eitaa logo
✍️عباس گودرزی
183 دنبال‌کننده
105 عکس
13 ویدیو
1 فایل
السلام علی الشیب الخضیب ما ریزه خوار روزی هر سفره نیستیم ماییم و خوان محترم خانه‌ی حسین عباس_گودرزی @AbGoodarzy1368 ارتباط @Abbasgoodarzicanal
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسلمانی امام خویش را سر می برید اما شبی با راهبی در دیر می گردید همدم سر @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه دارد در دل محراب،زین العابدین نیمه های شب ندارد تاب،زین العابدین هر محرّم سفره داری‌می‌کند در منزلش مجلسی دارد چه با آداب،زین العابدین می کند اطعامِ ایتام و مساکین نیمه شب مثل حیدر شب ندارد خواب،زین العابدین اشک می ریزد کنار سفره ی افطاری اش تا که می خواهد بنوشد آب،زین العابدین در غم اصغر که با خون خودش سیراب شد می شود با اشک خود سیراب،زین العابدین در عزای خواهری با پای پر از آبله هست قلبش دائماََ بی تاب،زین العابدین آب آیا می دهی قربانی ات را قبل ذبح؟ پرسشی که دارد از قصاب،زین العابدین اشک می ریزد برای غربت شیب الخضیب وقت سجده در دل محراب،زین العابدین @Abbasgoodarzicanal @yaqoote_sorkh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیهات اگر طاقت ایران به سرآید فریاد زسجیل و ابابیل برآید باید که بگیریم تقاصی که پس از آن از خاک تل آویو به تهران خبر آید @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر چه کاسه‌ی صبر بشر به لب برسد اگر چه صبح جهان ناگهان به شب برسد اگر چه جای محبّت در این زمانه‌ی تلخ از آسمان و زمین شعله‌ی غضب برسد اگر چه تنگ شود عرصه‌ی زمین و به ما به عرض و طول به مقدار یک وجب برسد اگر چه پر شود از کفر و سحر این عالم زمان مردن فرعون و بولهب برسد قسم به‌ شاخه‌ی زیتون که می‌رسد موعود به کام تلخ جهان مزه‌ی رطب برسد اراده کرده خدا،وارث زمین باشیم در آن زمانه که آن مرتضی نسب برسد @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کنج ویرانه دختری می گفت: غم دوری به سر نمی آید؟ تا بگیرید مرا در آغوشش آه عمه پدر نمی آید؟ @Abbasgoodarzicanal
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ ای کاش لحظه ای از من چشم بر‌ندارد از چشم های تارم باران اشک جاریست عمه ببین که گریه‌، دیگر اثر ندارد می ترسم عاقبت زجر جان مرا بگیرد ای عمه این بیابان پایان مگر ندارد؟ بابا تو رفتی و من آتش به جانم افتاد این دخترت پس از تو که بال و پر ندارد عمه دعا کن امشب بابای من بیاید شب های شام بی او اصلاََ سحر ندارد در کنج این خرابه طاقت نمانده دیگر عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گذشته اند هفته ها و ماه ها و سال ها ولی دریغ از تحولی برای حال ها کجاست آن طبیبمان؟کجاست آن حبیبمان؟ کجاست او که می دهد رهایی از وبال ها؟ کمال کامل است او جمال بی حد است او اسیر خال او شدند صاحب جمال ها چه قفل ها که باز می شود فقط به دست او کلید دار قفل ها و پاسخ سوال ها زمان اضطراب و اضطرار ها که می شود فقط به سوی او روانه می شود خیال ها نمی شود پرید از قفس بدون یاری اش شکسته اند در نبود او تمام بال ها می آید از قدوم او زمین بهشت می شود کسی که ممکن است با وجود او محال ها خوشا به آن زمان خوش که آفتاب می رسد پس از گذشت هفته ها و ماه ها و سال ها @Abbasgoodarzicanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"کوچه" غم می خورد با یاد داغ مادر و کوچه یا اینکه با تکرار نام حیدر و کوچه قطعا حسن را می کُشد آن خاطرات تلخ از سیلی و از مادر بی یاور و کوچه غم روی غم، غم روی غم ،غم روی غم یعنی تابوت و تیر و آتش و میخ در و کوچه فرزند زهرا باشی اصلا سرنوشت این است درد دل و خون جگر، درد سر و کوچه سبط النبی در شهر پیغمبر غریب است آه در خانه و در شهر و بین لشکر و کوچه خیلی جگر سوز است حرف پیکر بی سر یا حرف سرهای بدون پیکر و کوچه با این تصور زهر بر جانش اثر می کرد دروازه و بازار شام و خواهر و کوچه _________________ @Abbasgoodarzicanal
"بابا" غلت می خورد مثل مروارید        اشک ها روی گونه ی دختر پاک می کرد اشک هایش را             نکند بشکند دل مادر دور از چشم مادرش می دید           آلبوم خاطرات بابا را در خیال خودش ورق می زد     دفتر خاطرات فردا را چه خبر می شود مگر فردا؟          گفته بابا که باز می آید قصد دارد بماند این دفعه      تا ابد پیش دخترش شاید قول داده پدر به دختر خود         که برایش لباس نو بخرد نذر کرده که حتماََ این دفعه     دخترش را مسافرت ببرد صبح زود است و میزبان پدر       چشم دوخته بر در خانه تا دوباره مسافرش برسد      موی او را کمی کند شانه می زند زنگ خانه را شخصی می دود سمت کوچه آن دختر خبر آورده اند انگاری راهی آسمان شده ست پدر کوچه گفتم دلم کجا ها رفت کوچه یاد آور غم و درد است کوچه افسوس کوچه صد حسرت روضه ای را به یادم آورده ست روزگاری میان یک کوچه مادری پیش چشم فرزندش بر زمین خورد ای زبانم لال جگرش سوخت، آه دلبندش پدر دختر حکایت من       بوده سرباز حضرت زینب آرزو داشته شهید شود               آه در راه غربت زینب گفت:مادر دلم چه تنگ شده        آلبوم عکس های بابا کو؟ آرزوهای من چه می شود آه             دفتر خاطرات فردا کو؟ دختر از مشق عشق بابایش      می نویسد ببین چه انشائی آخر قصه خوب تمام شده       گرچه بی سر رسید بابایی گفته اند از قدیم،دخترها محرم راز های بابا یند درد دل می کنند با بابا گاه با اشک گاه با لبخند کنج ویرانه دختری می گفت: غم دوری به سر نمی آید؟ تا بگیرید مرا در آغوشش آه عمه پدر نمی آید؟ @Abbasgoodarzicanal
اگر تب را از او در کربلا تقدیر برمی داشت همانند علیِّ اکبر او شمشیر بر می‌داشت سپس در هیبت حیدر به قصد رزم در میدان قدم ها رابه سمت گرگ ها چون شیر برمی‌داشت هراسان بوده از اعجاز او فرعون سُفیانی والاّ از ید بیضای او زنجیر بر می‌داشت ستون لانه‌ی ابلیس ویران شد زمانی که کلام او نقاب از چهره‌ی تزویر بر می‌داشت زمین از حجت پروردگار خویش خالی نیست اگر نه درد را از جسم او تقدیر بر می‌داشت @Abbasgoodarzicanal