eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
646 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
69 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔵 عبادت دسته جمعی و درخواست حاجت در روز دحوالأرض 🔹 عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: وَ أيُّمَا جَمَاعَةٍ اجْتَمَعَتْ ذَلكَ الْيَومَ فِي ذِكْرِ رَبِّهِمْ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَتَفَرَّقُوا حَتَّى يُعْطَوْا سَؤْلَهُمْ ، وَ يُنَزِّلُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ ألْفَ ألْفِ رَحْمَةٍ يَضَعُ مِنْهَا تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ فِي حِلَقِ الذّاكِرينَ وَ الصَّائِمِينَ فِي ذلِكَ الْيَوْمِ وَ الْقائِمينَ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ. 📚 اقبال الاعمال ، ص ۶۱۸ 🔸 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر گروهی در این روز به منظور یاد خداوند عزّوجلّ جمع شوند، پیش از آن که متفرّق شوند، حاجت ایشان برآورده می شود. در این روز خداوند ، یک میلیون رحمت فرو می فرستد، و نود و نه رحمت از آن، مخصوص جمعی است که به ذکر خدا مشغول بوده، در این روز روزه گرفته، و در شبِ این روز به عبادت پرداخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درمحضرحضرت دوست
‌🌷مهدی شناسی ۴۳🌷 💠اسامی امام زمان عج الله فرجه 🌹اصل 🔹ريشه و بُن از مهمترين معانی کلمه‌ی اصل است.
‌‌🌷مهدی شناسی ۴۴🌷 💠شناخت امام زمان با اسامی و القاب ایشان 🌹فَجر 🌻آيه‌ای که به لطف حضرت حق به نقل از حضرات معصومين در شناخت حضرت ولی عصر(عج) مطرح می‌شود آيه ۱و۲ سوره مبارکه فجر می‌باشد.  🔺«وَالْفَجْرِ وَ لَيَالٍ عَشْر»، سوگند به سپيده دم و شبهاى دهگانه... 🔸امام صادق(ع) می‌فرمايند: فجر، وجود مقدس آن امامی است كه زمين را پر از عدل و داد می‌كند. 🔹شيخ علی اکبر نهاوندی اين كلمه را چنين بررسی كرده‌اند و فرموده است: 1⃣ امام باقر(ع) می‌فرمايد: «فجر از ساعات بهشت است و خداوند سبحان اين ساعت را در عالم دنيا به وديعه گذاشته تا افراد از كيفيت بهشت باخبر شوند». 🍃آقای مرحوم نهاوندی در اين رابطه می‌گويد: قسمتی از لذات بهشتی در همين دنيا براي كساني كه وجود حضرت را درک كنند، ميسر خواهد شد. 2⃣ «فجر» زمان مرتفع شدن ظلمات است، حضور حضرت چون فجر در زندگی هر سالكی تجلي کند، زندگيش را از انواع ظلمات اعم از ظلمت شرک، جهل، معصيت و... مرتفع می‌كند. 3⃣ «فجر» زمانی است كه تنها افراد خاص ارزش آن را درک می‌کنند و بقيه مردم از آن بی‌خبرند. 🌖عموماً افراد از زمان‌های خاص غافلند مثلاً از زمان بابرکتی چون بين الطلوعين بی‌خبرند. درحاليکه در بين الطلوعين نعمات تقسيم می‌شود توانايی‌ها، سلامتی‌ها و رحمت‌های الهی همه قسمت بندی می‌شود، اما اکثريت در خواب هستند. ولی هر خواهان و طالبی می‌تواند با لطف حضرت حجت از اين غفلت‌ها رها شود و زمان فجر را دريابد تا از تقسيم روزيهای مادی و معنوی بی‌نصيب نماند. 4⃣ در جايی ديگر فجر را برزخ ميان شب و روز معنی كرده‌اند، با توجه به اين معنی زمان ظهور را فجر گفته‌اند. ☝️🏻زيرا در زمان ظهور نه فساد و كدورت دنيا حاكم است و نه وضوح قيامت نمايش داده می‌شود، زمان حكومت حضرت چون برزخی است كه افراد نه گرفتار غصه‌ها و ناراحتی‌ها و نگرانی‌های دنيا هستند و نه چون بهشت از نعمات كامل برخوردارند. 5⃣ گروهی از خواص افراد از عظمت و شرافت طلوع فجر آگاهند از همين رو نسبت به آن مراقبه و مواظبت خاص دارند. 🌷اهل دل اين گروه را صائم، متهجد و مستغفر در اسحار ناميده‌اند. همچنين افرادی که انتظار فرج را می‌کشند مراقب فجر حقيقی‌اند تا به محضر دوست راه يابند و از سبقت گيرندگان بيعت با او باشند. 6⃣ در فاصله زمانی ميان طلوع فجر و طلوع خورشيد تنها گروهی از افراد در حال مناجات و کسب معارف حقه هستند، اثر کسب معارف آنها در فعاليتهای روزانه‌ شان محسوس است. 👈🏻اين معنا را با زمان ظهور مقايسه کرده‌اند، زيرا تنها گروهی که در ابتدای ظهور شايستگی درک محضر حضرت حجت را داشته باشند، برکت درک معارف حاصله از اين حضور تا زمان جهانی شدن حکومت حضرت برای آنان جاری و ساری خواهد بود...
1_86869997.mp3
6.36M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۴۰ 🎤 استاد 🔸«مهدویت و فهم امام زمان ع»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج برگشت و نگاه بی تفاوتی به مهتاب انداخت و در حالی که ساعتش را رو به او گرفته بود گفت: _ساعت هشته تا سه اینجا چکار کنم. الافم مگه می رم خونه بعد میام. _بیا بریم خوابگاه پیش ما این همه راهو کجا بری. حوصله ندارم می رم خونه. مهتاب شانه به شانه ترنج از کلاس خارج شد. بعد از رفتن او بقیه هم یکی یکی وسایلشان را جمع کردند. عده ای که محافظه کارتر بودند دست دست می کردند شاید استاد برسد. ولی بعد از ده دقیقه کلاس خالی شده بود. مهتاب و ترنج از پله سرازیر شدند. _مطمئنی نمیآی؟ _ آره می رم خونه مرسی و راهش را به طرف در اصلی کج کرد. نگاهی به ساعتش انداخت. توی این برهوت تاکسی که عمرا گیرش می آمد مگر زنگ می زد به آژانس. اتوبوس واحد هم که..... دوباره به ساعتش نگاه کردبله هنوز نیم ساعت مونده تا بیاد.عینک آفتابی اش را به چشم زد و توی کیف بزرگش دنبال کیف پولش گشت. -با آژانس می رم درک پنج تومن! چه غلطی بکنم اینجا تا عصر. تا کمر انگار رفته بود توی کیف. اه پس کجاست؟ دوباره دستش را چرخاند ته کیفش. لعنتی جاش گذاشتم. مردد برگشت.برم از مهتاب بگیرم؟ نه ولش کن شاید نداشته باشه خجالت بکشه.بعد دوباره جیب های کیفش را گشت و همان جور با خودش گفت:یه چند تایی بلیت اتوبوس باید اینجاها داشته باشم. و با دیدن بلیت ها گفت:خوب اینم بد نیست. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 کیفش را رها کرد و رفت طرف ایستگاه اتوبوس که درست رو به روی نجاری آن طرف خیابان بود. ای خدا حالا باید نیم ساعت الاف شم. خدا بگم چکارت کنه سلیمی. ببین چطور ما رو مچل کردی. روز اول سالی. کیفش را با حرص انداخت روی نیمکت و به اطراف خیره شد. بلواری که دانشکده فنی دخترانه کنارش بود درست سه چهار متر بعد از دانشکده تمام میشد و به خیابان خاکی تبدیل میشد. اطراف خیابان خاکی را هم خانه های ریز و درشت کج و معوجی پر کرده بود که معلوم بود قبلا یک منطقه روستایی محسوب میشده ولی با کش امدن شهر تا این منطقه به قسمت شهری متصل شده. فقط ترم یکی ها و کسانی که مشکلات خاص داشتند می توانستند از خوابگاه استفاده کنند. بقیه مجبور بودند توی همین خانه های کوچک سه چهار نفری اتاقی برای خوشان کرایه کنند. بدبختا خیر سرشون روزانه قبول شدن مثلا ترنج گاهی برای دیدن دوستانش توی خانه هایشان رفته بود. اصلا هر کس توی این منطقه خانه جدید می ساخت حتما یک اتاق هم گوشه حیاطی طبقه دومی جایی اضافه می کرد چون مشتری دانشجو زیاد بود. ترنج بی حوصله به ساعتش نگاه کرد. فقط پنج دقیقه گذشته بود. پوفی کرد و گفت شیطونه میگه بلند شدم پیاده برم تا سر خیابون اصلی. حالارفتی بدون پول می خوای چه غلطی بکنی 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .با بی حوصلگی کتابش را بیرون کشید و عینکش را روی کیفش گذاشت و مشغول خواندن شد. اینقدر خمیازه کشیده بود که فکش درد گرفته بود.وقتی از کلافگی جانش به لبش رسید نگاهی به انتهای خیابان انداخت.کتاب را توی کیفش چپاند و بلند شد. جهنم.اصلا نمی رم خونه. می رم پیش مهتاب.عینکش را برداشت و دوباره زد. چادرش را مرتب کرد و عرض بلوار را طی کرد. اولین کلای ارشیا خیلی طول نکشیده بود. بچه ها ترم یکی بودند و بعضی بدون وسیله آمده بودند. ارشیا فقط کمی درباره شیوه کارش و توقعاتش توضیح داده و یک لیست بلند بالا هم داده بود دست دانشجویان و گفته بود جلسه بعد کسی دست خالی نیاید.تا عصر کلاس دیگری نداشت. کیفش را برداشت و رفت طرف ماشینش. از لای نرده های دیوار اصلی نگاهش افتاد به دختری که نشسته بود روی نیمکت ایستگاه اتوبوس و کتاب می خواند. عینکش را برداشت و با دقت نگاه کرد: ترنجه! دوباره نگاهی به ساعتش انداخت.یعنی کلاسش تمام شده. ترنج را دید که کلافه دستی به سرش کشید و ته خیابان را نگاه کرد بعد کتابش را گذاشت توی کیفش و بلند شد. می خواد بره خونه؟ ارشیا فقط یک لحظه تصمیم گرفت 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
❤️ چه روزی شود روزی که صبحم را با سلامِ به شما خوشبو کنم مولای من هرگاه سلامتان می دهم بند بند وجودم لبخندتان را احساس می کند 🌼
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ سلام مولاے من ، مهدے جان سلامے از ذره اے کوچک به روشن ترین خورشید سلامے از قلبے مضطرب به بزرگترین آرامش سلامے از چشمانے منتظر به زهرایے ترین یوسف سلامے از من که تنهاترینم به تو که مولاے منے دردم را میدانے اندوهم را میبینے دلواپسےام را شاهدے صدایم را میشنوے و دعایم میکنے ... در افق آرزوهایم تنها«أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج»را میبینم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ استاد رائفی پور 📌 - قسمت اول 🔺 بین حضرت عباس و بقیه یاران امام حسین خیلی فرقه... 🎥 خلاصه سخنرانی عباس الگوی منتظران حضرت مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13921129_sedgh.ir_01.pdf
2.52M
کتاب ظهور نور کتاب توصیه شده توسط استاد پناهیان درباره ی روایات آخرالزّمان . رویکرد متفاوت این کتاب این است که با جمع میان روایات تلاش کرده است تا به روایات نگاهی کاربردی داشته باشد . به همه ی شما عزیزان توصیه می کنم این کتاب نسبتا کوتاه را مطالعه بفرمایید . در بخشی از مقدمه ی این کتاب آمده است : ... برخورد ناشيانه - والبته بي غرض - باروايات، يا موجب خواهد شد که مجموعه اي از اطلاعات مختلف و مغاير با يکديگر را، فقط به خاطر تعبد به روايت - عينا بپذيريم و به باقي ماندن ابهامات، رضايت دهيم، يا سبب خواهد شد که براي راحت کردن خيال خودمان، از مجموعه عظيمي از روايات، که اکثريت قريب به اتفاق آنها به نحو صحيح و قابل قبول از امام معصوم(ع) نقل شده اند، دست بشوييم و معلوم است که هيچکدام از اين دو راه، منطقي نيست و به رسيدن به حقيقت منجر نمي شود ... . ... در اين کتاب با عرضه ي روايات بر يکديگر و نيز بر آيات قرآن کريم، تا جايي که ممکن بوده، بين روايات، جمع صورت گرفته است و از اين رهگذر، گره هايي از روايات گشوده شده و به سوالات زيادي پاسخ داده شده است ... . 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
امام رضا عليه السلام فرمود : امام نشانه هايي دارد، دانشمندترين مردم، حکيمترين، با تقواترين، حليمترين و پر تحمل ترين، شجاعترين، عابدترين، بخشنده ترين آنان است .مختون، پاکيزه و بدون عيب متولد مي شود، همان طور که از روبرو مي بيند از پشت سر هم مي بيند، سايه ندارد، وقتي از مادر متولد مي شود روي رانها به زمين مي نشيند و صدايش را به شهادتين بلند مي کند، شيطان در خواب به او راه ندارد، چشمش مي خوابد ولي دلش نمي خوابد، با او- از سوي خدا و فرشتگان - سخن گفته مي شود، زره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر اندام و اندازه است، از او ادرار و مدفوع ديده نشده است زيرا خداوند به زمين فرمان داده است که هر چه از او خارج شود در خود فرو برد، بوي او از مشک خوشتر است، نسبت به مردم، از خودشان، اولي و داراي حق بيشتري است، از پدر و مادر بر آنان مهربانتر است و بيش از همه ي مردم، براي خداوند، فروتني دارد و بيش از همه از دستورات او اطاعت مي کند و از آنچه نهي فرموده دوري مي جويد، دعا و درخواستش پذيرفته است به طوري که اگر صخره اي را نفرين کند از وسط به دو نيم خواهد شد، سلاح پيامبر نزد اوست، شمشيرش ذوالفقار است، کتابي که نامهاي تمام شيعيان و نيز کتابي که نامهاي تمام دشمنان، تا قيامت، در آن نوشته شده است؛ جامعه، که صحيفه اي است با هفتاد ذرع طول و تمام نيازهاي بني آدم در آن موجود است نزد اوست، جفر اکبر، جفر اصغر، پوست بز و ميشي که در آنها تمام علوم، حتي ديه ي خراشي که بر پوست افتد، تا حد يک تازيانه و نصف تازيانه و ثلث تازيانه، در آن موجود است، و نيز مصحف حضرت فاطمه عليهما السلام نزد او موجود است . اثبات الهداه ج3 ص 716 ، روایت 9 جانم به فدای تو یا مهدی(ع) 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 سریع سوار شد و ماشین را دنده عقب از پارک بیرون آورد و رفت طرف در اصلی. از در که بیرون رفت ترنج درست مقابلش بود. شیشه را پائین کشید و برای ترنج بوق زد. ترنج مکثی کرد و به طرف ماشین ارشیا رفت. ارشیا ماشین را بیرون نگه داشت و پیاده شد. ترنج عینکش را برداشت و به جایی جلوی پای ارشیا خیره شد و سلام کرد: -سلام استاد. ارشیا واقعا جا خورد. این لحن و برخورد برایش غریبه بود. این ترنج را نمی شناخت. لبش را جوید و گفت: -خونه می ری؟ -می خواستم برم منصرف شدم دارم می رم خوابگاه پیش بچه ها. -اگه مشکل وسیله داری می رسونمت. صدای اتوبوس واحد از دور شنیده شد. ترنج عینکش را زد و به انتهای خیابان خیره شد. -اتوبوس اومد. بعد از اون فکر نمی کنم براتون صورت جالبی داشته باشه که جلوی محل کارتون یکی از دانشجوهاتون و سوار ماشینتون کنین. بعد در حالی که می چرخید تا خودش را به ایستگاه برساند ادامه داد: -برای شما شاید مهم نباشه. اما برای من مهمه. خداحافظ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج پشت به ارشیا دور شد و توی ایستگاه سوار شد و رفت. ارشیا انگار با این حرف ترنج توی کوره افتاده بود. دانه عرقی از روی پیشانی اش سر خورد روی گردنش. نگاهی به اطراف انداخت خدا رو شکر کسی نبود. با حرص سوار ماشینش شد و اینقدر با سرعت حرکت کرد که جیغ لاستیک ها به هوا رفت. خاک بر سرت ارشیا که خودتو ذلیل یه دختر بچه کردی. همین و می خواستی. خوبت شد؟ یک عمر تو صورت دخترا نگاه نکردی می مردی این بارم جلوی اون چشمای کور شده تو می گرفتی. اِ اِ....راست راست نگاه می کنه توی چشمای منو میگه برام مهمه سوار ماشین شما نشم. نه بابا خیال برت داشته کجا نگاه کرد. هه یادش رفته تا دیروز موهاشو خرگوشی می بست جلو من ورجه ورجه می کرد. دختره پررو.ولی بعد از چند دقیقه که به حرکت ترنج فکر کرد خنده اش گرفت. قیافه جدی که ترنج در مقابل او گرفته و گفته بود. استاد. بعد هم مثل دخترای مودب نگاهش را دوخته بود به زمین و حال او را گرفته بود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج بد جور در مقابلش گارد گرفته بود. با خنده به خودش گفت: چه لفظ قلمم برا من حرف می زنه.بعد یادش آمد از بلاهای رنگ و وارنگی که ترنج سرش آورده بود. نگاهای پر از شیطنت خنده های بی خیال و کودکانه.آه کشید. آقا ارشیا حالا حالاها باید با کله زمین بخوری تا خانم یه نظر مهمونت کنه. حقته بکش. بعد برای دلداری دادن به خودش گفت:چیه بابا خودم خرابش کردم خودمم درستش می کنم. ترنج نهارش را که خورد بالا رفت تا وسایلش را جمع و جور کند. تا برسد دانشگاه کلاسش هم شروع میشد.از بالای پله داد زد: -بابا منو می رسونی کلی وسیله دارم. نمی تونم خودم برم.؟ -آره بابا جون. چند کلاس داری؟ -سه -باشه اماده شو بریم. مانتو مشکی اش را برداشت و با جین مشکی پوشید.وسایلش را توی کوله اش ریخت 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ