┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅
#مقام_یاران_امام_زمان_علیه_السلام
🔰اصبغ بن نباته گوید : محضر امیر المومنین (علیه السلام) رسیدم . و ایشان را در حال خط کشیدن با چوبی روی زمین دیدم . پس به ایشان گفتم :🔻🔻
🛑 یا امیر المومنین چه شده که شما را متفکرانه و در حال خط کشیدن روی زمین می بینم . آیا شما نسبت به آن میل و آرزو دارید ؟
💎 فرمود نه به خدا قسم که هرگز نه به آن و نه به دنیا آزرومند و مایل بوده ام . ولیکن به کسی که از #نسل فرزند یازدهم من #متولد می شود فکر می کردم . او همان #مهدی است که دنیا را پر از عدل و داد می کند در حالی که پر از ظلم و ستم شده است .
🔶برای او حیرت و غیبت است . که گروهی در آن زمان هدایت و گروهی دیگر گمراه می شوند .
♦️ اصبغ گفت : مولای من حیرت وغیبت او چقدر است ؟ امام علی (علیه السلام) : شش روز یا شش ماه یا شش سال....
☑️عرض کردم : آیا این امر واقع می شود ؟ فرمود : بله او خلق شده است و تو کجا و این امر کجا ؟ ای اصبغ #آن_ها_بهترین_و_برگزیدگان این امت هستند که با خوبان و نیکوکاران این عترت خواهند بود .
◀️عرض کردم : بعد از آن چه می شود ؟ فرمود : هر چه که خدا بخواهد انجام می دهد و تحقیقا خداوند بدائات و ارادات و غایات و نهایاتی دارد.
📚 الغیبة الطوسی ص 164 ح 127
📚الكافي ج 1 ص 338 ح 7
┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅
🔹# داستان ادامه دار نسل سوخته
(برطبق واقعیت)
#قسمت اول:
👈 این داستان #نسل سوخته🌹
دهه شصت … نسل سوخته …
هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته… ما نسلی بودیم که … هر چند کوچیک … اما تو هوایی نفس کشیدیم که … شهدا هنوز توش نفس می کشیدن… ما نسل جنگ بودیم …
آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند … دل خانواده ها رو سوزوند … جان عزیزان مون رو سوزوند … اما انسان هایی توش نفس کشیدن … که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت … بی ریا … مخلص … با اخلاق … متواضع … جسور … شجاع … پاک … انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون … تمام لغات زیبا و عمیق این زبان … کوچیکه و کم میاره …
و من یک دهه شصتی هستم … یکی که توی اون هوا به دنیا اومد … توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن … کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد …
من از نسل سوخته ام … اما سوختن من … از آتش جنگ نبود …
داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد … غرق خون … با چهره ای آرام … زیرش نوشته بودن … “بعد از شهدا چه کردیم؟ … شهدا شرمنده ایم” …
چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ … نمی دونم … اما زمان برای من ایستاد … محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم …
مادرم فرزند شهیده … همیشه می گفت … روزهای بارداری من … از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا … دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت …
اون روزها کی می دونست … نفس مادر … چقدر روی جنین تاثیرگذاره … حسش … فکرش … آرزوهاش … و جنین همه رو احساس می کنه …
ایستاده بودم و به اون تصویز نگاهمی کردم … مثل شهدا …
اون روز … فقط ۹ سالم بود …
🔘 #ادامه دارد........🌹
لینک کانال : @Abbasse_kardani