eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
647 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 _باشه هر جور راحتی. شماره ماکان اصلا وصل نمی کرد. یه بار اشغال بود یه بار می گفت در دست رس نیست یه بار زنگ خورد ولی وسط کار قطع شد. با حرص گوشی مو قطع کردم. الهه با تردید گفت: _چی شد پس؟ با خجالت نگاش کردم و گفتم: _بابا که نمی تونه بیاد ماکانم جواب نمیده. _خوب من که همون اول گفتم بیا برسونیمت. -نه مزاحم نمیشم. الهه بازومو گرفت و گفت: _اه بیا بریم دیگه این وقت شب می خوای چکار کنی. مجبور شدم قبول کنم در حالی که از دست بابا و ماکان به حد نهایت کفری بودم.داشتیم از سالن خارج میشیدم که استاد مهران و دیدم رو به همه تبریک گفت و با دیدن من گفت: _به به ترنج خانم من هنوز منتظر خبرتونم. با خونه صحبت کردی؟ ای وای که اصلا همه چیز و فراموش کرده بودم خواستم بگم نه که روم نشد. انگار هنوز جو زده موسیقی سنتی هم بودم که بی هوا گفتم: _بله مشکلی نیست میام کلاس. بعد لبم و گاز گرفتم و به استاد چشم دوختم. _عالی شد. پس هفته آینده منتظرت هستم. بعد رو به بقیه خداحافظی کرد و رفت. الهه با خوشحالی گفت: _خیلی خوبه که میای کلاس. می تونیم بیشتر همو ببینیم. مهدی جلوی در از همه خداحافظی کرد و رفت ما هم قدم زنان به طرف خیابون رفتیم و سامان با ماشین جلوی ما ترمز کرد. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻