درمحضرحضرت دوست
🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی قسمت ۷۳ و ۷۴ _۱۰ روز پیش رفت محضر عقد کرد انتظار شنیدن همچی
🌱قسمت ۷۵ و ۷۶
_بفرمایید خانم رسیدیم
از ماشین پیاده میشوم و بعد از حساب کردن کرایه به سمت کافی شاپ میروم.
درست ۵ روز پیش با هستی به این کافی شاپ آمده بودم .
با قدم هایی آهسته وارد کافی شاپ میشوم . چشم میگردانم اما شهروز را نمی یابم .کسی دست بلند میکند و تکان میدهد ؛ وقتی دقیق نگاه میکنم میبینم شهروز است .
با تعجب ابرو بالا می اندازم و با قدم هایی بلند به سمتش حرکت میکنم .تیشرت آستین کوتاه مشکی رنگی همراه با شلوار راسته تنگ به مشکی به تن دارد . کلاه شاپو ای همرنگ لباس هایش روی سرش خودنمایی میکند . از شهروزی که همیشه تیپ های مجلسی میزند پوشیدن همچین لباس هایی بعید است !
وقتی به شهروز میرسم طوری رفتار میکنم که متوجه تعجبم نشود . سر به زیر سلام میکنم و شهروز در جوابم فقط سر تکان میدهد .
صندلی ای بیرون میکشد و لبخند مسخره ای گوشه ی لبش جا میدهد
_بفرمایید حاج خانوم !
سعی میکنم عکس العملی نشان ندهم .از عمد صندلی دیگری بیرون میکشم و بدون توجه به شهروز روی آن مینشینم .شهروز بی تفاوت شانه بالا می اندازد و روی صندلی ای که بیرون کشیده مینشیند .
جدی نگاهش میکنم
+سریع کارِتونو بگید باید برم .
سر تکان میدهد و پوزخند میزند
_عجله نکن به وقتش میگم .
منو را برمیدارد و نگاه گذرایی به آن می اندازد بعد به سمت پیشخدمت دست تکان میدهد تا بیاید و سفارش ما را بگیرد .
مرد پیشخدمت سریع به سمت ما می آید
_سلام ، خیلی خوش اومدین ! چی میل دارین ؟
شهروز نگاهی به پیشخدمت می اندازد
_یه اسپرسو
پیشخدمت رو به من میگوید
_و شما ؟
+ممنون چیزی نمیخورم
شهروز با تمسخر میگوید
_نترس پولشو من حساب میکنم هر چی میخوای سفارش بده
چشم غره ای حواله اش میکنم و سکوت میکنم .
مرد پیشخدمت که متوجه میشود نظرم تغییری نکرده از ما دور میشود .
شهروز سر بلند میکند و با نگاهش اجزای صورتم را میکاود . به جای سوختگی ته سیگار روی صورتم خیره میشود .یک تای ابرویش را بالا میده و دستش را به سمت صورتم دراز میکند .
سرم را سریع عقب میکشم و زیر لب میغرم
+دست تو بکش😡
دستش را پایین می آورد
_میبینم که خوب ادبت کردن😏
با تعجب میپرسم
+متوجه منظورتون نمیشم ؟!
بی توجه به حرفم ادامه میدهد
_فکر نمیکردم نازنین انقدر حرف گوش کن باشه
تعجبم بیشتر میشود
+یعنی چی ؟
خیلی رک میگوید
_یعنی کار من بوده .
با شنیدن این جمله انگار سطل آب سردی را روی سرم خالی کرده اند .
بعد از چند لحظه به خودم می آیم .از شدت خشم دست هایم شروع به لرزیدن میکنند .
با صدایی که سعی دارم بلند نشود میگویم
+خیلی بی غیرتی . وقتی میخواستم بیام اینجا با خودم گفتم چون هم خونمی بهم آسیب نمیرسونی ولی تو انقدر پست فطرتی که میخواستی منو بکشی
با آرامش به صندلی تکیه میدهد
_من نمیخواستم بکشمت
+اما اگه شهریار نیومده معلوم نبود اونجا چه بلایی سرم میومد
_نازنین از اونجا نرفته بود نزدیک ساختمون منتظر بود که اگه تا ۱ ساعا کسی نیومد دنبالت ببرتت
با خشم نگاهش میکنم
+برای چی این کارو کردی ؟؟؟؟؟
_میخواستم زهرِچشم ازت بگیرم ؛ در ضمن وقتی زدی تو گوشم بهت گفتم تلافیشو سرت در میارم . یا وقتی از تپه افتادی هر چه از دهنت در اومد بارم کردی بهت گفتم تقاصشو میگیرم .
دهان باز میکنم که چیزی بگویم اما شهروز پیش دستی میکند
_چیزی نگو . بزار تمام حرفامو بزنم بعد هرچی میخای بگو .
به سختی خودم را کنترل میکنم و به سکوتم ادامه میدهم.
بعد از کمی مکث میگوید
_تمام این کارها فقط یه دلیل داشت
نگاهش را به چشم هایم میدوزد و لبخند مرموزی میزند
_این کارا رو کردم چون دوست دارم . برای چند لحظه مغزم قفل میکند .
احساس میکنم اشتباه شنیدم بخاطر همین با بهت میگویم
+چی ؟؟؟؟
لبش را با زبان تر میکند
_گفتم عاشقتم
«نم باران ، لب دریا ، غم تو ، تنگ غروب
دل من تنگ توشد ، کاش که پیدا بشوی»
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
هرکه تو را نشناخت
از پایان دنیا سخن گفت
تو میآیی و
همه خواهند فهمید
که دنیا تازه آغاز میشود....
#دنیای_زیبای_بعد_از_ظهور
تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
حاج ابوذر روحییوم الانتقام.mp3
زمان:
حجم:
14.55M
🔊 #صوت_مهدوی
👤 حاج ابوذر #روحی
🌄 قله زیر قدم ماست، بیا برخیزیم
حاج قاسم دلش آنجاست، بیا برخیزیم
ته این معرکه ی سُرخ، چراغِ سبزِ
خیمهی مهدیِ زهراست، بیا برخیزیم...
🔥 #طوفان_الاقصی
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پست ویژه
🔹 سرگذشت قوم بنی اسرائیل و رابطه آن با آخرالزمان پیش از ظهور
👌 بسیار مهم ویدیویی درباره آخرالزمان که نباید از دست بدهید
2.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ «بدترین سقوطها»
👤 استاد رائفی پور
📱 شیعیانی که در آخرالزمان سقوط میکنن... کسانی بودن که این اواخر در فتنهها با دشمن امیرالمومنین همصدا شدن...
⚠️ بدترین صفت لجبازی است، این صفت شیطان است... مراقب باشیم.
#امام_زمان #غزه
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پست_ویژه
قدرت سـربـازان امام_زمان(عج)
علت افزایش بلایای طبیعی در آخرالزمانو تو این ڪلیپ ببینید
استاد شفیعی سروستانی
🍃بسیـار زیـبا و قابل تامل
#طوفان_الأقصى #فلسطین
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
15.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پست ویژه
🔴 قبل از ظهور نابودی اسرائیل ‼️
⚠️ طبق آیات سوره اسراء و احادیث متعدد، یهودیان مفسد آخرالزمان در فلسطین تجمع دارند شیعیان و مسلمانان، طرف جنگ با یهود قبل از ظهور خواهند بود.
جهت تعجیل در فرج صلوات بفرستید
#فلسطین #امام_زمان
#طوفان_الأقصى
🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🖤
درمحضرحضرت دوست
🌱قسمت ۷۵ و ۷۶ _بفرمایید خانم رسیدیم از ماشین پیاده میشوم و بعد از حساب کردن کرایه به سمت کافی شا
✔️قسمت ۷۷ و ۷۸
سعی میکنم خودم را آرام نشان بدهم و تعجبم را به روی خودم نیاورم .معلوم نیست دوباره چه #نقشه ای برایم کشیده که این اراجیف را سرهم میکند .از همان پوزخند های خودش تحویلش میدهم
+جای اشتباهی اومدین
عکس العملی نشان نمیدهد . معلوم است که خودش را برای بدترین جواب ها از طرف من آماده کرده است .
با آرامش میگوید
_جدی گفتم
سر تکان میدهم و با تمسخر میگویم
+منم جدی گفتم ، من مثل دخترایی نیستم که دور و برت هستن
کمی به سمت میز خم میشود
_درست خانوادم حساس و اهل گیر دادن نیستن ولی هیچوقت به من و شهریار اجازه ندادن سراغ دختر و دود و دم و مواد الکلی بریم .
با اطمینان میگویم
+اگه خانوادت اجازه هم میدادن شهریار دور و بر این کارها نمیرفت
ابرو بالا می اندازد و پوزخند میزند
_چرا همچین فکری میکنی ؟
شانه بالا می اندازم
+بلاخره شهریار شیر پاک خورده
بعد از چند لحظه از حرفی که زدم به شدت پشیمان میشوم . دعوا بین من و شهروز است نباید پای خانواده اش را وسط میکشیدم .سکوت بدی حکم فرما شده است . با اینکه برایم سخت است میگویم
+ببخشید ؛ نباید پای خانوادت رو وسط میکشیدم
چیزی جز سکوت عایدم نمیشود .
تازه متوجه زنجیر نقره ای رنگ دور گردنش میشوم ؛ به احتمال زیاد باید از جنس طلا باشد .سری به نشانه ی تاسف برایش تکان میدهم و بعد نگاهم را به میز میدوزم .
بعد از مدتی شهروز سکوت را میشکند .
_حتما باید مثل سجاد امل ریش بلند کنم ، تسبیح دستم بگیرم ، یقمو تا خر خره ببندم و ریا کنم که ......
با خشم میان حرفش میپرم
+مراقب حرف زدنتون باشین
با قهقهه ی بلندی که میزنند همه به سمت ما بر میگردند . این کارش درست مثل نازنین است . چقدر از این حرکت بدم می آید
_میبینم که روش تعصب داری
خودم هم از تعصب بیش از حدی که نشان دادم ناراحت میشوم اما چیزی نمیگویم .با آمدن مرد پیشخدمت هر دو به اجبار سکوت میکنیم .
مرد قهوه ی شهروز را روبه رویش قرار میدهد و به سرعت از ما دور میشود .
بعد از رفتن پیشخدمت شهروز میگوید
_خب نگفتی نظرت راجب عشقم بهت چیه ؟
+واقعا اسمشو گذاشتی عشق ؟؟؟عشق مقدسه ، به هر حسی نمیشه گفت عشق .آدم عاشق هر روز یه بلایی سر کسی که ادعا میکنه دوستش داره نمیاره ، هر دفعه با نیش و کنایه ها و پوزخند های مسخرش اون رو اذیت نمیکنه .
لبخند مسخره ای میزند
_چته بابا پاچه میگیری
از این همه وقاحتش تعجب میکنم .بخاطر خشم زیاد فکم منقبض شده است . با سختی از بین دندان های قفل شده ام میگویم
+یه بار بهتون گفتم دوباره ام میگم ، مراقب حرف زدنتون باش
با کنایه میگوید
_اگه نباشم میخوای چیکار کنی ؟
سعی میکنم آرامشم را حفظ کنم
+هرچی که شنیدم رو به شهریار میگم ؛ میدونی که شهریار خیلی پیگیره ببینه کار کی بوده
پوزخند میزند
_تو همچین کاری نمیکنی ! یعنی نمیتونی بکنی چون یه طرف قضیه هم خودتی . شهریار منو خوب میشناسه میدونه بدون دلیل کاری رو انجام نمیدم ، اونوقت مجبورت میکنه براش توضیح بدی که باهام چیکار کردی ؛ تو هم قطعا دوست نداری شهریار بفهمه که زدی تو گوشم یا بهم توهین کردی
دندان هایم را روی هم میسابم
+من در مقابل بی احترامی های خودت زدم تو گوشت در ضمن بهت توهین نکردم فقط از اتفاقات بدتر جلوگیری کردم چون میدونم هدفت از کمک به من وقتی افتادم چی بود
میخواهد چیزی بگوید اما انگار پشیمان میشود .لبخند شیطانی گوشه ی لبش جا میدهد
_این حرف هارو ول کن بگو کی بیام خواستگاری ؟
نفسم را با شدت فوت میکنم
+لطفا دیگه این بحثو پیش نکشید ، خودتونم خوب میدونید این بحث به نتیجه نمیرسه!!!!!
«گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نتپد دل چه مقام است»
«میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود»
فریدون مشیری
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
ای کاش کسی میآمد و غم را از قلبِ
اهالی زمین بر میداشت . . .🌱🤍
مهدی جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج