#تک_بیت
مسلمانی امام خویش را سر می برید اما
شبی با راهبی در دیر می گردید همدم سر
#عباس_گودرزی
@Abbasgoodarzicanal
#زینالعابدین_سلاماللهعلیه
روضه دارد در دل محراب،زین العابدین
نیمه های شب ندارد تاب،زین العابدین
هر محرّم سفره داریمیکند در منزلش
مجلسی دارد چه با آداب،زین العابدین
می کند اطعامِ ایتام و مساکین نیمه شب
مثل حیدر شب ندارد خواب،زین العابدین
اشک می ریزد کنار سفره ی افطاری اش
تا که می خواهد بنوشد آب،زین العابدین
در غم اصغر که با خون خودش سیراب شد
می شود با اشک خود سیراب،زین العابدین
در عزای خواهری با پای پر از آبله
هست قلبش دائماََ بی تاب،زین العابدین
آب آیا می دهی قربانی ات را قبل ذبح؟
پرسشی که دارد از قصاب،زین العابدین
اشک می ریزد برای غربت شیب الخضیب
وقت سجده در دل محراب،زین العابدین
#عباس_گودرزی
#مرثیه
@Abbasgoodarzicanal
@yaqoote_sorkh
#ایران_قوی
#انتقام
هیهات اگر طاقت ایران به سرآید
فریاد زسجیل و ابابیل برآید
باید که بگیریم تقاصی که پس از آن
از خاک تل آویو به تهران خبر آید
#عباس_گودرزی
@Abbasgoodarzicanal
#امام_زمان_عجلاللهفرجه
#انتظار
#مقاومت
اگر چه کاسهی صبر بشر به لب برسد
اگر چه صبح جهان ناگهان به شب برسد
اگر چه جای محبّت در این زمانهی تلخ
از آسمان و زمین شعلهی غضب برسد
اگر چه تنگ شود عرصهی زمین و به ما
به عرض و طول به مقدار یک وجب برسد
اگر چه پر شود از کفر و سحر این عالم
زمان مردن فرعون و بولهب برسد
قسم به شاخهی زیتون که میرسد موعود
به کام تلخ جهان مزهی رطب برسد
اراده کرده خدا،وارث زمین باشیم
در آن زمانه که آن مرتضی نسب برسد
#عباس_گودرزی
#غزل
@Abbasgoodarzicanal
#اسارت
#حضرترقیه_سلاماللهعلیها
کنج ویرانه دختری می گفت:
غم دوری به سر نمی آید؟
تا بگیرید مرا در آغوشش
آه عمه پدر نمی آید؟
#تک_بیت
#عباس_گودرزی
@Abbasgoodarzicanal
#حضرت_رقیهسلاماللهعلیها
#غزل
#مرثیه
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟
ای کاش لحظه ای از من چشم برندارد
از چشم های تارم باران اشک جاریست
عمه ببین که گریه، دیگر اثر ندارد
می ترسم عاقبت زجر جان مرا بگیرد
ای عمه این بیابان پایان مگر ندارد؟
بابا تو رفتی و من آتش به جانم افتاد
این دخترت پس از تو که بال و پر ندارد
عمه دعا کن امشب بابای من بیاید
شب های شام بی او اصلاََ سحر ندارد
در کنج این خرابه طاقت نمانده دیگر
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟
#عباس_گودرزی
@Abbasgoodarzicanal
#غزل
#امام_زمان_عجلاللهفرجه
گذشته اند هفته ها و ماه ها و سال ها
ولی دریغ از تحولی برای حال ها
کجاست آن طبیبمان؟کجاست آن حبیبمان؟
کجاست او که می دهد رهایی از وبال ها؟
کمال کامل است او جمال بی حد است او
اسیر خال او شدند صاحب جمال ها
چه قفل ها که باز می شود فقط به دست او
کلید دار قفل ها و پاسخ سوال ها
زمان اضطراب و اضطرار ها که می شود
فقط به سوی او روانه می شود خیال ها
نمی شود پرید از قفس بدون یاری اش
شکسته اند در نبود او تمام بال ها
می آید از قدوم او زمین بهشت می شود
کسی که ممکن است با وجود او محال ها
خوشا به آن زمان خوش که آفتاب می رسد
پس از گذشت هفته ها و ماه ها و سال ها
#عباس_گودرزی
@Abbasgoodarzicanal
"کوچه"
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#مرثیه
غم می خورد با یاد داغ مادر و کوچه
یا اینکه با تکرار نام حیدر و کوچه
قطعا حسن را می کُشد آن خاطرات تلخ
از سیلی و از مادر بی یاور و کوچه
غم روی غم، غم روی غم ،غم روی غم یعنی
تابوت و تیر و آتش و میخ در و کوچه
فرزند زهرا باشی اصلا سرنوشت این است
درد دل و خون جگر، درد سر و کوچه
سبط النبی در شهر پیغمبر غریب است آه
در خانه و در شهر و بین لشکر و کوچه
خیلی جگر سوز است حرف پیکر بی سر
یا حرف سرهای بدون پیکر و کوچه
با این تصور زهر بر جانش اثر می کرد
دروازه و بازار شام و خواهر و کوچه
#عباس_گودرزی
_________________
@Abbasgoodarzicanal
"بابا"
غلت می خورد مثل مروارید
اشک ها روی گونه ی دختر
پاک می کرد اشک هایش را
نکند بشکند دل مادر
دور از چشم مادرش می دید
آلبوم خاطرات بابا را
در خیال خودش ورق می زد
دفتر خاطرات فردا را
چه خبر می شود مگر فردا؟
گفته بابا که باز می آید
قصد دارد بماند این دفعه
تا ابد پیش دخترش شاید
قول داده پدر به دختر خود
که برایش لباس نو بخرد
نذر کرده که حتماََ این دفعه
دخترش را مسافرت ببرد
صبح زود است و میزبان پدر
چشم دوخته بر در خانه
تا دوباره مسافرش برسد
موی او را کمی کند شانه
می زند زنگ خانه را شخصی
می دود سمت کوچه آن دختر
خبر آورده اند انگاری
راهی آسمان شده ست پدر
کوچه گفتم دلم کجا ها رفت
کوچه یاد آور غم و درد است
کوچه افسوس کوچه صد حسرت
روضه ای را به یادم آورده ست
روزگاری میان یک کوچه
مادری پیش چشم فرزندش
بر زمین خورد ای زبانم لال
جگرش سوخت، آه دلبندش
پدر دختر حکایت من
بوده سرباز حضرت زینب
آرزو داشته شهید شود
آه در راه غربت زینب
گفت:مادر دلم چه تنگ شده
آلبوم عکس های بابا کو؟
آرزوهای من چه می شود آه
دفتر خاطرات فردا کو؟
دختر از مشق عشق بابایش
می نویسد ببین چه انشائی
آخر قصه خوب تمام شده
گرچه بی سر رسید بابایی
گفته اند از قدیم،دخترها
محرم راز های بابا یند
درد دل می کنند با بابا
گاه با اشک گاه با لبخند
کنج ویرانه دختری می گفت:
غم دوری به سر نمی آید؟
تا بگیرید مرا در آغوشش
آه عمه پدر نمی آید؟
#عباس_گودرزی
#چهارپاره
@Abbasgoodarzicanal
#حضرتزینالعابدین_سلاماللهعلیه
#غزل
اگر تب را از او در کربلا تقدیر برمی داشت
همانند علیِّ اکبر او شمشیر بر میداشت
سپس در هیبت حیدر به قصد رزم در میدان
قدم ها رابه سمت گرگ ها چون شیر برمیداشت
هراسان بوده از اعجاز او فرعون سُفیانی
والاّ از ید بیضای او زنجیر بر میداشت
ستون لانهی ابلیس ویران شد زمانی که
کلام او نقاب از چهرهی تزویر بر میداشت
زمین از حجت پروردگار خویش خالی نیست
اگر نه درد را از جسم او تقدیر بر میداشت
#عباس_گودرزی
@Abbasgoodarzicanal