#اضطرار_فرج
#دعا_جمعی
🔴تأثیر شگفت انگیز #دعای دسته جمعی!
🗞ابو وَلّاد حفص بن سالم خیاط می گوید:در مدینه به خدمت امام موسی بن جعفر -علیه السلام- وارد شدم و چیزی همراهم بود که آن را به ایشان رساندم.
حضرت فرمودند:
✍ به اصحاب و یاران خود ( #شیعیان کوفه) خبر بده و به آن ها بگو: #تقوای خداوند -عزّوجلّ- را رعایت کنید، چرا که شما در حکومت مردی #جبّار و سرکش (منصور دوانیقی) به سر می برید. پس زبانهایتان را حفظ کنید، و جان ها و دینتان را محافظت کنید.و #اتفاقاتی را که می ترسید برای ما و شما از ناحیه این شخص رخ دهد با #دعا_دفع کنید.
🔺زیرا به خدا قسم که دعا و درخواست نمودن از درگاه الهی بلا را دفع می کند، اگرچه بلا مُقَدّر شده باشد و اراده حتمی و قضای الهی به آن تعلق گرفته و تنها امضای آن باقی مانده باشد؛در این حال وقتی به درگاه خدا دعا شده و از او خواسته شود که بلا را را دور کند، آن را کاملا دفع می کند.
پس در دعا اصرار کنید که خداوند شرّ این ستمگر را از شما برطرف کند
🗞ابو ولّاد می گوید:وقتی فرمایش حضرت را به یاران خود رساندم ایشان به آن عمل کرده و علیه منصور دعا کردند.و درست در سالی که او به سوی مکه بیرون آمده بود در کنار "بِئر میمون" پیش از آن که مناسک حج را انجام دهد مُرد و خداوند ما را از شرّ او راحت نمود.من نیز در آن سال حاجی بودم.به خدمت امام -علیه السلام- رسیدم ایشان فرمودند:
✍ ای ابا ولّاد، #نتیجه دستوری که به شما دادم و شما را به انجام آن تشویق نمودم، یعنی دعا کردن علیه ابوالدوانیق (منصور) را چگونه دیدید؟ای ابا ولّاد هیچ #بلایی نیست که خداوند بر بنده مؤمن نازل کند و دعا را به دل او بیندازد مگر اینکه آن بلا را به زودی برطرف خواهد کرد.و هیچ بلایی نیست که خداوند بر بنده مؤمن نازل کند پس او از دعا کردن خودداری نماید مگر این که آن بلا طولانی شود.پس وقتی بلا بر شما #نازل شد، بر شما باد به دعا کردن
📚 بحارالأنوار جلد۹۰ صفحه۲۹۸
به نقل از: فلاح السائل
✔️ ببینید #چگونه با دعای دسته جمعی سرنوشت خود را تغییر داده و به دوران حکومت یک ظالم پایان دادند.این است تأثير دعا در نظام هستی.
🔺سنت های الهی تغییر ناپذیربوده و اختصاص به یک زمان #خاص ندارد.ما هم می توانیم با دعای همگانی و اصرار و پافشاری به درگاه خداوند، به حکومت سرکشان عالَم پایان داده و نوبت را به #دولت_کریمه و جهانی مهدی موعود دهیم.
🌹بخوان #دعای_فرج را دعا اثر دارد...
@Abbasse_Kardani
🌿🌷🌿🌷
🌷🌿🌷
🌿🌷
🌷
💠 #امام_زمان_عج
💢امام زمان (علیه السلام)، چقدر تو را #دوست دارد؟
⚫️حسن بن جهم نقل مىکند که به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم:
ما را از دعا فراموش نفرمایید!
🌿حضرت فرمود:
آیا فکر مىکنی که تو را از دعا فراموش مىکنم؟
💢حسن گفت:
با خودم فکر کردم که این بزرگوار برای شیعیانش دعا مىکند، من هم که از شیعیانش هستم، پس برای من نیز دعا مىکند، لذا به حضرت عرض کردم:
من فکر نمىکنم که شما مرا از دعا فراموش کنید.
🌟حضرت فرمود:
از کجا فهمیدی که تو را از دعا #فراموش نمىکنم؟
💠عرض کردم:
من شیعه شما هستم، شما هم برای شیعیانتان حتما دعا مىکنید، پس من را هم دعا مىکنید.
🌸حضرت فرمود:
آیا راه دیگری نیز به نظرت مىرسد که از آن طریق بدانی که من تو را دعا مىکنم؟
عرض کردم:
نه، راه دیگری به نظرم نمىرسد.
💢حضرت فرمود:
هر وقت خواستی بفهمی که نزد من چه #مقامی داری، پس بنگر که من نزد تو #چگونه هستم.
📚كافی، ج2، ص652
🌷الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعة🌷
🍃🌸 @Abbasse_Kardani
🌿🌷🌿🌷
🌷🌿🌷
🌿🌷
🌷
💠 #امام_زمان_عج
💢امام زمان (علیه السلام)، چقدر تو را #دوست دارد؟
⚫️حسن بن جهم نقل مىکند که به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم:
ما را از دعا فراموش نفرمایید!
🌿حضرت فرمود:
آیا فکر مىکنی که تو را از دعا فراموش مىکنم؟
💢حسن گفت:
با خودم فکر کردم که این بزرگوار برای شیعیانش دعا مىکند، من هم که از شیعیانش هستم، پس برای من نیز دعا مىکند، لذا به حضرت عرض کردم:
من فکر نمىکنم که شما مرا از دعا فراموش کنید.
🌟حضرت فرمود:
از کجا فهمیدی که تو را از دعا #فراموش نمىکنم؟
💠عرض کردم:
من شیعه شما هستم، شما هم برای شیعیانتان حتما دعا مىکنید، پس من را هم دعا مىکنید.
🌸حضرت فرمود:
آیا راه دیگری نیز به نظرت مىرسد که از آن طریق بدانی که من تو را دعا مىکنم؟
عرض کردم:
نه، راه دیگری به نظرم نمىرسد.
💢حضرت فرمود:
هر وقت خواستی بفهمی که نزد من چه #مقامی داری، پس بنگر که من نزد تو #چگونه هستم.
📚كافی، ج2، ص652
🌷الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعة🌷
🍃🌸 @Abbasse_Kardani
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
8⃣2⃣#قسمت_بیست_وهشتم
💢حسین جان! تا قلب 💖من هست پا بر رکاب #مفشار. تا چشم من هست پا بر زمین مگذار! هرگز مباد که #مژگان من پاى نازنین تو را بیازارد.جان هزار زینب فداى قطره قطره خونت حسین!
صداى #هلهله_دشمن آرامش ذهنت را بر هم نزند زینب!و زیبایى🌸 رخسار حسین ، تو را #مبهوت خود نکند زینب!
دست به کار شو و با پارچه سپیدت ، پیشانى شکافته عزیزت را ببند!
🖤آب ؟ 💧
براى #شستن زخم ؟آب اگر بود که یک قطره به شکاف کویرى #لبهایش مى چکاندى.چه باك ؟ اشک 😭را خدا آفریده است براى همین جا. باران 🌨بى صداى اشکهاى تو این زخم را مى تواند #شستشو دهد،اگرچه شورى آن بر #جگر چاك چاك او رسوب مى کند.
💢فرصت #مغتنمى است زینب!
باز این تویى و حسین است و تنهایى.
اما...اما نه انگار. #بچه هابى_تاب_تر بوده اند براى این دیدار و چشم #انتظارتر.پیش از آنکه دست تو #فرصت پیدا کند که زخم را مرهم بگذارد و پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او #حلقه زده اند... و هر کدام به سلام و سؤ ال و نوازش و گریه و تضرع و واکنشى نگاه او را میان خود تقسیم کرده اند.
🖤بار سنگینى بر #پشت بچه هاست...
و از آن عظیم تر کوله بار #حسین است تو این هر دو را خوب مى فهمى که کوله بارى به سنگینى هر دو را یک تنه بر دوش مى کشى.پیش روى بچه ها، #محبوبترین عزیز آنهاست...
که تا دمى دیگر براى همیشه ترکشان مى گوید. بچه ها چه باید بکنند تا #بیشترین بهره را از این لحظه ، داشته باشند.
💢تا بعدها با خود #نگویند...
که کاش چنین مى گفتیم و چنان مى شنیدیم ، کاش چنین مى دادیم و چنان مى ستاندیم ، کاش چنین مى کردیم و...
شرایط #سختى است که #سخت_تر از آن در جهان ممکن نیست . حکایت تشنه و آب 💧#نیست ، که تشنگى به خوردن آب ، زایل مى شود.
🖤حکایت #ظلمات و برق #نیست ، که روشنى ☀️به ظواهر عالم کار دارد.
حکایت #پروانه🦋 و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است.حکایت #غریبى است... حکایت این لحظات که #فهم از #دریافتن آن #عاجز است چه رسد به #گفتن و پرداختن آن....
💢اگر از خود بچه ها که بى تاب ، درگیر این #کشمکش اند بپرسى ، نمى دانند که چه مى خواهند و چه باید بکنند. به همین دلیل است که هر کدام خواسته و #ناخواسته ، خودآگاه و ناخودآگاه ، کارى مى کنند.یکى مات #ایستاده است... و به چشمهاى حسین خیره مانده است . انگار مى خواهد #بیشترین ذخیره را از نگاه حسین داشته باشد.
🖤یکى مدام دور #حسین چرخ مى زند و سر تا پاى او را دوره مى کند.
یکى پیش روى حسین زانو زده است، دستها را دور پاى او حلقه کرده است و سر بر زانوانش نهاده است.یکى دست حسین را #بوسه گاه لبهاى خود کرده است. آن را بر چشمهاى اشکبار😢 خود مى مالد و مدام بر آن بوسه مى زند.
یکى بازوى حسین را در آغوش گرفته است.
💢انگار که برترین #گنج هستى را پیدا کرده است.یکى فقط به امام نگاه مى کند و گریه مى کند، پیوسته #اشکهایش را به پشت دو دست مى زداید تا چهره حسین را همچنان روشن ببیند.
یکى #پهلوى حسین را بالش گریه هاى خود کرده است و به هیچ روى ، دستش را از دور کمر حسین رها نمى کند.
یکى تلاش مى کند که خود را به سر و گردن امام برساند و بوسه اى از لبهاى او بستاند.
🖤و #چه_سخت است_براى_حسین....
گفتن این کلام به تو که : باز کن این حلقه هاى عاطفه را از دست و بال من!
و از آن سخت تر، امتثال این امر است براى تو که وجودت منتشر در این حلقه هاى عاطفه است.با کدام دست و دلى مى خواهى این #حلقه ها را جدا کنى.
چه کسى زهره کشیدن تیر از پهلوى خویش دارد؟ این را هر کس به دیگرى وامى گذارد.این #حلقه_ها که اکنون بر دست و پاى حسین بسته است ، از اعماق قلب تو گذشته است.#چگونه مى توان این حلقه ها را گشود؟..
#ادامه_دارد....
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
8⃣7⃣#قسمت_هفتادو_هشت_(اخر)
💢اکنون #تورا به جا نمى آورند....
باور نمى کنند که تو همان #زینبى باشى که چند ماه پیش، از مدینه رفته اى....
باور نمى کنند که درد و داغ و مصیبت ، در عرض #چندماه... بتواند همه موهاى زنى را یک دست سپید کند،.. بتواند چشمها را اینچنین به گودىبنشاند،...
بتواند رنگ صورت را برگرداند... و بتواند کسى را اینچنین ضعیف و زرد و نزار گرداند....
🖤تازه آنها #چگونه مى توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است...
و هر چروك با کدام داغ ، بر صورت نقش بسته است.#امام در میان ازدحام مردم ،... از خیمه بیرون مى آید،.. بر روى بلندى اى مى رود. و درحالى که با دستمالى، مدام اشکهایش را مى سترد،...
براى مردم #خطبه مى خواند،...
خطبه اى که در اوج حمد و سپاس و رضایت و اقتدار،... آنچنان ابعاد فاجعه را براى مردم مى شکافد که ضجه ها و ناله هایشان ، بیابان را پر مى کند:
💢همینقدر بدانید مردم که پیغمبر به جاى اینکه سفارش ما را کرد، اگر توصیه کرده بود که با ما #بجنگند، بدتراز آنچه که کردند #درتوانشان نبود.مردم ، کاروان را بر سر دست و چشم خویش به سوى مدینه پیش مى برند.... وقتى چشم تو به #دروازه_مدینه مى افتد، زیر لب با مدینه سخن مى گویى و به پهناى صورت ، اشک مى ریزى:✨مدینۀ جدنا لا تقبلینا خرجنا/فبا الحسرات و الاحزان جئنا خرجنا منک بالاهلین جمعا/رجعنا لا رجال و لا بنینا
🖤«ما را به خود راه مده اى مدینه جد ما که با کوله بارى از حزن و حسرت آمده ایم.... همه با هم بودیم وقتى که از پیش تو مى رفتیم اما اکنون بى مرد و فرزند، بازگشته ایم.» به حرم پیامبر که مى رسى ،... داخل نمى شوى ، دو دست بر چهارچوبه در مى گذارى و فریاد مى زنى :_✨یا جداه ! من خبر شهادت برادرم حسین را برایت آورده ام.
و همچون آفتابى که در آسمان عاشورا درخشید.
💢و در کوفه و شام 🌙به شفق نشست ، در مغرب قبر پیامبر، غروب مى کنى... افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر مى دوى ،... خودت را روى قبر مى اندازى و درد دلت را با پیامبر، آغاز مى کنى . شایدبه اندازه همه آنچه که در طول این سفر گریسته اى ، پیش پیامبر، گریه مى کنى... و همه مصائب و حوادث را موبه مو برایش نقل مى کنى.. و به یادش مى آورى #آن_خواب را که او براى تو تعبیر کرد... انگار که تو هنوز همان کودکى که در آغوش پیامبر نشسته اى و او اشکهاى تو را با لبهایش مى سترد و خواب تو را تعبیر مى کند:
🖤_✨آن درخت کهنسال، #جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت #مادرت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به #پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به #دوبرادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم، ترك این جهان مى گویند و تو را با #یک_دنیامصیبت_وغربت ، تنها مى گذارند.- #تعبیرشد خواب کودکى هاى من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام...
✨🌹پايان🌹✨
✨🌱تقديم به #خاك پای پيامبر كربلا، حضرت زينب سلام الله عليها🌱✨
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani