درمحضرحضرت دوست
🌷مهدی شناسی ۴۳🌷 💠اسامی امام زمان عج الله فرجه 🌹اصل 🔹ريشه و بُن از مهمترين معانی کلمهی اصل است.
🌷مهدی شناسی ۴۴🌷
💠شناخت امام زمان با اسامی و القاب ایشان
🌹فَجر
🌻آيهای که به لطف حضرت حق به نقل از حضرات معصومين در شناخت حضرت ولی عصر(عج) مطرح میشود آيه ۱و۲ سوره مبارکه فجر میباشد.
🔺«وَالْفَجْرِ وَ لَيَالٍ عَشْر»،
سوگند به سپيده دم و شبهاى دهگانه...
🔸امام صادق(ع) میفرمايند: فجر، وجود مقدس آن امامی است كه زمين را پر از عدل و داد میكند.
🔹شيخ علی اکبر نهاوندی اين كلمه را چنين بررسی كردهاند و فرموده است:
1⃣ امام باقر(ع) میفرمايد:
«فجر از ساعات بهشت است و خداوند سبحان اين ساعت را در عالم دنيا به وديعه گذاشته تا افراد از كيفيت بهشت باخبر شوند».
🍃آقای مرحوم نهاوندی در اين رابطه میگويد: قسمتی از لذات بهشتی در همين دنيا براي كساني كه وجود حضرت را درک كنند، ميسر خواهد شد.
2⃣ «فجر» زمان مرتفع شدن ظلمات است، حضور حضرت چون فجر در زندگی هر سالكی تجلي کند، زندگيش را از انواع ظلمات اعم از ظلمت شرک، جهل، معصيت و... مرتفع میكند.
3⃣ «فجر» زمانی است كه تنها افراد خاص ارزش آن را درک میکنند و بقيه مردم از آن بیخبرند.
🌖عموماً افراد از زمانهای خاص غافلند مثلاً از زمان بابرکتی چون بين الطلوعين بیخبرند. درحاليکه در بين الطلوعين نعمات تقسيم میشود توانايیها، سلامتیها و رحمتهای الهی همه قسمت بندی میشود، اما اکثريت در خواب هستند.
ولی هر خواهان و طالبی میتواند با لطف حضرت حجت از اين غفلتها رها شود و زمان فجر را دريابد تا از تقسيم روزيهای مادی و معنوی بینصيب نماند.
4⃣ در جايی ديگر فجر را برزخ ميان شب و روز معنی كردهاند، با توجه به اين معنی زمان ظهور را فجر گفتهاند.
☝️🏻زيرا در زمان ظهور نه فساد و كدورت دنيا حاكم است و نه وضوح قيامت نمايش داده میشود، زمان حكومت حضرت چون برزخی است كه افراد نه گرفتار غصهها و ناراحتیها و نگرانیهای دنيا هستند و نه چون بهشت از نعمات كامل برخوردارند.
5⃣ گروهی از خواص افراد از عظمت و شرافت طلوع فجر آگاهند از همين رو نسبت به آن مراقبه و مواظبت خاص دارند.
🌷اهل دل اين گروه را صائم، متهجد و مستغفر در اسحار ناميدهاند.
همچنين افرادی که انتظار فرج را میکشند مراقب فجر حقيقیاند تا به محضر دوست راه يابند و از سبقت گيرندگان بيعت با او باشند.
6⃣ در فاصله زمانی ميان طلوع فجر و طلوع خورشيد تنها گروهی از افراد در حال مناجات و کسب معارف حقه هستند، اثر کسب معارف آنها در فعاليتهای روزانه شان محسوس است.
👈🏻اين معنا را با زمان ظهور مقايسه کردهاند، زيرا تنها گروهی که در ابتدای ظهور شايستگی درک محضر حضرت حجت را داشته باشند، برکت درک معارف حاصله از اين حضور تا زمان جهانی شدن حکومت حضرت برای آنان جاری و ساری خواهد بود...
#مهدی_شناسی
#قسمت_چهل_و_چهار
علیرضا پورمسعود1_86869997.mp3
زمان:
حجم:
6.36M
🎵 #پادکست
🎶 #صوتی
🔴 #مهدوی
📌 قسمت ۴۰
🎤 استاد #علیرضا #پورمسعود
🔸«مهدویت و فهم امام زمان ع»🔸
🌺 #قرار_عاشقی
👌 #پیشنهاد_دانلود
🌹🍃🌹🍃
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_229
ترنج برگشت و نگاه بی تفاوتی به مهتاب انداخت و در حالی که ساعتش را رو به او گرفته بود گفت:
_ساعت هشته تا سه اینجا چکار کنم. الافم مگه می رم خونه بعد میام.
_بیا بریم خوابگاه پیش ما این همه راهو کجا بری.
حوصله ندارم می رم خونه.
مهتاب شانه به شانه ترنج از کلاس خارج شد. بعد از رفتن او بقیه هم یکی یکی وسایلشان را جمع
کردند. عده ای که محافظه کارتر بودند دست دست می کردند شاید استاد برسد. ولی بعد از ده دقیقه کلاس خالی
شده بود.
مهتاب و ترنج از پله سرازیر شدند.
_مطمئنی نمیآی؟
_ آره می رم خونه مرسی
و راهش را به طرف در اصلی کج کرد. نگاهی به ساعتش انداخت.
توی این برهوت تاکسی که عمرا گیرش می آمد مگر زنگ می زد به
آژانس.
اتوبوس واحد هم که.....
دوباره به ساعتش نگاه کردبله هنوز نیم ساعت مونده تا بیاد.عینک آفتابی اش را به چشم زد و توی کیف بزرگش دنبال کیف پولش گشت.
-با آژانس می رم درک پنج تومن! چه غلطی بکنم اینجا تا عصر.
تا کمر انگار رفته بود توی کیف. اه پس کجاست؟ دوباره دستش را چرخاند ته کیفش.
لعنتی جاش گذاشتم. مردد برگشت.برم از مهتاب بگیرم؟
نه ولش کن شاید نداشته باشه خجالت بکشه.بعد دوباره جیب های کیفش را گشت و همان جور با خودش گفت:یه چند تایی بلیت اتوبوس باید اینجاها داشته باشم.
و با دیدن بلیت ها گفت:خوب اینم بد نیست.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_230
کیفش را رها کرد و رفت طرف ایستگاه اتوبوس که درست رو به روی نجاری آن طرف خیابان بود.
ای
خدا حالا باید نیم ساعت الاف شم. خدا بگم چکارت کنه سلیمی. ببین چطور ما رو مچل کردی. روز اول سالی.
کیفش را با حرص انداخت روی نیمکت و به اطراف خیره شد. بلواری که دانشکده فنی دخترانه کنارش بود درست سه چهار متر بعد از دانشکده تمام میشد و به خیابان خاکی تبدیل میشد.
اطراف خیابان خاکی را هم خانه های ریز و درشت
کج و معوجی پر کرده بود که معلوم بود قبلا یک منطقه روستایی محسوب میشده ولی با کش امدن شهر تا این منطقه به قسمت شهری متصل شده.
فقط ترم یکی ها و کسانی که مشکلات خاص داشتند می توانستند از خوابگاه استفاده کنند. بقیه مجبور بودند توی همین خانه های کوچک سه چهار نفری اتاقی برای خوشان کرایه کنند.
بدبختا خیر سرشون روزانه قبول شدن مثلا
ترنج گاهی برای دیدن دوستانش توی خانه هایشان رفته بود. اصلا هر کس توی
این منطقه خانه جدید می ساخت حتما یک اتاق هم گوشه حیاطی طبقه دومی جایی اضافه می کرد چون مشتری
دانشجو زیاد بود.
ترنج بی حوصله به ساعتش نگاه کرد. فقط پنج دقیقه گذشته بود.
پوفی کرد و گفت شیطونه میگه بلند شدم پیاده برم تا سر خیابون اصلی.
حالارفتی بدون پول می خوای چه غلطی بکنی
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_231
.با بی حوصلگی کتابش را
بیرون کشید و عینکش را روی کیفش گذاشت و مشغول خواندن شد.
اینقدر خمیازه کشیده بود که فکش درد گرفته
بود.وقتی از کلافگی جانش به لبش رسید نگاهی به انتهای خیابان انداخت.کتاب را توی کیفش چپاند و بلند
شد.
جهنم.اصلا نمی رم خونه. می رم پیش مهتاب.عینکش را برداشت و دوباره زد. چادرش را مرتب کرد و عرض
بلوار را طی کرد.
اولین کلای ارشیا خیلی طول نکشیده بود.
بچه ها ترم یکی بودند و بعضی بدون وسیله آمده بودند.
ارشیا فقط کمی درباره شیوه کارش و توقعاتش توضیح داده و یک لیست بلند بالا هم داده بود دست دانشجویان و
گفته بود جلسه بعد کسی دست خالی نیاید.تا عصر کلاس دیگری نداشت.
کیفش را برداشت و رفت طرف ماشینش.
از لای نرده های دیوار اصلی نگاهش افتاد به دختری که نشسته بود روی نیمکت ایستگاه اتوبوس و کتاب می خواند.
عینکش را برداشت و با دقت نگاه کرد:
ترنجه!
دوباره نگاهی به ساعتش انداخت.یعنی کلاسش تمام شده. ترنج را دید
که کلافه دستی به سرش کشید و ته خیابان را نگاه کرد بعد کتابش را گذاشت توی کیفش و بلند شد.
می خواد بره خونه؟
ارشیا فقط یک لحظه تصمیم گرفت
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
﷽
#سلام_امام_زمانم❤️
چه روزی شود روزی که
صبحم را با سلامِ
به شما خوشبو کنم
مولای من
هرگاه سلامتان می دهم
بند بند وجودم لبخندتان را
احساس می کند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج🌼
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
سلام مولاے من ، مهدے جان
سلامے از ذره اے کوچک به روشن ترین خورشید
سلامے از قلبے مضطرب به بزرگترین آرامش
سلامے از چشمانے منتظر به زهرایے ترین یوسف
سلامے از من که تنهاترینم به تو که مولاے منے
دردم را میدانے
اندوهم را میبینے
دلواپسےام را شاهدے
صدایم را میشنوے
و
دعایم میکنے ...
در افق آرزوهایم
تنها«أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج»را میبینم...
#آقاےمهربانغزلهاےمنسلام✋