@@:
#خاطره اي آموزنده حضرت علامه حسن زاده آملی درباره #دیدار با #امام_زمان عج
🔻نصيحت علامه قاضي به ايشان
استاد علامه حضرت آيتالله حسنزادة آملي
می فرمودند:
به آقاي سيدمحمدحسن الهي، برادر بزرگتر مرحوم علامه طباطباييرحمهالله كه در عرفان و سير و سلوك از شاگردان مرحوم سيدعليآقا قاضي اعلياللهمقامه بود، مكرر عرض ميكردم: وقتي خدمت آقا (علامه قاضي) ميرسيد، از جانب من از ايشان خواهش كنيد كه مرا هم در تشرف به خدمت حضرت بقية الله عجّل الله تعالي فرجه شريك خود نماييد و براي من نيز اجازة ملاقات بگيريد (چون ميدانستم اين دو بزرگوار به اين سعادت عظمي ميرسند).
روزي در شهر آمل بعد از ظهر خواستم استراحت كنم، بچهها داد و فرياد كردند و مانع استراحتم شدند. من عصباني شدم و با آن ها تندي نمودم و پرخاش كردم؛ ولي بعد از آن، خودم پشيمان شدم و از اين كه بچهها را ناراحت كردم، وجدانم ناراحت بود. عصر رفتم بازار و مقداري شيريني و ميوه خريدم و به منزل آوردم كه شايد بدين وسيله دل بچهها را به دست آورم. با اين حال، وجدانم آرام نميگرفت و آشفته خاطر بودم.
با آن اخلاق و تندي چگونه ميشود به اين رتبه و مقام رسيد؟!
بالأخره، تصميم گرفتم در سفري به تبريز با مرحوم سيدمحمدحسن الهي ملاقات كنم. وقتي به خدمت ايشان رسيدم، پيش از اين كه علت مسافرتم را بگويم، گفتم: عرض مرا به خدمت استاد (سيدعلي قاضي) رسانديد؟ فرمود: من راجع به اين موضوع نامهاي به شما نوشتم و چون آدرس شما را نداشتم به خدمت آقاي اخوي (سيدمحمدحسين طباطبايي) فرستادم كه به شما برسانند. در آن نامه يادآور شدم كه وقتي پيام شما را به آقا عرض كردم، آقا تأملي كرد و سپس با ناراحتي فرمودند: «ايشان چگونه ميخواهند اين راه را طي نمايند، با آن اخلاقي كه نسبت به همسر و كودكان انجام داده و با آن ها دعوا كردهاند؟!! با آن اخلاق و تندي چگونه ميشود به اين رتبه و مقام رسيد؟!
سپس جناب استاد آيتالله حسنزادة آملي دام ظله العالي بحث را ادامه داده و از آن نتيجهاي عبرتآموز گرفتهاند:
آري در اين راه، ناهمواريها، دستاندازها، پيچوخمها و خطرهاي زيادي هست كه سالك و شیعه بايد هشيارانه مواظب و مراقب خود باشد و تمام اعضا و جوارح خود را هميشه كنترل نمايد.1
پی نوشت:
1. مؤسسه تحقيقاتي فرهنگي اهل بيت عليهم السلام، فريادگر توحيد، ص141.
🎉#آخرین_عروس 🎉
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت5⃣1⃣
ــ بايد #فرصت را غنيمت بشمارى، بايد بنويسى! تو بايد #جوانان را با #حكيمه بيشتر آشنا كنى.
ــ باشد. مى نويسم. مقدارى #صبر داشته باش.
اكنون رو به #حكيمه مى كنم و مى گويم: "آيا مى شود براى #جوانان خاطره زيبايى تعريف كنيد تا آن را #بنويسم".
او به فكر فرو مى رود، #دقايقى مى گذرد. #حكيمه رو به من مى كند و مى گويد: "فكر مى كنم بهتر است خاطره #آخرين_عروس را براى شما بگويم".
مى دانم تو هم دوست دارى اين #خاطره را بشنوى.
#خاطره_آخرين_عروس!
#همسفرم! من و تو آماده ايم تا اين #خاطره را بشنويم. گويا #حكيمه از ما مى خواهد به #سفرى برويم. سفرى دور و دراز!
بايد به #اروپا برويم، به سرزمين "روم"، قصر #امپراتورى.
ما در آنجا با #دخترى به نام #مليكا
آشنا مى شويم...
💞🏳💞
#مادر! به من چند روزى #فرصت بده!
براى چه❓
مى خواهم در مورد #همسر آينده ام فكر كنم و #تصميم بگيرم.
ــ اين كار #فكر كردن نمى خواهد. آخر چه كسى بهتر از پسر #عمويت براى تو پيدا مى شود❓
#مادر نزديك مى آيد و روى #مليكا را مى بوسد. او #آرزو دارد #دخترش هر چه زودتر #ازدواج كند.
اگر اين #ازدواج صورت بگيرد به زودى #مليكا، #ملكه👑 كشور #روم خواهد شد.
#ادامه_دارد...
🎉#آخرین_عروس 🎉
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت5⃣1⃣
ــ بايد #فرصت را غنيمت بشمارى، بايد بنويسى! تو بايد #جوانان را با #حكيمه بيشتر آشنا كنى.
ــ باشد. مى نويسم. مقدارى #صبر داشته باش.
اكنون رو به #حكيمه مى كنم و مى گويم: "آيا مى شود براى #جوانان خاطره زيبايى تعريف كنيد تا آن را #بنويسم".
او به فكر فرو مى رود، #دقايقى مى گذرد. #حكيمه رو به من مى كند و مى گويد: "فكر مى كنم بهتر است خاطره #آخرين_عروس را براى شما بگويم".
مى دانم تو هم دوست دارى اين #خاطره را بشنوى.
#خاطره_آخرين_عروس!
#همسفرم! من و تو آماده ايم تا اين #خاطره را بشنويم. گويا #حكيمه از ما مى خواهد به #سفرى برويم. سفرى دور و دراز!
بايد به #اروپا برويم، به سرزمين "روم"، قصر #امپراتورى.
ما در آنجا با #دخترى به نام #مليكا
آشنا مى شويم...
💞🏳💞
#مادر! به من چند روزى #فرصت بده!
براى چه❓
مى خواهم در مورد #همسر آينده ام فكر كنم و #تصميم بگيرم.
ــ اين كار #فكر كردن نمى خواهد. آخر چه كسى بهتر از پسر #عمويت براى تو پيدا مى شود❓
#مادر نزديك مى آيد و روى #مليكا را مى بوسد. او #آرزو دارد #دخترش هر چه زودتر #ازدواج كند.
اگر اين #ازدواج صورت بگيرد به زودى #مليكا، #ملكه👑 كشور #روم خواهد شد.
#ادامه_دارد..