4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
⚠️اگه یه روز خواستید به درد امام زمان بخورید..
⭕️ حتما و حتما ببینید و گوش کنید ❕
5.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤برای امام زمانم چه کنم؟🖤
مناجات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
شیعیان ببینند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠کلام امام زمان(عج):
أنا صاحب الحق علامةُ ظهورِ أمري کثرة الهرج والمرج والفتن
ای شیعه ما
من صاحب حقم.
نشانهي ظهورم زياد شدن هرج و مرج و آشوب و گرفتاريهاست.
📚منابع:
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة / النص / 302 / 4
*اللهم عجل لولیک الفرج*
•| @avayezohor |•سیری_از_زندگی_امام_حسن_علیه_السلام1_5839449222247615424.mp3
زمان:
حجم:
25.29M
" تا اربعین دعوتید هرشب
به هیئتمجازی آوایظُهور🏴
همنوا با امامزمان اشکبریزیم
انشاءاللّهبراتکربلاوشهادتبگیریم :)
بهنیتفرجمولاوشفایهمهمریضا
#محرم
#امام_حسین
#عاشورا
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_چجوری_عشقتو_حاشا_بکنم_جواد_مقدم.mp3
زمان:
حجم:
9.97M
⏯ #واحد احساسی #امام_زمان(عج)
🍃چه جوری عشق تو حاشا بکنم
🍃چه جوری مثل تو پیدا بکنم
🎤 #جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➖➖➖➖➖➖➖
ای وای از سهل انگاری امت از توصیه رهبری درقرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
ایشان در مورد کرونا مشخصا این دعا را امر فرمودن اما...
معجزه در همین دعاست
بخوانید هر روز تا میتوانید نشر دهید و تبلیغ کنید...
این ولی خدا بی حساب و کتاب حرف نمیزنند...
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ...
⚫️ دردناکترین روضه از نظر امام زمان
🔵 حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه میفرماید:
🔺 فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
(پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون میگریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی
🔹 عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد.
🔹 گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
🔹 عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد.
🌕 «عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند: آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها سلام است.»
زینب همان کسی ست که در راه عفتش
عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص ۱۴۴
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَجꕥ⊱╮ღ꧂ღ
4.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ تصویری
✍️سخنران:استاد دانشمند🎤
🎬موضوع: گناه نکنید! آقا داره میاد
خودتون رو برای سربازیش اماده کنید
خودتون رو برای خدمت کردن بهش
AUD-20210822-WA0002.
زمان:
حجم:
1.8M
اهمیت ویژه تبلیغ برای امام زمان (عج)❤️
💚تقدیر خاص حضرت زهرا (س) از مادر عالمی که نوشتن کتابی درباره امام عصر (عج)را شروع کرده بود.
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_326
.ارشیا ایستاد و پیاده شد.
-سلام بفرمائید؟
-شرمنده من امروز ماشین نیاوردم خیلی هم عجله دارم جسارته منو تا خیابون اصلی می رسونین.
-خواهش می کنم خانم بفرمائید.
خانم منصوری در عقب را باز کرد و سوار شد. مهتاب دوان دوان با ساکش از راه رسید.
مانتو و شلوارش را هم حتی عوض نکرده بود.
-وای ببخشید حیرون شدی.
-نه بابا این چه حرفیه؟ بریم الان اتوبوس میاد.
ولی قبل ز اینکه از دانشکده خارج شوند ارشیا در حالی که خانم منصوری توی ماشینش نشسته بود از انجا خارج
شدند.مهتاب زد به شانه ترنج و گفت:
-مثل اینکه زیادم شایعه نبوده.
ترنج خودش هم با تعجب به ماشین ارشیا نگاه
کرد و گفت:
-آره انگار خانم منصوری بود.
مهتاب هلش داد و گفت:
- بدو اتوبوس اومد.
و هر دو دویدند طرف دیگر
خیابان.ترنج گوشی اش را چک کرد. سومین بار بود اخطار خالی شدن باطری را می داد.شیوا آدرس کافی شاپ را
برایش فرستاده بود. آدرس را نگاه کرد و گفت:
-مهتاب من تا آزادی باهات میام.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_327
.با یک لبخند رفت سمت او و سلام کرد:
-سلام دیر که نکردم؟
-نه منم تازه اومدم.
بعد نگاهی به آرشیو ترنج انداخت و گفت:
-وای ببخشید با این همه وسیله محبور شدی
بیای.
-خونه هم می خواستم برم همین بود دیگه.
-پس خودم می رسونمت.
-اگه این لطف و بکنی که عالی میشه.
-خواهش می کنم.
ترنج آرشیوش را روی صندلی کناری گذاشت و چادرش را مرتب کرد.
موبایلش را در آورد و نگاه کرد:
-لعنتی خاموش شده.
-شارژ تمام کردی؟
-آره یکی از بچه ها گیر داده بود اینقدر آهنگ گوش داد که خالی شد.
-اگه جایی کار داری موبایل من هست.
- نه کار ندارم به مامان گفتم دیر میام.
-گفتی اومدی منو ببینی؟
-حقیقتش نه چون خودم خیلی شوکه شده بودم گفتم ممکنه مامان چه فکرائی بکنه
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻