eitaa logo
✍️عباس گودرزی
204 دنبال‌کننده
146 عکس
13 ویدیو
1 فایل
السلام علی الشیب الخضیب ماه حرام حرمتش آخر چنین شکست ماه حرم به علقمه رفت و به خون نشست عباس_گودرزی @AbGoodarzy1368 ارتباط @Abbasgoodarzicanal
مشاهده در ایتا
دانلود
در بودن تو زندگی ام شیرین است شادی که نه حتی خود غم شیرین است من چای بدون قند می نوشم چون از دست تو چای تلخ هم شیرین است ___________ https://eitaa.com/joinchat/935789287C39f07ebf5a
عمری ست فقط پیچ و خم است و زبر و زیر ازپیچ و خم و زیر و زبر ها شده ام سیر ای عشق به دامت من زنجیر بریده افتاده ام آشفته به بند غُل و زنجیر در آینه دیدم اثر پیری خود را در اوج جوانی شده ام پیر تر از پیر دنیاست پر از عاشق دیوانه و بی شک مانند دلم هیچ نخورده ست دلی تیر هر روز پی وعده تو وعده‌ی دیگر افسوس که هر وعده ات افتاده به تأخیر سوگند به جانت که به لب آمده جانم هر چند که سوگند ندارد به تو تأثیر @Abbasgoodarzicanal
بسم الله الرحمن الرحیم به رسم روزهای پیش باز این بار خواهم رفت به قربان نگاه گرم تو بسیار خواهم رفت مرا مست از شراب چشمهایت کرده‌ای حالا ببین هر روز و هر شب در پی خمّار خواهم رفت به دست آوردن دل مشکل است امّا به شوق تو برای کندن هر کوه زیر بار خواهم رفت نمی آید به من آقایی و هستم غلام تو شبیه برده‌ای مصری سر بازار خواهم رفت ز من رو برمگردان،دست از تو بر نمی دارم که از عشقت به حکم دل به روی دار خواهم رفت تویی آن شور شیرین‌این تناقض رازها دارد به قربان نگاهت "مخزن اسرار" خواهم رفت @Abbasgoodarzicanal
باز کن لب به سخن پیش تو من خاموشم تا ابد با دل و جان از سر تا پا گوشم می چکد شربت ناب از قدح لب هایت علّت این است کنار تو اگر مدهوشم خنده ات بر جگرم چون که نمک می پاشد پس به شور تو چنین مستِ خروش و جوشم مو پریشان شده‌ از گیسوی افشان توام تاری از موی تو را به دوجهان مفروشم نفست با نفسم چون که در آمیخته است از شمیم نفست می پرد از سر هوشم 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @yaqoote_sorkh @Abbasgoodarzicanal
بسم الله الرحمن الرحیم در خواب دیدم تا که روی ماه او را بغضی نشست و بست راه این گلو را گیسوی او وقتی که می رقصید در باد آشفته کردم مثل یک دیوانه مو را از چشمه های چشم هایم اشکِ بی رحم می ریخت و می شست از من آبرو را می خواستم از درد دل هایی که دارم با او بگویم آن سخن های مگو را با آب و تابی لب به گفتن باز کردم با برق چشمش بست راه گفتگو را تا باز کردم چشم از خواب خوش خویش انگار با سنگی شکستند آن سبو را @Abbasgoodarzicanal