eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
668 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
یابن الحسن بـیــا و دعاے مستجابِ تحتِ قُـبه ام باش. مگر نگفته‌اند دعا زیرِ قبه‌ے امام‌حسین علیه‌السلام مستجاب است؟ تو ڪہ خودت شاهدی اَللّهُم أرِنِی الطَلعَة الرَشیٖده های مرا... . تو که خودت شنیده ای و دیده ای واجْعـَلْ مِن خَیــرِ اَعوانِهِ و اَنصارِهِ و المُستَشهدینَ بینَ یَدَي هایم را... . تو که میدانی چقدر التماس خدا کرده ام اَللهُمَّ إغــفِر لِيَ ذُنوبَ التي تَحـبِسُ الدُعٰــاء... . پس چـــرا نمی‌بینمتــ؟ چـــرا نمی‌آیی..؟؟ (ع) 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا امام حسین به شهادت رسید؟! ✨یه عده ای دم از امام زمان میزنن ولی حاضر نیستن واسه نائبش کار کنن! 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
جُرمت چه بود که با آن کوچکی بزرگترین سندِ مظلومیتِ پدر شدی؟ آری ارث مادری‌ست که در دفاع از امام زمانتان برده‌اید کاش ما هم سپر بلای امام زمانمان باشیم ... الهی به چشم انتظاری رباب برای دیدن فرزندش علی اصغر، چشم های شرمسارمان را به دیدارِ منتقمِ غریبت روشن کن ... ▪️روز هفتم محرم ▪️روزحضرت علی اصغر ▫️ماه محرم ماه دعای فرج 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
اشکاتو قربون، لای لای علی جون.mp3
5.21M
🔊 📌 سبک 🌴 اشکاتو قربون، لای لای علی جون😭😭😭 با نوای زیبای 👌 ▪️ ویژه 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
👆👆👆 💞 ⃣5⃣ امشب شب جمعه است، شب كه با شب يازدهم مرداد ماه مصادف شده است. شايد امشب عسكرى(ع) دلتنگ عمّه اش، شده است. آخر امام در اين شهر غريب است. هيچ آشناى ديگرى ندارد. هم كه نمى توانند به خانه آن حضرت بروند. براى رفتن آماده مى شود. كاش مى شد ما هم همراه او به خانه امام مى رفتيم! دشمنان را لعنت كند كه ما را از اين فيض بزرگ محروم كرده اند. حكيمه، اشكِ حسرت را در چشمان ما مى بيند، دلش مى سوزد. فكرى به ذهنش مى رسد. بعد از مدّتى ما را صدا مى زند. نگاه ما به دو كيسه بزرگ مى افتد: ــ مادر! اين ها را كجا مى خواهى ببرى؟ ــ اين دو كيسه را مى خواهم به خانه (ع) ببرم، شما بايد اين ها را بياوريد. ــ چشم. ــ مأموران در بين راه، جلوى شما را مى گيرند و داخل كيسه ها را مى بينند، شما با كمال خونسردى بايستيد تا آنها به كار خودشان بپردازند. شما اصلاً به آنها كارى نداشته باشيد. اكنون تو خيلى خوشحال هستى. به اين بهانه مى توانى خود را ببينى. با هم حركت مى كنيم. از خانه بيرون مى آييم. كيسه ها قدرى سنگين است; امّا تو سنگينى آن را حس نمى كنى. چند مأمور جلوى راه ما را مى گيرند. كيسه ها را زمين مى گذاريم. آنها با دقّت كيسه ها را بازرسى مى كنند. وقتى مطمئن مى شوند كه نامه اى داخل آن نيست به ما اجازه مى دهند كه عبور كنيم. من تعجّب مى كنم، چگونه اين مأموران به ما اجازه عبور دادند، فكر مى كنم اين كار بانو است. حتماً دعايى خوانده است كه مأموران بيش از اين مانع ما نشدند. چند قدم جلو مى رويم. اينجاخانه امام است، باور مى كنى تا لحظه اى ديگر مهمان آفتاب خواهى بود؟ ...
✨﷽✨ ✍توصیه های ناب بزرگان در مورد مجلس روضه و اشک بر حضرت امام حسین عليه السلام 1⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿﯽ (ره): ﺩﺭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﻣﺴﺎﻣﺤﻪ ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ، ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ ﺩﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺤﺮﻡ ﺗﺮﮎ ﻧﺸﻮﺩ. 2⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺑﻬﺠﺖ (ره): ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ . 3⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (ره): برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد ؛ یا در حرم اباعبدالله یا در ابا عبدالله… 4⃣ شیخ جعفر شوشتری(ره):  کسانی که نام این بزرگوار را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، جداً نگران ایمان خود باشند! نام آقا امام حسین  علیه السلام ایمان است. 5⃣ آیت الله علامه امینی  (ره):  به هنگام شنیدن مدایح و مراثی آل محمد چنان بی قرار می شد که بر اثر شادی یا اندوه، زمان و مکان را از یاد میبرد و روحش چنان به پرواز در می آمد که گویی هم اکنون در همان صحنه ای است که اشعار و مدایح و مراثی از آن سخن می گوید. 6⃣ آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری (ره): روضه خوانی و بر سیدالشهدا علیه السلام عمل مستحبی است که هزار واجب در آن است. 7⃣ حاج میرزا اسماعیل دولابی (ره): محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند. کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع. همه ی ما اهلبیت کشتی نجاتیم ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است . هنگام عزاداری انسان در دلش را باز میکند و امام حسین علیه السلام داخل میشوند 8⃣ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (ره): ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ، «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را می کنند». 9⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ (ره): ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﺀ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ علیه السلام ﺛﺒﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ . 🔟 آیت الله بهاءالدینی (ره): دستگاه امام حسین علیه السلام فوق فقه است… نباید به دستگاه امام حسین علیه السلام اهانت شود، این عزاداری ها احیا کننده نماز و مساجد است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎➖➖➖➖➖➖➖
درمحضرحضرت دوست
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاه‌ویک 👈این داستان⇦《 اعلان جنگ 》 ــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 بهار 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود ... اما نیم ساعت، بعد از ورود سعید ... صدای خنده‌های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود 😂😂... حتی برف های روی درخت رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم ... 🔹طی یک حمله همه جانبه ... موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم ... و حتی چندین گوله برف ... به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد ...❄️❄️❄️ 🔸وقتی رفتیم تو ... دست و پای همه‌مون سرخ سرخ بود ... و مثل موش آب کشیده، خیس شده بودیم ... مامان سریع حوله آورد ... پاهامون رو خشک کردیم ... 🍃بعد از ظهر، الهام رو بردم ... پالتو، دستکش و چکمه خریدم... مخصوص کوه ... و برای جمعه، ماشین پسرخاله‌ام رو قرض گرفتم ... چرخ‌ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون ... من، الهام، سعید ... مادر باهامون نیومد ...👨‍👨‍👧 🔻اطراف مشهد ... توی فضای باز ... آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم ... برف مشهد آب شده بود ... اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود ... و این تقریبا برنامه هر جمعه ما شد ... چه سعید می‌تونست بیاد ... چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می‌موند ... 💢اوایل زیاد راه نمی‌رفتیم ... مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود ... الهام تازه کار بود ... و راه رفتن توی برف، سخت‌تر از زمین خاکی ... مخصوصا که بی‌حالی و شرایط روحیش ... خیلی زود انرژیش رو از بین می‌برد ... 🔹اما به مرور ... حس تازگی و هوای محشر برفی ... حال و هوای الهام رو هم عوض می‌کرد ... هر جا حس می‌کردم داره کم میاره ... دستش رو محکم می‌گرفتم ... - نگران نباش ... خودم حواسم بهت هست ...☺️ کوه بردن‌های الهام ... و راه و چاه بلد شدن خودم ... از حکمت‌های دیگه اون استخاره‌ها بود ... حکمتی که توی چهره الهام، به وضوح دیده می‌شد ... 🍃✨ 🔸چهره گرفته، سرد و بی روحی که ... کم کم و به مرور زمان می‌شد گرمای زندگی رو توش دید ...😍🌸 🔹و اوج این روح و زندگی ... رو زمانی توی صورت الهام دیدم ... که بین زمین و آسمان، معلق ... داشتم پنجره‌ها رو برای عید می‌شستم ...💦 با یه لیوان چای اومد سمتم ... - خسته نباشی ... بیا پایین ... برات چایی آوردم ... 🔻نه عین روزهای اول ... و قبل از جدا شدن از ما ... اما صداش، رنگ زندگی گرفته بود ... 🌸عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد خیلی تعجب کرد ... خوب نشده بود ... اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود ... هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت ... که توکل بر خدا ... اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می‌کردیم ... 💢اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود ... اونقدر چهره‌ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم ... با خودت چی کار کردی پسر⁉️ ... و من فقط خندیدم ... روزگار، استاد سخت گیری بود ... هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت ...🍃✨ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
🔻 👈این داستان⇦《 تماس ناشناس 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎از دانشگاه برمی‌گشتم که تلفنم زنگ زد ... صدای کامل مردی بود، ناآشنا ... خودش رو معرفی کرده ... 🔹شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن ... گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید ... و شخصیت شناسیتون خیلی خوبه ... ما بر حسب توانایی علمی و موقعیتی می‌خوایم نیرو گزینش کنیم ... می‌خواستیم اگر برای شما مقدوره از مصاحبتتون تو این برنامه استفاده کنیم ...😳😳 🔸از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم ... محکم ... و در استفاده از کلمات و لغات فوق‌العاده دقیق ... 🔻آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن ... ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره ... 💢شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حداقل ... به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده ... یه سر برم اونجا ... 🔹تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم ... مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من ... برای اونها درست کرده ... 🔸هیچی ... چیز خاصی نگفتم ... فقط اون دفعه که باهام اومدی سر کارم ... فقط همون ماجرا رو براشون گفتم ... 🔻جا خوردم ... تو اون لحظه هیچ چیز خاصی یادم نمی‌اومد ...😳 - ای بابا ... همون دفعه که بچه‌های گروه رو دیدی ... بعدش گفتی از اینجا بیا بیرون ... اینها قابل اعتماد نیستن تا چند وقت بعد هم، همه‌شون می افتن به جون هم ... ولی چون تیم شدن تو این وسط ضربه می‌خوری ...⚡️ 🔻دقیقا پیش بینی‌هایی که در مورد تک تک شون و اون اتفاقات کردی درست در اومد ... من فقط همین ماجرا و نظرم رو به علیمرادی گفتم ... 🔸دو دل شدم ... موندم برم یا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم ... به نظرم توی ماجرایی که اتفاق افتاده بود ... چیز چندان خاصی نبود ... و تصور و انتظار اون آقا از من فراتر از این کلمات بود ... - این چیزها چیه گفتی پسر❓ ... نگفتی میرم ... خودم و خودت ضایع میشیم؟ ... پس فردا هر حرفی بزنی می پرسن اینم مثل اون تشخیص قبلیته⁉️ ... ♻️تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود ... در نهایت دلم رو زدم به دریا ... هر چه باداباد ... حس کنجکاوی و جوانی آرامم نمی‌گذاشت ... و اینکه اولین بار بود توی چنین شرایطی به عنوان مصاحبه کننده قرار می‌گرفتم ... هر چند برای اونها عضو مفیدی نبودم ... اما دیدن شیوه کار و فرصت یادگرفتن از افراد با تجربه ... می‌تونست تجربه فوق العاده‌ای باشه ...🍃✨ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
شهزاده‌یِ رعنایِ حسین امشب با هر تکه از بلندیِ نامت نامِ منتقمت را می‌خوانیم که به دلِ سوخته‌ی پدرت به لحظه‌یِ سختِ جان کندن مولا بالایِ سرت و به زانوهایی که یارایِ آن همه سنگینی و داغ نبود برساند فرج منتقمِ غریبِ عاشورا را ... به ارباََ اربا شدن بدن علی‌اکبر اللهم عجل لولیک الفرج 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
4_5938253922689876493.mp3
8.28M
🔳مداحی شب هشتم محرم 🌴همه هستی ام را به چشم گریان 🌴خدایا ببین میفرستم به میدان 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
💦🌹💦🌹💦🌹💦 هر صبح روزمان را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام منور و متبرک کنیم.🌹 ❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤️ ❣️اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ و رحمة الله و بركاته ❣️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علي بن ابي طالب و رحمة الله و بركاته ❣️السلام علیکِ یا فاطمةَﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀو رحمة الله وبركاته ❣️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ و رحمة الله و بركاته ❣️اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها الشهيد و رحمة الله وبركاته ❣️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦِ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ و رحمة الله وبركاته ❣️السلا‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایّها ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ و رحمة الله وبركاته ❣️اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ایّها ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ و رحمة الله وبركاته ❣️اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ایّها ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ و رحمة الله وبركاته ❣️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ايّها ﺍﻟﺮﺿَﺎ و رحمة الله وبركاته ❣️اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ و رحمة الله وبركاته ❣️السلاﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ايّها ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ و رحمة الله وبركاته ❣️اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ و رحمة الله وبركاته ❣️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی و یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن اِمامَ الاِنسُ و الجّانّ و رحمة الله وبركاته. 🌷السلام عليكم جميعاً ورحمة الله و بركاته🌷 💦🌹💦🌹💦🌹💦🌹💦🌹 التماس دعا
کجای این عالمی مهدی جان زمین و زمان بدجور تشنه‌ی آمدن شماست و یقیناً وظیفه‌ی ماست در این شب‌ها که بعد از هر بار ذکر مصائب حضرت سیدالشهدا ظهور شما را از خداوند تمنا کنیم ... و دعای شما را که تضمین کننده‌ی خیر برکت، سعادتمندی‌ و عاقبت بخیری‌ست برای خود رقم بزنیم ... که فرموده اید : هر مؤمنی که در مجالس سوگواری پس از ذکر مصائب حضرت سید الشهدا علیه السلام برای من دعا کند، من برای او دعا مینمایم. 📚شیوه یاری قائم آل محمد، صفحه ۵۷
امروز بايد بارها با زبان‌های مختلف با دعـاهای مختلف دعای آمدنتان را بخوانيم و فرياد بزنيم... به یاد بدن علی اکبر که در میدان جنگ اِرباً اِربا شد و به یاد حسین که بلند بلند گریه کرد... خدایا به چشم انتظاریِ آقا اباعبدالله حسین علیه‌السلام برای برگشت فرزندش علی‌اکبر باقیمانده‌ی این چشم انتظاری در فراق مولایمان مهدی جان را بر ما ببخش... عزاداریم نذر ظهور مهدیست اللهم عجل لولیک الفرج
⭕️امام مهدى(علیه‏ السلام) در زیارت ناحیه مقدّسه خطاب به (علیه السلام) می فرمایند: لأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ؛ هر صبح و شام بر تو گریه و شیون میکنم و در مصیبت تو به جاى اشک، خون میگریم . 📙بحار الأنوار ، ج ۱۰۱ ، ص ۲۳۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊✨🕊▪️ ✨🕊▪️ 🕊▪️ ▪️ 🌷 🌷 ✅امام عصر (علیه السلام) بر کدام مصیبت کربلا ، خون گریه می کنند؟ 👈یک عبارتی است در زیارت ناحیه از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: ▪️💢 صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما💢▪️ ▪️ شبانه روز برایتان گریه می کنم که اگه اشک چشمم خشک شود برایتان خون گریه می کنم. 🌷حاج ملا علی سطان علی خطیب تبریزی کسی بود که از عبّاد و زهّاد بود می گوید من در خواب امام رو دیدم گفتم این صحیحه که شما خون گریه می‌کنید؟ امام فرمودند :بله ▪️گفتم: کدام مصیبت بود که باعث شده است خون گریه کنید؟ آیا مصیبت حضرت اکبر علیه السلام بود ؟ حضرت می فرمایند : خیر اگر علی اکبر زنده بود او هم خون گریه می کرد. ▪️گفتم :آقای من مصیبت عمویتای است که خون گریه می کنید ؟ حضرت می فرمایند : خیر اگر عمویم عباس هم بود خون گریه می کرد برای این مصیب . 🌷گفتم پس حتما مصیبت جدتان امام علیه السلام که خون گریه می‌کنید ؟ 🌷فرمود: خیر اگر جدم سید الشهداء علیه السلام هم زنده بود هم برای این مصیبت خون گریه می کرد . گفتم: پس این کدام مصیبت است که خون گریه می‌کنید ؟ ▪️حضرت می فرمایند : این مصیبت ، . 📚 کتاب: ۲۵۰ كرامة للسيدة زينب و سيدات بيت النبوة ،ابوالفضل کاشانی ص ۴۷-۴۶ به نقل شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تالیف شیخ قاضی زاهدی ص ۱۴۵ نقل از مرحوم نهاوندی ، السیدة رقية تالیف خلخالی ص ۲۳۳ 💢 الله يا بَقيَّةَ الله....😭 ✨الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعة✨ ➖➖➖➖➖
AUD-20200826-WA0029.
7.59M
🍃جَوونم از حرم رفت 💔عقاب لشکرم رفت ستون خیمه گاهم علی اکبرم رفت😔 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاه‌وسه 👈این داستان⇦《 تماس ناشناس 》 ــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 کفش‌های بزرگ‌تر 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎خبری از ابالفضل نبود ... وارد ساختمان که شدم ... چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن ... رفتم سمت منشی و سلام کردم ... پسر جوانی بود بزرگتر از خودم ... 🔹زود اومدید ... مصاحبه از ۹ شروع میشه ... اسمتون... و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعلام کرده بودن؟ ... - مهران فضلی ... گفتن قبل از 8:30 اینجا باشم ... 🔸شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن ... اسمتون توی لیست شماره ۱ نیست ... در مورد زمان مصاحبه مطمئنید⁉️ 🔻تازه حواسم جمع شد ... من رو اشتباه گرفته ... ناخودآگاه خندیدم ... من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم ... قرار جزء مصاحبه کننده‌ها باشم ...😊 🔹تا این جمله رو گفتم ... سرش رو از روی برگه‌ها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت ...☎️ -آقای فضلی اینجان ... 🔹گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من ... - پله ها رو تشریف ببرید بالا ... سمت چپ .. اتاق کنفرانس... 🔸تشکر کردم و ازش دور شدم ... حس می‌کردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه می‌کنه ...😳 🔻حس تعجبی که طبقه بالا ... توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیق‌تر بود ... هر چند خیلی سریع کنترلش کردن ... من در برابر اونها بچه محسوب می‌شدم ... و انصافا از نشستن کنارشون خجالت کشیدم ... برای اولین بار توی عمرم ... حس بچه‌ای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده ...😐 💢آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو بهم معرفی کرد... و یه دورنمای کلی از برنامه شون ... و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت ... 🔹به شدت معذب شده بودم ... نمی‌دونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که ... - ادای بزرگترها رو در نیار ... باز آدم شده واسه ما و ...😳😔 🔸و حالا که در کنار چنین افرادی نشستم ... خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم ... یا اینکه ... این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت ... و این حالت زمانی شدت گرفت که ... یکیشون چرخید سمت من ... 💠آقای فضلی ... عذر می‌خوام می‌پرسم ... قصد اهانت ندارم ... شما چند سالتونه⁉️ ...😳😳 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
🔻 👈این داستان⇦《 چهارمین نفر 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎نفسم بند اومد ... همون حسی رو که تا اون لحظه داشتم... و تمام معذب بودنم شدت گرفت ... - ۲۱ سال 🔸نگاهش با حالت خاصی چرخید سمت علیمرادی ... و من نگاهم رو از روی هر دوشون چرخوندم ... می‌ترسیدم نگاه و چهره پدرم رو توی چهره‌شون ببینم ... 🔹اولین نفر وارد اتاق شد ... محکم‌تر از اون ... من توی قلبم بسم الله گفتم و توکل کردم ... حس می‌کردم اگر الان اون طرف میز نشسته بودم ... کمتر خورد می‌شدم و روم فشار می‌اومد ...😔 🔻یکی پس از دیگری وارد می‌شدن ... هر نفر بین ۲۰ تا ۳۰ دقیقه ... و من، تمام مدت ساکت بودم ... دقیق گوش می‌دادم و نگاه می‌کردم ... بدون اینکه از روشون چشم بردارم... 💢می‌دونستم برای چی ازم خواستن برم ... هر چند، بعید می‌دونستم بودنم به درد بخوره اما با همه وجود روی کار متمرکز شدم ... در ازای وقتی که اونجا گذاشته بودم، مسئول بودم ... این روند تا اذان ظهر ادامه داشت ... از اذان، حدود یه ساعت وقت استراحت داشتیم ...🍃✨ 🍀بعد از نماز، ده دقیقه‌ای بیشتر توی سالن و فضای بیرون اتاق کنفرانس موندم ... وقتی برگشتم داشتن در مورد افراد... شخصیت‌ها، نقاط و قوت و ضعف ... و خصوصیاتشون حرف می‌زدن ... نفر سوم بودن که من وارد شدم ... 🔹آقای علیمرادی برگشت سمت من ... - نظر شما چیه آقای فضلی؟ ... تمام مدت مصاحبه هم ساکت بودید ... - فکر می‌کنم در برابر اساتید و افراد خبره‌ای مثل شما ... حرف من مثل کوبیدن روی طبل خالی باشه ... جز صدای بلندش چیز دیگه‌ای برای عرضه نداره ...😁 🔹کسی که کنار علیمرادی نشسته بود، خندید ... اشکال نداره ... حداقلش اینه که قدرت و تواناییت رو می‌سنجی ... اگر اشکالی داشته باشی متوجه می‌شی ... و می‌تونی از نقاط قوتت تفکیک‌شون کنی ...😐 💠حرفش خیلی عاقلانه بود ... هر چند حس یه طبل تو خالی رو داشتم که قرار بود صداش توی فضا بپیچه ... برگه‌ها رو برداشتم و شروع کردم ... تمام مواردی رو که از اون افراد به دست آورده بودم ... از شخصیت تا هر چیز دیگه‌ای که به نظرم می‌رسید ... 🔻زیر چشمی بهشون نگاه می‌کردم تا هر وقت حس کردم ... دیگه واقعا جا داره هیچی نگم ... همون جا ساکت بشم ... اما اونها خیلی دقیق گوش می‌کردن ... تا اینکه به نفر چهارم رسید ...😳 🔸تمام خصوصیات رو یکی پس از دیگری شمردم ... ولی نظرم برای پذیرشش منفی بود ... تا این جمله از دهنم خارج شد ... آقای افخم ... همون کسی که سنم رو پرسیده بود ... با حالت جدی‌ای بهم نگاه کرد ...😳 🔻شما برای این شخص، خصوصیات و نقاط مثبت زیادی رو مطرح کردید ... به درست یا غلط تشخیصتون کاری ندارم ... ولی چرا علی‌رغم تمام این خصوصیات، پیشنهاد رد کردنش رو می‌دید⁉️ ... 🔹نگاهش به شدت، محکم و بی پروا بود ... نگاهی که حتی یک لحظه هم ... اون رو از روی من برنمی‌داشت ...😳😳 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
صاحب عزای ماه محرم، نیامدی یک عمر انتظار کشیدم، نیامدی 🏴أیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani
به دستور امام زمانش چَشم گفت مثل همیشه خداحافظی نکرد و رفت... آخر قرار بود برگردد با این که می‌دانست برگشتنی در راه نیست اما اطاعت امر مولایش کرد... خدایا به وفاداری مولا قمربنی هاشم همه ما را از یاران باوفای مهدی جان قرار بده... شب نهم محرم شب حضرت قمربنی هاشم ماه محرم ماه دعای فرج 🚩 لینک کانال : @Abbasse_kardani