واعظی دربارهی آیات جهنّم صحبت میکند.*
کلام واعظ در او اثر کرد، سپس سؤال کرد:
🔅«میتوانم توبه کنم؟» واعظ گفت: «اگر بهقدر گناه شعوانه هم باشد، خدا قبول میکند.»
🔅گفت: «خود شعوانه هستم» پس از مجلس وعظ بیرون آمد و کنیزکان را آزاد نمود.
🔅آنچنان لاغر و ضعیف شد و کارش بهجایی رسید که عابدان در مجلس او حاضر میشدند و از وعظ او میگریستند و خودش آنقدر گریه میکرد که ترس کوری چشم را برای او داشتند، ولی او در جواب میگفت: «کوری دنیا بهتر از کوری قیامت است.
📚هزار و یک حکایت قرآنی، ص 261
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃
🌟پیامبر اعظم (ص) میفرمایند:
⚡️ميت در قبر مانند كسی است كه در دريا غرق شده باشد، هرچه را ديد چنگ به آن ميزند، كه شايد نجات يابد.
⚡️و منتظر دعای كسی است كه به او دعا كند. از فرزند و پدر و برادر خويش. و از دعای زندگان نورهايی مانند كوهها داخل قبور اموات ميشود. و اين مثل هديه است كه زندگان از برای يكديگر ميفرستند.
⚡️پس چون كسی از برای ميتی استغفاری يا دعايی كرد، فرشتهای آن را بر طبقی ميگذارد و از برای ميت ميبرد و ميگويد:
⚡️اين هديهای است كه فلان برادرت يا فلان خويشت برای تو فرستاده است و آن ميت به اين سبب شاد و خوشحال ميشود.
📚:منبع.احياءالعلوم
♣️♣️♣️♣️♣️
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🔴تلنگر!
با یکی از دوستهام سوار تاکسی شدیم. موقع پیاده شدن دوستم به راننده تاکسی گفت: ممنون آقا، واقعا که رانندگی شما عالیه!
راننده با تعجب گفت: جدی میگی یا اینکه داری منو دست میندازی؟!
دوستم گفت: نه جدی گفتم. خونسردی شما موقع رانندگی در این خیابونهای شلوغ قابل تحسینه. شما خیلی خوب رانندگی میکنین و قوانین را هم رعایت میکنین!
راننده لبخند رضایت بخشی زد و دور شد.
از دوستم پرسیدم : موضوع چی بود؟!
گفت سعی دارم " عشق " را به مردم شهر هدیه کنم! با صحبتهای من اون راننده تاکسی، روز خوشی را پیش رو خواهد داشت. رفتارش با مسافرهاش خوبتر از قبل خواهد بود، مسافرها هم از رفتار خوب راننده انرژی میگیرن و رفتارشون با زیر دستها، فروشندگان، همکاران و اعضای خونواده خوب خواهد بود. به همین ترتیب خوش نیتی و خوش خلقی میون حداقل هزارنفر پخش میشه. من هر روز با افراد زیادی روبرو میشم. اگه بتونم فقط سه نفر رو خوشحال کنم، روی رفتار سه هزار نفر تاثیر گذاشته ام .
گفتن اون جمله ها به راننده تاکسی هیچ زحمتی نداشت. اگه با راننده دیگه ای هم برخورد کنم اون رو هم خوشحال خواهم کرد. خوشحال کردن مردم یک شهر کار ساده ای نیست اما اگه بتونیم چند نفر را خوشحال کنیم کار بزرگی انجام دادیم. روح زندگی ما همين عشقه. در صورتیکه بعضی از ما با يک ادبيات ناپسند در پی فرصتيم كه همديگه را تحقیر كنيم:
واااي چقدرر چاق شدي!
موهاي سفيدتم كه كم كم در اومد!
اينهمه كار ميكني براي اينقدرر در آمد؟!
تو واقعاً فكر ميكني در اين امتحان قبول ميشي؟!
و....
اين جمله ها و امثال اون كاملاً مخرب نيروي عشقند و عشق را از رابطه ها گريزان ميكنن. اگه بتونيم زيبايي رو تو نگاه خودمون جاي بديم اصولاً عشقه كه از وجود ما ساطع ميشه.
بياييم جريان عشق را تو زندگيمون جاري كنيم.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#امام_رضا_علیه_السلام
💠 در زمانی كه علی بن موسی الرضا علیه السلام از طرف مأمون به خراسان احضار شده و اجباراً با شرایط خاصی ولایت عهد مأمون را پذیرفته بود، «زیدالنار» برادر امام نیز در خراسان بود. زید به واسطه ی داعیه ای كه داشت و انقلابی كه در مدینه برپا كرده بود، مورد خشم و غضب مأمون قرار گرفته بود. اما مأمون كه آن ایام سیاستش اقتضا می كرد حرمت و حشمت امام رضا را حفظ كند، به خاطر امام از قتل یا حبس برادرش زید صرف نظر كرد.
روزی در یك مجلس عام عده ی زیادی شركت داشتند و امام رضا علیه السلام برای آنها صحبت می كرد. از آن سو زید عده ای از اهل مجلس را متوجه خود كرده بود و برای آنها در فضیلت سادات و اولاد پیغمبر و اینكه آنان وضع استثنائی دارند، داد سخن می داد و مرتب می گفت: «ما خانواده چنین، ما خانواده چنان» امام متوجه گفتار زید شد. ناگهان نگاه تند و فریاد «یا زید!» امام، زید و همه ی اهل مجلس را متوجه كرد.
فرمود: «ای زید! حرفهای بقالهای كوفه باورت آمده و مرتب تحویل مردم می دهی.اینها چه چیز است كه به مردم می گویی؟ ! آن كه شنیده ای خداوند ذریه ی فاطمه را از آتش جهنم مصون داشته است، مقصود فرزندان بلافصل فاطمه یعنی حسن و حسین و دو خواهر ایشان است. اگر مطلب این طور است كه تو می گویی و اولاد فاطمه وضع استثنائی دارند و به هر حال آنها اهل نجات و سعادتند، پس تو نزد خدا از پدرت موسی بن جعفر گرامی تری، زیرا او در دنیا امر خدا را اطاعت كرد، قائم اللیل و صائم النهار بود، و تو امر خدا را عصیان می كنی، و به قول تو هر دو، مثل هم، اهل نجات و سعادت هستید. پس برد با تو است، زیرا موسی بن جعفر عمل كرد و سعادتمند شد و تو عمل نكرده و رنج نبرده گنج بردی. علی بن الحسین زین العابدین می گفت: «نیكوكار ما اهل بیت پیغمبر دو برابر اجر دارد و بدكار ما دو برابر عذاب- همان طور كه قرآن درباره ی زنان پیغمبر تصریح كرده است زیرا آن كس از خاندان ما كه نیكوكاری می كند در حقیقت دو كار كرده: یكی اینكه مانند دیگران كار نیكی كرده، دیگر اینكه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ كرده است. آن كس هم كه گناه می كند دو گناه مرتكب شده: یكی اینكه مانند دیگران كار بدی كرده، دیگر اینكه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است ».
آنگاه امام رو كرد به حسن بن موسای وشّاء بغدادی- كه از اهل عراق بود و در آن وقت در جلسه حضور داشت- و فرمود:
- مردم عراق این آیه ی قرآن را: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» چگونه قرائت می كنند؟
- یا ابن رسول اللّه! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» [1]قرائت می كنند، اما بعضی دیگر كه باور نمی كنند خداوند پسر پیغمبری را مشمول قهر و غضب خود قرار دهد، آیه را «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» [2]قرائت می كنند و می گویند او درواقع از نسل نوح نبود؛ خداوند به او گفت: ای نوح! او از نسل تو نیست، اگر از نسل تو می بود من به خاطر تو او را نجات می دادم».
امام فرمود: «ابدا این طور نیست! او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصیان كرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد. به نوح گفته شد این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. موضوع ما خانواده نیز چنین است. اساس كار، پیوند معنوی و صلاح عمل و اطاعت امر خداست. هركس خدا را اطاعت كند از ما اهل بیت است، گو اینكه هیچ گونه نسبت ورابطه ی نسلی و جسمانی با ما نداشته باشد، و هركس گنهكار باشد از ما نیست، گو اینكه از اولاد حقیقی و صحیح النسب زهرا باشد. همین خود تو كه با ما هیچ گونه نسبتی نداری، اگر نیكوكار و مطیع امر حق باشی از ما هستی». [3]
[1] . یعنی این فرزند تو فرزندی است ناصالح.
[2] . یعنی او فرزند آدم بدی است، فرزند تو نیست.
[3] . بحارالانوار ، ج /10ص 65.
📚منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💠 درباره جابجایی #تعطیلی_پنج_شنبه به شنبه
🔻طرحی با عنوان #ساماندهی_تعطیلات در جریان است که نسبت به جزئیات آن اطلاعی ندارم بجز این ماجرای انتقال تعطیلی پنج شنبه به شنبه.
🔹درباره تعطیلی پنجشنبهها، استدلال این هست که تجارت و ارتباطات اقتصادی ما با دنیا فقط سه روز در هفته است(روزهای دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه است). چون عموم کشورها، روزهای شنبه و یکشنبه تعطیل اند و ما به آنها دسترسی نداریم و در ایران پنج شنبه و جمعه هم تعطیل است که آنها تعطیل نیستند؛ در نتیجه ۴ روز ارتباط اقتصادی نداریم.
🔸در رابطه با این ادعا که آیا این اختلاف تعطیلی، تاثیری روی تبادلات اقتصادی با جهان دارد یا نه؟ نظرات متفاوتی وجود دارد. مثلاً ادارات و مدارس ما چه ارتباطی با دنیا دارند؟ شهرداری، آبفا، برق، گاز، آموزش و پرورش، دانشگاهها و ... چه ارتباطی دارند که نیاز باشد شنبه را تعطیل کنیم بجای پنجشنبه؟!
🔹بیشتر تمرکز برروی تعاملات تجاری و بانکی است. آمار و ارقام دقیقی وجود ندارد که شرکت های بزرگ و کوچک مثل پتروشیمیها، فولادها، پالایشگاهها و سایر از این قضیه آیا متضرر هستند یا خیر؟
🔸مثلاً درباره امور بانکی، آمار و ارقام دقیق و علمی در این زمینه وجود ندارد. بیشتر یک ادعاست و البته اگر این ادعا بصورت علمی بررسی شود بهتر می توان تصمیم گرفت. لازم است قبل از تصمیم گیری، سنجش حقیقی مضرات و فواید این قضیه انجام شود.
🔹از طرفی، متاسفانه این تصمیمات پیوست فرهنگی هم ندارد. پنجشنبهها در فرهنگ ایرانی اسلامی ما، روز مهمی برای فعالیتهای فرهنگی و دینی و اجتماعی، صله رحم فامیل، مراسمات عزا و عروسی، سرزدن به مزار شهدا و اموات و ... است. تعطیلی این روز، ماقبل از جمعه، برای انجام این امورات بسیار ضروری و بجاست. پنج شنبه ها به جهت انجام برخی امورات اجتماعی، بسیار مهم تر از جمعه است.
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀
#داستان_آموزنده
🔆گناه بخیل
🌺پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به طواف خانه خدا مشغول بود، مردی را دید که پردهی کعبه را گرفته و میگوید: خدایا به حرمت این خانه مرا بیامرز!
🌺رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: گناه تو چیست؟ گفت: گناهم بزرگتر از آن است که برایت توصیف کنم. فرمود: وای بر تو، گناه تو بزرگتر است یا زمینها؟ گفت: گناه من.
♨️فرمود: گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ گفت: گناه من.
♨️فرمود: گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟ گفت: گناه من.
♨️فرمود: گناه تو بزرگتر است یا عرش خدا؟ گفت: گناه من.
♨️فرمود: گناه تو بزرگتر است یا خدا؟ گفت: خدا اعظم و اعلی و اجلّ است.
♨️فرمود: وای بر تو گناه خود را برایم وصف کن. گفت: یا رسولالله، من مردی ثروتمندم و هر وقت سائلی رو به من میآورد که از من چیزی بخواهد، گویا شعله آتشی رو به من میآورد.
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: از من دور شو و مرا به آتش خود مسوزان! قسم به آنکه مرا به هدایت و کرامت برانگیخته است، اگر میان رکن و مقام بایستی و دو هزار سال نمازگزاری و چندان بگریی که نهرها از اشکهایت جاری شود و درختان از آن سیراب گردند و آنگاه با بخل و لعامت بمیری خدا تو را به جهنّم میافکند.
♨️وای بر تو مگر نمیدانی که خدا میفرماید: «وَ مَن یَبخَل عن نَفسِه: هر که بخل کند تنها بر خود بخل میکند.»
(سورهی محمد صلیالله علیه و آله و سلّم، آیهی 38)
✨✨«و من یوقَ شحَّ نفسِه فَأولئِکَ هُمُ المُفلِحون: و هر کسی از بخل، نفس خویش را نگاه دارد آنان رستگاراناند.*»
📚جامع السعادات، ج 2، ص 110 -علم اخلاق اسلامی، ج 2، ص 154
🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🌹امام باقر عليه السلام :الخَيرُ و الشَرُّ يُضاعَفُ يَومَ الجُمُعةِ .
♦️خير و شر ، در روز جمعه دو چندان مى شود.
🌹امام باقر عليه السلام :الصَّدَقةُ يَومَ الجُمُعةِ تُضاعَفُ ، لفَضْلِ يَومِ الجُمُعةِ على غَيرهِ من الأيّامِ.
♦️در روز جمعه [ثواب] صدقه دو چندان مى شود؛ زيرا روز جمعه بر ديگر روزها فضيلت دارد.
🌹تشويق به شاد كردن خانواده در روز جمعه/امام على عليه السلام :
أطْرِفوا أهالِيَكُم في كُلِّ جُمُعةٍ بشَيءٍ مِن الفاكِهَةِ ، كَي يَفْرَحوا بالجُمُعةِ .
♦️هر روز جمعه مقدارى ميوه به خانواده خود هديه دهيد تا از آمدن جمعه خوشحال شوند.
🌹پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
يا عليُّ ، على النّاسِ كُلَّ سَبعةِ أيّامٍ الغُسلُ ، فاغْتَسِلْ في كُلِّ جُمُعةٍ و لَو أنّكَ تَشْتري الماءَ بِقُوتِ يَومِكَ و تَطْويهِ، فإنَّهُ ليسَ شَيءٌ مِن التَّطَوُّعِ أعْظَمَ مِنهُ .
♦️اى على! مردم بايد هر هفت روز يك بار غسل كنند (حمام روند). بنا بر اين هر جمعه غسل كن حتّى اگر لازم شود براى تهيه آب آن ، خوراك روزانه ات را بفروشى و گرسنه بمانى؛ زيرا هيچ امر مستحبى بالاتر از غسل جمعه نیست
.
🌹 به نقل از اصبغ بن نباته :كانَ عليٌّ عليه السلام إذا أرادَ أنْ يُوَبِّخَ الرّجُلَ يقولُ لَهُ : أنتَ أعْجَزُ مِن تارِكِ الغُسْلِ يَوم الجُمُعةِ!
♦️على عليه السلام هرگاه مى خواست كسى را سرزنش كند مى فرمود: تو حتّى از كسى كه غسل روز جمعه را ترك مى كند نا توانترى
📚میزان الحکمه، جلد دوم.
💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴
✍ ابن ابی لیلی نقل می کند که پدرم گفت:
در جنگ خیبر پیغمبر پرچم را به على علیه السّلام داد و خداوند لشکر اسلام را فاتح گردانید آنگاه ماجراى غدیر خم و انتصاب حضرت را بمقام خلافت بلا فصل و پارهاى از فضائل مولى را ذکر نموده و میگوید: آنگاه پیغمبر گریست.
گفتند یا رسول اللَّه براى چه گریه می کنید؟
فرمود: جبرئیل به من خبر داد که امتم بر على ستم می کنند و او را از حقش بازمی دارند و شهیدش می نمایند و فرزندانش را نیز به قتل می رسانند و بر آنها ظلم روا می دارند
جبرئیل از جانب پروردگار اطلاع داده که این ستمها بالأخره پایان می پذیرد و قائم آنها ظهور می کند
و نام آنها بالامی گیرد و همه امت دوستدار آنان می گردند، دشمنان آنها اندک و بدخواه آنان خوار شود، و مدح گویان آنها افزون گردد و این در زمانى است که اوضاع شهرها تغییر کند و مردم ضعیف گردند و از فرج امام زمان مأیوس شوند در آن هنگام قائم در میان امت آشکار شود.
نام وى مانند نام من و نام پدرش مانند نام فرزند من و خود وى از اولاد دخترم فاطمه است. خداوند حق را با شمشیر آنها آشکار گرداند و باطل را از میان ببرد دستهاى از مردم با میل و گروهى از ترس پیروى آنها را انتخاب می کنند. سپس گریه پیغمبر فرو نشست. آنگاه فرمود اى جماعت مؤمنین شما را به آمدن مهدى مژده می دهم که وعده خداوند خلاف پذیر نیست و خواسته او برگشت ندارد. خداوند حکیم و خبیر و فتح الهى نزدیک است پروردگارا! آنها اهل بیت من هستند. پلیدى را از آنها دور کن و آنها را پاک و پاکیزه گردان و در پناه خودت محفوظ بدار و نصرت و یارى ده و آنها را عزیز گردان و درمانده مکن و آنان را جانشین من قرار ده إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر
📚 بحار ج۵۱ ص ۶۷ -امالی طوسی - الطرائف ج۲ ص۵۲۱ -کشف الغمة ج۱ ص ۳۹۸ -کشف الیقین ۷ ۴۶۷ -تفسیر جامع ج۳، ص۸۲-مهدى موعودص۲۷۵
🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴💚🌴
🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴
❤️سخنی که پیامبر(ص) درباره ظهور مهدی(عج) به حضرت زهرا(س) فرمود:
على بن هلال از پدرش روایت نموده که گفت در بیماری پیامبر(ص)، حضورش شرفیاب شدم، دیدم فاطمه (س) در بالین پدرش نشسته و اشک مىریزد چون صداى گریه اش بلند شد، پیامبر سر برداشت و فرمود: فاطمه جان! چرا گریه مىکنى؟ عرض کرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود؟ فرمود: عزیزم، مگر نمىدانى که خداوند به اهل زمین نگاه کرد و پدرت را از میان آنان برگزید، سپس نظر کرد و شوهرت را انتخاب کرد، و به من وحى فرمود که تو را به او تزویج کنم؟ دخترم! ما اهل بیتى هستیم که خداوند عزوجل هفت فضیلت به ما عطا فرموده که به هیچ کس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن این که: من خاتم پیامبران نزد خدا و بهترین آنها و محبوبترین بندگان مىباشم و با این امتیازات پدر تو مىباشم، جانشین من بهترین جانشینان پیغمبران و محبوبترین آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهید ما بهترین شهداء و محبوبترین آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مىباشد، جعفربن ابیطالب که با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مىکند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است، در سبط این امت که حسن و حسین دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مىباشند از ماست، و به خدا قسم که پدرشان افضل از آنهاست.
یا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا کبیر یرحم صغیراً و لا صغیر یوقر کبیراً فیبعث الله عند ذلک منهما من یفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً یوم بالدین فى آخر الزمان کما قمت به فى آخر الزمان و یملاء الارض عدلاً کما ملئت جوراً . اى فاطمه ! به خداوندى که مرا به راستى برانگیخته، مهدى این امت نیز از ایشان مى باشد، موقعى که دنیا هرج و مرج شود و آشوبها پدید آید و راهها مسدود گردد و اموال یکدیگر را به غارت برند، نه بزرگتر به کوچکتر رحم کند و نه کوچکتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند کسى را برانگیزد که قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشاید و اساس دین را در آخر الزمان استوار سازد، چنان که من در آخر الزمان پایدار گردم و زمین را پراز عدل نماید چنان که از ظلم پر شده باشد… .
📗 کشف الغمه،۵ – اربعین حدیث فى المهدى ذکر المهدى و نعوته و حقیقة مخرجه
🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴
#پندانه
🔴 مشت خدا از همه بزرگتره💜✅
🔹دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی رو بهطرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته رو لطفاً بهم بدین، اینم پولش.
🔸بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشتهشده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختربچه داد.
🔹بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات بهعنوان جایزه برداری.
🔸ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد!
🔹مرد بقال که احساس کرد دختربچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه، گفت:
دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار.
🔸دخترک پاسخ داد:
عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، میشه شما بهم بدین؟
🔹بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟
🔸دخترک با خندهای کودکانه گفت:
آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
💫🌸خیلی از ما آدمبزرگها، حواسمون بهاندازه یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدمها و وابستگیهای اطرافشون بزرگتره🌸💫
🌺💫🕊💫🌺
#خدایا_شکرت💚
#سلام_علی_آل_یاسین💙
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
📚 بهترینِ خود باشیم
تاجر ثروتمندی در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود.
هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.
تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.
اما با دیدن باغ سر جایش خشکش زد…
تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند! 🥀
مرد رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم…"
مرد بازرگان کنار درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود…!
علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: "با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم."
آنطرف تر بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود. گل سرخ گفت: "من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم ناامید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم."
مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: "ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم،
و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، اما با خودم فکر کردم اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد.
بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته که من وجود داشته باشم.
پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که
می توانم زیباترین موجود باشم…" 👏
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد؛ به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم. 👌
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
☘☘☘☘☘
توبه همسايه ابوبصير با دستور امام صادق(ع)
خلاصه همسايه ابوبصير كه از همكاران سلطان جائر بود و انواع گناهها را مرتكب ميشد با دستور و وعده بهشت امام صادق(ع) توبه كرد.
حكايت ابوبصير گفت مرا همسايهاي بود از معاونين و همكاران سلطان جور، ثروت زياد بدست آورده بود. چند كنيز آوازه خوان و مطرب داشت و پيوسته مجلسي از هواپرستان تشكيل مي داد بلهو و لعب و عيش و طرف مي گذرانيد كنيزان آواز ميخواندند و آنها شراب مي خوردند. چون مجاور با من بود هميشه بواسطه شنيدن آن منكرات از دست او ناراحتي داشتم چند مرتبه گوشزدش كردم ولي نپذيرفت. آنقدر اصرار و مبالغه نمودم تا روزي گفت: من مردي مبتلا و اسير شيطانم اما تو گرفتار شيطان و هواي نفس نيستي. اگر وضع مرا به صاحب خود حضرت صادق عليهالسلام بگوئي شايد خداوند مرا از پيروي نفس بواسطه تو نجات دهد.
ابوبصير گفت سخن آنمرد بر دلم نشست. صبر كردم تا زماني كه خدمت حضرت صادق عليهالسلام رسيدم داستان همسايهام را بآنجناب عرض كردم فرمود وقتي به كوفه برگشتي او بديدن تو مي آيد بگو جعفر بن محمد(ع) مي گويد آنچه از كارهاي زشت ميكني ترك كن برايت بهشت را ضمانت مي كنم به كوفه برگشتم مردم به ديدنم آمدند او نيز با آنها بود همينكه خواست حركت كند نگاهش داشتم وقتي اطاق خلوت شد. گفتم وضع تو را براي حضرت صادق عليهالسلام شرح دادم. فرمود او را سلام برسان و بگو آن حال را ترك كند تا برايش بهشت را ضمانت كنم گريهاش گرفت. گفت تو را به خدا قسم جعفر بن محمد(ع) اين حرف را به تو فرمود سوگند ياد كردم آري. گفت مرا همين بس است از منزل خارج شد.
پس از چند روز كه گذشت از پي من فرستاد. وقتي پيش او رفتم ديدم پشت درب ايستاده برهنه است گفت هرچه در خانه مال داشتم در محلش صرف كردم و چيزي باقي نگذاشتم اينك ميبيني از برهنگي پشت درب ايستاده ام. من به دوستان خود مراجعه كردم مقداري كه تأمين لباسش را بكند تهيه نموده برايش آوردم.
باز پس از چند روز ديگر پيغام داد مريض شده ام بيا تو را ببينم در مدت مريضيش مرتب از او خبر مي گرفتم و با داروهائي به معالجه او مشغول بودم.
بالاخره بحال احتضار رسيد در كنار بسترش نشسته بودم او در حال مرگ بود در اين موقع بيهوش شد وقتي بهوش آمد (در حالي كه لبخندي بر لبانش آشكار بود) گفت ابابصير: صاحبت حضرت صادق عليهالسلام بوعده خود وفا كرد. اين بگفت و ديده از جهان بربست.
در همان سال وقتي به حج رفتم در مدينه خدمت حضرت صادق عليهالسلام رسيدم درب منزل اجازه ورود خواستم. همينكه وارد شدم هنوز يك پايم در خارج و يكي داخل منزل بود كه حضرت فرمود ابابصير! ما بوعده خود نسبت به همسايهات وفا كرديم.
📚 بحارالانوار، ج 11، ص 146، روايتي
☘☘☘☘☘☘
✍مرحوم آیتالله میرزا علی آقا قاضی طباطبائی:
تمام خرابیها از جمله وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است. و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیّل ماندن در دنیا...پس اگر میخواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاءالله تعالی باشید.
🍂🍂🍂🍂🍂