eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
675 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام مولای من ، مهدی جان از شما سپاسگزارم که هر صبح رخصت می دهید سلامتان کنم ، یادتان کنم ... من با این سلام ها تازه می شوم ، جان می گیرم ، پرواز می کنم ... من با این سلام ها یادم می آید پدر دارم ، جان پناه دارم ، راه بلد دارم ... من با این سلام ها زنده ام ... چقدر خوبید که یادم می آورید سلامتان کنم ...
‏هم منتظر و طالب مهــدی هستی هم یاور و هم نائبِ مهدی هستی عمری اگــــر از تــو دم زدیم آقاجان چون راهِ رسیدنِ به مهدی هستی
19.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️چگونه نایب امام زمان را بشناسیم 💠سید هاشم الحیدری دبیر کل جنبش اسلامی عهدالله عراق
‍🔴 اقدامات امنیّتی و سرّی سفیانی در آستانهٔ خروجش ⭕️ تحرکات پیش از قیامش کاملاً مخفیانه است و هیچکس از آن با خبر نیست؛ او برای اینکه بدون هیچ مشکل و مانعی حرکتش را آغاز کند و کسی از اهداف و نیّات شوم او مطلع نشود چند کار مهّم انجام می‌دهد: ⭕️ سفیانی ابتدا همسرش را از ترس اینکه مکان اختفایش را افشا کند زنده به گور می‌کند؛ 🌕 امام صادق علیه السلام در این باره فرمودند: اگر سفيانى را ببينى خبيث‌ترين مردم را ديده باشى؛ سرخ رو و چشم آبی است و می‌گوید: پروردگارا (انتقام) خون من (انتقام) خون من سپس آتش(جهنم)؛ و از شدّت خباثتش به اینجا رسیده كه زنی را كه از او صاحب فرزند است زنده زنده دفن مى‌كند از ترس آنكه مبادا مكانش را نشان بدهد. إِنَّكَ لَوْ رَأَيْتَ اَلسُّفْيَانِيَّ لَرَأَيْتَ أَخْبَثَ اَلنَّاسِ أَشْقَرَ أَحْمَرَ أَزْرَقَ يَقُولُ يَا رَبِّ ثَأْرِي ثَأْرِي ثُمَّ اَلنَّارَ وَ قَدْ بَلَغَ مِنْ خُبْثِهِ أَنَّهُ يَدْفِنُ أُمَّ وَلَدٍ لَهُ وَ هِيَ حَيَّةٌ مَخَافَةَ أَنْ تَدُلَّ عَلَيْهِ. 📗کمال الدين، ج ۲، ص ۶۵۱ ⭕️ سفیانی از خروج می‌کند؛ وادی یابس به معنای بیابان خشک و بی‌آب و علف است؛ و این برهوت و منطقهٔ کوهستانی بهترین مکان برای شخصی مثل سفیانی است که بی سروصدا و بدون هیاهو حرکتش را آغاز کند. 🌕 پيامبر اکرم صلی ﷲ علیه و آله فرمودند: ...در اثنایی که آنها (اهل ) سرگرم کشمکش هستند، سفیانی از یابس بر آنها حمله می‌بَرَد تا آنکه وارد می‌شود... ...فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ يَخْرُجُ عَلَيْهِمُ اَلسُّفْيَانِيُّ مِنَ اَلْوَادِي اَلْيَابِسِ فِي فَوْرِ ذَلِكَ حَتَّى يَنْزِلَ دِمَشْقَ... 📗بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۱۸۶ 🌕 از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده که فرمودند: پسر از وادی یابس(بيابانى خشک) خروج مى‌كند. يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ مِنَ اَلْوَادِي اَلْيَابِسِ 📗کمال الدين، ج ۲، ص ۶۵۱ 📗الغيبة(للنعمانی)، ب ۱۸، ح ۱۶ 🌕 امام سجاد علیه السلام نیز فرمودند: ملعون از وادی یابس و در بيابانى خروج مى‌كند. يَخْرُجُ اَلسُّفْيَانِيُّ اَلْمَلْعُونُ مِنَ اَلْوَادِي  اَلْيَابِسِ 📗الغيبة (للطوسی)، ص ۴۴۳ ⭕️ سفیانی با خویشاوندان مادری‌اش، دایی‌هایش که از قبیلهٔ هستند خروج می‌کند؛ 🌕 ...اصبغ بن نباته برخاست و گفت ای امیرالمومنین! از سفیانی برای ما نام بردی اما در مورد او و ویژگی هایش توضیح ندادی! حضرت فرمودند: قَدْ ذَکَرْتُ لَکُمْ أَنَّ خُرُوجَهُ في الطَّبَقَةِ السَّابِعَةِ مَعَ أَخْوالِهِ الکَلْبِیِّنَ.  ...برای شما گفتم خروج او در طبقهٔ هفتم از خانوادهٔ مادریش از کلبی‌ها خواهد بود. 📗خطبة الاقالیم، ملحق نهج البلاغه 🌕 امام باقر علیه السلام فرمودند: همراهان سفیانی، دایی‌هایش از قبیلهٔ هستند. ...وَ مَعَ اَلسُّفْيَانِيِّ أَخْوَالُهُ مِنْ كَلْبٍ 📗التفسير (للعیاشی) ج ۱، ص ۶۴ ⭕️ سفیانی با تعداد حرکتش را آغاز می‌کند؛ 🌕 از امام كاظم علیه السلام نقل شده كه فرمودند: سفیانی از فرزندان خالد، پسر ابوسفیان مردی با سر درشت و چهره‌ای آبله‌گون، در چشمش نقطه‌ای سفید پیداست؛ او از سمت دمشق كه وادی یابس(درّه خشک) نامیده می‌شود، با هفت نفر كه یكی از آنها درفشی آماده اهتزاز با خود دارد، خروج می‌كند. السفياني من ولد خالد بن يزيد بن أبي سفيان رجل ضخم الهامة بوجهه آثار جدري وبعينه نكتة بياض يخرج من ناحية مدينة دمشق في واد يقال له وادي اليابس يخرج في سبعة نفر مع رجل منهم لواء معقود يعرفون في لوائه النصر   📗منبع مخالفین، الفتن، ص ۱۶۶ ✅ بنابراین، در ابتدای خروجش، مادرِ بچه‌اش را از ترس اینکه مکان او را لو دهد زنده به گور می‌کند و بدون اینکه کسی را از اهدافش باخبر کند و بیانیه‌ای صادر کند از وادی یابس با تعداد نفرات اندک، که این تعداد دایی‌هایش از قبیلهٔ هستند، کاملاً در خفا حرکتش را آغاز می‌کند تا اینکه به برسد و اعلان وجود کند...
✅از محضر منور عارف واصل حضرت آیت الله سید عبدالکریم کشمیری رحمة الله عليه سوال شد : دستوری بفرمایید برای قرب به امام زمان علیه السلام و نزدیک شدن به آن حضرت؟ 🔸، روزی یک ساعت با حضرت خلوت کند. یک جای خلوت، متوجه به حضرت بشود 🔸. 🔸بعد هم زیاد بگوید: «یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» و «المستعان بک یا بن الحسن» زیاد بگوید. 🔸 به ایشان؛ به خودی خود رفاقت پیدا می شو
درمحضرحضرت دوست
🌱قسمت ۹ و ۱۰ سوگل دستی روی شانه ام میکشد _کجا رفتی یهو؟ +همینجام _میگم نورا یه سوال بپرسم؟ +بپر
🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی ✔️قسمت ۱۱ و ۱۲ صورت گندمی و چشم های مشکی اش را از خانواده ی مادری اش به ارث برده. قد بلند و هیکل وزریده اش نشان از ورزشکار بودنش میدهد. پیراهن سفید رنگی پوشیده و آن را داخل شلوار مشکی رنگ تنگش گذاشته است. آستین هایش را هم تا آرنج بالا زده.کمربند چرم اصلش را با کیف‌دستی مشکی رنگی ست کرده است. بوی عطر سرد فرانسوی اش کل خانه را پرکرده. عینک آفتابی مارکش روی ماهای مدلدارش خودنمایی میکند. صورتش را هم شش تیغ اصلاح کرده است. قبل از اینکه من را ببیند کمی دورتر از جمع می‌ایستم. میدانم که میخواهد به من نیش و کنایه بزند. بعد از سلام و احوالپرسی کوتاهی که با بقیه میکند به سمت من می‌آید. لبخند شیطنت آمیزی میزند و پشت به بقیه و روبه من می‌ایستد. دستش را به سمتم دراز میکند. _به به ببین کی اینجاست سلام حاج خانوم . روی کلمه حاج خانوم تاکید میکند. تازه متوجه میشوم که با دورتر ایستادنم از جمع کار را برای شهروز آسان تر کردم. نگاه پر از نفرتم را ابتدا به صورتش و بعد دستش میدوزم. قبل از اینکه فرصت پیدا کنم چیزی بگویم سجاد متوجه ما میشود. به سرعت به سمت مان می‌آید و دست شهروز را میگیرد _سلام شهروز خوش اومدی. بفرما بشین . +سلام پسر عمو چطوری؟ نبودی فکر کردم نمیخای بیای بهمون سلام کنی. رسم ادب نیست که آدم انقدر دیر بیاد به مهمونش سلام کنه. این بار ترکش هایش به سجاد خورده است. با عقب رفتن شهروز نگاهی به در می‌اندازم. خبری از شهریار نیست. روبه عمو محسن میگویم +پس آقا شهریار کجان ؟ _رفته ماشینو پارک کنه الان میاد سوگل به سمت آشپز خانه میرود تا به خاله شیرین کمک کند، من هم به سمت پذیرایی میروم و روی مبل تک نفره ای دور از جمع مینشینم. دلم میخواهد زودتر شهریار را ببینم. از بچگی هم شهریار خونگرم و مهربان بود. یادم هست وقتی ۶ ساله بودم در حیاط خانه عمو محمود زمین خوردم.‌ شهریار کمک کرد بلند شوم و دامنم را تکاند. ولی شهروز گوشه ای ایستاد و من را مسخره کرد . _چه دختر بی دست و پایی و با گفتن این کلمات یک دعوای حسابی بین من و شهروز راه افتاد . «چمدان دست گرفتم که بگویی نروم توچرا سنگ شدی راه نشانم دادی ؟» پروانه حسینی با شنیدن صدای آیفون به اجبار از خاطراتم بیرون کشیده میشوم. سجاد آیفون را بر میدارد _بفرما تو شهریار جان خوش اومدی . لبخندی از روی شادی میزنم و به سمت در میروم.لبخندم از دید شهروز پنهان نمی‌ماند. آرام نزدیکم می‌شود و با تن صدای پایینی در گوشم زمزمه میکند. _من که اومدم چشم غره و پشت چشم نازک کردن نصیبم شد، حالا که شهریار داره میاد میخندی و با ذوق میری به استقبالش ؟ لبخند روی لبم میماستد. عصبی نگاهش میکنم +دلم نمیخواد تو همین دیدار اول دوباره جنگ و عوا راه بیفته پس انقدر به پر و پای من نپیچ. من به آقا شهریار به چشم برادرم نگاه میکنم. با باز شدن در شهروز پوزخندی میزند _برو خان داداشت اومد . کلمه ی داداش را میکشد. سری به نشانه‌ی تاسف تکان میدهم و سعی میکنم حرف‌های شهروز را نادیده بگیرم. دوباره لبخند میزنم و به سمت در میروم. بدن ورزشکاری و قد بلند شهریار در چهار چوب در ظاهر میشود. درست مثل بچگی‌هایش لباس هایش را با شهروز ست کرده است . عین دو برادر دوقلو. صورتش بی اندازه به عمو محسن شباهت دارد. چشم های آبی و موهای مشکی. صورت کشیده و سفید.انگار که عمو محسن را جوان کرده اند. دست‌هایش را بالا می آورد و با خنده میگوید. _سلام به همگی. تو رو خدا بلند نشید. اصلا راضی به زحمت نیستم . سر برمیگردانم و نگاهی به جمع می‌اندازم . همه نشسته اند فقط من و سوگل و سجاد ایستاده‌ایم. با این حرف شهریار همه میخندند. شهریار سلام و احوالپرسی گرمی با سجاد و سوگل میکند و بعد به سمت من می‌آید.لبخند مهربانی میزند _به به سلام نورا خانم مشتاق دیدار. انقدر عمو زاده‌هامو ندیدم چهره‌ی همتونو یادم رفته بود خنده ی ریزی میکنم +سلام آقا شهریار. اینکه قیافه ی مارو یادتون رفته بود که تقصیر ما نیست. حالا الان دیدید یادتون اومد. خوش اومدید بفرمایید بشینید. لبخند تصنعی میزند و با گفتن (خیلی ممنونی ) آرام و با رویی گشاده به سمت بقیه میرود . «چشم چرخاندم نگاهم در نگاهش گیر کرد من تقلا کردم اما او مرا تسخیر کرد» سامان رضایی
🌱قسمت ۱۳ و ۱۴ شهروز و شهریار هردو در یک خانواده بزرگ شده‌اند ولی این کجا و آن کجا. شهروز برای سلام در اوج وقاحت به سمت من دست دراز کرد اما شهریار موقع حرف زدن با من از فعل های جمع استفاده کرد. تنها وجه شباهتشان لباس هایشان بود! سنگینی نگاهی را روی خودم احساس میکنم. سر بر میگردانم و متوجه نگاه شهروز میشوم. پوزخندی میزند و روی برمیگرداند. بیخیال دوباره لبخندمیزنم و به سمت آشپزخانه میروم. بعد از کمک به خاله شیرین، ناهار را زیر نگاه‌های سنگین شهروز و پوزخند هایش به زور میخورم. ساعت به ۴ نزدیک میشود و وقت رفتن میرسد. به سمت سوگل میروم و آرام در آعوش میفشارمش +سوگل دلم خیلی برات تنگ میشه واقعا از دیدنت خوشحال شدم سوگل نگاه پر غمی به صورتم میاندازد _کاش دیرتر برید +عزیزم همینطوریشم دیر شده باید برم کار دارم ان‌شاءالله بازم همدیگرو میبینیم _باشه ولی حتما بهم زنگ بزنم +باش عزیزم خدافظ بعد از تشکر و قدردانی بخاطر زحمات خاله شیرین و عمو محمود، خداحافظی گرمی با بهاره خانم و عمومحسن میکنم و بعد به سمت شهروز میروم. با اکراه میگیم +از دیدنتون خوشحال شدم ان‌شاءالله بازم همدیگرو ببینیم شهروز نگاه نافذش را به چشم‌هایم میدوزد _البته فکر نکنم خیلی تمایل داشته باشی دوباره منو ببینی اینا رو برای تعارف میگی بدون توجه به حرف هایش سر تکان میدهم +خداحافظ شهریار با لبخند چند قدمی نزدیک میشود . _نورا خانم خیلی از دیدنتون خوشحال شدم. حیف شد این دفعه نتونستید لی لی بازی کنید با خنده میگویم +پس ان‌شاءالله دفعه ی بعد خداحافظ _خدافظ به سمت در میروم تا از در خارج شوم که صدای سجاد باعث میشود از حرکت بایستم _دختر عمو خدافظ با خجالت برمیگردم و به سمت سجاد میروم. آنقدر بی‌حاشیه است که حتی موقع سلام کردن هم او را فراموش کرده بودم. +شرمنده آقا سجاد ذهنم درگیر بود شما رو فراموش کردم آرام لبخندی میزند _ایرادی نداره. بازم تشریف بیارید +دفعه بعد ان‌شاءالله شما بیاید خونمون دستتونم درد نکنه خیلی زحمت دادیم _زحمت کشیدید +اختیار دارید خدافظ _خدانگهدار «با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج» فاضل نظری اگر شهروز جای سجاد بود بابت این که او را موقع خداحافظی فراموش کرده بودم حتما تلافی اش را سرم درمی‌آورد. اما سجاد حتی به روی خودش هم نیاورد. پشت سر مادرم از در خارج میشوم و در آخر دوباره به سمت جمع برمیگردم و دست تکان میدهم +خداحافظ و بعد در را میبندم . . مادر زیر لب غز میزند _پاشو دیگه تنیل خانوم چقدر میخوابی لنگه ظهره پتو را دور خودم میپیچم +مامان تروخدا فقط ۵ دقیقه‌ی دیگه _بلند شو ببینم الان کلاست دیر میشه اینهمه نق زدی منو کلاش نقاشی ثبت‌نام کن حالا نمیخای بری سر کلاس ؟ با اتمام حرفش پرده را میکشد و نور آفتاب مستقیم به چشم هایم میتابد. بی حال روی تخت مینشینم +باشه مامان پاشدم شما برید من الان میام _من میرم ولی سریع بیا. تو آشپزخونه برات صبحانه هم آماده کردم مادرم همیشه همین عادت را داشت. در عرض چند ثانیه به خواسته اش میرسید . کشان کشان به سمت روشویی میروم و صورتم را میشورم و بعد به آشپزخانه میروم. با دیدن خامه و کره و مربا اشتهایم باز میشود. نگاهم را به مادرم میدوزم و با ذوق میگویم +وای ببین مامان خانوم چه کرده. دست گلت درد نکنه لبخند کمرنگی میزند _نوش جان سریع بخور که دیرت نشه +مامان ۲۰دقیقه ی دیگه برام یه تاکسی تلفنی بگیرید مادر سر تکان میدهد و از آشپز خانه خارج میشود. با اشتها شروع به خوردن میکنم و بعد به اتاقم میروم. مانتوی زرشکی ام را همراه با شلوار مخمل و روسری مشکی ام به تن میکنم. به سرعت به حیاط میروم. بندهای کتانی‌ام را محکم میبندم و بلند میگویم +مامان خدافظ _خدا به همداهت دخترم در خانه را باز میکنم و با گفتن بسم اللهی به سمت تاکسی حرکت میکنم «بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن،عادت کم‌حوصله‌‌هاست» فاضل نظری
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
امام زمانم 🌺🌾 با یاد تو میخوابم 😴 در خواب تو را بینم 😍 از خواب چو برخیزم اول توبه یاد ایی ✨💫
! بارها گفته ام و باز می گویم دل از تو سیر نمی شود فقط بیشتر اسیر می شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 ؛ 📝 «بی‌قرار» 🔅 ظهور وقتیه که امام زمان صدا بزنه خدایا! اینا دیگه طاقت ندارند... 👤 استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ «پاداش خون» 👤 حجه الاسلام عالی 📩 نامهٔ خدا به حضرت زهرا سلام‌ الله‌ علیها درباره 👌 از دست دادن این کلیپ جایز نیست خدایا های غیبت آقاجان مان امام زمان را به حرمت مادرش برطرف کن