منم من، شهید سوز و اشک و ناله، به دل دارم داغ سه ساله
عزیزان من، شدند از غربت، تمامی پرپر همچو لاله
امامُ العارفینم، سید الساجدینم، من زین العابدینم
#شهادت_امام_سجاد(ع)🥀
#تسلیٺ_باد🏴🥀
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝میزند آتش به قلبم ماجرای نیزهها
🎙مداحی دلنشین حاج #محمود_کریمی بمناسب شهادت امام زین العابدین علیه السلام
#شهادت_امام_سجاد
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
امام سجاد عليه السلام فرمودند:
✍سه حالت و خصلت در هر يک از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها و شدايد صحرای محشر در امان است ؛
🔸اول آن كه در #كارگشائی و كمک به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.
🔹دوم آن كه قبل از هر نوع حركتی #بينديشد كه كاری را كه می خواهد انجام دهد يا هر سخنی را كه می خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودی خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او می باشد !!
🔸سوم قبل از عيب جوئی و بازگوئی عيب ديگران، سعی كند #عيب های خود را برطرف نمايد.
📚بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۴۱
#محرم 🏴
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
🏴25 محرّم شهادت امام سجّاد علیه السلام
▪️در سال 94 بنابر مشهور یا 95 هـ (1)، امام زین العابدین علیه السلام در سن 57 سالگی با زهری که ولید بن عبدالملک یا هشام لعنهما الله به آن حضرت دادند به شهادت رسیدند.
▪️این در حالی بود که 34 یا 35 سال بعد از واقعه ی کربلا در مصائب جانگداز شهادت پدر و برادران و عمو و بستگان و اسارت عمّه ها و خواهرانش، گریان بودند.
▪️امام باقر علیه السلام آن حضرت را تجهیز نمودند و در بقیع کنار قبر عموی مظلومش حضرت مجتبی علیه السلام به خاک سپردند.
▪️سال شهادت آن حضرت را به خاطر کثرت فوت فقهاء و علماء «سنة الفقهاء» گفتند.
▪️در شهادت آن حضرت اقوال دیگری نیز وجود دارد : 12 محرّم (2)، 18 محرّم (3)، 19 محرّم (4)، 1 صفر (5).
📚 منابع :
1. کافی : ج 1، ص 466، 468. و ... .
2. توضیح مقاصد : ص 3. و ... .
3. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 4، ص 189. و ... .
4. همان.
5. اختیارات : ص 33.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
▪️چه بد امتی هستید
♦️هنگام سخنرانی امام سجاد علیه السلام در شام ، یکی از دانشمندان یهودی که در آن مجلس حضور داشت از یزید پرسید:
♦️"این جوان که سخنرانی می کند کیست؟"
یزید پاسخ داد:
"علی بن الحسین"
♦️یهودی گفت:
"حسین کیست؟"
یزید در جواب گفت:
"پسر علی بن ابی طالب است."
♦️عالم یهودی گفت:
"مادر حسین کیست؟"
یزید گفت:
"فاطمه ، دختر محمّد."
♦️یهودی گفت:
"این حسین ، پسر دختر پیامبر شما است و شما او را به همین زودی کشتید؟ به خدا سوگند كه اگر پیامبر ما حضرت موسی ، در میان ما فرزندى مىگذاشت، ما گمان مىكردیم كه او را تا سر حد پرستش باید احترام كنیم. ولی شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر گذراندید؟! واى بر شما! چه بد امتی هستید!"
📚بحارالانوار، جلد 45، صفحه 139
📚حياة الامام الحسين ، جلد 3 ، صفحه 395
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ #شهادت_امام_سجاد(علیه السلام)
♨️جهاد تبیین امام سجاد (ع) در مجلس یزید
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #رفیعی
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆استجابت دعا در هلاكت دشمن
محدّثين و تاريخ نويسان آورده اند:
پس از واقعه دلخراش كربلاء، و بعد از وقوع تحوّلاتى در حكومت بنى اميّه ، مختار ثقفى روى كار آمد.
و يكى از فرماندهان مختار شخصى به نام ابراهيم فرزند مالك اشتر بود، كه بعد از آن كه عبيداللّه بن زياد ملعون را دست گير كردند، توسّط ابراهيم ، فرمانده لشكر مختار در كنار رودى به نام خارز به هلاكت رسيد و سپس سر آن خبيث را به همراه چند سر ديگر از جنايت كاران و قاتلين - در صحنه عاشوراى حسينى سلام اللّه عليه - را براى مختار فرستاد.
و مختار نيز بى درنگ و بدون فوت وقت ، سر عبيداللّه ملعون را براى امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام و همچنين عمويش محمّد حنفيّه إ رسال داشت .
هنگامى كه سر آن ملعون را حضور امام سجّاد عليه السّلام آوردند، آن حضرت كنار سفره طعام نشسته بود و غذا تناول مى نمود.
و چون چشم حضرت بر آن سر افتاد، فرمود: هنگامى كه ما را به مجلس عبيداللّه بن زياد وارد كردند، آن ملعون با اصحاب خود مشغول خوردن غذا بود و سر مقدّس و مطهّر پدرم ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را نيز مقابلش نهاده بودند.
و من در همان حالت از خداوند متعال تقاضا كردم : پيش از آن كه از اين دنيا بروم ، سر بريده ابن زياد ملعون را ببينم .
شكر و سپاس خداوند متعال را به جا مى آورم كه دعاى مرا مستجاب نمود.
پس از آن ، امام سجّاد عليه السّلام سر آن ملعونِ خبيث و پليد را به دور انداخت و سر بر سجده شكر نهاده و چنين اظهار داشت :
حمد مى گويم و سپاس به جا مى آورم خداوند متعالى را كه دعاى مرا به استجابت رساند و در اين دنيا انتقام خون به ناحقّ ريخته پدرم را از دشمن گرفت .
و سپس افزود در پايان : خداوند، مختار را پاداش نيك و جزاى خير عطا فرمايد.
📚اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 636.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
✨﷽✨
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاهَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلغالِبُونَ (مائده۵۵ ،۵۶)
ترجمه: همه کاره تان فقط خداست و پیامبرش و مؤمنانی (مانند علیبنابیطالب) که نماز را با آدابش می خوانند و در حال رکوع صدقه میدهند.*هرکه خدا و پیامبرش و اینطور مؤمنان را به سرپرستیِ خودش بپذیرد، از حزب خداست؛ و حزب خداست که پیروز است.*
🔸️[بر اساس این آیه شریفه] فقط خدا (جل و علا) و رسول و علی (علیهماالصلاة و السلام) صلاحیت ولایت بر شما را دارند. اگر کسانی موفق شدند این ولایت را در خودشان به وجود بیاورند و رابطه قلبی با آنها برقرار کردند، خداوند یک لقب به آن ها می دهد؛ آن لقب چیست؟ حزب الله.
🔸️آن هایی که می خواهند حزب اللهی باشند، [می بایست پیوند قلبی شان] با خدا (جل و علا) و رسول و علی (علیهما الصلاة و السلام) محکم تر باشد. کسانی که این رابطه را احساس می کنند و می فهمند که قلبشان با قلب مقدس ولیعصر (علیهالسلام) ارتباط دارد. آن کسانی که این محور را داشته باشند [و حزب اللهی باشند،] آن وقت خداوند می فرماید: مطمئن باشید که پیروز، همین ها هستند.«فان حزب الله هم الغالبون»
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥وقتی کار ها گره میخورد...
💥«یا مَن إذا تضایقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب الیه الأوهامُ»
💥ای آن که هنگام تنگی و دشواری کارها درهایی را می گشایی که در خیال و تصور هیچ کس نمی گنجد
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆پيامبر از شنيدن صداى گريه كودك در مسجد ناراحت شد
عصر پيامبر صلى الله عليه وآله بود، ظهر فرا رسيد، مؤ ذن در مسجدالنبى مدينه اذان ظهر دعوت نمود، پيامبر صلى الله عليه وآله به مسجد آمد و مسلمين ازدحام كردند و صفوف نماز تشكيل شد، و نماز جماعت شروع گرديد، در وسطهاى نماز ناگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله مى خواهد با شتاب و عجله نماز را تمام كند.
(خدايا چه مى شد؟مگر بيمارى شديدى بر پيامبر صلى الله عليه وآله عارض گرديده است ؟او كه همواره به وقار و آرامش در نماز سفارش مى كرد، اكنون چرا مستحبات نماز را رعايت نمى كند، آن همه عجله براى چه ؟چرا؟يعنى چه ؟)
چند لحظه نگذشت كه نماز تمام شد، مردم آن حضرت جهيدند، احوال پرسيدند، مى گفتند: اى رسول خدا! آيا پيش آمدى شده ! حادثه بدى رخ داده ؟چرا نماز را اين گونه يا عجله و سرعت به پايان رساندى ؟
پاسخ همه اين چراها، فقط اين جمله بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله به آنها فرمود: اما سمعتم صراخ الصبى
آيا شما صداى گريه و جيغ كودك شيرخوار را نشنيديد؟
معلوم شد، كودك ، شير خوارى در نزديكى آنجا گريه مى كند و كسى نيست كه او را آرام نمايد، پيامبر صلى الله عليه وآله نماز را با شتاب تمام كرد، تا كودك را آرامش و نوازش دهد.
📚 كافى جلد 6 ص 48.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
🔆مدينه در محاصره دشمن و تنها پشتيبان ، فرشته الهى
سعيد بن مسيّب - كه يكى از اصحاب و ياران امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام است - حكايت كند:
در آن هنگامى كه دشمن به شهر مدينه طيّبه حمله و هجوم آورد و تمام اموال و ثروت مسلمان ها را چپاول كرده و به غارت بردند، مدّت سه شبانه روز اطراف مسجد النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله در محاصره دشمن قرارگرفت .
و در طىّ اين مدّت ، ما به همراه امام سجّاد عليه السّلام بر سر قبر مطهّر حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله مى آمديم ؛ و زيارت مى كرديم و نماز مى خوانديم ، ولى هرگز دشمن متوجّه ما نمى شد و ما را نمى ديد.
و هنگامى كه كنار قبر مطهّر مى رسيديم ، حضرت سجّاد عليه السّلام سخنانى را با قبر مطرح و زمزمه مى نمود كه ما متوجّه آن سخنان نمى شديم .
در يكى از همين روزها در حالتى كه مشغول زيارت قبر مطهّر بوديم و حضرت نيز با قبر مطهّر و مقدّس جدّش سخن مى گفت ، ناگاه مردى اسب سوار را ديديم ، در حالتى كه لباس سبز پوشيده بود و سلاحى در دست داشت ، بر ما وارد شد.
و چون هر يك از نيروى دشمن مى خواست به قبر شريف جسارتى كند، آن اسب سوار با سلاح خود به آن شخص مهاجم اشاره مى نمود و بدون آن كه آسيبى به او برسد، در دم به هلاكت مى رسيد.
و پس از آن كه مدّت قتل و غارت پايان يافت و دشمنان از شهر مدينه طيّبه بيرون رفتند، امام سجّاد حضرت زين العابدين عليه السّلام تمامى زيور آلات زنان بنى هاشم را جمع آورى نمود؛ و خواست كه آن هدايا را به رسم تشكّر و قدر دانى ، تقديم آن اسب سوار سبزپوش نمايد؛ ليكن او خطاب به امام زين العابدين عليه السّلام كرد و اظهار داشت :
يابن رسول اللّه ! من يكى از ملائكه الهى هستم كه چون دشمن به شهر مدينه طيّبه و همچنين به اهالى آن حمله كرد، از خداوند متعال اجازه خواستم تا حامى و پشتيبان شما باشم .
📚بحار الا نوار: ج 45، ص 131، ح 21، مناقب ابن شهر آشوب : ج 3، ص 284.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#لغتنامهمهدویت
🔸د- دجّال
💢از نشانه های نزدیک شدنِ رستاخیز بزرگ در عصر ظهور است.
دجّال در زبان عرب بمعنی «آب طلا» است و به همین علت به افراد بسیار دروغگو که باطل را حق جلوه میدهند دجال میگویند.
💢 از روایات استفاده میشود که او ستمکاری است که در آخرالزمان مردم را گمراه خواهد کرد. در آموزه های سه دین یهودیت و مسیحیت و اسلام از وی سخن گفته شده است.
💢در روایات شیعه از آن بعنوان حادثه ای مهم مقارن با ظهور امام زمان یاد شده است.
💢درباره دجال چند احتمال وجود دارد:
1⃣نام شخص معینی نیست و هر کس با حیله و نیرنگ در صدد فریب مردم باشد دجال است و در واقع گروهی شیّاد هستند. در روایات از این دجال ها فراوان نام برده شده بین ۱۲ الی ۷۰ دجال.*۱
🔅 پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند:« پیش از خروج دجال، هفتاد دجال خروج خواهد کرد.»*۲
2⃣از میان این دجال ها فردی که در دروغ گویی و مردم فریبی سرآمد بقیه است و فتنه اش بزرگتر است، نشانه ظهور مهدی است. یا همان دجال حقیقی.
💢 از نکات شگفت آور و تامل برانگیز در انبوه روایات شیعه و سنّی، این است که بیشتر #پیرواندجال، یهودیان هستند.
و در منابع اهل سنت آمده دجال به دست حضرت عیسی کشته خواهد شد.
📚۱-بحارالانوار ج۵۲؛
۲-کنزالعمال ج۱۴
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆احترام امام زمان به زوار حسين علیه السلام
مرحوم آية اللّه حاج ميرزا محمّد على گلستانه اصفهانى در آن وقتى كه ساكن مشهد بودند براى يكى از علماء بزرگ مشهد نقل فرموده بودند كه ، عموى من مرحوم آقاى سيد محمّد على از كه مردان صالح و بزرگوار بود نقل ميكرد، در اصفهان شخصى بود به نام جعفر نعلبند كه او حرفهاى غير متعارف ، از قبيل آن كه من خدمت امام زمان علیه السلام رسيده ام وطى الارض كرده ام ميزد و طبعا با مردم هم كمتر تماس ميگرفت و گاهى مردم هم پشت سر او به خاطر آن كه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند، حرف مى زدند.
روزى به تخت فولاد اصفهان براى زيارت اهل قبور ميرفتم ، در راه ديدم ، آقا جعفر به آن طرف ميرود، من نزديك او رفتم و به او گفتم دوست دارى باهم راه برويم ؟ گفت مانعى ندارد، در ضمن راه از او پرسيدم مردم درباره شما حرفهائى مى زنند آيا راست مى گويند كه تو خدمت امام زمان ع رسيده اى ؟
اول نمى خواست جواب مرابدهد، لذا گفت آقا از اين حرفها بگذريم و باهم مسائل ديگرى را مطرح كنيم ، من اصرار كردم و گفتم : من انشاءاللّه اهلم .
گفت : بيست و پنج سفر كربلا مشرف شده بودم تا آنكه در همين سفر بيست و پنجم شخصى كه اهل يزد بود در راه بامن رفيق شد چند منزل كه باهم رفتيم ، مريض شد و كم كم مرضش شدت كرد تا رسيديم به منزلى كه قافله به خاطر نا امن بودن راه دو روز در آن منزل ماند تا قافله ديگرى رسيد و باهم جمع شدند و حركت كردند و حال مريض هم رو به سختى گذاشته بود وقتى قافله مى خواست حركت كند من ديدم به هيچ وجه نمى توان اورا حركت داد لذا نزد او رفتم و به او گفتم من مى روم و براى تو دعاء ميكنم كه خوب شوى و وقتى خواستم با او خدا حافظى كنم ، ديدم گريه مى كند، من متحير شدم از طرفى روز عرفه نزديك بود و بيست و پنج سال همه ساله روز عرفه در كربلا بوده ام و از طرفى چگونه اين رفيق را در اين حال تنها بگذارم و بروم ؟!
به هرحال نمى دانستم چه كنم او همينطور كه اشك مى ريخت به من گفت : فلانى من تا يك ساعت ديگر مى ميرم اين يك ساعت را هم صبر كن ، وقتى من مُردم هرچه دارم از خورجين و الاغ و ساير اشياء مال تو باشد، فقط جنازه مرا به كربلا برسان و مرا در آنجا دفن كن .
من دلم سوخت و هر طور بود كنار او ماندم ، تا او ازدنيا رفت قافله هم براى من صبر نكرد و حركت نمود.
من جنازه او را به الاغش بستم و به طرف مقصد حركت كردم ، از قافله اثرى جز گرد و غبارى نبود و من به آنها نرسيدم حدود يك فرسخ كه راه رفتم ، هم خوف مرا گرفته بود و هم هرطور كه آن جنازه را به الاغ مى بستم ، پس از آنكه يك مقدار راه مى رفت باز مى افتاد و به هيچ وجه روى الاغ آن جنازه قرار نمى گرفت . بالاخره ديدم نمى توانم او را ببرم خيلى پريشان شدم ايستادم و به حضرت سيد الشهداء ع سلامى عرض كردم و با چشم گريان گفتم : آقا من با اين زائر شما چه كنم ؟ اگر او را در اين بيابان بگذارم مسئولم و اگر بخواهم بياورم مى بينيد كه نمى توانم درمانده ام و بى چاره شده ام .
ناگهان ديدم ، چهار سوار كه يكى از آنها شخصيت بيشترى داشت پيدا شدند و آن بزرگوار به من گفت : جعفر بازائرما چه ميكنى ؟
عرض كردم : آقا چه كنم ؟ در مانده شده ام نمى دانم چه بكنم ؟ در اين بين آن سه نفر پياده شدند، يكى از آنها نيزه اى در دست داشت با آن نيزه زد چشمه آبى ظاهر شد آن ميّت را غسل دادند و آن آقا جلو ايستاد، وبقيّه كنار او ايستادند و بر او نماز خواندند و بعد او را سه نفرى برداشتند و محكم به الاغ بستند و ناپديد شدند.
من حركت كردم با آنكه معمولى راه مى رفتم ديدم به قافله اى رسيدم كه آنها قبل از قافله ما حركت كرده بودند، از آنها عبور كردم پس از چند لحظه باز قافله اى را ديدم ، كه آنها قبل از اين قافله حركت كرده بودند از آنها هم عبور كردم بعد از چند لحظه ديگر به پل سفيد كه نزديك كربلا است رسيدم و سپس وارد كربلا شدم و خودم از اين سرعت سير تعجب مى كردم .
بالاخره او را بردم در وادى ايمن قبرستان كربلا دفن كردم ، من در كربلا بودم ، پس از بيست روز رفقائى كه در قافله بودند به كربلا رسيدند آنها از من سئوال ميكردند توكى آمدى ؟ و چگونه آمدى ؟ من براى آنها به اجمال مطالبى را ميگفتم و آنها تعجب مى كردند، تا آنكه روز عرفه شد وقتى به حرم حضرت سيدالشهداء اباعبداللّه الحسين علیه السلام رفتم ديدم بعضى از مردم را بصورت حيوانات مختلف مى بينم از شدت وحشت به خانه برگشتم باز دو مرتبه از خانه در همان روز بيرون آمدم ، باز هم آنها را به صورت حيوانات مختلف ديدم .
عجيب تر اين بود كه بعد از آن سفر چند سال ديگر هم ايام عرفه به كربلا مشرف شده ام و تنها روز عرفه بعضى از مردم را به صورت حيوانات مى بينم ولى در غير آن روز آن حالت برايم پيدا نمى شود.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆نماز جماعت صبح در مسجد
امام صادق عليه السلام فرمودند: پيامبر صلى الله عليه وآله (طبق معمول ) براى اداى نماز صبح با جماعت ، وارد مسجد شد، پس از نماز به پشت سر نگاه كرد و ديد عده اى از مسلمين براى نماز نيامده اند، نام آنها را به زبان آورد و فرمود:
آيا اين افراد در نماز شركت نمودند؟!
حاضران عرض كردند: نه .
پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: آگاه باشيد، بر افراد منافق ، نمازى ، سخت تر از عشاء نماز صبح نيست .
و لو علموا اى فضل فيهما لا توهما و لو حبوا
اگر آنها پاداش بسيار نماز صبح و عشاء را با جماعت ، در مى يافتند، گر چه چهار دست و پا (مانند راه رفتنت كودكان خوار) باشد، خود را به جماعت مى رساندند.
📚وسائل الشيعه ، جلد 5 ص 378.
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆زيارت ابى عبداللّه
مرحوم نورى در دارالسلام جلد يك صفحه دويست و چهل و پنج ازمرحوم طريحى در منتخب روايت نموده از سليمان اعمش كه گفت من در كوفه همسايه اى داشتم كه گاهى شبها نزدش مى رفتم و با هم صحبت و اختلاط مى كرديم ، يك شب در ميان صحبت ها اتفاقا صحبت كربلا پيش آمد الكلام يجرالكلام حرف حرف را مى آورد. من از او سئوال كردم كه عقيده تو درباره زيارت حضرت سيد الشهداء آقا ابى عبداللّه الحسين ع چيست ؟
يك وقت گفت : زيارت حسين بدعت است و هر بدعتى گمراهى و ضلالت است و منتهى گمراهى آتش جهنم است . من خيلى ناراحت و خشمگين شدم و از پيشش برخاستم و باخود گفتم وقتى كه سحر شد نزدش مى روم و شمه اى از فضائل آقا سيد الشهداء علیه السلام را براى او نقل مى كنم اگر بر عناد و انكارش اصرار ورزيد او را ميكشم .
سليمان گفت : وقتى كه سحر شد آمدم پشت در خانه اش و دق الباب كردم ، همسرش پشت در آمد شوهرش را خواستم گفت ازاول شب به زيارت آقا سيدالشهداء علیه السلام رفته ، تعجب كنان از او خدا حافظى كردم و من هم به طرف كربلا رهسپار شدم گفتم اول زيارتى كرده باشم دوم دوستم را ببينم .
وقتى كه وارد حرم مطهر شدم ديدم همسايه ام سر به سجده گذاشته و پيوسته گريه مى كند و از خدا طلب استغفار و توبه مى كند بعد از مدت زيادى سراز سجده برداشت و مرا ديد، نزدش رفتم ديدم حالش منقلب است ، گفتم اى مرد تو كه ديروز مى گفتى زيارت حسين بدعت است و هر بدعتى گمراهيست و منتهى گمراهى آتش دوزخست . و امروز مى بينم براى زيارت آمده اى ؟!
گفت : اى سليمان مرا سرزنش نكن زيرا من قائل به امامت اهلبيت عليهم السلام نبودم تا امشب كه خوابم برد خوابى ديدم كه به وحشت افتادم . گفتم چه خوابى ديدى ؟ گفت در عالم خواب ديدم مردى جليل القدر كه نمى توانم وصف جمال و جلال و كمالش را بيان كنم دور او را جمعيتى احاطه كرده بودند در جلوى او سوارى بود و آن سوار تاجى بر سرداشت وآن تاج داراى چهار ركن بود و بر هر ركن گوهرى درخشان نصب بود كه تا مسافت ها راه را روشن مينمود. به يكى از خدمتگزاران آنحضرت گفتم : اين آقاكيست ؟ گفت : آقا رسول اللّه ص است . گفتم آنكه در پيش روى اوست كيست ؟!
گفت آقا اميرالمؤ منين على ع وصى رسول اللّه ص است بعد نگاه كردم ديدم ناقه اى از نور پيدا شد و بر آن ناقه هودجى از نور بود و ناقه ما بين زمين و آسمان پرواز مى كرد. پرسيدم اين ناقه از كيست ؟! گفت از حضرت خديجه كبرى و فاطمه زهرا سلام اللّه عليهما است پرسيدم اين جوان كيست ؟!
گفت حضرت امام حسين ع است كه همه براى زيارت مظلوم كربلا آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام مى روند. متوجه هودجى شدم ديدم نوشته هائى از طرف آن بزمين پخش مى شود پرسيدم اينها چيست ؟ گفت در اينها نوشته شده كسانى كه شب جمعه به زيارت آقا حسين ع مى آيند از آتش جهنم در امان هستند.
من خواستم يكى از آنها را بردارم گفت تو كه ميگفتى زيارت امام حسين ع بدعت است اين نوشته بدست تو نمى رسد مگر اعتقاد به فضيلت و شرافت آن حضرت را پيداكنى با حالت جزع و فزع و گريه و ترس و وحشت از خواب بيدار شدم و در همان ساعت به زيارت حضرت سيد الشهداء آقا اباعبداللّه الحسين ع مشرف شده و توبه كردم . اى سليمان بخدا قسم من از قبر امام حسين ع جدا نمى شوم تا روح از بدنم جدا شود.
📚زندگانى عشق ، 210.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
52.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 موشنگرافیک | عالمی که ناصرالدین شاه از او حساب میبرد...
او که از نوجوانی علاقهمند به مسیر طلبگی بود، با مخالفت خانوادهاش برای پیمودن این مسیر مواجه شد و برای همین مدتی مخفیانه شروع به درس حوزوی کرد و سپس با اجازه خانواده اش، به حوزههای علمیه تهران، اصفهان و نجف رفت و از محضر اساتید نامداری مانند مرحوم صاحب جواهر و کاشف الغطا بهره برد.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥وقتی کار ها گره میخورد...
💥«یا مَن إذا تضایقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب الیه الأوهامُ»
💥ای آن که هنگام تنگی و دشواری کارها درهایی را می گشایی که در خیال و تصور هیچ کس نمی گنجد
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
💠 ثواب عجیب کمک هزینه به دیگران برای سفر اربعین💠
💮 هشام می گوید از🌟 امام صادق علیه السّلام پرسیدم:
🟢 کسی که خودش به واسطۀ بیماری یا مشکلی نتواند به زیارت امام حسین (علیه السّلام ) برود و در عوض شخصی دیگر را روانه کند(هزینههایش را بدهد)، چه اجری دارد؟
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
1⃣ به ازای هر درهمى که خرج کند، خداوند همانند کوه اُحد برایش حسنه مینویسد
2⃣ چندین برابر آنچه هزینه کرده را در همین دنیا به او برمیگرداند!
3⃣ بلاهایى را که فرود آمده تا به او برسد، از او میگردانَد و از وى دور میکند و مالش حفظ میشود
📚 کامل الزیارت، ص ۱۲۹
#امام_زمان
#امام_حسین
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
#داستان_آموزنده
🔆دو مامور پست
دانشمند محترم آقاى احمد امين نقل ميكرد كه شخص مورد اطمينانى براى من نقل نمود كه دو نفر ماءمور پست بمنظور زيارت قبر آقا امام حسين علیه السلام تهران را ترك كردند و چون دولت اجازه مسافرت بعتبات مقدسه را بكسى نمى داد، ناچار از راه قاچاق رفتند، در بيابان شوره زارى گرفتار شدند و بقدرى تشنگى بر آنها فشار آورد كه يكى از آنها از تشنگى مُرد و ديگرى بفضل خدا از مهلكه خود را نجات داد و تندرست نزد خانوده خود آمد پس از مدتى دوست و همكار خود را در خواب ديد كه در باغ زيبائى باكمال راحتى بسر ميبرد از حال او پرسيد، گفت : خدا را شكر و ستايش ميكنم كه ببركت آقا سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين علیه السلام كاملا راحتم ولى عقربى همه روزه پيش من مى آيد و انگشت ابهام پايم را نيش مى زند و بقدرى مرا رنج مى دهد كه نزديك است جان بدهم ، گفتم ناراحتى تو از براى چيست ؟
گفت بمن خبر داده اند كه اين ناراحتى براى اينستكه يكروز به خانه فلان دوستم مهمان شدم و ضمن اينكه بادوست خود باقلا ميخوردم چاقوى كوچكى از خانه او سرقت نمودم و آنرا در گوشه سمت چپ فلان نقطه خانه ام پنهان ساخته ام از تو انتظار دارم كه به خانه من بروى و سلام مرا به همسر و فرزندانم برسانى و از قول من به او بگوئى كه چاقو را بتو بدهند و بصاحبش برگردانى و از او براى من طلب بخشش نمائى شايد خداوند از سر خطاى من درگذرد.
اين شخص ميگويد طبق خوابى كه ديده بودم عمل نمودم مرتبه ديگر دوستم را در خواب ديدم كه در منتهاى راحتى و خوشى است و از من تشكر و سپاسگذارى نمود.
📚زندگانى عشق ، نقل از راه تكامل ، ج 3، ص 150
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#مطلبی عجیب درباره نماز لیله الدفن
#کیست که نگران هول و وحشت آن شب خود باشد ؟
#تا فرصت هست برای خود شمع و چراغی فراهم کنیم !
#یکی از علماء نقل میکردندکه مدتی هست که نیت کرده ام هر شب برای مسلمانی که در سرتاسر عالم از دنیا رفته و امشب ،شب هولناک اول قبر او هست نماز لیله الدفن بخوانم و ثواب عمل رو هدیه به همه اون اموات میکنم
#تا این که چند شب پیش خواب عجیبی دیدم
#خواب دیدم که من هم فوت کردم و مادرم منو داخل قبر گذاشت،اون یکسره گریه میکرد میگفت من خودم باید بزارمت توی قبر رو برم.... مواظب خودت باش... و ....
#من همش میگفتم که مادر من زنده ام
چرا اینا رو میگی منو ببین...
#من رو گذاشتن داخل قبر
و رفتن.
داخل قبر که شدم لحد رو که گذاشتند اول خیلی ، خیلی تاریک و هولناک بود
بعد یکدفعه دیدم یه تونل خیلی بزرگ نورانی جلوی روی من هست
یکدفعه یه آقایی که تمام لباس هاش سفید بود و نورانی و مهربان جلوم اومد..
ازش پرسیدم شما کی هستی؟
گفت من عزرائیل هستم که تو رو قبض روح کردم
پرسیدم پس چرا اینقدر خوش چهره هستید؟ اینا کی هستن کنار شما ؟
گفت این دو نفر هم نکیر و منکر هستند
کلی آدم نورانی پشت سر هم ایستاده بودند.
دوباره پرسیدم پس اینا کی هستن پشت سر شما ، چی کار دارند ؟؟
گفت:این ها همون کسایی هستن که تو هر شب براشون نماز لیله الدفن میخوندی...
امشب همه اومدن کنارت تا از تو تشکر و قدر دانی کنند و تا صبح کنارت باشند که تنها نباشی و ترس و وحشت نداشته باشی !
تمام قبرم با آمدن اونا برام روشن شده بود و ترس و هول و وحشت رفته بود ...
کاش همه بدونیم این نمازهایی که ما میخونیم به نیت اموات، همه جمع میشن برا شب اول قبر خودمون ، کاری برای اون وقت تنهایی و ظلمت برای خودمون انجام بدیم ...
#پیامبر صل الله علیه وآله وسلم میفرمایند: به نمازگزار نماز لیله الدفن(شما) به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع میکند، حسنه عطا میکند و او را چهل درجه بالا میبرد
دوستان اگر براتون مقدوره هر شب از دو رکعت نماز لیله الدفن به نیت همه اموات مومنین و مومنات و مسلمانانی که اون شب شب اول قبرشونه غافل نشیم
کاش بدانیم که این نمازها بیشتر از اونی که نجات دهنده اون اموات باشه ناجی ما خواهد بود در عالم قبر!
ما هم از خدا توفیق عمل طلب کنیم و از امشب تا شبی که نوبت به خود ما بشه هر چند تایی که موفق شدیم نور و چراغ برای شب اول قبر خود تهیه و ذخیره کنیم و هر چه توان داریم شیعیان امیرالمومنین علی(علیه السلام) رو در این خصوص آگاه و توصیه کنیم
#شادی روح همهٔ مسافران آسمانی صلوات
اللهم انی اسئلک راحت عند
الموت ...ان شاءالله
🍁🍁🍁🍁🍁
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆هر شب و صبح گريه برحسين علیه السلام
حضرت آية اللّه آقا سيد حسن ابطحى فرمود: يكى از دوستان من فرمود من از وليّى از اولياء خدا شنيده بودم كه هركس هر صبح و شام بر مصائب حضرت سيدالشهداء علیه السلام گريه كند و اين كار را لااقل يكسال ادامه دهد به محضر مبارك حضرت بقية اللّه روحى فداه مشرف ميگردد من اين كار را براى آنكه به آن حضرت اقتداء كرده باشم ، زيرا معروف است كه خود حضرت در زيارت ناحيه مقدسه فرموده : اى جدّ بزگوار براى تو هر صبح و شام گريه مى كنم .
و به خاطر آنكه ثوابهاى زيادى براى گريه كردن بر حضرت ابى عبداللّه الحسين علیه السلام وعده داده شده و بالاخره به خاطر آنكه شايد موّفق به زيارت آن حضرت گردم يك سال ادامه دادم .
در اين مدّت روح انعطاف پذير عجيبى پيداكرده بودم ، رقّت قلب كه از علائم انسانيّت است در من ايجاد شده بود و بالاخره يك روز كه طبق معمول همه روزه ام كتاب مقتل را باز كرده بودم و مشغول مطالعه مصائب آن حضرت بودم و خود را مهيّا براى گريه كردن ميكردم ، ديدم قبل از من صداى گريه از اطرافم آهسته آهسته بلند مى شود، اول گمان كردم كه در آن نزديكى جمعى دور يكديگر جمع شده اند و برچيزى گريه مى كنند، ولى با كمال تعجّب اين چنين نبود، يعنى كسى در آن نزديكى وجود نداشت كه صداى گريه اش تا اين حد سريع به گوش من برسد به هر حال مشغول كار خودم شدم و كم كم اشكى از گوشه هاى چشمم سرازير شد، يادم هست كه آن روز روضه حضرت على اصغر علیه السلام را ميخواندم و بر مصائب آن طفل شير خوار گريه مى كردم ، صداى گريه اى كه در اطرافم بود با شدّت گريه من شدّت ميگرفت ، كم كم خودم را مثل آنكه در مجلس روضه پرجمعيّت و با حالى قرار گرفته باشم حس مى كردم .
حال نمى دانم در و ديوار بامن گريه مى كردند، ياملائكه آسمان در آن خانه جمع شده بودند و زمزمه داشتند، يا آنكه مؤمنين از جنّ بامن هماهنگى مى كردند، هرچه بودمن خوشحال بودم كه امروز تنها نيستم ، مدتى اين وضع به طول انجاميد كم كم صداهاى گريه و شيون تمام شد و سپس مجلس معطّر و منّور به تجليّات حضرت بقيّة اللّه عج الله تعالی فرجه گرديد و فيوضات فوق العاده اى نصيبم شد كه از نقلش معذورم . اينجا من هرچه اصرار كردم كه مختصرى از خصوصيّات آن تشرف را نقل كند، حاضر نشد و من هم كه همين مقدار از قصه را در اينجا نقل كردم براى اين كه به عاشقان حضرت بقية اللّه روحى فداه بگويم گريه بر سيّد الشّهدا علیه السلام آن هم صبح و شام فوائد بسيارى دارد و اگر كسى بخواهد به فيض عظمى ملاقات آن حضرت موفق شود مى تواند به اين وسيله متوسل گردد
📚ملاقات با امام زمان عج ، 2/173.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
🔆زنگ عبرت
🔴مواظب دشمن داخلی باشیم کنار آمدن با آنها به این سادگی نیست دقت بیشتری مي خواهد چون وقتی به شاهچراغ حمله شد، گفتند: جای گشت ارشاد، امنیت مردم رو تامین کنید.
▪️ولی وقتی تروریستها را دستگیر کردند، هشتگ نه به اعدام راه انداختند.
◾️ اسرائیل، نطنز و اصفهان را زد و شهیدان شهریاری و احمدی روشن را ترور کرد، گفتند: دیدید روسیه اس۳۰۰ نداد.
▪️ غزه اسرائیل را با طوفان الاقصی زد، نوشتند: خون رو با خون جواب نمیدن.
▪️ طالبان، پنجشیر را تصرف کرد: غوغا راه انداختند که : حکومت، حاضر به دفاع از مظلومان افغانی نیست!
▪️اما از مظلومین فلسطین که دفاع شد، گفتند: نه غزه، نه لبنان!
▪️تحریم که شدیم، تحلیل کردند که : به خاطر دشمنی تان با آمریکا است.
◾️ اما وقتی امریکا از برجام خارج شد: نوشتند :به خاطر حمله شما به سفارت عربستان بود!
▪️رییسی بدون برجام، تحریم را بی اثر کرد، گفتند: پولش رو که نمیتونید بیارید چه فایده!
▪️ پولها که آزاد شد، گفتند: همه رو دادید فلسطین!
▪️ یه همت دانشمندان جوانمان واکسن ساختیم. توییت زدند که :آب مقطره.
▪️ واکسن را با پیگیری آقای رئیسی وارد کردیم، نوشتند: چینیه به درد نمیخوره!
▪️ با عربستان جنگ دیپلماتیک داشتیم، فریاد زدند: دیپلماسی بلد نیستید.
▪️با عربستان ارتباط برقرار کردیم، ناگهان گفتند: چی شد از شعارهای انقلاب عقب نشینی کردید؟!
▪️هیاتها رونق گرفت، نوشتند: عزا بسه مردم نیاز به شادی دارند.
▪️جشن شادی چند کیلومتری غدیر برگزار شد، گفتند: امارات ماهواره فرستاده هوا شما ایستگاه صلواتی می زنید.
▪️ماهواره فرستادیم هوا، ناجوانمردانه گفتند: وقتی مردم تو اجاره خونه ماندهاند، ماهواره چه فایده داره!
▪️با چین قرارداد ساخت مسکن و با روسیه قرارداد همکاری بلند مدت نوشتیم، تحلیل نوشتند که:کشور رو فروختید به چین و روسیه.
▪️روسیه اسلحه از ما خرید: گفتند در جنگ اوکراین دخالت کردید!
▪️اعلام بی طرفی کردیم: گفتند از اسرائیل ترسیدید.
▪️اسرائیل رو بزنیم: مقصر مائیم،چون چوب کردیم لانه زنبور.
▪️نزنیم میگن: ایران ترسید.
▪️خلاصه ما هر کاری بکنیم زیر سئوالیم. چون نوکران کدخدا شبانه روز مشغول کارند
▪️واقعا" #عمروعاص باید در کلاس درس نوکران داخلی کدخدا شاگردی کنه!)(باز ناخواسته طولانی شد، ،ببخشید، ،هرچند بعضیها فقط خط اول را می خوانند )و ادعا دارند که همه چیز را متوجه می شوند، ،،،
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌿🌿🌿🌿🌿
حکایتی از عارف واصل - صمصام
شخصی از معتمدین اصفهان نقل میکرد که در ایام جوانی، زمانی که تازه ازدواج کرده بودم، خواب دیدم که در حیاط منزلمان در کنار حوض آب نشسته ام. ناگهان از میان چاه آب، مار بزرگی سر بیرون آورد و پاهایم را نیش زد. این مطلب گذشت و باز چند شب دیگر خواب دیدم که یک مار دو سر، هر دو پای مرا تا زانو بلعیده است و من در عالم خواب به شدت زجر می کشیدم. و باز فردای آن روز خوابی قریب به این مضمون دیدم که جزئیات آن در ذهنم نماند. این خواب های عجیب و معنی دار، من را به فکر انداخت که حتما مفهوم آن را پیدا کنم و به دنبال سرّ آن بگردم.
نزدیکی های ماه مبارک رمضان بود که در چهار باغ بالا، جناب صمصام را دیدم که روی سکویی نشسته بودند و خوشه ای انگور را دانه دانه می کردند و یکی به اسبشان می دادند و یکی خودشان می خوردند. رفتم نزدیک ایشان و سلام کردم. ایشان هم جوابی گفتند و انگورها را دانه می کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و داستان خواب هایم را برای ایشان نقل کردم. جناب صمصام هم وقتی انگور خوردنشان تمام شد بدون این که حتی سرشان را بالا بیاورند
فرمودند: چرا میذاری زنت با پای لخت و بدون جوراب توی کوچه و خیابون قدم بزنه؟ اون مارها، نگاه جوون های نامحرم محله است که پاهای تو را نیش می زنند. بنده که از این تعبیر عجیب جناب صمصام یکه خورده بودم و اشاره دقیق ایشان مرا حیرت زده کرده بود، عرض کردم : آقا پس چرا مارها پاهای مرا نیش میزدند و میجویدند؟
چرا پاهای زنم را در خواب ندیدم؟ ایشان باز فرمودند:چرا اجازه می دهی با پاهای لخت توی کوچه قدم بزند. اگر تو به او تکلیف کنی که حجاب بگیرد او حتما قبول می کند. پس مسئول این گناه خود تو هستی! مارها هم پای تو را نیش می زنند. این سخن جناب صمصام آن قدر عجیب و با نفوذ بود که من همان لحظه سراسیمه به خانه رفتم و با همسرم ماوقع را در میان گذاشتم. ایشان هم سفارش جناب صمصام را اطاعت کردند و از آن لحظه پوشش خود را اصلاح کردند.
📚غبار روبی از چهره صمصام، صفحه 129
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽داستان تکان دهنده دختری که زشت بود وشب عروسی به امام حسین(علیه السلام) متوسل شد🎞
#استاد_قرائتی
🌾🌾🌾🌾🌾